علی علی بابایی
نگاهی متفاوت به روابط سیاسی- فرهنگی ایران و گرجستان
من پس از یک دوره شش ماهه زندگی در تفلیس و آشنایی با مردم عادی و نخبگان فرهنگی گرجستان به نتایج زیر رسیدم: نخست آنکه در اثر جوسازی و پروپاگاندای ضدایرانی که به دست روسها از اوایل سده نوزدهم میلادی آغاز شد و تا بیست سال پیش در گرجستان به آن دامن زده می شد، مردم گرجستان چنین می پنداشتند که گویا ایرانیان از سپیده دم تاریخ خود، یورش به گرجستان و دیگر سرزمین های قفقاز را آغاز کرده اند و همه کوشش آنها این بوده است تا دین مردم گرجستان را تغییر دهند و خوردن گوشت خوک و شراب را در گرجستان ممنوع کنند.
بازار ارمنی
این تبلیغات از سوی روسها از آن جهت انجام می شد، تا گرجیها دیگر به فکر برقرارکردن پیوندهای فرهنگی خود با ایران نیافتند، و روز به روز به روسیه نزدیکتر شوند. هنگامی که به این واقعیت پی بردم، پرسشی در ذهن من پدید آمد و آن اینکه «در درازای تاریخ، آیا این ایران بوده است که به قفقاز تاخته است یا قفقاز بوده که ایران را تهدید میکرده است؟» تصور میکنم که اگر پاسخ درست این پرسش را پیدا کنیم، زمینه شکلگیری این تبلیغات هم شناخته شود .
از زمان مادها، ایران از سوی منطقه قفقاز مورد تهدید بوده است. چالشهایی که این تهدیدها پدید آورده اند، تا به امروز، از چالشهای بزرگ امنیتی ایران بودهاند. در طول تاریخ، قفقاز محل درگیری و رقابت قدرتهای بزرگ جهان بوده است، و ایرانیان به ناچار برای دفاع از امنیت ملی خود ناگزیر بودهاند در این درگیریها شرکت کنند تا از دست اندازی به بخش هایی از سرزمین خود پیشگیری کنند و همچنین موقعیت ژئوپلتیک قفقاز از سوی دشمنان آنها بر ضد ایران به کار نرود. البته نباید فراموش کرد که تهدید بر ضد ایران نه از جانب اقوام قفقازی بلکه از سوی بیابانگردان آنسوی قفقاز بوده است که از راه گذرگاههای قفقاز به ایران هجوم می آورده اند. باید به یاد داشت رفتار سخت گیرانه آقامحمدخان قاجار در تنبیه سخت فرمانروایان محلی، و در واقع ریشه کن کردن مردان سیاسی، در گرجستان سبب شد که گرجستان آنچنان ناتوان شود که سرپرستی روسیه را گردن نهد. اقدامات آقامحمدخان پس از فتح تفلیس در واقع جای پاهای ایران در این منطقه را از بین برد.
نمایی از درون یک کلیسا
امروزه نیز تهدید ایران از سوی قفقاز در جامه ای دیگر ادامه دارد: ادعای ارضی از سوی دولت خودخوانده جمهوری اران ( جمهوری آذربایجان)، از یک سو و حمایت از گروهک های تجزیه طلب پان ترکیست؛ که امنیت ملی ایران را هدف گرفته است. در طول تاریخ ایران، این تهدیدها در دوره های طولانی ادامه داشتهاند و بارها قومهای گوناگون از آنجا به ایران تاخته اند: یورش سکاها از راه گذرگاههای قفقاز به ایران در دوره مادها، و هجوم هونها، خزرها، آلان ها و … در زمان سلسلههای اشکانیان و ساسانیان که فرمانروایان ایرانی را به چاره جویی برای دفاع از ایران در برابر تهدیدهای حکومتهای این مناطق واداشته است. در نتیجه همه مورخان، اعم از ایرانی یا قفقازی، برای داوری در باره نقش تاریخی ایران در قفقاز باید به حقایق تاریخی توجه کنند و نه تبلیغات بلشویکی.
