۲۶ - خرداد - ۱۳۹۷
گفتگوکننده : محمدحسین زرندی


 

 

 

 

 

 

اشاره :

آندرانیک اسکندریان برای فوتبال‌دوستان جوان امروزی، شاید چهره‌ای چندان نام‌آشنا و قابل درک نباشد ؛ اما آنهایی که جام جهانی ۱۹۷۸ یعنی جایی که اولین شرکت تیم‌ ملی فوتبال ایران در جام جهانی بود و همین‌طور جام ‌ملت‌های آسیای ۱۹۷۸ و بازی های المپیک ۱۹۷۶ مونترال را به یاد می‌آورند، به خوبی آندرانیک اسکندریان و بازی‌های درخشان او را در ذهن دارند. این بازیکن سال‌های دور فوتبال ایران که هم‌اکنون ۶۲ سال سن دارد، سابقۀ سال‌ها حضور در تیم‌های آرارات و تاج را دارد و ۵ سال هم در کاسموس نیویورک بازی کرد و همبازی بزرگانی چون پله، فرانتس بکن‌باوئر، نیسکنز و… بود. ضمن اینکه در دیدار خداحافظی پله، پیراهن تیم منتخب جهان را همراه با ایرج دانایی‌فر به تن کرد .

اسکندریان فوتبالش را در ۳۹ سالگی و در سال ۱۳۶۹ به پایان رساند و هم‌اکنون در شهر نیویورک، مشغول ادارۀ دو فروشگاه بزرگ ورزشی است.

مدافع چپ‌پای سال‌های دور ایران در گفت‌وگو با «خبر آنلاین » از حال و هوای آن روزهای فوتبال ایران گفت، از جام‌جهانی ۱۹۷۸؛ از اینکه اولین ایرانی بود که در جام ‌جهانی پایش به گلزنی باز شد و البته دروازه خودی یعنی ناصر حجازی را در دیدار با اسکاتلند باز کرد و از آرزویش مبنی بر بازگشت به ایران صحبت کرد. گفت‌وگو با آندرانیک اسکندریان که به لطف ابوالفضل جلالی انجام شده، در ادامه از نظرتان می‌گذرد :

 

ما فوتبالیست‌ها مدیون شما خبرنگاران هستیم !

شروع فوتبال من از زمین‌های خاکی تخت‌طاووس یا نادرشاه بود که حتماً اسم فعلی آن چیز دیگری است. روزی آنجا مشغول بازی بودم که آقایی با یک کتابچه کهنه و مدادی آنجا بود و هرازگاهی اسم یکی از بازیکنان را می‌پرسید. چند هفته بعد، دیدم عکس من در یک روزنامه چاپ شده است. آن آقا ابوالفضل جلالی بود. شاید آن زمان ۱۶،۱۵ سال بیشتر نداشتم اما همان کار، خیلی در روحیه من تأثیر گذاشت. وقتی هم به تاج رفتم، آقای جلالی نوشت: صید بزرگ تاج از دریاچۀ آرارات. این حرف را به این دلیل می‌گویم تا بدانید شما روزنامه‌نگاران چقدر به فوتبالیست‌ها لطف دارید و حمایت‌شان می‌کنید و من لطف باارزش آن روز آقای جلالی را فراموش نمی‌کنم و باید بگویم ما فوتبالیست‌ها همواره مدیون رسانه‌ها و خبرنگاران هستیم زیرا ما را بزرگ و تشویق می‌کنید و وظیفه داریم احترام شما را نگه داریم. من همواره در عمرم به مربیانم احترام گذاشته‌ام و اولین آنها آقای گاروین محرابیان بود که مرا از دبیرستان به تیم پولاد برد. سپس با مرحوم منصور امیرآصفی آشنا شدم که یکی از انسان‌ترین مربیانی بود که تا به حال در عمرم دیده‌ام. پس از ایشان در تاج با رایکوف آشنا شدم. من ۵ سال در تیم تاج بازی کردم و خاطرات بسیار خوبی از آن دوران دارم. یادم می‌آید بیشتر بازیکنان آن زمان تیم‌ ملی، در تیم تاج حضور داشتند، از جمله خدابیامرز ناصر حجازی، علی جباری، غلامحسین مظلومی، عزت جانملکی، منصور پورحیدری و… خاطرات بسیار خوشی از آنها دارم. همین‌طور جواد قراب، کارو حق‌وردیان و دوست عزیزم اکبر کارگرجم. این‌ها دوستان عزیزی هستند که حدود ۴۰ سال است آنها را ندیده‌ام و از راه دور به همه آنها سلام و درود می‌فرستم .

