۲۰ - خرداد - ۱۳۹۶


استاد دکتر عزت الله فولادوند

استاد دکتر عزت الله فولادوند

اشاره :

در تاریخ دوم خرداد ماه ۱۳۹۶ آیین رونمایی از کتاب «در جست و جوی خرد و آزادی ، ( ارجنامه استاد عزت‌الله فولادوند) » به همت مشترک انتشارات مینوی خرد و انجمن علوم سیاسی ایران، و با همکاری خانه ی اندیشمندان علوم انسانی و دبیرخانه ی جشنواره ی فارابی برگزار شد. در این نشست حمیرا مشیرزاده ، داود فیرحی ، موسی غنی‌نژاد، محمد دهقانی ، مصطفی محقق‌داماد، رضا داوری اردکانی ، حسین معصومی‌همدانی، علی میرزایی و عزت‌الله فولادوند سخنرانی کردند .

بی گمان نام عزت الله فولادوند با ترجمه ی متون فلسفی گره خورده است. او  که دکترای فلسفه خود را در دانشگاه کلمبیا آمریکا اخذ نموده است ، از تاثیرگذارترین مترجمان بر پژوهندگان فارسی زبان حوزه ی فلسفه و سیاست است .
برای درک اهمیت آثار فولادوند همین چند جمله از گفته های دکتر رضا داوری اردکانی کافی است: « از سال ۱۳۳۵ مترجمان بزرگی از جمله استاد فولادوند ظهور کردند که آثار بسیار خوبی را با وسعت نظر به فارسی برگرداندند از جمله کتاب بسیار دشوار «عقل عملی» ، اثر کانت. ترجمه این کتاب به فارسی بسیار دشوار بود ؛ اما فولادوند با زبان دانی و تسلط به فلسفه به ترجمه این اثر پرداخت و من شهادت می‌دهم که وی یکی از مترجمان تاثیرگذار در این حوزه است. »
برخی معتقدند این فولادوند بود که کارل پوپر را به اهل فلسفه ایران شناساند ، و البته مصطفی محقق داماد پس از انتقاد از عملکرد مذهبیون در مبارزه با تفکر چپ در ایران در این همایش افزود : « وقتی در همان زمان گسترش افکار چپ به ایران آمدم، با کتاب سه جلدی «جامعه ی باز و دشمنان آن» کارل پوپر آشنا شدم که به یقین باید بگویم، بعید می‌دانم یک چپ¬رو این کتاب را مطالعه کرده و در افکار و اعتقاداتش تجدیدنظر نکرده باشد. من این کتاب را خریداری کردم و از برخی متفکران خواستم که این اثر را بخوانند. من تصور می کنم آشنایی با این نوع کتاب‌ها بود که دیدگاه های حاکم بر جامعه ما را عوض کرد اگرچه هنوز عقاید چپ در ایران مانند آتش زیر خاکستر است. »

                                                                                                           پیمان   حریقی 

متن کامل سخنرانی دکتر عزت الله فولادوند را در اینجا می آوریم :

