علی علی بابایی درمنی
دژِ استوارِ اهورامزدا ۲
یکشنبه ۷ شهریورماه. امروز برای دیدار از « آرمازی تسیخه » (دژ اهورا مزدا) به همراه دکتر چولوخادزه راهی متسختا شدیم .از آنجا که در این سفر یک راهنمای بسیار مجرب ما را همراهی می کرد، این سفر به متسختا با دیگر سفرهای دیگر من به آنجا بسیار متفاوت بود.
با رسیدن به متسختا، دکتر چولوخادزه آگاهی های بسیار سودمندی درباره کلیسای «سویتس خوِلی» به ما داد: نخست آنکه ساخته شدن این کلیسا ارتباط مستقیمی با به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح(ع) در بیت المقدس دارد؛ زیرا با رسیدن خبر برانگیخته شدن آن حضرت به پیامبری ، دو برادر یهودی از سوی جامعه یهودیان متسختا، برای بررسی درستی یا نادرستی این خبر مامور می شوند که به بیت المقدس بروند، اما شوربختانه، آنها در آخرین روز و هنگامی به بیت المقدس می رسند که حضرت عیسی به صلیب کشیده شده بوده است. با این حال، آنها موفق میشوند که عبای آن حضرت را از یک سرباز رومی که آن را به عنوان غنیمت تصاحب کرده بود، بخرند.
در بازگشتِ به متسختا، آن دو برادر عبای حضرت عیسی(ع) را به خواهر خود که از زنان دیندار گرجستان بود، نشان می دهند؛ اما او پس از آن که عبای عیسی را در آغوش می گیرد و به خود می فشرد، در دم جان می دهد.
برادران، خواهر خود را در جایی که بعدها کلیسای «سویتس خولی» در آن ساخته می شود، به خاک می سپرند. پس از چندی، از گور آن زن دیندار درختی می رویید و گور به زیارتگاه مردم تبدیل می شود. با شنیدن ماجرای درگذشت این زن دیندار از دکتر چولوخادزه، بی اختیار و سوار بر اسب خیال، از کوچه های جلیلیه گذر کردم و به یاد رنج های مسیح افتادم.
در سده چهارم میلادی، به دستور شاه میریام (از خاندان ایرانی مهران)، دین مسیحیت در گرجستان رسمی شد. نخستین کلیسای گرجستان نیز در آرامگاه آن زن دیندار؛ یعنی در سویتس خولی، ساخته شد .
هنگامی که برای آغازکردن کار ساختن کلیسا، به ناگزیر، درخت روییده بر گور را بریدند، از تنه آن صمغ فراوانی روان شد و تنه درخت بریده شده از جای برخاست و در هوا ایستاد . این ماجرا سبب شد کلیسا را “سویتس خولی” که به معنای «ستون زنده» است، نام بگذارند .
دو سده پس از ساخته شدن این کلیسا، به دستور واختانگ گرگسار، شاه گرجستان و بنیانگذار شهر تفلیس، کلیسای چوبی سویتس خولی را با سنگ بازسازی کردند. پس از چند، در سده های میانه در یورش تیمور لنگ آسیب های بسیار به این کلیسا رسید ؛ اما در بازسازی هایی که پس از آن در انجام شد، ستون های آن برای مقاوم ترشدن در برابر یورش اقوام بیابانگرد، قطورتر شد.
پس از بازدید از این کلیسا برای دیدار از دژ اهورامزدا (آرمازی تسیخه) که در نزدیکی متسختا قرار داشت، به راه افتادیم ؛ اما پیش از آن، از آرامگاه استروناخ، پیتیاخش (بیدخش) و ایبریا ( مرکز و شرق گرجستان امروزی) در سده اول میلادی، و یک گرمابه رومی در نزدیکی آن، بازدید کردیم. پس از آن و پس از نزدیک به دو ساعت کوهنوردی ، به دژ تسخیرناپذیر اهورامزدا رسیدیم . این دژ از همه سو بر دره متسختا مسلط بود و چشم اندازهای کوهستان های پیرامون آن از فراز این دژ به خوبی دیده می شد.