 

بیشتر وقت‌ها با حجازی هم‌اتاقی بودم .

خدا ناصر حجازی را رحمت کند. ایشان بیشتر وقت‌ها در سفرهای تیم با من هم‌اتاق بود. ناصر دوست خیلی خوبی برای من بود و زمانی که خبر درگذشتش را شنیدم، بسیار متأثر شدم. خیلی وقت بود او را ندیده بودم تا اینکه مطلع شدم مرحوم شده و این خبر بسیار بدی برای من بود. سال‌ها با ناصر حجازی در تاج و تیم ‌ملی همبازی بودم و خاطرات بسیار خوبی از ایشان دارم. خدا بیامرزدش. با ناصر در بازی‌های تاج یک بار قهرمان لیگ و یک بار هم قهرمان جام‌حذفی شدیم .

 

۱۰ روز قبل از بازی‌های آسیایی به تیم‌ ملی رسیدم !

اولین بار که به تیم‌ ملی رسیدم، بازیکن آرارات بودم اما متأسفانه در تمرینات مصدوم شدم. سرمربی آن زمان تیم‌ملی آقای بیاتی بود اما من به خاطر مصدومیت از فهرست بازیکنان خط  خوردم. بعد هم راهی خدمت سربازی شدم . اما  پس از آنکه به تیم تاج آمدم ، دوباره به تیم‌ ملی دعوت شدم. سرمربی آن زمان تیم‌ ملی هم آقای اوفارل بود که برای مسابقات آسیایی آمده بود. یادم می‌آید ۱۰ روز قبل از آغاز بازی‌ها دعوت شدم به تیم‌ ملی و پیش از آن جزو بازیکنان حاضر در اردو نبودم .

 

من سیم‌خاردار تیم‌ ملی بودم

من بیشتر وقت‌ها مدافع وسط بودم و برایم تعجب‌آور است که چرا گفته می‌شود بیشتر دفاع چپ بودم!؟ من در تیم تاج در پست دفاع وسط بودم و در تیم ‌ملی هم همین‌طور. در تیم ‌ملی روز اوفارل مرا صدا کرد و گفت یکی از مهاجمان عراق که الان اسمش یادم نیست، خیلی خطرناک است و باید او را مهار کنی. آن بازیکن عراقی در آسیا خیلی گل می‌زد و مهاجم شناخته شده‌ای بود. اوفارل از من خواست او را بگیرم و گفت چون سرعت خوبی داری و آن بازیکن هم سرعتی است، باید او را بگیری. ضمن اینکه بلند هم می‌پریدم و ضربات سر خوبی می‌زدم. بازی اول بود که من به عنوان دفاع چپ به زمین رفتم و از آن به بعد دفاع چپ شدم. از آن زمان به من گفتند سیم خاردار (می‌خندد) ، زیرا اعتقاد داشتند مثل سیم خاردار بودم (با خنده) . البته این درست نیست که بگویم کسی نمی‌توانست از من رد شود زیرا در فوتبال هر چیزی ممکن است اما چون سرعتی بودم، اگر هم بازیکن از من رد می‌شد با سرعتی که داشتم، به او می‌رسیدم .

 

در جام‌ جهانی، جام‌ ملت‌های آسیا و بازی های المپیک بازی کردم .