« با درود به سروران بزرگوار و دانشمندان ارجمند و حاضران گرامی ، به ویژه بزرگانی که به لطف حضورشان امروز به این جمع غنا بخشیدند . باید همچنین سپاسگزاری کنم از دانشورانی که نوشته های پر ارج آنان انتشار کتابی را که امروز مناسبت این گردهمایی است، امکان پذیر ساختند .
چنانچه استحضار دارید ، این جلسه به مناسب رو نمایی از کتابی منعقد شده است که ناشر محترم ، بانو دکتر شعبانی، موسس و مدیر فرهیخته ی «مینوی خرد» زیر عنوان «در جستجوی خرد و آزادی» ( که برای آن برگزیدند) و اشاره دارد به تلاش های اینجانب در آن راه.
اعتقاد راسخ من همواره در سراسر عمر بر این بوده که هیچ کوشش بشری همسنگ تلاش برای دستیابی به آن دو گوهر کمیاب یعنی خرد و آزادی نبوده است و نیست ؛ ولی از بازی های چرخ که ، چه به تکرار ، بیضه در کلاه کوشندگان آن را شکسته ؛ اینکه اغلب چگونه حاصلی که از آن تلاش های بی دریغ به دست آمده ، عکس مقصود اصلی بوده است و به آن درختی که با امید و آرزو کاشته شده، میوه تلخ به بار آورده است : خرد به نابخردی بدل گشته و آزادی به بندگی تغییر ماهیت داده است. به نظر می رسد که در این راه نیز مانند دیگر نامرادی های آدمی ، علل متعدد وجود داشته ؛ اما شاید بیش از همه ، علت شکست گزینش وسایل و راه های نادرست برای حصول مقصود بوده است یعنی درست در جایی که بیش از هر وقت به خردمندی نیاز وجود داشته است. پس خرد را می توان همچنین به دانایی تعبیر کرد و از بی خردی به نادانی .
اما این معادله همه جا درست درنمی¬آید ، کسانی بوده اند و هستند که لاف دانستن زده اند ؛ یعنی اطلاعات فراوان داشته اند ، ولی خردمندانه عمل نکرده اند؛ بی اطلاعی به یقین به زیان می انجامد و اطلاعات شرط لازم و مایه ی کار است ولی شرط کافی نیست . آنچه انبوه اطلاعات را از اعتبار می اندازد گزینشی عمل کردن است. اگر هر آنچه را به مزاج و مشربمان خوش آمد پایه ی کار قرار دهیم بی گمان به خطا خواهیم رفت . دلیل این امر که شاید از شدت وضوح اغلب به چشم نمی آید ،روشن است : همه می دانیم یا باید بدانیم که هیچکس به تنهایی قادر به فهم کل واقعیت عینی جهان نیست زیرا جهان همواره فقط در یک چشم انداز به او نمایان می گردد ؛ این چشم انداز تعیین کننده و متناظر با نقطه ی دید و نظرگاه او در جهان است .
به گفته ی دانای بزرگ، جلال الدین مولوی « از نظرگاه است ای مغز وجود / اختلاف مومن و گبر و یهود » . به گفته ی هانا آرنت اگر کسی بخواهد جهان را آنگونه که به واقع هست، ببیند و به تجربه در آورد ، تنها از این راه قادر به آن کار خواهد بود که جهان را چیزی بداند که دیگران نیز در آن شریک و سهیم اند ؛ چیزی که آنها را از یکدیگر جدا می کند و در این حال به یکدیگر پیوند می دهد ؛ چیزی که چهره ای متفاوت به هر کس می نمایاند ؛ چیزی که همانقدر قابل فهم می شود که بسیاری کسان بتوانند درباره ی آن با هم گفتگو کنند و قادر به تبادل افکار و چشم اندازهایشان با یکدیگر باشند .
یگانه شرط پدیدارشدن جهان واقعی و عینی از زوایا و جهات مختلف، آزادی ما در گفتگوی آزادانه با یکدیگر است . اگر به تاریخ جهان بنگریم ، بسیار می بینیم دوره های دراز در سرگذشت اقوام و ملل که آوار سهمگین جمود و تعصب ، آزادی اندیشه و گفتار را خفه کرده و مجالی برای نیل به دانایی باقی نگذاشته است .