کلیسای اچمیازین
روسها با تسلط بر قفقاز نه تنها به تبلیغات گسترده بر ضد ایران دست زده اند، بلکه گرفتاری ها و دشواریهای دیگری نیز برای ملتها و مردمان این منطقه به وجود آوردهاند. در حقیقت حاکمیت روس ها بر قفقاز برخلاف تسلط ایرانیها بر آن که تنها به حاکمیت صوری و دریافت مالیات دلخوش بودند، حاکمیتی همه جانبه بوده است و همه شئون زندگی مردم قفقاز را در بر گرفته است. این حاکمیت در حقیقت یک حاکمیت فرهنگی- سیاسی بود که کوشش میکرد، هویت واقعی مردم قفقاز را از طریق تغییر خط و زبان آنها تغییر دهد. چیرگی فرهنگی روس ها تا کنون، و حتی پس از برچیده شدن حاکمیت سیاسی روس ها در قفقاز وجود دارد؛ زیرا که تاثیر یک فرهنگ در طول زمان به وجود آمده و به سرعت نیز از میان نمیرود.
امروزه نخبگان سیاسی گرجستان به این مهم پی برده اند که تنها با تعریف هویتی مستقل از هویت روسی میتوانند کشوری مستقل با حاکمیتی مستقل از روسها داشته باشند. برچیده شدن آرام آرام زبان روسی به عنوان یک زبان رسمی از مراکز علمی و دانشگاهی گرجستان کاری در همین راستا است. با این حال گرایش به گذشته سیاسی گرجستان و دورهای که این کشور بخشی از مجموعه ای به نام «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» بود، امروز هم در میان نخبگان فرهنگی گرجستان هوادارانی دارد. این در حالی است که هنوز دو منطقه مهم گرجستان در اشغال روسها است. از سوی دیگر، فقری که مردم گرجستان مانند دیگر شهروندان شوروی سابق با آن دست به گریبان هستند، سبب میشود تا گهگاه دوره گذشته، با همه نکبت و تیرگیهای آن، نمونهای از ثبات را به یاد مردمان تنگدست بیاورد. با این همه به نظر میرسد، اشغال فرهنگی گرجستان توسط روسیه و تلاش این کشور برای استحاله فرهنگی این کشور، به بار نشسته است و امروزه در میان نخبگان فرهنگی و نخبگان سیاسی گرجستان یک نوع ناهماهنگی را میتوان دید.
آرامگاه نامداران گرجستان
برای روشن ترشدن این مسئله، روابط میان نخبگان فرهنگی و سیاسی جمهوری اران (آذربایجان) در روزهای پس از استقلال را توضیح می دهم تا اهمیتی را که این روابط در دوران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و کوشش کشورهای تازه استقلال یافته برای هویت سازی یافته است ، نشان بدهم . در جمهوری اران (آذربایجان) پس از استقلال این جمهوری، نخبگان سیاسی «دیگرِ هویتی» خود را «ایران» تعریف کردند و هویت سازی خود را بر مبنای تقابل با ایران پیگیری می کنند. در این راه نخبگان فرهنگیِ این جمهوری، برخلاف نخبگان فرهنگی گرجستان، کاملا با نخبگان سیاسی کشور خود هماهنگی دارند و از آنها حمایت می کنند. آنها حتی گاهی اوقات به نظریه پردازی برای سیاستمداران خود میپردازند تا آنها را برای محو کامل میراث ایرانی در جمهوری اران (آذربایجان) یاری دهند. علت این امر، استحاله فرهنگی جمهوری آذربایجان توسط روسها است. این استحاله فرهنگی که در طول ۲۰۰ سال به انجام رسیده است، پیوستگی فرهنگی ایران و جمهوری اران (آذربایجان) را در حافظه تاریخی ساکنان این جمهوری و از جمله نخبگان فرهنگیِ این جمهوری کمرنگ کرده است و سبب شده تا آنها به روند ایران زدایی در این جمهوری یاری برسانند. این همسویی درست برخلاف سمت و سوی نخبگان فرهنگی گرجستان در برابر نخبگان سیاسی گرجی است که به همان دلیل، یعنی ۲۰۰ سال استحاله فرهنگی کشورشان توسط روسیه، چندان با روند روس زدایی در این جمهوری همراهی نمیکنند. به بیان دیگر، نخبگان فرهنگی جمهوری اران (آذربایجان) در روند سیاست ایران زدایی با دولتمردان خود بیشترین همکاری را نشان می دهند؛ در صورتی که نخبگان فرهنگی در گرجستان برای پیشبرد سیاست روس زدایی با نخبگان سیاسی کشور خود، همکاری لازم را نمیکنند.
