۷ - بهمن - ۱۳۹۴
دکتر علی علی بابایی درمنی


ژوزف  آرتور  دو گوبینو

ژوزف آرتور دو گوبینو

مقدمه

در سده های ۱۹-۱۷ میلادی، خاورشناسان غربی، عمدتا پیشقراولان استعمارگری دولت های متبوع خود بودند، تا با اطلاعات گرانبهایی که در اختیار  آنها قرار می دادند، به آنها در غارت ثروت های خاورزمین یاری برسانند: «مراد از پرداختن به مشرق زمین عبارت است از سخن گفتن از آن ، تصویب کردن نظرات مربوط به آن، توصیف آن، تدریس درباره ی آن، اقامت در پهنه ی آن و حکم راندن بر آن. سخن کوتاه، در این مقال شرق شناسی یعنی یک شیوه ی غربی برای تسلط بر مشرق زمین و تغییر ساختار آن و اعمال قدرت بر آن.» [۱]
البته این ارتباط یک ارتباط متقابل بود؛ چنان که شادروان حمید عنایت می گوید:«حقیقت آن است که شرق‌شناسى در دامن استعمار اروپایى پرورده شد.» [۲]
سفیران دولت های قدرتمند غربی نیز، در بیشتر موارد استعمار کشور های مستقل خاورزمین را تا «مستعمره» شدن آنها رهبری می کردند. در این میان  ژوزف آرتور گوبینو [۳] که در مرتبه ی نخست سفر به ایران ، کاردار سفارت فرانسه (شارژه دافر) ( ۱۸۵۸-۱۸۵۵م) و در سفر دوم به ایران (۱۸۶۳-۱۸۶۱م) سفیر مختار فرانسه در ایران بوده است، نه در مقام یک خاورشناس طراح استعمار ایران بود و نه در مقام سفیر مختار فرانسه، طرح استعمار ایران را اجرا کرد. شاید گفته شود که فرانسه در آن روزگار در جایگاهی نبوده که در سرزمینی مانند ایران که میدان رقابت های سیاسی انگلستان و روسیه ی تزاری بوده، اقدامات استعماری انجام دهد، با این حال، گوبینو، نه تنها استعمارگر نیست بلکه در مقام یک نظریه پرداز ظاهر شده و «استعمار» را امری تباه کننده برای تمدن غرب می داند و ۱۲۰ سال پیش از انتشار کتاب «شرق شناسی» ادوارد سعید، نظراتی مانند او در مورد «شرق شناسی» ارائه می دهد: « پاره ای از خاورشناسان یا اروپایی ها، ملت های شرق را مانند شگفتی های کمیابی که در زوایای گمشده ی جهان فراموش شده باشند، تلقی کرده اند که اگر به چپاولگری اروپایی ها تن در بدهند، وحشیانی نابالغ و کم عقل اند و اگر [در برابر چپاولگری آنها] مقاومت کنند، مردمانی خونخوارند.» [۴]
گوبینو در سفر نخستش به ایران در سال ۱۸۵۶م، به سبب همه گیرشدن بیماری وبا در ایران مجبور شد تا خانواده اش را به بندر باتومی ببرد تا از آنجا رهسپار اروپا شوند، [۵] در این سفر گوبینو، نخستین بار با سرزمین قفقاز آشنا شد و استحاله ی فرهنگ آن سرزمین را ۳۶ سال پس از اشغال آن به دست روس ها مشاهده کرد.

استعمار  از  نگاه  گوبینو

گوبینو بر این باور است که خاورزمین به ۲ روش توسط غربی ها استعمار می شود:
۱.روش انگلیسی ها که اجازه نمی دهند تا بومیان مستعمره، به مناصب حساس دست پیدا کنند و آنها را پیوسته در مشاغل پست به کار می گمارد. در این روش استعمارکنندگان پیوسته در هراس از شورش زیردستان ناراضی به سر می برند.
۲.روش روس ها که در سرزمین های اشغالی، بومیان را به مناصب حساس می گمارند و آنان را «از نظر مادی و معنوی در موفقیت و ادامه ی کشورگشایی سهیم می کنند… مقامات مهمی که به آنها اعطاء شده و یا به رسمیت شناخته شده است، به نفوذشان می افزاید و می تواند آنها را به بلندپروازی هایی وادارد که فقط رهایی ملی می تواند آنان را راضی کند.»  [۶]
گوبینو بر این باور است که بر خلاف اندیشه ای که در روزگار او رایج بود، استعمار شرق به وسیله ی غرب نه تنها سبب رونق اقتصادی غرب نمی شود، بلکه سرانجام به رکود و کساد بازارهای غربی منجر می شود و می افزاید: «آسیا لقمه ی اشتها انگیز فریبنده ای است که سرانجام خورنده ی خود را هلاک می سازد.»