من همراه با تیم‌ ملی ایران در جام‌ ملت‌های ۱۹۷۶ آسیا به مقام قهرمانی رسیدم. این افتخار را هم داشتم که پیراهن تیم ‌ملی ایران را در جام‌ جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین و بازی های المپیک مونترال به تن کنم. بازی‌های آسیایی برای من بسیار خاطره‌انگیز بود زیرا بازیکنان تیم‌ ملی حدود ۴۰ روز در اردو بودند و من در ۱۰ روز آخر به جمع بازیکنان اضافه شدم. می‌خواستند مرا ببینند و از نزدیک تحت نظر داشته باشند که خوشبختانه توانستم به فهرست تیم‌ ملی راه پیدا کنم و در پایان هم قهرمان شدیم . جام ‌جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین که برای اولین بار ایران در جام ‌جهانی حضور پیدا کرد ، من افتخار می‌کنم که یکی از اعضای آن تیم بودم و آن روزها را به یاد می‌آورم. در بازی های المپیک مونترال هم که حضور داشتیم و متأسفانه پس از آن دیگر تیم ایران نتوانست راهی المپیک شود؛  اما امیدوارم در دورۀ بعدی تیم ایران هم یکی از تیم‌های حاضر در المپیک باشد .

 

مهاجم اسکاتلند مرا هل داد تا در جام‌ جهانی به حجازی گل بزنم !

دومین دیدار تیم ‌ملی ایران در جام‌جهانی ۱۹۷۸ مقابل اسکاتلند بود. ما اول با هلند بازی کردیم که ۳ بر صفر باختیم و بعد مقابل اسکاتلند قرار گرفتیم و دیدار آخرمان مقابل پرو برگزار شد. در اواخر نیمۀ اول بازی با اسکاتلند بود که ما گل خوردیم و می‌توانم بگویم گل به خودی زدیم و من دروازۀ ناصر حجازی را باز کردم. در مورد این گل خیلی حرف و حدیث درست شد و گل به خودی بود. من فیلم آن بازی را ندارم اما هر بازیکن ممکن است ۱۰ کار درست انجام دهد و یک اشتباه هم داشته باشد. در آن صحنه ، توپ بین من و آقای حجازی قرار داشت که ناصر گفت من می‌گیرم اما در لحظۀ آخر، مهاجم اسکاتلند مرا به سمت حجازی هل داد. ناصر توپ را گرفت اما مهاجم پشت سر من، مرا هل داد و باعث شد توپ از دست حجازی دربرود. همان زمان که توپ از دست حجازی رها شد، من می‌خواستم با پای چپ توپ را دفع کنم و ناصر هم می‌خواست توپ را بگیرد که دوباره با هم قاطی شدیم. در لحظۀ آخر من به توپ ضربه زدم (با خنده) و گل شد. توپ قشنگ روی پای من بود و می‌توانستم آن را دفع کنم اما ناصرخان شیرجه زد و دستش به شکم من خورد و باعث شد به طور ناخواسته با نوک پا توپ را بزنم که وارد دروازۀ خودمان شد. اگر فیلم آن بازی را ببینید، متوجه می‌شوید که می‌توانستم توپ را بزنم اما چون من و ناصر و مهاجم اسکاتلند نزدیک هم بودیم و قاطی شدیم، توپ آنجایی که می‌خواستم نرفت. البته داور هم می‌توانست به خاطر هل دادن مهاجم حریف خطا بگیرد که نگرفت .

 

پس از جام جهانی ۱۹۷۸ دیگر به تیم‌ ملی دعوت نشدم ! 

خیلی صادقانه به شما می‌گویم که بعد از جام‌جهانی دیگر به تیم‌ ملی دعوت نشدم. من نمی‌توانم وقتی به تیم‌ ملی دعوت نشده‌ام، بروم و بگویم می‌خواهم برای تیم‌ ملی بازی کنم. البته این دعوت نشدن، هیچ ارتباطی به جام‌ جهانی و بازی با اسکاتلند و گل به خودی نداشت. بعد از جام ‌جهانی ما به ایران برگشتیم و مردم استقبال خیلی خوبی از من داشتند و پذیرایی کردند ، اما نمی‌دانم چرا از فدراسیون و تیم‌ ملی دیگر دعوتنامه‌ای برای حضور در تیم ‌ملی به من ندادند .

 

با پله، پریرا و بکن ‌باوئر همبازی بودم .

