۲۸ - شهریور - ۱۳۹۶
نوشته ی : عقاب     علی احمدی


شامگاه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶ ، سوگل مشایخی میهمان ویژه ی برنامه ی «خندوانه »  بود . او که خود را دانش آموخته ی رشته ی جامعه شناسی فرهنگی معرفی کرد، از ارزش های ادبیات ایران سخن گفت و ادبیات را جعبه ای از جواهر نامید که مردم باید با  گشودن در آن ( از راه خواندن آثار ادبی ) به گوهرهایی که در این جعبه پنهان شده است ، دست پیدا کنند تا در زندگی بهتر، به کار آنها بیاید . در این برنامه که در  روز «شعر و ادب فارسی» اجرا می شد ، سوگل مشایخی یک مصراع از سروده های مولوی را خواند : « چون تو با بد بد کنی ، پس فرق چیست ؟ »

او در بخشی دیگر از سخنان خود ، از اشتغال خود در اداره ی کلاس های « حافظ شناسی » و « مولوی شناسی » سخن گفت ؛ اما در ادامه در سخنانی مدعی شد: « مولوی از آن ملتی است که بیشتر از او  و  آثارش استفاده می کند ! »

رامبد جوان از او پرسید : « حال با این حساب مولوی مال ترکیه است یا ایران ؟ »

سوگل مشایخی پاسخ داد : « این را باید با روش های گوناگون بررسی کرد . » (نقل به مضمون )

با سخنان سوگل مشایخی روشن شد ، هنوز او دستگاهی را که ناگزیر باید آن را « مولوی خوان سنج » نام نهاد ، اختراع نکرده است .

نقاشی ای از چهره ی خیالی مولوی

نقاشی ای از چهره ی خیالی مولوی

برای آگاهی رامبد جوان و سوگل مشایخی ناگزیر از یادآوری چند نکته هستم :

۱.در فرهنگنامه های جهان کشوری که امروزه آن را « ترکیه » می نامند ، چنین شناسانده شده است : «ترکیه کنونی در دوران باستان، زیر فرمانروایی دولت‌شهرهای فراوانی مانند هیتی‌ها، لودیه و ایونیا جای داشت. در دوران مادها خاور ترکیه امروزی در سده شش پ.م. تا حدود رود هالیس (قزل ایرماق کنونی) تسخیر شد. در حدود سال ۵۵۰ پ. م، این دولت‌ها به دست کورش بزرگ هخامنشی ادغام شدند و لودیه و ایونیا زیر فرمانروایی هخامنشیان درآمد. پس از یورش اسکندر در سال ۳۳۳ پ.م. آسیای کوچک (صغیر) به دست سلوکیان افتاد، سپس رومیان جای آنها را گرفتند .

سپس امپراتوری روم به دلیل گستردگی زیاد دچار سختی و مشکل شد، تا اینکه در سال ۳۹۵ میلادی امپراتور کنستانتین شهر بیزانتیوم (تاریخ استانبول/ اسلامبول) را پایتخت خود گذاشت؛ این کار پیش‌زمینهٔ بخش شدن روم به دو بخش خاوری و باختری شد. از آن پس روم شرقی یا امپراتوری بیزانس، ترکیه کنونی را در دست گرفت .

در سدۀ ششم میلادی ژوستینیان یکی از امپراتوران بیزانس توانست بر گسترهٔ فرمانروایی خود بیفزاید و به نظر می‌رسید می‌خواست که روم باستان را دوباره بازسازی کند، اما جنگ‌های بیزانس با ساسانیان و سپس مسلمانان، آنان را ناتوان ساخت .