روی جلد کتاب « سه سال در ایران »

روی جلد کتاب « سه سال در ایران »

گوبینو این جمله را با توجه به مشاهداتش این چنین شرح و بسط می دهد:« به خوبی می دانم در لندن و آمستردام ثروت های کلان شخصی در نتیجه ی تجارت با آسیا جمع شده است، ولی ضمنا از مشاهده ی اینکه در بمبئی، مَدرس، کلکته و کانتون بومیانی هستند که ثروت های کلانی از معامله با ما اندوخته اند، تکان خوردم. ثروت های مزبور به نسبت بسیار زیادتر و نزد افراد بیشتری تقسیم شده است. در اروپا جز چند بازرگان معتبر که ثروتمند شده اند وجود ندارد، در حالی که در آسیا علاوه بر تجارتخانه های درجه یک که بی اندازه رونق دارند، مبالغ هنگفتی پول در دست طبقه ی بازرگان و نیز طبقه ی بسیار زیادی از عاملین محلی، از هر نوع از قبیل، دلال، خرده فروش، تولید کننده و حتی روستاییان وجود دارد… هند از ۸۰ سال پیش [حوالی سال ۱۷۸۰م] به این طرف دیگر مثل سابق سودبخش نیست. [۷ ] به طوری که انگلستان مجبور شده است برای حفظ بازارهای فروشِ محصولات خودش، هند را در بسیاری از موارد در فشار بگذارد. به عنوان مثال تا جایی که توانسته کارخانه های حریربافی هند را که قادر به رقابت با آنها نبوده، تعطیل کرده است. اما اینها اقدامات خشونت آمیزی است که همیشه نمی توان آنها را ادامه داد… بنابراین شور و حرارت فوق العاده ای که ملت های غربی را به سوی آسیا می کشاند، با نظر مساعد تلقی نمی کنم. در کنار موفقیت های نظامی که تردیدی در آن نیست، در سایر زمینه ها شکست تلخی دیده می شود، که عواقب آن مزایای افتخارات نظامی را از بین می برد. ولی درک می کنم که گرایش های مقاومت ناپذیری وجود دارد و اروپا نمی تواند در برابر نیروی گریز از مرکز که آن را به خارج از قاره می کشاند و به نقاط دوردست سوق می دهد، مقاومت ورزد و سرانجام جوامع اروپایی آنچه را که باید بکنند خواهند کرد، ولو اینکه عملیاتشان درست در جهت عکس منافع واقعیشان باشد. پس فقط به این نکته بسنده می کنم که آسیا لقمه ی اشتها انگیز فریبنده ای است که سرانجام خورنده ی خود را هلاک می سازد.» [۸]
به نظر می رسد که مخالفت گوبینو را با پدیده ی «استعمار» را باید از نقطه نظر منظومه ی کلیدیِ اندیشه ی او تحلیل کرد. گوبینو استعمار را مسبب اختلاط نژادی میان غربی ها و شرقی ها و مسبب انحطاط اخلاقی غربی ها می داند، [۹] با این حال گوبینو از دیگر سو، این پدیده را مسبب از بین رفتن فرهنگ غنی و اصیل شرقی می داند؛ چنانچه در مورد قفقاز خواهیم دید، گوبینو فرهنگ مردم قفقاز را ستایش کرده و «روسی سازی» این فرهنگ را سبب انحطاط این فرهنگ می داند.

