دکتر علی علی بابایی درمنی
پارسیان نه به سرنوشت باور دارند و نه به گناه اولیه. سنت پارسی [= زرتشتی] میآموزد که باید با تمام نیرو برای رسیدن به خوشبختی موعود و گریز از خطر تهدید کننده کوشید.» ( دوشن گیمن، ص ۲۰، به نقل از یکی از پارسیان هند)
پیش از سخن گفتن دربارۀ باورهای دینی داریوش بزرگ، بهتر آن است که اندکی دربارۀ چیستی دین ایرانیان در دورۀ هخامنشی سخن بگوییم. تاکنون در میان پژوهشگران دورۀ باستان نظرات گوناگونی در این باره ارائه داده است. این نظرات را میتوان در پنج گروه طبق بندی کرد:
۱. برخی پژوهشگران نظریۀ سنتی دربارۀ زمان زندگی حضرت زرتشت را ، یعنی زیستن ایشان میان سالهای ۶۶۰ تا ۵۸۰ پیش از میلاد را که منطبق با سالهای پایانی حکومت مادها است ، پذیرفتهاند و بر این اساس گشتاسب را که پشتیبان دین زرتشت بود ، ویشتاسب، پدر داریوش بزرگ میدانند که از این گروهند؛ ژاک دوشن گیمن، آر.سی زنر، اومستند، اشپیگل، جرج کامرون و ماریان موله.
۲. برخی معتقدند که هخامنشیان به آیینهای آریاییهای پیش از ظهور حضرت زرتشت ایمان داشتند و چندخداپرست بودند. آنها بر این باورند که هخامنشیان در میان این خدایان به سروری یکی از آنها یعنی اهورامزدا باور داشتند که از این گروهند، عبدالحسین زرینکوب، امیل بِنوِنیست، دکتر مهرداد بهار، نیبرگ و گیرشمن.
۳. برخی از ایرانشناسان پادشاهان نخست سلسلۀ هخامنشی را مانند کورش بزرگ و داریوش بزرگ را زرتشتی نمیدانستند، ولی شاهان متاخر را باورمند به دین مزدیسنا میدانند. داندامایف، احمد آبایف، از این گروهند.
۴. پژوهشگرانی چون مری بویس، والتر هینتس و مرتضی ثاقبفر نیز هخامنشیان را زرتشتی میدانند.
و گروه پنجم نیز، بر این باورند که هخامنشیان تنها از اوستای جدید – و نه گاهان – پیروی میکردند که دیاکونوف از این گروه است (برگرفته از : حسین حیدری، با اندکی ویرایش، ص ۸۳۹- ۸۴۰).
دلیل سردرگمی میان پژوهشگران غربی که اغلب با شک و تردید دربارۀ دین هخامنشیان سخن میگویند، توجه بیش از اندازۀ آنها به مراسم و آیینهای دینیای است که سبب کمتوجهی آنها به روح دیانت زرتشتی است. برای نمونه پژوهشگری چون امیل بنونیست، تمامی اثر خود را به گزارش مورخان یونانیای اختصاص داده است، که از مزدیسنا جز آداب و رسوم خشک دینی فهم نمیکردند و با رازورزی شورآفرین مزدیسنا بیگانه بودند. آنها توجه خود را به آیینهایی مانند قربانی کردن و نذورات برای ایزدان معطوف کرده بودند و درنمییافتند که چنین آیینهایی در سرزمین پهناور ایران از سویی به سوی دیگر متفاوت بوده و نمیتوان با معیار قراردادن یک منطقه، ایرانیان سایر مناطق را غیرزرتشتی نامید و یا استدلال میکردند که نام حضرت زرتشت در کتیبههای هخامنشی نیامده و فراموش کرده بودند که نام ایشان در کتیبههای یک موبد زرتشتی به نام کرتیر هم غایب است (ثاقبفر، ص ۱۰- ۱۱؛ ۴۲- ۴۳).
آگاهی از روح و طریقت آیین زرتشت در دورۀ هخامنشی را میتوان با توجه به برخی نوشتههای کم دیده شدۀ یونانیان و رومیها و همچنین کتیبههای فارسی باستان و همچنین الواح ایلامی و آرامی پی گرفت، که بیشتر این منابع ناظر به دورۀ پادشاهی داریوش بزرگ است. با بررسی این منابع هم میتوان از باورهای دینی داریوش بزرگ آگاه شد و هم اعتقادات دیگر شاهان هخامنشی را که اطلاعات کمی دربارۀ آنها وجود دارد، حدس زد.