در سال ۴۶۳ هجری قمری، ترکان مسلمان سلجوقی به فرماندهی آلب ارسلان به جنگ با امپراتوری بیزانس شتافتند و در نبرد ملازگرد، سپاه امپراتور بیزانس، رومانوس دیوجانوس را شکست دادند . » [۱]

۲. نام کامل مولوی ، «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده ‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته ‌است . از میان سروده های او شصت تا هفتاد هزار بیت به زبان فارسی است و خطبه‌ها و نامه‌ها و تقریرات و تعالیم او نیز به فارسی است . تنها نزدیک به هزار بیت عربی و کمتر از پنجاه بیت به زبان های یونانی و ترکی شعر سروده است . او در کودکی در بلخ زندگی می کرد و بسیار زود به همراه پدر ، از بلخ در شرق ایران به قونیه در غرب ایران مهاجرت کرد . او در نیشابور به همراه پدر با فریدالدین عطار نیشابوری ، شاعر و عارف بزرگ ایرانی دیدار کرد . در این دیدار ، عطار با دریافت ژرف خود از توانایی های این کودک ، در باره ی او چنین گفت : « زود باشد که این کودک آتش در دل عاشقان جهان افکند . » برخی مولوی‌شناسان گفته اند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه ، زبان فارسی بوده‌ است . [۲]

۳.برای اینکه ببینیم کدام ملت دارای افتخاری چون «مولوی » است ، باید به تاریخ ادبیات و تاریخ سیاسی نگریست . هیچ ملتی نمی گذارد افتخارات او را به نام ملت های دیگر سند بزنند ؛ ایرانیان هم از این گرایش برکنار نیستند . این ادعای سوگل مشایخی در باره ی اینکه « کسی صاحب چیزی است که از آن استفاده می کند » ، نه تنها مرزهای مالکیت معنوی که مرزهای مالکیت مادی را هم بر هم می زند . اگر روزگاری کسانی به خیال خود ، می کوشیدند با مصادره های انقلابی ، مسائل کشورها را حل کنند ، اکنون کارشناس فرهنگی با « گرفتن ملیت ایرانی » شاعری مانند مولوی و دادن ملیت ترکیه ای به او ، می خواهد زیاده خواهی های کشوری دیگر در برابر ایران را کم اهمیت جلوه دهد کند و بی پاسخ بگذارد . این را می دانیم که در کشور ترکیه ، میراث مولوی پدیده ای ترکی شمرده می شود ؛ اما در این کشور کسانی که خود را صاحب او می دانند ، کلمه ای از کتیبه های فارسی آرامگاه او را نمی توانند بخوانند . آنچه در ترکیه ی امروز از مولوی به چشم می آید ، بهره برداری بخش گردشگری این کشور از میراث مولوی و برپایی رقص و سماع  صوفیان ترکیه ای است که بنا بر سنت عارفان ایرانی ، در شهرهای این کشور برپا می شود . این واقعیت که زرتشت ، فردوسی ، مولوی ، رازی ، پور سینا ، فارابی ، اسفرازی ، سهروردی و صائب ایرانی ؛ کنفوسیوس چینی ، بودای هندوستانی ، ابن رشد مغربی ، تولستوی روسی ، کومیتاس ارمنی ، اورهان پاموک ترکیه ای ، هوگوی فرانسوی ، دانته ی ایتالیایی ، شکسپیر انگلیسی و ادیسون آمریکایی پدیده هایی جهانی و از آن همه ی جهانیان هستند ، نمی تواند و نباید، از وابستگی های ملی آنها به جغرافیا و زادبوم خود چیزی کم کند و آن را کاهش دهد و خوار کند .