بعد از این ماجرا من به تیم کاسموس نیویورک رفتم. در آن تیم بازیکنان بزرگ و ملی‌پوش از کشورهای مختلف حضور داشتند. ۱۳ بازیکن مطرح بودند که سرشناس‌ترین آنها پله بود که هنوز عکس خودم و پله را در فروشگاهم دارم و خیلی‌ها که مرا نمی‌شناسند، در مورد این عکس سؤال می‌کنند و بعد می‌فهمند در جام‌ جهانی بازی کرده‌ام. بعد هم کارلوس آلبرتو پریرا و فرانسیسکو ماریو از برزیل بودند. فرانتس بکن‌باوئر و مایر از آلمان، جورجیو کینالیا از تیم‌ ملی ایتالیا، ویلسون هم از ایتالیا، یک ملی‌پوش پرتغالی و رومرو و کابانار از پاراگوئه که بسیار خوب بودند. این اسامی مال حدود ۳۵ سال قبل است و همۀ اسامی را یادم نیست. همین‌هایی که در ذهنم مانده، به این دلیل است که ما مثل یک خانواده بودیم. من و همبازی هایم هم در تیم تاج مثل خانواده بودیم و هم در تیم کاسموس. من با همه دوست بودم. عده‌ای دسته و باند برای خودشان دارند اما من همواره با همه ارتباط صمیمانه‌ای داشتم . در همان تیم تاج همۀ بازیکنان از جمله حسن روشن و حسن نظری مثل برادران من بودند. نه فقط بازیکنان، حتی روزنامه‌نگاران آن زمان نیز دوست خوب من بودند و بسیار برای من باارزش هستند .

 

 

آندرانیک اسکندریان و پله

 

هر سال می‌گویم امسال به ایران برمی‌گردم .

وقتی در تیم کاسموس بودم ۱۳ بازیکن تیم‌ملی از کشورهای مختلف داشتیم . هر دفعه برای آنها از تیم‌ ملی کشورشان دعوتنامه می‌آمد که بروند و بازی کنند اما برای من دعوتنامه‌ای نیامد. همین شد که دیگر برای تیم‌ ملی بازی نکردم. بعد از پایان دوران فوتبالم هم دلیل خاصی نداشت که به ایران نیامدم. دوستانی از تیم ‌ملی قبلی و حالا که از ایران به آمریکا می‌آیند، می‌دانند من در اینجا فروشگاه ورزشی دارم. دوستانی مثل کریم باقری و مهدی مهدوی‌کیا هر وقت به آمریکا می‌آیند، لطف می‌کنند و سری به من می‌زنند. خیلی گرفتار مسائل کاری شده‌ام و خدا را شکر می‌کنم که شرایط خوبی دارم. نمی‌دانم چطور بگویم اما همواره منتظر فرصتی هستم تا به ایران بیایم. هر سال به خودم می‌گویم امسال باید به ایران بروم. در همۀ این سال‌هایی که در آمریکا بودم، سالی نشده که فکر نکنم باید بروم ایران. این را از صمیم قلب می‌گویم زیرا واقعاً دوست دارم بعد از حدود ۳۵ سال دوباره کشورم را ببینم. بعضی وقت‌ها دوستانی مثل کریم باقری هم می‌گویند به ایران بیا ؛ و خودم واقعاً ‌دوست دارم بیایم ایران و استادیوم‌هایی که در آنها بازی کرده‌ام و دوستانم را ببینم .

 

هفته‌ای دو بار فوتبال بازی می‌کنم .

بعد از پایان دوران فوتبالم در آمریکا همچنان ارتباطم با فوتبال را ادامه دادم . البته این را هم بگویم که هنوز هفته‌ای دوبار فوتبال بازی می‌کنم آن هم به طور مرتب و با جوان‌ها. حدود سه، چهار بار مربیگری کرده‌ام ؛ اما وقتی کار خودم را شروع کردم، شرایط خوبی داشتم و سرم شلوغ شد. از طرف دیگر پسرم هم فوتبال بازی می‌کرد و بیشتر وقتم را گذاشتم برای تماشای تمرینات و مسابقات پسرم. همین مسائل آرام آرام فکر مربیگری را از سرم بیرون کرد وگرنه کارت مربیگری و مدرک آن را هم گرفتم ؛ اما آن‌قدر گرفتار کار خودم شدم که دیگر از مربیگری فاصله گرفتم .

 

مصطفی عرب از بهترین‌ها بود .