گرمابه های رومی
در باره واژه «آرمازی» با دکتر چولوخادزه صحبت کردم. او در این باره که این واژه ،گونه دگرگون شده واژه «اهورامزدا» باشد ، تردید داشت و بر این باور بود که « آرمازی » همان خدایِ ماه قوم هوری در آسیای کوچک، یعنی «آرما» بوده است. از آنجا که هوری ها از قوم های هند و اروپایی اند و همگی اهورامزدا را می پرستند، می توانیم، خدای «آرمازی» هوری ها را نیز همان «اهورامزدا» بدانیم. البته برخی از پژوهشگران شباهت «آرما» به آرمازی را تنها یک شباهتِ ظاهری می دانند.
دورنمای دژ اهورامزدا
دیوارهای دژ اهورامزدا
از سوی دیگر، دکتر چولوخادزه به این نکته اشاره کرد که در کارتلیس تسخوربا، منبع باستانی تاریخ گرجستان آمده است که فرناباز، نخستین شاه گرجستان که در سه سده پیش از میلاد نخستین سلسله پادشاهی را در گرجستان به نام «فرنابازیان» بنیاد گذاشت ، خدایی را جایگزین خدای پیشین گرجی ها کرد، که نام آن در زبان ایرانی، آرمازی بوده است. جالب توجه است که مادر فرناباز زنی ایرانی به نام «آسپان» بود و فرناباز خود در ایران بزرگ شده بود.
دکتر چولوخادزه بر این باور بود که در کارتلیس تسخوربا تنها به این اشاره شده که نام ایرانی این خدا واژه ای ایرانی بوده و در این باره که آرمازی، همان اهورامزدای ایرانیان باشد ، تردید داشت. دلایلی که دکتر چولوخادزه در رد یکسان بودن اهورامزدا با آرمازی آورد، هر دو اثبات میکرد که واژه «آرمازی» گونه دگرگونی یافته «اهورامزدا» است؛ زیرا همین که در یک منبع تاریخی غیرایرانی؛ یعنی کارتلیس تسخوربا، که تحت نفوذ مسیحیان نوشته شده است، گفته شده که نام ایرانی خدای گرجیان پیش از مسیحیت آرمازی بوده و دین این خدا را یک شاه ایرانی در گرجستان رسمیت داده و جایگزین دین خدایان پیشین گرجستان کرده است، ثابت می کند که آن خدا بی شک اهورامزدا است. البته پژوهشگران گرجی چندان میل ندارند که به این واقعیت اذعان کنند، و شگفتا که دلایلی که در رد این واقعیت ارائه می دهند، بیشتر موید و اثبات کننده آن است.
پس از بازدید از آرمازی تسیخه، از کلیسای میریام که در دامنه کوهی که دژ «آرمازی تسیخه» در آن جای دارد، بازدید کردیم. این کلیسا که از کلیساهای قدیمی گرجستان است و توسط راهبان ارتدوکس در دست بازسازی بود ، کلیسای مریم باکره نیز نامیده می شود.
دوشنبه ۱۵ شهریور. امروز به همراه دکتر چولوخادزه به دیدار دکتر مریم گِوِلِزیانی رفتیم که در زمینه ارتباط دین های ایرانی و گرجی در دوره باستانی پژوهش می کند . این استاد برجسته تاریخ گرجستان، با پژوهش گسترده در زمینه شمایل های حضرت مسیح و حضرت مریم در کلیساهای قدیمی گرجستان دریافته است که در همه این شمایل ها تاثیرِ دین باستانی گرجستان؛ یعنی پرستش آرمازی، دیده می شود. نشانه این تاثیر پرتو نوری است که در نگاره ها و نقاشی های مذهبی گرداگرد سر بزرگان دینی مسیحی دیده می شود و یادآور فره ایزدی در دین «مزدیسنا»ی ایرانی و آرمازی پرستیِ گرجستان است. دکتر گولزیانی پس از پی بردن به این تاثیر و رابطه فرهنگی، پژوهش بر روی دین های ایرانی و تاثیر آنها در گرجستان پیش از مسیحیت، کار اصلی خود قرار داده است.
