مهدی فخرزاده
آتش جنگ که فرو نشسته بود و غبار نوسازی هاشمی چشم ها را پوشانده بود، آب باریکه ی آگاهی در جامعه جاری شد. نیمه اول دهه ی ۷۰ با وجود تمام سختی هایش برای مخاطبان مطبوعات در ایران، خاطره انگیز است.
حدود دو قرن اخیر، هرگاه فضای ایران گشوده شده است، مطبوعات جانی گرفته اند، اما جانگیری مطبوعات در این دوره خاص، قدری متفاوت بود. اواخر دهه ی ۶۰ ، به مرور فضای فرهنگی در لایه هایی خاص کمی باز شد. روزنه های بازشده دستاوردهای قابل قبولی داشت. نشریاتی چون جامعه ی سالم، آدینه، گردون، ایران فردا، راه مجاهد و کیان، به فضای روشنفکری ایران جان بخشیدند. این فضا در حوزه هایی چون ادبیات و سینما نیز قابل مشاهده بود. در آن دوران، دو جریان در فضای سیاسی ایران به رسمیت شناخته می شد. هرکدام از این جریان ها، تریبون های مطبوعاتی خود را داشتند. «سلام » و « رسالت » دو سر این جناح بندی بودند و البته هیچیک از این طیف ها چندان سر سازگاری با معدود مطبوعات روشنفکری ایران نداشتند. برخی از تحلیلگران یکی از علل پیدایش دوم خرداد را رگه های آگاهی ای می دانند که مطبوعات روشنفکری در این دوره ایجاد کردند.
قهرمان دوم خرداد، بخشی از آن روزگار وزیر ارشاد بود و البته این فضا مدیون حضور او نیز بود. سال ۱۳۷۱ خاتمی در اعتراض به آنچه «موج ناسالم موجود» و «تلاش نامقدس برای بهره گیری سوء و حتی عوامفریبانه از احساسات بخشی از نیروهای مؤمن در جهت هدف های ناسالم» خواند، استعفا داد و علی لاریجانی بر سر کار آمد. نفس جامعه که گرفته شده بود، به مرور نفس این معدود نشریه هم به شماره افتاد. وزارت ارشاد شاید معضل کوچک مطبوعات در آن دوره بود. سنگ های بر سر راه مطبوعات بزرگتر از این وزارتخانه بود و اتفاقات زنجیره ای! آن روزگار دامن بسیاری از نویسندگان را می گرفت. آنچه امروز «خودسر» نامیده می شود، آن روزگار به سادگی کتابفروشی و سینما را به آتش می کشید.
بازگشت خاتمی به عنوان رئیس جمهور، فضای روشنفکری ایران را دچار شوک عجیبی کرد ؛ ظهور ناگهانی تعداد زیادی نشریه، هرچند کم دوام و ناپایا. جو مطبوعات شاید نوعی جوگیری هم در جامعه ایجاد کرده بود. دو سال بود که خاتمی بر سر کار آمده بود و هنوز نیامده، حرف از عبور از خاتمی شنیده می شد. دولت خاتمی آرام و قرار نداشت و خودش گفت هر ۹ روز یک بحران داشته است. دست بسته بودن دولت در قبال کوی دانشگاه به این نتیجه انجامید که فتیله ها علیه خاتمی بالاتر رفت. سالهای پایانی دهه ی ۷۰، سر بسیاری از مطبوعات به سنگ حادثه عجیب و درخور تأمل «کوی دانشگاه ۱۳۷۸» کوفته شد.
چشم انداز ایران در سال ۱۳۷۸ چشم به دنیا گشود. دومین تجربه ی مطبوعاتی لطف الله میثمی در فضایی متولد شد که گوی حذف در میان مطبوعات افکنده بودند. بازار روزنامه ها داغ بود، اما از همان اندک مجله های روشنفکری، « ایران فردا » مانده بود که آن هم در معرض تعطیلی قرار داشت و پس از تولد « چشم انداز ایران » یک سال هم نپایید. پس از ۱۳۷۸، عمر مفید مطبوعات ایران کوتاه شد. بستن مطبوعات سنتی شد که تا امروز مستدام است. در آن سال ها، نقش مطبوعات مکتوب، تعیین کننده بود و حتی کسی تصور این همه رسانه مجازی را نمی کرد.
امروز از سنت های پیشین، تنها توقیف مطبوعات و احضار و بازداشت نویسندگانشان همچنان محکم بر جای خود مانده، ولی رسانه های مکتوب، وزن و جایگاه پیشین خود را از دست داده اند و حالا رقبای جدید و قدرتمندی یافته اند که مزیت های نسبی بالایی نسبت به آنها دارند.