یکی از دردسرهای ما در نیویورک، این است که خیلی با ایران و ایرانیان در ارتباط نیستیم . اما آنهایی که در کالیفرنیا زندگی می‌کنند، شرایط‌شان با ما فرق دارد. آنها تلویزیون ایرانی و ارتباط بیشتری با ایران دارند . اما جایی که ما زندگی می‌کنیم خیلی کمتر ایرانی هست و این برای من یک مشکل است. من احترام بسیار زیادی برای همۀ بازیکنان تیم ‌ملی ایران قائل هستم اما خودم به جای مصطفی عرب وارد تیم ‌ملی شدم و فکر می‌کنم او یکی از بهترین مدافعان ایران در سمت چپ بود. من در تیم ارتش‌های ایران کنار ایشان بودم و او یکی از بهترین‌ها بود. بعد از مصطفی عرب هم عزت جانملکی .

 

پسرم مربی تیم کاسموس است .

اسم پسر من آلکو است و به خاطر علاقۀ زیادی که به یکی از همبازی هایم داشتم، اسم آلکو را برایش انتخاب کردم. او فوتبالیست خوبی بود و برای تیم‌های زیر ۲۰ سال و امید آمریکا بازی کرد و یک بازی هم برای تیم ‌ملی اصلی آمریکا انجام داد اما متأسفانه مصدومیت بدی از ناحیۀ سر برایش ایجاد شد. بعد از مدتی برگشت و دوباره از ناحیۀ سر صدمه دید. این مصدومیت دفعۀ سوم هم اتفاق افتاد ، اما این بار کسی با او برخورد نکرد و فقط یک توپ به سرش خورد. بعد از این اتفاق، پزشکان گفتند اگر دیگر فوتبال بازی نکند، خیلی بهتر است و آلکو هم به همین دلیل فوتبال را کنار گذاشت. پسرم الان مربی شده و در تیم کاسموس کمک‌مربی است. طی چند سال اخیر، خیلی از بازیکنان ایرانی که در خارج از کشور بوده‌اند به تیم‌ ملی ایران اضافه شدند و الان هم بازی می‌کنند اما برای آلکو هیچ‌وقت این حرف به میان نیامد. به عنوان مثال در خود آمریکا وقتی می‌بینند یک بازیکن خیلی خوب آمریکایی در آلمان بازی می‌کند، او را می‌آورند تا برای تیم‌ ملی‌شان بازی کند. یا اینکه بازیکنان زیادی از کشورهای مختلف در خود تیم ‌ملی آلمان حضور دارند و به نظر من کار خوبی است که فدراسیون‌های فوتبال مختلف دنیا این کار را انجام دهند و از همه پتانسیلی که دارند، استفاده کنند. در تیم ‌ملی ایران هم دو سه سالی است که این اتفاق افتاده و به نظرم کار خوبی است. زمانی که پسرم فوتبال بازی می‌کرد، فدراسیون فوتبال ایران هیچ درخواست و دعوتی برای حضور او در تیم ‌ملی ایران نداشت و اصلاً این بحث مطرح نشد. البته برخی می‌گویند خودت باید پسرت را معرفی می‌کردی به فدراسیون ایران . بعضی هم می‌گویند تقصیر فدراسیون است. چرا نباید یک کشور از بازیکنانش در سایر کشورهای دنیا استفاده کند؟ این کار بسیار خوبی است و همۀ فدراسیون‌های دنیا آن را انجام می‌دهند زیرا به نفع‌شان است. البته آلکو الان مربی شده و در تیم کاسموس مربیگری می‌کند و فکر می‌کنم امروز و فردا برای یک اردوی ۳ هفته‌ای به امارات متحد عربی می روند .

 

هنوز پیراهن جام‌ جهانی را نگه داشته‌ام .