در میان گزارشهای یونانیان گزارشی متعلق به سدۀ نخست میلادی از گزارشهای دیگر شگفتتر است. در گزارش مورخ رومی پلوتارک آمده که داریوش بزرگ نه تنها در فرایض دینی خود، بلکه، در انجام وظایف کشورداری نیز مطابق آیین مزدیسنا عمل میکند. پلوتارک از یکی از پیشکاران داریوش بزرگ یاد می کند که هر بامداد، پیش از طلوع آفتاب داریوش بزرگ را با چنین عبارات تامل برانگیزی از خواب بیدار می کند: « شاها برخیز و آمادۀ انجام خویشکاری هایی باش که اهورامزدا بر عهدۀ تو نهاده است.» (Plutarch, Vol X, p 57). این عبارت ها به همراه شاهدهای دیگری که به آنها نیز خواهیم پرداخت، ثابت میکند که داریوش بزرگ نظریۀ سیاسی خود را از جهانبینی مزدیسنا برگرفته است. در اینجا باید اشاره کنیم که این وامگیری به معنای یگانگی دین و دولت در دورۀ هخامنشی نیست؛ چه میدانیم که مغان در دورۀ هخامنشی به برگزاری آیینهای دینی میپرداختند و نهاد دین به طور کامل از نهاد دولت جدا بوده است. حال باید دید که داریوش بزرگ و پیش از او کورش بزرگ چه نظریۀ سیاسیای را از جهان بینی و حکمت مزدیسنا برگرفتهاند.
این پرسش ما را به تبیین مفهوم ارته در ایران باستان رهنمون میسازد که هستۀ مرکزی آیین مزدیسنا است. ارته که در زبان اوستایی اشه نامیده میشود، سامان جهان است. برای به وجودآمدن و استمرار نیکبختی و شادی مردم، ارته باید حاکم باشد. ارته همچنین پرهیزگاری، پارسایی و کمال فضیلت و تقوا است. ایزدانی که در آیین مزدیسنا ستوده شدهاند، با مدیریت اهورامزدا وظیفۀ نگاهبانی از ارته را بر عهده دارند. همچنین نیروهای شر نیز به سرکردگی اهریمن میکوشند تا ارته را براندازند و دروغ را حکمفرما سازند. انسان مَزدَیَسن نیز باید بکوشد تا در نبرد میان اهورامزدا و اهریمن با خویشکاریهای نیک به اهورامزدا یاری رساند.
در این نظریۀ سیاسی شاه هخامنشی خود را به مثابه نمایندۀ اهورامزدا بر روی زمین می نگریست، چنانکه؛ اهورامزدا به همراه شش امشاسپند در مینو از ارته پاسداری میکرد، در گیتی نیز شاه به همراه یارانش از ارته پاسداری میکرد و تلاش میکرد که نیکیها را گسترش دهد. اینجاست که میتوان نتیجه گرفت که شاهنشاهی هخامنشی در حقیقت زمینیشدۀ یک اندیشۀ آسمانی بوده است. شاهنشاه هخامنشی نیز در حقیقت تبلور استقرار و حاکمیت ارته بر روی زمین بوده است. به بیان دیگر میتوان ادعا کرد که با بررسی دقیق باورهای دینی داریوش بزرگ نه تنها میتوان به ساختار سیاسی دولت او پی برد، بلکه مهمتر از آن می توان به راز شکوه و عظمت و نظم آهنین شاهنشاهی هخامنشی پی برد و در یک کلام ، از چیستی فرهنگ و تمدن ایران باستان آگاه شد.
چندیست که گفتگو دربارۀ اندیشۀ ایرانشهری بر سر زبانها افتاده و برخی از دوستان از ریشۀ این اندیشه ناآگاهند. بیشتر میپندارند که ریشۀ اندیشۀ ایرانشهری در اندرزنامههای دورۀ ساسانی و اوایل دورۀ اسلامی نهفته است. با اینکه به هیچ وجه نباید از اهمیت بسیار زیاد این اندرزنامهها و سایر متن های به جا مانده از دورۀ ساسانی و اوایل دورۀ اسلامی چشمپوشی کنیم، با اینحال شایسته است که ریشۀ تفکر ایرانشهری را در نظریۀ سیاسی دورۀ هخامنشی و تلاش شاهان هخامنشی به ویژه کورش بزرگ و داریوش بزرگ برای حفظ سامان جهان و گسترش اشه جستجو کرد.
در اینجا به مواردی اشاره میشود که در آنها میتوان روح آیین مزدیسنا را در کلام و رفتار داریوش بزرگ مشاهده کرد. همچنین و در نتیجۀ بررسی این شاهدها میتوان دید که برخلاف نوشتههای برخی پژوهشگران غربی که مزدیسنا را تنها در آیینها و مراسم خشک دینی جستجو میکنند، با طراوت و سرزندگی آیینی روبرو هستیم که در خویشکاریهای شاهنشاهان هخامنشی تبلور یافته است، و نمایانگر آن است که بدون هیچ شک و تردیدی، شاهان هخامنشی از آیین زرتشتی پیروی می کردهاند.