پس از این مقدمه، دکتر گولزیانی درباره یافته های تازه خود سخن گفت که تاثیرپذیری فرهنگ و دینِ گرجستان را در دوران پیش از مسیحیت از دین و فرهنگ ایران ثابت می کند. او برای ما شرح داد که به طور بسیار اتفاقی، در یک متن باستانی یونانی از تاریخنگاری به نام دینون به گزارش او از خواب کوروش بزرگ پیش از پادشاهی بر می خورد.او گزارش کرده است که کوروش در خواب دیده بود که فره ایزدی را همچون نور خورشیداز اهورامزدا دریافت می کند؛ که معنی آن، اعطای قدرت پادشاهی و مشروعیت از سوی خداوند به کوروش بزرگ است؛ اعطای مشروعیت به کوروش برای بنیادنهادن یک شاهنشاهی آرمانی و اخلاقی که به صورت ویژه و منحصر به فرد در ایران پیش از اسلام برپا شد و با سلطنت های شرقی و امپراتوری های غربی بسیار متفاوت بود.
دکتر گولزیانی برای ما شرح داد که فرناباز، نخستین شاه گرجستان هم، پیش از رسیدن به پادشاهی این خواب را با اندکی تفاوت، دیده است؛ و این رویدادی است که تاریخنگاران گرجی آن را در «کارتلیس تسخوربا» به طور کامل ضبط کرده اند . این شباهت حیرت انگیز میان به شاهی رسیدن کوروش بزرگ و فرناباز و همسانی های دیگر فرهنگی میان ایران و گرجستان، ، که در هم تنیدگی و پیوستگی فرهنگ های موجود در قلمرو «ایران فرهنگی» را نشان می دهد ، مشوق پژوهشگران بسیاری از جمله دکتر گولزیانی برای پژوهش در زمینه میراث مشترک کشورهای تشکیل دهنده «ایران فرهنگی» شده است.
در ادامه بحث در باره دین های ایرانی،گفتم که در کارتلیس تسخوربا گفته شده است که فرناباز پس از رواج دادن کیش پرستش آرمازی، مجسمه آرمازی را در دژ «آرمازی تسیخه» قرار داد. در این باره از دکتر گولزیانی پرسیدم که با توجه به گفته های هرودوت مبنی بر اینکه ایرانیان خدایان خود را به تصویر نمی کشیده اند، آیا این کار فرناباز برخلاف آیین ایرانیان نبوده است؟ پاسخ دکتر گولزیانی نشان از دانش ژرف او در زمینه شناخت دین های ایرانیِ پیش از اسلام داشت.دکتر گولزیانی با توجه به تاثیر دین های یونانی بر دین مزدیسنا، پس از یورش اسکندر مقدونی به ایران–که نشانه آن را می توانیم در به تصویر کشیده شدن اهورامزدا در نقش رستم مشاهده ببینیم — به تصویر کشیده شدن آرمازی به دستور فرناباز را نیز نشانه ای از تاثیرپذیرفتن این کیش ایرانی از دین های یونانی در گرجستان دانست.
دیدار با دکتر گولزیانی آخرین دیدار من با چهره های علمی گرجستان بود. پس از آن، وقت من در گرجستان بیشتر به خداحافظی با دوستان و انجام کارهای نیمه کاره گذشت تا برای بازگشت به ایران آماده باشم.