مطبوعات مکتوب، عرصه خبر و تحلیل خبر را واگذار کرده اند، اما ادعای « چشم انداز ایران » ، بررسی راهبرد در حوزه های مختلف بود و البته تا صد شماره ماندگار شد. ماندگاری در چنین فضایی به خودی خود هنر نیست، بلکه کیفیت ماندگاری مهم است. گاهی افزودنی های غیرمجاز ماندگاری را تضمین و هزار درد دیگر را افزون می کنند که مشتری این افزودنی ها کم نیستند. وقتی راجع به ماندگاری صحبت می کنیم، باید نقد کرده باشی و مانده باشی، ورنه که تمجید و ماندگاری نسبتی مستقیم دارند. از قضا، بی خاصیت بودن و ماندگاری هم نسبتی مستقیم دارند، هرچند « چشم انداز ایران » ، نقد کرده، کار کرده، در مسیر خود مداومت و سختکوشی داشته و مانده است و این هنر است؛ اما راز بقای چشم انداز در نقدشدن نیز است، چرا که نقدنشدن کار را به روزمرگی می کشاند. « چشم انداز ایران » در بسیاری از حوزه ها، توانمندی بالایی داشته و ورود کرده است، اما در برخی از حوزه ها بدون آمادگی ورود کردن، می تواند منجر به برچسب های گوناگونی شود که در شأن یک نشریه با ادعای «راهبردی بودن» نیست. مهندس میثمی مشی دوران مبارزه اش را در این جمله خلاصه می کند: «شعار محدود، مقاومت نامحدود». امروز اگر این شعار را بخواهیم بازخوانی کنیم باید بگوییم «ادعای محدود، تلاش نامحدود» که می تواند رمز ماندگاری « چشم انداز ایران » را بسیار بیش از این کند. ورود دقیق و پرتوان به برخی از حوزه ها، مستلزم ورودنکردن به همه حوزه هاست. نکته دیگری که می توان افزود، این است که در بررسی امور راهبردی، نباید اسیر سوگیری های ایدئولوژیک شد، هرچند عده ای این امور را نیز ایدئولوژیک می بینند. در این موارد باید به سویه ها و رویکردهای کارشناسی متنوع التفات داشت که « چشم انداز ایران » در بسیاری از موارد اینگونه بوده و در برخی موارد نبوده است.
اما « چشم انداز ایران » یک کار را نکرده است که متأسفانه سکه ی رایج مطبوعات ظاهراً روشنفکری ایران شده است. به نظر من، ما دو نوع نشریه زرد داریم ؛ نشریه هایی که از قدیم الایام زرد بوده اند و با انتشار عکس بازیگران سینما و چند تیتر در مورد مشکلات خانوادگی فلان بازیگر ، نان می خورند و البته نوعی درآمد است و در میان این همه تنوع درآمدی در ایران، نمی توان چندان بر آنها هم خرده گرفت؛ اما نوع دیگر نشریات زرد، رنگ های مختلف را روی ترام پررنگ زرد دارند. رنگ زرد، ضمن آنکه خودش پیدا نیست، رنگ های دیگر را شفاف و زیبا می کند. نان این نشریات در سفره ی جنگ زرگری است. ایجاد اختلاف صوری برای نان، سنتی است که متأسفانه در بین برخی از مطبوعات همسو با فضای روشنفکری ایران جای بزرگی دارد. ظاهری زیبا و درونمایه ای در جهت مهم جلوه دادن تضادهای دم دستی و کم بها، کار ویژه ی این نشریات است و « چشم انداز ایران » از این قاعده مستثنا است.
بررسی مسائل راهبردی در حوزه های مختلف، کاری سترگ است که مردانی کهن می خواهد. کار مطبوعاتی امروز به نظر روز به روز سخت تر می شود. مشکلات روزافزون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اقبال مردم را به مطبوعات کمتر کرده و اندک زمان باقیمانده نیز به شکار فضای مجازی درآمده است. این روند، نفس مطبوعات مستقل را گرفته است و به قول حافظ، «منزل بس خطرناک» و «مقصد بس بعید» است و امید حافظ اگر به کشتیبانی نوح بود، امروز این امید هم وجود ندارد، بلکه روح جمعی را باید به جای نوح نشاند. « چشم انداز ایران » یکصد شماره بی وقفه این مسیر را پوییده است و مانند فضای عمومی فرهنگ در ایران، امروز گاهی از میان صفحه های آن صدای نفس های شماره شده شنیده می شود. نیاز نیست تمام صد شماره را برگ بزنید، شماره های جدید را نگاه کنید! نمی شنوید ؟
* مهدی فخرزاده ، همکار سابق مجله ی « چشم انداز ایران » است .
برگرفته از : مجله ی « چشم انداز ایران » ، آبان و آذر ۱۳۹۵ ، شمار ه ی ۹۹ و ۱۰۰ .
نظر شما