۱. برخی پژوهشگران این نظریه را ارائه دادهاند که داریوش بزرگ بر این باور بوده که چنانکه؛ اهورامزدا به همراه شش امشاسپند در مینو از ارته پاسداری میکند، او نیز به همراه شش یارش که در سرنگونی گئومات مغ او را یاری رساندند، بر روی زمین از سامان جهان پاسداری میکند (بویس، ۱۳۷۵، ج۲، ص ۱۴۲). داریوش در کتیبۀ خود در شوش (DSe) چنین میگوید: « بسیار کارهای بد کردهشد که من آنها را زیبا کردم. کشورها در شورش بودند. هر یک دیگری را میزد. به خواست اهورامزدا، کاری کردم که هیچ کس دیگری را نزند. پس همه در جای خود هستند.» و یا در کتیبۀ نقش رستم (DNa) چنین میگوید: « اهورامزدا چون این زمین را آشفته دید، پس از آن، این زمین را به من ارزانی فرمود. مرا شاه کرد. من شاه هستم، به خواست اهورامزدا من آن را در جای خود نشاندم.» که در این دو فرمان “در جای خود قرار دادن” یا “در جای خود نشاندن” همان استقرار ارته است (بویس، ۱۳۷۵، ج۲، ص ۱۷۲). والتر هینتس اهمیت پاسداری از ارته را نزد شاهان هخامنشی تا آنجا میداند که میگوید: « کورش بزرگ شاهنشاهی هخامنشی را بنیان نهاد تا ارته را بر روی زمین گسترش دهد، به همان معنایی که مد نظر حضرت زرتشت بود» (هینتس، ص ۱۲۰). اینجاست که گزارش پلوتارک معنا مییابد و میتوان دریافت که داریوش بزرگ چگونه در تمامی خویشکاریهای خویش مطابق خواست اهورامزدا عمل میکردهاست.
شاید برخی بگویند که چرا با توجه به اهمیت ارته در میان هخامنشیان داریوش بزرگ در کتیبههایش این واژۀ مقدس را نام نبرده است؟ همانطور که گفتیم، ایشان به مفهوم ارته اشاره کرده، با این حال در کتیبههای فرزندش به خود واژۀ ارته که نگاهبانی از آن مهمترین خویشکاری اهورامزدا است، اشاره شدهاست که نمایانگر آشنایی هخامنشیان با آن و همچنین باورمندی به روز رستاخیز است: « تو که در آینده خواهی بود، اگر می خواهی که در زندگی شاد باشی و در هنگام مرگ آمرزیده (اَرتاوا) شوی، آن دستوری را اهورامزدا فرموده احترام گذار. اهورامزدا و ارته را با فروتنی پرستش کن.» (XPh) . از دیگرسو، اهمیت و تقدس نام ارته در میان هخامنشیان از نامهای بسیار زیادی که دربردارندۀ این واژه هستد، آشکار است؛ مانند نام دختر کورش بزرگ به نام “اَرتیستونه” به معنای ستون ارته و همچنین اَرتابان (پاسدار ارته) که نام برادر داریوش بزرگ بود و اردومنیش به معنای کسی که مطابق ارته عمل می کند، که از یکی از شش یاور داریوش بزرگ بود.
۲-. در کتیبههای داریوش بزرگ درست مانند اصول دین مزدیسنا، اهورامزدا سرور نیروهای نیک و اهریمن سرکردۀ نیروهای شر است (مری بویس، ج۲، ص ۱۷۰؛Boyce, p 20؛ ثاقبفر، ص ۶۴). در کتیبۀ بیستون که تجلیگاه باورهای دینی داریوش بزرگ است، این پادشاه ۳۱ مرتبه، اعمال خود را به خواست اهورامزدا (وَشنا اورمزدا) و ۲۰ مرتبه پیروزی های خود را به یاری اهورا مزدا نسبت می دهد (اورمزدا مَئی اوپستام اَبَرَ) (Kent, p 116- 134). همچنین از اهریمن هم در قالب مهمترین خویشکاریاش یعنی دروغ نام میبرد (گری، ص ۸۴۵). برای نمونه داریوش بزرگ در کتیبۀ بیستون (ستون چهارم، بند پنجم) می گوید: «تو که پس از این شاه خواهی شد، خود را قویا از دروغ بپای. اگر میخواهی که کشود در امان باشد، مرد دروغزن را سخت کیفر بده.» در اینجا دروغ به معنای “ضد ارته” و نابسامانی است و مهمترین خویشکاری اهریمن است. همچنین در یکی از مهمترین گفتههای داریوش بزرگ، ایشان از اهورامزدا میخواهد تا :« کشور را از دشمن، خشکسالی و از دروغ بپاید.» (DPd) که در اینجا نیز دروغ در جای اهریمن نشستهاست.