جمعه ۱۹ شهریور. امروز در گرجستان شیعیان عید فطر را برگزار کردند. روز گذشته اهل تسنن عید فطر را برگزار کردند. نکته جالب توجه در این ارتباط این است که مراسم عید فطر و دیگر مناسبت های اسلامیِ ویژه این دو گروه بزرگ مسلمانانِ تفلیس در یک مسجد برگزار می شود. در این مسجد محراب سمت راست از اهل سنت و محراب سمت چپ از آن شیعیان است. این مراسم با سخنرانی روحانیان شیعه و اقامه نماز عید فطر آغاز شد و با پذیرایی سفارت ایران از مومنان روزه دار پایان یافت. تعدادی از شیعیان آذری نیز با یک دستگاه مارشتوتکا که سفارت ایران آن را کرایه کرده بود، از شهر شیعه نشین مرنئولی به این مراسم آمده بودند.
شنبه ۲۰ شهریور. امروز برای بار دوم، به همراه یکی از دانشجویان ایرانی در تفلیس به آتشکده تفلیس رفتم. آتشکده در دامنه کوه های جنوب تفلیس جای گرفته است.
آتشکده تفلیس
پس از بازدید از آتشکده، از مجسمه مادر تفلیس بازدید کردیم که در شمال آتشکده قرار داشت. پس از یک ساعت پیاده روی در دامنه کوه به آرامگاه نام آوران گرجستان رسیدیم. در این آرامگاه گور گریبایدوف، کاملا از گورهای دیگر متمایز است و درون یک محفظه ویژه قرار دارد . گور نینو چاوچاوادزه، همسر ناکام او که دختر بزرگ حاکم کاختی بود، در کنار او قرار داشت.
آرامگاه گریبایدوف
دوشنبه ۲۹ شهریور. امروز پس از تقریبا شش ماه زندگی در شهر تفلیس، با کوله باری از خاطرات و همچنین منابع تاریخیِ پایان نامه ام، این شهر را به مقصدِ ایروان ترک کردم. در مرز گرجستان چون روادید خود را بموقع تمدید نکرده بودم ، ۱۰۰ دلار جریمه شدم. قرطاس بازی مربوط به این کار نیم ساعت طول کشید که نشان دهنده نظم دقیق اداری گرجستان بود و کار دریافت جریمه از من باید زیر نظر چند مرزبان گرجی انجام میشد. یکی از مسافران مارشتوتکایی که من مسافر آن بودم، از تفلیس چند بسته موز خریده بود تا با خود به ایروان ببرد و طولانی شدن کار دریافت جریمه از من ، او را به شدت عصبانی کرده بود. پس از معذرت خواهی از این مسافر به مسافرت ادامه دادم و پیش از تاریک شدن هوا به ایروان رسیدیم.
راست گفته اند که:” بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی”. در بازگشت به ایروان دریافتم که این شهر بسیار باشکوه تر از آن بود که من در نگاه اول دیده بودم . شش ماه پیش ، در نگاهی شتابزده ، ایروان را در برابر تفلیس شهری کم رونق توصیف کرده بودم؛ ولی حالا با گشت و گذار بیشتر در ایروان، می دیدم که این شهر بسیار زنده تر و زیباتر از تفلیس است. در ایروان در یک هاستل در نزدیکی میدان جمهوری مستقر شدم، و خوشبختانه با یک ایرانی به نام امیر هم اطاق شدم. از قضا هم اطاقی ام بچه پونک، یعنی بچه محل خودم بود و یک جهانگرد حرفه ای.
کلیسای گغارت
سه شنبه ۳۰ شهریور. امروز روز استقلال ارمنستان است و قرار است با امیر در یک برنامه فشرده، از نیایشگاه (معبد) گارنی، کلیسای گِغارت و بنای یادبود کشته شدن ۵/۱ میلیون نفر ارمنی به دست امپراتوری عثمانی بازدید کنیم. معبد گارنی یادگار دوران میتراپرستی ارمنیها است و در سده اول میلادی، و به دستور شاه بلاش از شاهان اشکانی ارمنستان بنا نهاده شده است.