نمایی از درون آتشکده
و اما نکته ای که به عنوان نکته پایانی به آن می پردازم، در واقع در باره گرجستان نیست و به رفتار گروهی از ایرانیان با بیگانگان اشاره دارد. من در برخورد با پژوهشگران گرجی دریافتم که آن گروهِ از پژوهشگرانی گرجی که کمتر با ایرانیان در ارتباط بودهاند، نظر بهتری در باره ایران دارند و با اشتیاق و احترام بیشتری از ایران سخن می گویند. شاید برخی از خوانندگان با شنیدن این مطلب این گونه بپندارند که برخورد نامناسب ایرانیان سبب شده است تا پژوهشگرانی که در گذشته با ایرانیان آشنا بوده اند، نظر خوبی به ایران نداشته باشند؛ اما واقعیت چیز دیگری است و به بی اعتماد به نفسی برخی از هموطنان ما باز میگردد.
گروهی از هموطنان نادان ما، فارغ از اینکه از هر گونه دلبستگی راستین و حمیت نسبت به کشور خود بی بهرهاند، در برخورد با بیگانگان، صرفنظر از اینکه آن بیگانه بورکینافاسویی، گینه ای یا اروپایی باشد، لب به انتقاد از کشور خود میگشایند و تصویر بسیار زشت و ناپسندی از کشور خود به بیگانگان ارائه می دهند.
کلیسای قیامت
در نتیجه، بیگانگانی که انتقادهای تندی را نسبت به شرایط موجود در ایران آن هم از زبان برخی از ایرانیان می شنوند، بدون هیچ واهمه و با جسارت کامل، به خود این اجازه را میدهند تا از شرایط موجود در ایران، بدون توجه به اوضاع و شرایط کشورهای دیگر، انتقاد کنند. این در حالی است که آنها به علت برخورد با برخی از ایرانیان ناآگاه، انتقاد از ایران و خرده گیری از ایرانیان را امری پسندیده در ایران می پندارند و فکر میکنند که ایرانیان از اینکه بیگانگان در باره کشورشان اظهارنظرهای نامطلوب ارائه دهند، خوشحال میشوند.
تندیس مادر تفلیس
به یاد داشته باشیم، شهروندان همه کشورهای جهان در کشور خود با دشواری هایی روبه رو هستند؛ اما هیچگاه به ما ایرانیان که به هر ترتیب از دیدگاه آنان بیگانه به شمار می آییم، اجازه نمی دهند در باره نابسامانی ها و ناگزیری ها و گرفتاری هایی که آنها در کشور خود با آن روبه رو هستند کلامی به زبان بیاوریم؛ چه رسد به آنکه از اوضاع کشور آنها انتقادی هم بکنیم. این ساده انگاری که کسی به آسانی سفره دل خود را پیش هر بیگانه باز کند و با بدگویی از کشور خود، آنان را نسبت به خود و میهن خود گستاخ کند از پدیده های نوظهوری است که جامعه شناسان و روانشناسان و استادان دانش آموزش و پرورش باید به دنبال دلایل و زمینه های پدیدارشدن آن بگردند و برای مبارزه با آن در آموزشگاه ها — از مهد کودک تا دانشگاه — چند واحد آموزشی را به آن اختصاص دهند. اگر ما ایرانیان خواستار نگاه احترام آمیز بیگانگان به کشور خود هستیم، مانند هر شهروند هر کشور دیگر، در نزد بیگانگان باید تنها از محسنات کشور خود سخن بگوییم، و نباید در برابر کوچکترین انتقاد آنها بی تفاوت باشیم و بکوشیم تا احساس احترام به ایران را در همه آنها برانگیزیم.
چشم اندازی از شهر تفلیس
تهران- ۲۱ مهر ۱۳۸۹
نظر شما