نباید تصور کرد که فقط فرمانروایان خودکامه و حاکمان جبار در این ماجرا مقصر بودند ؛ گناه ایدئولوژی جامع نیز اعم از دینی و دنیوی کم از آنان نبوده است؛ به عنوان نمونه به خاطر بیاورید رفتار محاکم تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک را در قرون وسطی در ۱۲۳۳ میلادی نخست در جنوب فرانسه به فرمان پاپ گرگوری نهم برای برانداختن عقاید مخالف و ریشه کن کردن پروتستانتیسم و حفظ کاتولیسیسم تاسیس شد . محاکمات به کلی خودسرانه و سری بود . متهم پیشاپیش گناهکار و جرمش مسلم دانسته می شد و برای اعتراف گیری مدت های دراز در حبس زیر شکنجه های غیرانسانی به سر می برد و البته در مواردی ، به شیوه های تبه کارانه به قتل می رسید . فرمانروایان دوران فئودالیسم نیز نه تنها پشتیبان این جنایات کلیسا بودند بلکه شریک منافع آن در مصادره ی اموال محکومان می شدند . دامنه ی تفتیش عقاید در نزدیک به پانصدسال بعد به ایتالیا ، آلمان و اسپانیا و حتی بعضی از بخش های کاتولیک مذهب آمریکای لاتین نیز کشیده شد و گریبان مسلمانان و یهودیان ساکن آن کشورها را هم گرفت . نه تنها مردم عادی بلکه بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان و متفکران هم قربانی آن شدند . از معروف ترین این گروه یکی البته گالیله بود که مجبور به استغفار از این نظریه شد که زمین به دور خورشید می گردد ونه به عکس ؛ و دیگری فیلسوف و دانشمند عالی قدر ایتالیایی ، جوردانو برونو ، که بعدها در فیلسوفان بزرگی همچون اسپینوزا تاثیر عمیق گذاشت . برونو با وجود پای بندی به مذهب کاتولیک و متهم به بدعت و خروج از دین شد و هفت سال تحت استنطاق و محاکمه بود تا سرانجام به فرمان محکمه ، زنده به آتش کشیده و سوزانده شد . حکایت جمود و تحجر بیش از اینهاست و با کمال تاسف محدود به قرون وسطی نماند ، و دامنه ی آن به عصر به اصطلاح ایدئولوژی های مردمی و روشن بین ما نیز کشیده شد . چنان که در داستان سلطه ی فرمانروایانی همچون استالین ، مائو و پل پوت نیز دیده ایم و شنیده ایم و امروز نیز چشم مان به ظهور فرقه ی داعش روشن شده است . از هر زبان که می شنوم نامکرر است . تا بدین جا در ستایش عقل گفتیم که سّر نیک فرجامی ست . عقل است که چراغ راه زندگی ست و سرپیچی از فرمان های آن آینده را ( چه آینده ی افراد و چه آینده ی دولت ها ) تیره و تار می کند .
و اما . هرچه در ستایش عقل بگوییم باز می بینیم عرصه ای پهناور و پرراز ناگفته مانده و آن قلمرو دل است و عشق . به قول مولوی : هرچه گویم عشق از آن بالاتر است .
من تا هرجا که به یاد دارم در سراسر زندگی دل در گرو عشق به ایران داشته ام. ایران اگر درست بنگریم و دلتنگی ها را کنار بگذاریم ، از شگفتی های جهان است. کشوری ست یگانه که برخلاف بسیاری کشورهای دیگر که محو شده اند و به گذشته ها پیوسته اند ، در طول هزاران سال ، به رغم سهمگین ترین حوادث و به رغم هجوم رومی و مغول و ترک و تازی و به رغم کینه های کسانی که از بیرون و درون کمر به برانداختن بسته بودند ، با متانت و سرسختی ایستاد و آشکار و پنهان مبارزه کرد و نگذاشت بدخواهان و ویرانگران و کینه ورزان به کام دل برسند .
یکی از گرانمایه ترین میراث های مردم این سرزمین ، زبان فارسی بوده است ؛ زبانی که در فلسفه و تاریخ و علوم و شعر و نثر  پیوسته در اوج قدرت بوده است ، و همچنان امروز زنده و پابرجاست . من همواره عاشق هنر بوده ام و آثار بزرگ هنری را از هر قوم و ملتی ارج نهاده ام . میکل آنژ و داوینچی و رمبراند و هومر و شکسپیر و گوته و بزرگان دیگر در قرون و اعصار ، به روح بشر غنا بخشیده اند .
من اعتقاد راسخ دارم که ملت بزرگ ایران شایسته ترین سهم را در این میان داشته است و آثار فردوسی و سعدی و حافظ و مولوی و دیگر بزرگانی چون آنان ، در بالاترین حد هنر جهانی و میراثی در منتهای ارزندگی در تاریخ بشر است .
بی نهایت شادمانم که این زبان فخیم ، برخلاف بسیاری از زبان های دیگر اقوام ، هنوز زنده و شکوفا است . من افتخار می کنم که هرگاه در این سده ی بیست و یکم قلم به دست می گیرم هنوز به زبان فردوسی و سعدی و حافظ می نویسم . اینها همه – و بهتر بگویم هرچه داریم  – از وجود ارجمند ایران است . بنابراین با آوای بلند می گویم « همه عالم تن است و ایران دل» . پاینده ایران

نظر شما