به گزارش گروه رسانه ای روزنامۀ شرق، اتفاقات ناخوشایند دوم فروردین ماه ۱۴۰۴ در ارومیه موجب نگرانی بخش بزرگی از هموطنان و شهروندان ایرانی شد. این اتفاقات پس از آن روی داد که مراسم نوروزی در این شهر به شکل قومی سامان داده شد. ابتدا در ۲۸ اسفندماه در ارومیه این مراسم توسط گروهی از هموطنان کُردزبان برگزار و سپس در واکنش به این تجمع نوروزی، توسط رئیس شورای شهر ارومیه فراخوانی داده شد تا به شکل تظاهرات خیابانی به برگزاری مراسم نوروزی ۲۸ اسفندماه اعتراض خیابانی صورت گیرد. با توجه به اهمیت موضوع، با احسان هوشمند، کارشناس مسائل قومی در کشور گفت وگویی داشتیم. احسان هوشمند در این گپ و گفت، نگرانیهای خود از برنامهریزیهای صورتگرفته در مورد برگزاری مراسم نوروزی را با ما در میان گذاشت:
برخی ارومیه را «بیروت ایران» نامیدهاند. آیا شما قائل به این گزاره هستید و این تشبیه چه مفهومی دارد؟
با کاربست چنین تشبیهاتی نمیتوان به بررسی مختصات فرهنگی و اجتماعی و تمدنی ایران زمین و از جمله، شهر ارومیه پرداخت. ایران، ایران است و لبنان، لبنان! ایران ما و از جمله ارومیه محل زیست هموطنانی با زبانها و آیینها و مذاهب متنوعی است که تجربۀ زندگی مشترک طولانی و در همآمیزی تاریخی با یکدیگر دارند؛ یعنی این نکتۀ بدیهی را باید در نظر گرفت که همۀ این گروههای دینی و مذهبی و زبانی میراثدار تمدن و فرهنگ ایران زمین هم هستند و مشترکات بسیاری با هم دارند. اما این مشترکات موجب نمیشود تا برخی حساسیتها و مسائل راهبردی در این منطقه دیده نشود. به ویژه اینکه در صد سال گذشته تحولاتی در فراسوی مرزهای ایران در قفقاز و آناتولی روی داده است. پس از تشکیل کشورهای جدید در قفقاز و ظهور ترکیه و کشور عراق، نوعی افراطگری قومی و بعدها افراطگری مذهبی شکل گرفته است که این نوع افراطگری در تلاش بوده تا در قالب پانترکیسم و پانآذربایجانیسم و پانکردیسم و در خوزستان در قالب پانعربیسم اشاعه یابد. افزون بر برخی دخالتهای خارجی، برخی سوءتدبیرهای داخلی نیز در این حوزه صورت گرفته که به افراطگری مذهبی و یا زبانی مجال ظهور داده است. به عنوان نمونه درگیریهای خونین اواخر فروردین ماه ۱۳۵۸ در شهر نقده را از همین منظر میتوان تحلیل کرد؛ موضوعی که تاکنون کمتر مورد تحلیل و بررسیهای چندلایه قرار گرفته است. در هر حال در مورد شرایط ارومیه و استان آذربایجان غربی باید در آینده بیشتر تأمل شود و امید است در این باره رسانههای کشور بیشتر حساس شوند.
آیا در آینده هم امکان تکرار این دست حوادث در ارومیه و دیگر مناطق وجود دارد؟
متاسفانه در سال جاری به دلیل سوءتدبیر نهادهای مسئول کشور و بدون حضور مؤثر نهادهای فرهنگی و میراثی و کارشناسان ملیاندیش، سیاستی امکان اجرا پیدا کرد که در دل خود واجد بحرانسازی و مسئلهآفرینی بود. مشخص نیست که این دستگاهها بر اساس چه تحلیلها و برآوردی به چنین جمعبندی رسیدند؟ البته این نوع سیاستگذاری تازگی داشت و در گذشته چنین سابقهای وجود نداشته است. دولتمردان در قالب نهادهای مربوطه با طراحیهایی که داشتند، تأکید میکنم بدون مطالعات و بررسیهای کارشناسی لازم، که در بخشهایی از غرب کشور استقبال جشن نوروز به صورت جمعی در شهرهای مرزی غرب کشور برگزار شود.