۳. یکی دیگر دلایلی که پژوهشگران داریوش بزرگ را مزدیسن میدانند، باور او به یکی دیگر از اصول مهم آیین مزدیسناست که بر اساس آن، اهورا مزدا تنها موجودات نیک را می آفریند. داریوش بزرگ در یکی از مهمترین بخش های کتیبۀ نقش رستم (DNa) چنین می گوید: « خدای بزرگ است اهورامزدا که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی مردم را آفرید، که داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، یک فرماندار از بسیاری.» حیرت انگیز است که این بخش از کتیبۀ نقش رستمِ داریوش بزرگ همانندی شگرفی با یکی از کتابهای دینی زرتشتیان یعنی بندهش دارد: هرمزد نخست آسمان را آفرید… او آفریدگان را همه در درون آسمان بیافرید…او به یاری آسمان شادی را آفرید. بدان روی برای او[آفریدگان] شادی را فراز آفرید که اکنون که آمیختگی است، آفریدگان به شادی درایستند.» ( بندهش، ص ۳۹- ۴۰؛ ← ثاقبفر، ص ۷۷- ۷۸)
در پایان باید اشاره کنیم که خویشکاریهای داریوش بزرگ در گسترش ارته و پیروی از یک نظریۀ سیاسی مقدس جایگاه آن پادشاه بزرگ را در میان ایرانیان و غیرایرانیان چنان بالا برد که حتی بیگانهای مانند آشیل این ابرمرد ایران باستان را از زبان ایرانیان چنین میستاید: « وه که چه زندگانی شکوهمند و با سعادتی در شهر ما برقرار بود، هنگامی که آن پیر توانا، نیکوکار شکست ناپذیر و صلح جو، خدایگان داریوش بر کشور فرمانروایی میکرد… بگذارید آن خداوند بزرگوار، زادۀ شوش، سرور ایرانیان، از اقامتگاه شما بیرون آید. آن مردی که هرگز مانندش در خاک ایران دفن نشده، به عالم بالا روانه سازید.» (آیسخولوس، ص ۴۴).
کتابنامه
آیسخولوس، ایرانیان، ترجمۀ کامیاب خلیلی، انتشارات رادیو تلویزیون ملی ایران (سروش) تهران، ۱۳۵۶.
بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ج۲ ( هخامنشیان)، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، نشر توس، تهران، ۱۳۷۵.
ثاقبفر، مرتضی، ؛ شنگیمن، ژاک دو)، دین هخامنشیان، نشر شورآفرین، تهران، ۱۳۹۳.
حیدری، حسین، مقدمۀ مقالۀ « هخامنشیان پیرو دین زرتشت نبودهاند» ، در مجموعۀ زندگی و اندیشۀ زرتشت، به کوشش علی دهباشی، نشر افکار، تهران، ۱۳۹۱.
دوشنگیمن، ژاک، دین ایران باستان، ترجمۀ رویا منجم، نشر علم، تهران، ۱۳۸۰.
فَرنَبَغ دادگی، بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، نشر توس، تهران، ۱۳۸۵.
گری، لوییس،« هخامنشیان پیرو دین زرتشت نبودهاند» ، در مجموعۀ زندگی و اندیشۀ زرتشت، به کوشش علی دهباشی، نشر افکار، تهران، ۱۳۹۱.
هینتس، والتر، داریوش و ایرانیان، ترجمۀ پرویز رجبی، نشر ماهی، تهران، ۱۳۸۸، ص ۲۲۰-۲۱۹.
Boyce,M, “The Religion of Cyrus the Great,” in A. Kuhrt and H. Sancisi-Weerdenburg, eds., Achaemenid HistoryIII. Method and Theory, Leiden, 1988, pp. 15-31.
Kent, Roland Grubb, Old Persian: grammar, texts, lexicon (Volume 33 of American Oriental series), New Haven (Conn.) : American Oriental Society, 1989.
Plutarch, Moralia, Vol X, Translated by Harold, N, Fowler, Harvard University Press, London, 1960.
* متن سخنرانی در همایش نکوداشت داریوش بزرگ، خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، ۱۷ مهر ۱۳۹۷ . این مقاله پیشتر در هفته نامۀ امرداد، شمارۀ ۳۹۹ ، ۱۲ آبان ۱۳۹۷ به چاپ رسیده است.
نظر شما