نیایشگاه گارنی
جای شگفتی بسیار است که مسیحیان متعصب سده چهارم این نیایشگاه ویران نکرده اند. می پندارم علت این امر، استواری ساختمان و قطعه سنگهای عظیم به کار رفته در آن باشد. پس از دیدار از نیایشگاه گارنی برای دیدار از کلیسای گغارت راهی شدیم. این کلیسا یک کلیسای بسیار زیبا بود که ارمنیها آن را در دل کوه ساخته بودند. از آنجا به ایروان برگشتیم و پس از مقدار زیادی پیاده روی به بنای یادبود کشتار ۵/۱ میلیون ارمنی رسیدیم. در کنار این بنا، لوح یادبودهای مقامات سیاسی کشورهای دیگر که از این بنا بازدید کرده بودند، جای داده شده بود.
بنای یادبود کشتار ارمنیان
بنای یادبود کشتار ارمنیان ( از درون )
هنگام بازگشت از بنای یادبود، رئیس جمهور ارمنستان را دیدم که در حالی که محافظان بسیاری او را همراهی می کردند، برای ادای احترام به قربانیان ارمنی کشتار ۱۹۱۵ م. راهی بنای یادبود بود. شب به میدان جمهوری ایروان رفتم که مراسم جشن استقلال ارمنستان در آنجا بر گزار می شد. در این مراسم، خوانندگان ارمنستانی بسیاری به اجرای برنامه پرداختند و حسن ختام این برنامه هم – البته – یک آتش بازی بسیار باشکوه بود.
میدان جمهوری ایروان
چهار شنبه ۳۱ شهریور. امروز صبح برای سفر به تهران در روز جمعه، اول مهرماه بلیت رزرو کردم و پس از آن به مرکز ایران شناسی ایروان که در دانشگاه دولتی ایروان قرار دارد، رفتم.در آنجا با گارنیک آساتوریان دیدار کردم. در مرکز ایران شناسی ایروان آساتوریان از نفوذ بسیاری برخوردار است و همه همکارانش از او حساب می برند.
تالار فردوسی در بخش ایران شناسی دانشگاه دولتی ایروان
به طور کلی احساس کردم که ارمنیها به اندازه گرجیها اهل بده بستان علمی نیستند. پس از خداحافظی با کارمندان مرکز ایران شناسی به موزه ملی ایروان و مسجد کبود ایروان رفتم.
مسجد کبود
کلیسای اچمیازین
پنج شنبه ۱ مهر. امروز به، مقر اسقف اعظم کلیسای گریگوری ارمنستان رفتم. در آنجا به زبان روسی از یک پیرمرد ارمنی پرسیدم که آیا این کلیسا، کلیسای اصلی اچمیازین است؟ گفت که چرا به فارسی صحبت نمی کنی؟ پس از اینکه با هم آشنا شدیم، او داستان زندگی اش را برای من تعریف کرد و گفت که ارمنی ایرانی و ساکن محله نارمک بوده است و پیش از انقلاب به ارمنستان مهاجرت کرده است.
کلیسای گریگور مقدس
او در باره کلیساها آگاهی های به من داد و پرسید: «آیا نگاره شاه عباس را بر روی دیوار کلیسا ندیدی؟» از این پرسش او خیلی تعجب کردم؛ اما هنگامی که مرا به سوی نگاره برد، با کمال تعجب دیدم که راست می گوید. گویا ارمنی ها در یکی از لشکرکشی های شاه عباس و برای در امان ماندن اچمیازین از ویران شدن آن به دست سپاهیان ایران، نگاره ای از شاه عباس را در عرض یک ساعت بر پیشانی این کلیسا کنده کاری کرده اند.
کنده کاری چهره شاه عباس بر تارک کلیسای گریگور مقدس
جمعه ۲ مهر. امروز پس از شش ماه زندگی در سرزمین های شگفت انگیز قفقاز، آن را برای بازگشت به میهن ترک کردم. در راه بازگشت به ایران، رویدادهای این شش ماه مانند صحنه های یک فیلم مستند از برابر دیدگانم می گذشت، و به یاد دوستانی می افتم که در این سفر با آنها آشنا شدم. اما با همه این دلتنگی ها فقط می خواستم به ایران برگردم.
تهران- ١٨مهر ۱۳۸۹
نظر شما