۴.این را می دانیم که در دهه های گذشته در غرب ،  در نزد برخی هنرمندان و فیلسوفان ، « بدی » جایگاهی همسنگ « خوبی » یافته است ! هنرمندان و نویسندگان غربی بسیاری در آثار خود « بدی » را به مفهوم محوری اثر خود بدل کرده  و  قهرمان آنان یک «بد» است . اما سوگل مشایخی با خواندن مصرعی از شعر مولوی ، نشان داد همچنان به وجود فاصله میان « خوبی » و «بدی » باورمند است . در تاریخ کشوری که امروز آن را « ترکیه »  می نامند ، تجاوز و جنگ طلبی و توسعه طلبی جایگاهی بزرگ و ویژه دارد . در شرق ، ایران و روسیه و حجاز و مصر و در غرب، از لهستان  تا اتریش به مدت چندصد سال ، منابع انسانی و اقتصادی ملت ها پایکوب تاخت و تاز سپاهیان دولت عثمانی بوده است . افزون بر این ، آنچه در متن های سیاسی جهان « نسل کشی » نامیده می شود ، در قلمرو عثمانی به اوج خود رسید : نسل کشی از ارمنیان ، یونانی ها ، کردها ، علوی ها ، یهودیان عثمانی ، بارها ، در راستای یکسان سازی قومی در دستور کار دولت های عثمانی قرار گرفت . شاید جالب باشد که بدانیم ، هیتلر ، فاشیست آلمانی از نسل کشی ارمنیان به دست دولت عثمانی ( ۱۹۲۳ – ۱۹۱۵ ) برای نسل براندازی از یهودیان آلمان و اروپا الهام گرفت ! [۳]

آیا می توان پرسید ، دولت عثمانی و ترکیه ی امروز  با چنین کارنامه ای، از  آموزه های مولوی درباره ی کوشیدن برای پرهیز از بدی ، چه آموخته بوده اند ؟ آیا می توان پرسید ، ترکیه ای که بیش از یکصد سال است ، مصادره ی چهره های فرهنگی ایرانی را به یکی از اصول سیاست فرهنگی خود تبدیل کرده است ، از مولوی چه آموخته است ؟

۵.اگر سوگل مشایخی می خواهد بداند که ایرانیان چگونه به خداوندگاران سخن پارسی می نگرند ، لحظه ای در کنار آرامگاه آنان به رفتار مردمی که به زیارت مزار آنها آمده اند ، بنگرد . سوگل مشایخی بهتر از دیگران می تواند چگونگی تاب آوردن و ماندگاری ایران و ایرانی در همسایگی واقعیتی به نام « بیابانگردان » را به دانش تبدیل کند و به ایرانیان بیاموزاند . دیگر آنکه توهم های شیادان اروپایی و استادان جای گرفته در کرسی های دانشگاهی که برای بردگی نوین بشریت نسخه می پیچند و برنامه می نویسند ، نباید کسی را که در دامان فرهنگ ایرانی زیسته است ، به چنین ساده انگاری هایی دچار  کند .

آرامگاه مولوی در قونیه

آرامگاه مولوی در قونیه

رامبد جوان و گردانندگان برنامه ی «خندوانه» هم از خود بپرسند ، چگونه به جای « ملت ایران » از « مردم ایران » نام می برند ؛ اما به سادگی- همچنان که پایگاه های اینترنتی گروهک های تجزیه طلب چنین می کنند – « تیره » ی کرد را « ملت کرد » می نامند . پیشنهاد من به رامبد جوان این است که از « تفاوت » های پدیده هایی چون « ایرانی ترکی زبان » و « ایرانی عربی زبان » با شهروندان ترکیه و عربستان سعودی آگاهی های دانشنامه ای و مستند به دست بیاورد ؛ چرا که مردم ایران او را « هنرمند » و « مدیر فرهنگی » می دانند . مدیران رادیو تلویزیون ایران هم باور کنند که در کشوری که آمار بی سوادی همچنان رقم بالایی دارد ، بی دقتی در کاربرد مفهوم هایی چون « فرهنگ » ، « ملیت » و « میهن »  و به امید خدا رها کردن « کار مدیریت محتوای برنامه های یک رسانه ی سراسری » که بر بستر بی کفایتی دستگاه های آموزشی ایران در یکصد سال گذشته وضعیتی هراس انگیز پدید آورده است ، در گریزگاه های سخت گذر تاریخی می تواند گریبان هستی « کشور و ملت ایران» را بگیرد و میلیون ها شهروند خام و نا آگاه را ، که زیر تاثیر شبکه های برون مرزی ماهواره ای هستند ، به بدفهمی در زمینه ی مسائل ملی دچار کند و جایگاه میهن و سرنوشت آن را در نظر آنها ، پوچ و بی مقدار کند .