گوبینو  و  قفقاز

گوبینو به جز زیان های اقتصادی که در نتیجه ی استعمار شرق، دامن غرب را می گیرد، زیان های فرهنگی استعمار غرب را متوجه ملت های شرقی می داند و آفت استعمار را سبب «بحران هویت» در جوامع شرقی به شمار می آورد؛ اما بر این باور است که هر لحظه ممکن است که وجدان خفته ی ملت های شرق بیدار شود، و سبب عصیان آنها علیه غربی ها شود. او در کل بر این باور است که استحاله ی فرهنگی مردمان شرق توسط استعمار غرب، زودگذر است و بن مایه های فرهنگ شرقی، شرقی باقی می ماند. نظر گوبینو در مورد بحران هویت مردم قفقاز پس از اشغال قفقاز در داستان «رقاصه ی شماخی» متجلی است این داستان در مورد یک دختر «لزگی»، به نام «جهان بانو» است که هیچگاه نفرتش از روس ها را فراموش نکرده، و پسرعمویش «مراد حسنوف» را که کاملا مسخ و «روس زده» شده و هویت روسی را پذیرفته است ، به بازگشت به فرهنگ نیاکانش فرا می خواند. مراد حسنوف در بخشی از این داستان کوتاه خود را اینچنین معرفی می کند:« من حسنوف هستم؛ یعنی مراد پسر حسن خانم، روسم ؛[۱۰] یعنی لزگی شیروانم، مسلمانم؛ یعنی مسلمانی من مانند مسیحیت ولتر است.» [۱۱] اما دخترعموی او «جهان بانو» ،وی را سرزنش کرده و رویای زندگی در «داغستان آزاد» را در او زنده می کند:« نغمات دلاویز جهان بانو خاطرات شیرین آن زادبوم بهشت آیین را به حد اعلاء در روح و حافظه ی حسنوف زنده و مجسم می ساخت. او تمام ویژگی های شگفت انگیز و مناظر طبیعی و دل انگیزِ کوهستان های زادگاهش را به خاطر آورد. کوهستان های سر به فلک کشیده و دره های پست، چمنزارهای سبز و خرم، درختان زیبا و خلاصه تمامی آثار جانبخش زادبوم مادری در چشمان افسر جوان جلوه گر شد. نغمه های روح بخش و آسمانی جهان بانو، تار و پود حیات جاودانه و فراموش نشندنی لزگی ها را مانند تابلویی رنگارنگ در برابر حسنوف پدیدار ساخت. تاثیر نغمه های سحرآمیز جهان بانو در حسنوف، شگفت انگیز و باورنکردنی بود. با اینکه آموزش های روسی و فرانسوی، شخصیت کاملا جدیدی از حسنوف به وجود آورده بود، نغمه های دلکش جهان بانو گذشته های افتخار آمیز و تاریخ غرورانگیز قوم لزگی را در روح و وی کاملا زنده و آشکار ساخت. در نتیجه مراد حسنوف، فارغ التحصیل دانشگاه نظامی سن پترزبورگ و برنده جایزه آزمون های نهایی دانشگاه نظامی دچار تشنج و خلجان روحی شد.» [۱۲]
در نهایت ، گوبینو بر این باور که سرانجام، روسی سازی قفقاز برای روس ها نتیجه ای در بر ندارد و قفقاز به اصل خود و پیوندهای تاریخی اش با ایران وفادار می ماند : « تفلیس منظره عجیبی دارد. شهری است که مدعی است سر و صورت اروپایی دارد، ولی خوشبختانه تفلیس هنوز به آنجا نرسیده است. روس ها نظرشان این است که خیابان ها را مانند خیابان «ریوولی» پاریس بسازند. ولی اغلب معمارها و تمام بناها ایرانی هستند، و ساختمان هایی که در این سرزمین بیگانه می سازند، از آنچه در خود ایران می سازند، به مراتب زیباتر است.» [۱۳]

پی نوشت ها :

۱. سعید، ادوارد، شرق شناسی، ترجمه لطفعلی خنجی، امیرکبیر، تهران، ۱۳۹۰، ص ۲۲
۲. عنایت، حمید، « سیاست ایرانشناسی » ، مجله ی نگین، شماره ۸۸، شهریور ۱۳۵۱، ص ۶
۳. Joseph Arthur de Gobineau

۴. گوبینو، ژوزف آرتور، سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر قطره، تهران، ۱۳۸۳، ص ۲۰۸