در این باره چند پرسش مهم پیش آمده است :
۱. چرا فقط در غرب کشور اجازۀ برگزاری چنین جشنهایی داده شد؛ و چرا در سایر نقاط کشور چنین مجوزهایی صادر نشد؟ آیا نوروز جشنی ملی و میراث مشترک تمام ایرانیان است یا اینکه میراث گروه قومی یا زبانی خاصی از ایرانیان است؟ چرا اصرار بود که این مراسم به صورت کُردی و قومی برگزار شود؟ آیا نهادهای مربوطه در این باره هدف خاصی داشتند؟ آیا این دستگاهها با برنامههای اجراشده به هدف خود دست یافتند؟
۲. مسئلۀ حساس دیگر اینکه چرا این مراسم در شهرستانها و مناطق دارای دو زبان یا چند زبان و نیز مناطق چندمذهبی برگزار شد؟ آیا عمدی در کار بود که در مناطق و شهرستانهای دوزبانه و دوقومی این رسم و سنت ایرانی، آنهم نه با رنگ و بوی ملی و اصیل خود، بلکه به صورت قومی برگزار شود؟
۳. چرا علیرغم اینکه نهادهای حاکمیتی و دولتی و نهادهای مربوطه مجوزهای لازم را صادر و تسهیلاتی برای برگزاری مراسم داشتند، اصرار داشتند که هیچ مقام دولتی در این مراسم حضور نداشته باشد؟ اگر گفته شود که این مراسمها غیرقانونی برگزار شده، که ادعای نادرستی است. آیا امکان دارد یک مکان خاص در شهر ارومیه و یا برخی مکانهای دیگر در سایر نقاط بدون مجوز در اختیار گروهی از هممیهنان قرار گیرد تا مراسم استقبال از جشن نوروزی در آن برگزار شود؟ یعنی میدان تیر شهر ارومیه را بدون مجوز قانونی برای برگزاری مراسم در اختیار برگزارکنندگان قرار داد؟ آیا بهتر نبود نهادهای دولتی هم با حضور خود در این جشنها به همراهی با هموطنان میپرداختند؟
۴. آیا بهتر نبود در کل کشور چنین مجوزهایی داده میشد تا همۀ شهروندان کشور بتوانند به صورت جمعی و به صورت یکپارچه به شادی بپردازند؟
۵. پرسش بعدی این است که آیا مجوز برگزاری چنین جشنهایی در غرب کشور ارتباطی با سیاست خارجی داشت؟ به صورت روشنتر، آیا این مجوزها تابعی از تحولات جاری در ترکیه و امکان خلع سلاح پ.ک.ک بود؟ آیا دلایل دیگری داشت؟
در کنار این پرسشها، از نهادهای مسئول این نکتۀ حساس هم قابل توجه است که در مراسم ارومیه در میدان تیر چند پرچم ملی کشور به اهتزاز درآمد و افزون بر یک موسیقی فارسی که خیلی کوتاه پخش شد، بقیۀ مراسم رنگ و بوی کردی داشت. اما مسئولین امر یا دقت نکرده بودند و به سادگی از کنار این مسئلۀ حساس گذر کرده بودند یا اینکه سیاست دیگری داشتند که ابعاد آن نامشخص و ناپیدا است. همچنین اینکه در واکنش به این برنامه، رئیس روحانی شورای شهر ارومیه هم فراخوانی برای برگزاری تجمعی اعتراضی در روز دوم فروردین ماه ۱۴۰۴ صادر کرد. این شخص در روزهای پایانی سال حاضر نشده بود در جلسۀ شهرداری به زبان فارسی و زبان ملی و تمدنی ایرانیان سخن بگوید که اقدام وی موجب اعتراض نمایندۀ شهرستان ارومیه در مجلس و برخی اعضای شورای شهر ارومیه شده بود. آیا برای این فراخوان غیرقانونی نمایندۀه شورای شهر ارومیه مورد بازخواست قرار گرفت؟ آیا چنین فراخوانی توسط رئیس شورای شهر ارومیه نمیتوانست موجب بروز تشنج و یا خدایناکرده درگیری هموطنان کرد و آذری در شهر شود؟
با این فراخوان و دعوتهای بعدی مسئولین شهر، مراسمی در روز دوم فروردین ماه ۱۴۰۴ برگزار شد که مراسم علویون نام گرفت. در این مراسم به صورت مشهود به جز یکی دو مورد حتی در جایگاه نشانی از پرچم و نشانگان ملی نبود. در حین سخنرانی امام جمعه ارومیه، گروهی اقدام به زوزه کشیدن کردند. برخی تابلوها و دستنوشتههای ملی تفرقهافکنانه و ضدملی و ضدانسجام ملی و حتی تجزیهطلبانه حمل میشد. اما مسئولین امر در آذربایجان غربی علیه این نفرتپراکنی و قومگرایی افراطی هیچ موضعی نگرفتند! استاندار آذربایجان غربی هم در حالی روی جایگاه اجرای برنامه قرار داشت که افزون بر تنی چند از افراطیهای قومگرا، هیچ شخصیتی از شهروندان کرد مانند نمایندگان ارومیه یا شورای شهر یا چهرههای دیگر، حتی کردهای شیعهمذهب نیز در کنار وی قرار نداشتند. این رویکرد نشانه چیست؟ اگر پرسشها و ابهامهایی که طرح شد مورد توجه قرار گیرد، در آینده شاهد آن نخواهیم بود که مهمترین نماد هویتی ایرانیان درگیر مباحث مخاطرهآمیز قومی و زبانی و مذهبی شود.