                                                                               ۲۸ شهریور ۱۳۹۶

،

پی نوشت ها :

  1. فرهنگنامه ی ویکی پدیا ، مدخل تاریخ آناتولی
  2. همان ، مدخل مولوی
  3. هیتلر ، آدولف . « چه کسی ، بعد از این همه مصیبت ، امروز از قتل عام ارمنی ها سخن می گوید ؟ » ترجمه ی : دکتر علی علی بابایی درمنی ، در این نشانی : http://iranchehr.com/?p=5745

۴ نظر

  1. فریبرز برج سفیدی می‌گوید،

    درود
    این روزها برخی بابت خوش رقصی در برابر مدیران سیما ،درآمد کلانی دارند. این خوش رقصی ها افزون بر چاپلوسی های متداول ، دشمنی با تاریخ و فرهنگ ایران است. اما هرچند خندوانه و..را ندیده و اصولن نگاه نمی کنم و سر کار خانم را هم نمی شناسم ، تصورم گفته ی طنز تلخی است در برابر کارکرد مسئولان فرهنگی ما که بر حسب اتفاق با مولوی سر سازگاری ندارند.

    ارسال شده در تاریخ شهریور ۲۸ام, ۱۳۹۶ در ساعت ۴:۳۴ ب.ظ

  2. علی بابایی می‌گوید،

    با درود
    بسیار بجا و متین بود . ای کاش در مباحثی که در مورد منافع ملی، وحدت ملی، تمامیت ارضی و مفاخز ملی مطرح می شد، این روشنفکرنمایان پای خود را بیرون می کشیدند، زیرا هیچ درکی از این مفاهیم ندارند. اصولا شرایط فرهنگی ما اجازه به وجود آمدن استادانی با دغدغه های ملی را نمی دهد و به جای آنها بی سوادی چون مشایخی که از کهن فرهنگ ایران نیز چندانی اطلاعی ندارند، ( البته چند بیت شعر از بر بود.) بر کرسی های دانشگاه تکیه می زنند.

    ارسال شده در تاریخ شهریور ۲۸ام, ۱۳۹۶ در ساعت ۷:۳۰ ب.ظ

  3. شهروز توسی می‌گوید،

    درود بر عقاب گرامی. کشور ترکیه در تاریخ ۲۹ اکتبر ۱۹۲۳، به وجود آمده است و هرگونه ادعایی از سوی آن بر سر هر چیزی پیش از این تاریخ به کلی بی‌معناست .

    ارسال شده در تاریخ شهریور ۲۹ام, ۱۳۹۶ در ساعت ۶:۰۸ ق.ظ

  4. نفیسه می‌گوید،

    درود .
    من پیشنهاد می کنم به هم وندهای ایرانچهر کتاب «پله پله تا ملاقات خدا »، نبشته ی شادروان دکتر زرین کوب ، برای شناخت بیشتر جناب مولانا جلال الدین بلخی را از دست ندهند . بلخ روزگاری یکی از شهرهای ایران بود مثل قونیه که اکنون آرامگاه آن جناب است . هرچندشاید پرسش و مقایسه ی خوبی نباشد ولی برای اندیشیدن شاید خوب باشد . آیا آرامگاه بانو پروین اعتصامی که در تهران می باشد دلیل تهرانی بودن این بانوی بزرگ ایرانی اهل استان آذرآبادگان خاوری و شهر تبریز هست ؟!
    یک مرز نشینِ هم مرز با کشور ترکیه

    ارسال شده در تاریخ شهریور ۳۰ام, ۱۳۹۶ در ساعت ۱:۰۵ ب.ظ

نظر شما