۵. همان، ص ۳۴۰
۶. همان ، ص ۳۳۲

۷. شاید دلیل سودبخش نبودن استعمار هند برای انگلیسی ها، نکته ی شگفت انگیزی باشد که گوبینو شرح می دهد و آن هم این است که پارسیان هند عرصه را بر بازرگانان انگلیسی تنگ کرده بودند و بیشتر سود تجارت میان انگلیس و هند را به جیب می زدند. هم اکنون هم در هند خانواده های سرشناس پارسی چون خانواده ی «تاتا» نبض اقتصاد هند را در دست دارند. چنانچه گوبینو شرح می دهد:« سخت گیری در معامله، سرعت در محاسبات سود و زیان، یقینا حاکی از قابلیت و استعداد فوق العاده در داد و ستد و نبوغ واقعی در این رشته است. پارسیان در میان همه ی آسیایی ها شاید تنها کسانی باشند که بهتر این مسائل را درک می کنند و شاید به همین دلیل نفعی را که از حضور انگلیسی ها در هند عایدشان می شود، تشخیص داده اند. آنها به طور علنی با فاتحین انگلیسی روابط تجاری برقرار کرده اند، و از این راه واسطه، عامل و دلال مورد علاقه و اجتناب ناپذیر آنان در کلیه ی امور بازرگانی شده اند. انگلیسی ها به قدری از خدمات پارسیان راضی هستند که حتی برخی از آنها را به مقام «بارون» بریتانیایی ارتقاء داده اند. اعطای عناوین اشرافی انگلستان به بیگانگان و به خصوص آسیایی ها یک امر استثنایی، معجزه آسا و افتخار آمیز حاکی از احترامی است که برای پارسیان قائل هستند. زیرا برای اینکه تا این درجه مورد تحسین و تقدیر اربابانشان قرار بگیرند، لزوما بایستی لیاقت آن را داشته باشند و ارزششان آشکار شده باشد. اما این ارزش کدام است؟ آیا ارزش یک خدمتکار باهوش است؟ به هیچ وجه و مخصوصا به همین دلیل پارسیان مورد توجه می باشند. چون اگر به رونق یافتن بازرگانی انگلیس کمک کرده اند، خودشان بیش از آنها سود برده اند، و نه تنها کلیه ی حقوق دلالی را به انحاء و درجات مختلف به خودشان اختصاص داده اند، بلکه داد و ستدِ خرده فروشی را هم در دست گرفته اند، به نحوی که کالایی که ۱۰ لیره سود عاید بازرگانان انگلیسی می کند، ۵۰ لیره و یا بیشتر به جیب پارسیان می ریزد. مهمتر اینکه پارسیان هرگز اجازه نداده اند، بین تولیدکنندگان انگلیسی و مصرف کنندگان هندی، رابطه ی مستقیم برقرار شود. آنان کلید بازرگانی با سواحل «مالابار» را در شال کمرشان دارند و چنان به خوبی آن را حفظ می کنند که حتی سهم بزرگی از معاملات تریاک با چین عاید آنها می شود.» (گوبینو، ژوزف آرتور، ۱۳۸۳، صص ۷۴-۷۳)

۸. گوبینو، ژوزف آرتور، سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر قطره، تهران، ۱۳۸۳، صص ۳۳۸-۳۳۵
۹. همان، ص ۳۳۵

۱۰. شوربختانه با گذشت ۱۵۰ سال از نگارش خاطرات گوبینو و استقلال برخی جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی، برخی هم وطنان ما که به طور مثال از باکو به ایران آمده اند، خود را «روس» معرفی می کنند و یا جا می زنند.
۱۱. گوبینو، ژوزف آرتور، افسانه های آسیایی، ترجمه م. عباسی، ابن سینا، تهران، ۱۳۵۰، ص ۵۱
۱۲. همان، ص ۹۹
۱۳. گوبینو، ژوزف آرتور، به نقل از «میراث گوبینو»، ترجمه ی محمد علی جمالزاده، مجله ی یغما، شماره ۱۵۰، دی ۱۳۳۹ خورشیدی، ص ۴۸۰

۱ نظر

  1. فریبرز برج سفیدی می‌گوید،

    با درود
    در پاسخ به زیر نویس شماره ی ۱۰ و تاسف نویسنده : شاید شرایط امروزین را نتیجه ی رفتار قفقازی ها دانست و در شرایط دیگری آیا رفتار و گفتار آنها تغییر نمی کرد ؟ البته شرایط بهتر!

    ارسال شده در تاریخ آذر ۱۷ام, ۱۳۹۵ در ساعت ۴:۳۸ ب.ظ

نظر شما