من هنوز پیراهن جام‌جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین را نگه داشته‌ام. اولین چیزی هم که به محض دیدن آن پیراهن در ذهنم به وجود می‌آید، این است: افتخار. من به پوشیدن پیراهن تیم ‌ملی ایران افتخار می‌کنم و هرگز خاطرات آن را فراموش نمی‌کنم . در طی این چندین سال هر وقت یک ایرانی به نیویورک آمده و مرا دیده، از من در این مورد سؤال می‌کنند و هنوز از خیلی کشورهای دنیا، برای من عکس خودم با پیراهن تیم ‌ملی را می‌فرستند و می‌گویند آن را امضا کن. چند ماه پیش هم در کالیفرنیا بودم و آنجا از من قدردانی کردند. همانجا به مردم گفتم مدیون شما هستم. گفتم کار من فقط فوتبال بازی کردن بوده و یک فوتبالیست بودم ، اما شما مردم به من افتخار دادید و من را بزرگ کردید. از همۀ مردم ایران تشکر می‌کنم و همۀ این‌ها برای من یعنی افتخار. یک افتخار بسیار بزرگ و فراموش‌نشدنی .

 

موضوع اختلاف با تیم تاج

آن اواخر یک اختلافاتی با تیم تاج پیدا کردم. در مورد اختلافی که با تیم تاج به وجود آمد، نمی‌دانم چگونه بگویم ؛ اما من آدم روراستی هستم و حرف خودم را می‌زنم. یک اختلافات درون‌تیمی و کاملاً فوتبالی به وجود آمد و چیز خاصی نبود. بعضی وقت‌ها مسائلی به ذهن من می‌رسید و نظراتم را می‌گفتم ؛ اما مسئولان فکر می‌کردند من نباید صحبت کنم و عقایدم در مورد یک مسئله در تیم را بگویم . اختلاف ما سر همین بود اما من می‌گفتم نظراتم را می‌گویم و اگر نمی‌خواهید، مشکل خودتان است. آن زمان رئیس فوتبال یک فرد نظامی بود و می‌خواستند یک فرد نظامی را درون تیم بگذارند که من نظر خودم را داشتم. اختلاف خیلی بزرگی با تیم تاج نداشتم و همه‌اش مربوط به فوتبال بود،  نه چیز دیگر .

 

شرایط تیم ‌ملی الان ما مثل شرایط  تیم ایران در جام‌جهانی ۱۹۷۸ است . 

من بازی های تیم‌ ملی ایران رادنبال می‌کنم و تا حدی در جریان اتفاقاتش هستم. از صعود تیم‌ ملی کشورم به جام ‌جهانی بسیار خوشحال شدم اما باید بگویم گروهی که در آن قرار گرفته‌ایم، گروه سختی است. من از هر ایرانی ای که از ایران می‌آید، اولین سؤالم این است که شرایط آماده‌سازی تیم‌ ملی چگونه است اما متأسفانه زیاد اخبار خوشحال‌کننده‌ای نمی‌شنوم. شما چطور فکر می‌کنید؟ حدود دو ماه پیش با یکی از دوستان صحبت می‌کردم و پرسیدم تا الان تیم‌ ملی چند بازی دوستانه انجام داده که گفت ، هیچی ؛و این اصلاً خوب نیست. شرایط ما در جام ‌جهانی ۱۹۷۸ نیز همین‌طور بود و ما بازی تدارکاتی خاصی برای آماده‌سازی نداشتیم. حدود سه چهار بازی خوب انجام دادیم ، اما باید خیلی بیشتر تدارک می‌دیدیم و بازی آماده‌سازی انجام می‌دادیم تا با شرایط تیم‌های خوب اروپایی بیشتر آشنا شویم و برایمان غریبه نباشند. تیم‌های همگروه ما خیلی قدرتمند هستند و با تدارک خوب وارد بازی‌ها می‌شوند. البته من با اینکه گفته شود ، هیچ تیمی شانس ندارد ، مخالفم . ما هم شانس داریم و با توجه به غیرت و تعصبی که از بازیکنان ایرانی سراغ دارم، اطمینان دارم بیشترین سعی و تلاش خود را در زمین انجام می‌دهند. البته جدا از سخت بودن حریفان، این نوع برنامه‌ریزی و نداشتن بازی‌های تدارکاتی کار ما را سخت‌تر می‌کند .