بازیگران داخلی و خارجی چه نقشهایی را در تشدید تعلقات قومی ایفا کردهاند؟ جایگاه ترکیه و آذربایجان، در تحولات قومی مناطق شمال غرب ایران کجاست؟
تا زمانی که در داخل کشور سوءتدبیر نباشد و مسائل و چالشهای کشوری برجسته نشوند، هیچ عامل خارجی نمیتواند از موضوعات داخلی سوء استفاده کند. به عنوان مثال، عرض میکنم شهرستان پلدشت یکی از شهرستانهای مرزی کشور است. در روز ۱۰ اسفند ماه ۱۴۰۳ نخستین برنامۀ جشن استقبال نوروزی در این روز در روستای ذاکرلوی این شهرستان برگزار شد. چرا شهرستان حساس و دو قومی پلدشت برای مراسم نخست برگزیده شد؟ درست است که در سالهای گذشته جریان افراطی قومگرا در این شهرستان در استان آذربایجان غربی مجال عرضاندام یافتهاند، اما چرا باید این منطقه که تاکنون خوشبختانه کانون هیچ اتفاق مهم سیاسی و قومی نبوده است، درگیر این مراسم شود؟ آن هم در روستای کردنشین ذاکرلو و نه در مرکز شهرستان و با حضور همۀ شهروندان پلدشتی؟ در این شهرستان سدههای متمادی مردمانی با زبانهای مختلف با هم زندگی کرده و در هم آمیختهاند. در شهرستان پلدشت روستایی داریم به نام شیبلو که شیبلوی علیا ترکزبان هستند و شیبلوی سفلی کردزبان! یعنی درهمآمیختگی تاریخی و عمیق. اما مسئولین امر با برنامههای ناشیانۀ خود اهالی درهمتنیده را رو در روی خود قرار داده و حتی فرصت برای سوء استفادۀ احتمالی دشمنان کشور فراهم کردهاند. چنین سوء تدبیرهایی در سایر ایام از جمله مراسم عاشورا نیز گاه صورت گرفته است.
برگردیم به پرسش شما. اینکه دولتهای همسایه مانند جمهوری ترکیه یا جمهوری آذربایجان انگیزه داشته باشند تا سوء استفاده کنند، تردیدی نیست و بازتاب تجمع دوم فروردین ماه ۱۴۰۴ در رسانههای باکو و ترکیه را ببینید. اما به نظر میرسد فعالیت قومگرایی افراطی بیشتر از آنکه پا در بیرون داشته باشد، پایی در درون دارد – به ویژه در بین نهادهای وابسته به دولت و حاکمیت. تبلیغات جاری شهرداری ارومیه و بزرگنمایی جمعیت حاضر در خیابانهای ارومیه بیش از آنکه آرامشبخش باشد، تحریک گروه دیگری از هموطنان به اردوکشی خیابانی است.
چگونه نارساییهای داخلی میتواند بستر رشد جریانات قومیتی را فراهم کند؟
امروز بسیاری از ایرانیان از غیبت جشنها و شادیهای جمعی دلشان پر است و اگر این مجوزها در کل کشور داده میشد، رنگ و بوی قومگرایانهای پیدا نمیکرد. اگر چندهزار نفر در ارومیه یا دیگر نقاط در شادی استقبال نوروزی شرکت کردند، موضوع عجیب یا قومگرایانهای نیست. اگر مجوز ملی صادر میشد، همه جای ایران شاهد شور و هیجان و پایکوبی بود. اما گویا مسئولین این امر را فقط برای استانهای غربی روا دانستند. اگر این مجوزها به صورت سرتاسری داده میشد، کمتر شاهد آن خواهیم بود که هرساله هزاران ایرانی برای شرکت در یک کنسرت موسیقی عازم کشورهای همسایه شوند!