 

حداقل ۹ بازی تدارکاتی خوب می‌خواهیم

کارلوس کیروش مربی خوب و بزرگی است که تیم ما را به جام ‌جهانی برده است ؛ اما اگر حقیقتش را بخواهید، موفقیت در جام‌ جهانی بیشتر کار بازیکنان است تا سرمربی و این بازیکنان هستند که باید در زمین موفقیت به دست بیاورند. ما شانس داریم ؛ اما اگر تدارک خوبی نبینیم، امیدمان خیلی کم می‌شود. ما با تیم‌‌هایی از اروپا، آمریکای ‌جنوبی و آفریقا بازی داریم و فکر می‌کنم حداقل باید با تیم‌های هم‌قاره‌ای هرکدام از این تیم‌ها سه بازی دوستانه انجام دهیم تا بازیکنان به سبک و روش بازی حریفان‌مان عادت کنند و آشنا شوند. شاید یک بازیکن ایرانی مقابل تیم‌های آفریقایی خوب نباشد اما برابر یک تیم اروپایی خیلی خوب بازی کند. اینها را مربی باید در دیدارهای دوستانه تجربه کند و بازیکنانش را در شرایط مختلفی امتحان کند تا شانس موفقیت بالا برود .

در مورد بوسنی می‌توانم بگویم شانس تساوی و کسب امتیار داریم و حتی اگر روز خوب‌مان باشد، می‌توانیم برنده هم بشویم. در مورد سابقۀ بازی تیم ملی ایران با تیم‌های آفریقایی چندان آگاهی ندارم اما باید بگویم تیم نیجریه بسیار قدرتمند و قوی است. آرژانتین هم که جزو بهترین‌های جهان است و برزیل مثل خانه‌اش است. آنها مدعی قهرمانی هستند و ما روز بسیار سختی مقابل‌شان داریم. یادم می‌آید خود ما هم قبل از بازی با هلند فکر نمی‌کردیم حریف چندان قدرتمندی باشد ، اما در خاک آرژانتین از خود آرژانتین هم بهتر بود. البته ما از هلند نمی‌ترسیدیم و برای کسب نتیجه به میدان رفتیم اما با سبک بازی آنها آشنایی نداشتیم. مثلاً به محض اینکه به یکی از بازیکنان‌شان دست می‌زدیم، خودش را زمین می‌انداخت و داور خطا می‌گرفت و ما این را نمی‌دانستیم . در این کارها خیلی حرفه‌ای بودند و به راحتی از ما خطا می‌گرفتند .

 

راهیابی به جام‌ جهانی ۱۹۷۸ سخت‌تر از حالا بود .

حضور در جام‌جهانی و بازی برای تیم‌ ملی یک کشور، یک افتخار و هیجان انگیز است. در سال ۱۹۷۸ ایران برای اولین ‌بار به جام‌ جهانی فوتبال راه پیدا کرد و با شرایط و رکورد خوبی پا به مسابقات گذاشت. همۀبازیکنان هرچه در توان داشتند، نشان دادند. شاید نتایج آن‌طور که می‌خواستیم، نبود اما فراموش نکنید آن زمان فقط ۱۶ تیم به جام‌جهانی راه پیدا می‌کردند و الان ۳۲ تیم. ۱۶ تیمی که آن دوران به جام‌ جهانی می‌آمدند، همگی خوب و قدرتمند بودند اما میان ۳۲ تیم الان شاید ۱۲،۱۰ تیم چندان قدرتمند نباشند. به همین دلیل کار ما در آن زمان خیلی سخت‌تر بود زیرا حریفان سخت‌تری داشتیم .

 

دست همۀ مردم را می‌بوسم

در پایان می‌خواهم از همۀ دوستداران فوتبال که این همه سال مرا تشویق و حمایت کردند، تشکر کنم. می‌خواهم به همۀ مردم ایران بگویم از صمیم قلب دوست‌شان دارم و برایشان احترام قائلم . مردم نقش بسیار زیادی در بزرگ شدن فوتبالیست‌ها دارند و ما به آنها مدیونیم. تماشاگران، صاحبان اصلی فوتبال هستند ضمن اینکه باید تشکر ویژه‌ای از خبرنگاران داشته باشم که همواره به ما فوتبالیست‌ها لطف دارند و همین‌طور از همۀ مربیانم قدردانی می‌کنم و یادشان را گرامی می‌دارم. از دور همۀ شما را می‌بوسم. امیدوارم بتوانم امسال به ایران بیایم و دوباره کشورم را ببینم .

 

       چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲      

 

 

برگرفته از : پایگاه خبرآنلاین

نظر شما