از زاویهای دیگر باید دقت کرد که در مراسم استقبال از جشن نوروز در آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و ایلام و حتی برنامۀ مشابهی در خوزستان، بیش از آنکه نگرشی ملیاندیشانه محرک اقدامات دولتی باشد، بیشتر سلیقهها و برنامههایی است که پشت درهای بسته طراحی شده و در غیاب احزاب ملیاندیش و سمنهای کارشناس این بخش و نیز حتی سازمانهای فرهنگی و میراثی، یعنی وزارت میراث فرهنگی و گردشگری و وزارت فرهنگ و ارشاد، دستگاههای مربوطه برنامههای خود را اجرا کردند که البته موجب چنین هزینههایی شده است. گروهی از شهروندان در فضای مجازی و ارتباطات رودررو میگویند، دولت خود ریلگذار تحرکات قومی است ! اگر چنین برداشتهایی صحیح باشد، باید بدون مجامله و تأخیری دولت را پاسخگوی اقدامات حساسیتانگیز خود کرد. استمرار چنین سیاستهایی میتواند موجب درگیریهای پیشبینینشده داخلی شود. از سوی دیگر، حضور کسانی چون نمایندگان سابق مجلس و برخی اعضای شورای شهر و حتی برخی مسئولین استانی در چنین فرآیندهایی میتواند نشانههایی از نفوذ افراطیگری قومی در درون دولت باشد. آیا دولت واقف به مخاطرات این وضعیت است؟ آیا سخنگوی دولت و سایر مسئولین وزارت کشور و دستگاههای ذیربط در این باره توضیحی دارند؟ آیا از میان مسئولین طراحی چنین سیاستی کسانی مؤاخذه و تنبیه میشوند؟ یا اینکه درب همچنان بر پاشنۀ سابق میچرخد؟
حضرت عالی جزو کسانی هستید که بر موضوع تعلقات به ایران و منافع ملی بیش از تعلقات قومی تأکید دارید و معتقدید که هویت ملی و شهروندی بهعنوان عامل اصلی ماندگاری ایران باید مورد توجه باشد، اما چگونه میتوان با تقویت حس شهروندی، از نفوذ جریانات قومگرا جلوگیری کرد؟
پرسش شما نیازمند پاسخی مبسوطی است، اما آنچه که در این فرصت کوتاه قابل بیان و تأکید است: این نکته بدیهی است که دولتها در دنیای جدید برایندی از ارادۀ تکتک شهروندان هستند، نه فعل و انفعال مناسبات قومی و مذهبی و زبانی و مانند آن. دولت در دنیای جدید و البته در تمام تاریخ ایران نمایندۀ هیچ قوم و زبانی نبوده و معرف همۀ شهروندان ایرانی است؛ یعنی حتی دولتهای بدنام تاریخ ایران نیز بنا به نظم طبیعی جامعۀ ایران هیچگاه خود را معرف قوم و زبان خاصی ندانستهاند. این نکته هم بدیهی است که هر ایرانی دارای حقوق اساسی مسلمی است، فارغ از اینکه به چه زبانی صحبت میکند یا پیرو چه دین و مذهبی است. از این منظر با حفظ کرامت و رعایت حقوق شهروندی تکتک ایرانیان میتوان از گرداب افراطیگری قومی رهایی یافت. ضمن آنکه ورود به فاز قومگرایی در مناسبات سیاسی میتواند مبین این نکتۀ مخاطرهآمیز باشد که ملت ایران به سوی رقابتهای زبانی و قومی و مذهبی و طایفهای و تیرهای و قبیلهای کشانده میشوند. اردوکشیهای نوروزی، چه این سوی ماجرا و چه آن سوی ماجرا با رنگ و بوی قومی، نشانه آشکاری است که مرز میان شهروندمحوری و قومگرایی چقدر باریک و چقدر حساس است. برخی نویسندگان کرد در فرصتی که دستگاههای مربوطه کشور فراهم کردند، دچار هیجانزدگی شدند و حتی به ابراز هیجانات دور از واقعبینی پرداختند. تاج پادشاهی نوروز نه از آن کردهای ارومیه، نه از آن آذریهای ارومیه، بلکه میراثی تمدنی است که میراثدار آن همۀ شهروندان ایرانی از هر قوم و تبار و قبیله و زبانی و شهر و روستایی است که به ایران و ایرانیت عشق میورزند. اینکه با ارادۀ یک یا چند دستگاه سیاسی و به دنبال سیاستی غیرشفاف، مجوز داده میشود تا نوروز به آوردگاه قومگرایی و در نهایت، رودررویی ایرانیان مبدل شود، پدیدهای نیست که هیچ ایرانی وطنپرستی از آن نگران نباشد. این نوع سیاستگذاری قومگرایانه البته راه را بر نفوذ بیشتر رقبای منطقهای کشور هم باز میکند، هرچند خود سیاستگذاران قصد استفاده و بهرهبرداری از آن در ورای مرزهای کشور را داشته باشند.
برگرفته از : روزنامۀ شرق، سوم فروردین ۱۴۰۴ (با ویرایش)
نظر شما