گفتگوی محمدرضا بیغشی با محمدحسین خسروپناه
پرسش: « یکی از ابهام آمیزترین متغیرهای سیاسی روزهای منتهی به کودتای ۲۸ امرداد، نقش مردم در این بین است. اسناد و شواهد حاکی از آن است که در هنگام کودتا مردم نقش موثری ایفا نکردند. آیا بی اعتنایی مردم به کودتا و تنهاگذاشتن مصدق در ۲۸ امرداد یک امر اتفاقی بوده است؟ »
خسروپناه : « درباره ی رویدادی که شما از آن به عنوان « بی اعتنایی مردم به کودتا و تنها گذاشتن مصدق در ۲۸ امرداد» یاد می کنید ، چند نظر مطرح است. ازجمله می گویند چون دکتر مصدق مردم را برای مقابله با کودتاگران فرا نخواند ، مردم در خانه ها ماندند و به خیابان نیامدند یا می گویند دکتر مصدق نخست وزیر بود و مردم منتظر اقدام دولت بودند و نیازی نمی دیدند در روز ۲۸ امرداد برای مقابله با کودتاگران به خیابان ها بیایند. بعد هم کار از کار گذشت ، و اگر به خیابان می آمدند کشتار می شدند و… جدا از صحت و سقم این قبیل نظرات، به باور من غیبت طرفداران و حامیان دکتر مصدق در خیابان در ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ و روزهای بعد از آن ، دلایل عمیق تری دارد. اگر بپذیریم پدیده ها و وقایع، چه در طبیعت به طور اعم و چه در جامعه ی انسانی به طور اخص، خلق الساعه نیست بلکه مبتنی بر مجموعه ای از علل و عوامل مختلف است که به تدریج فراهم شده و آن پدیده یا واقعه را به وجود می آورد، آنگاه می توانیم توضیح دهیم که ، چرا مردمی که خواهان ملی شدن صنعت نفت و طرفدار دکتر محمد مصدق و دولت ملی او بودند ، در روز ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ برای جلوگیری از کودتا و خنثی کردن عملیات کودتاگران به خیابان ها نیامدند. در این زمینه مقایسه ی آنچه در روزهای ۲۶ تا ۳۰ تیر۱۳۳۱ روی داد ، با آنچه در ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ روی نداد ، می تواند راهگشا باشد.
در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق از نخست وزیری استعفا داد و شاه هم استعفای او را پذیرفت. این واقعه ای بود که پس از شهریور ۱۳۲۰ به کرات رخ داده بود و واکنشی هم در بین مردم برنیانگیخته بود. اما این بار وضع فرق می کرد. انتشار خبر استعفای دکتر مصدق موجب نگرانی و اعتراض مردم شد. بر اساس گزارش روزنامه ها، در روز ۲۶ تیر از ساعت یک بعد از ظهر مغازه ها و تجارتخانه های بازار تهران تعطیل شد و با اینکه سه کامیون سرباز مسلح در اطراف بازار تهران مستقر شده بود ، بازاریان به همراه عده ی کثیری از مردم به میدان بهارستان رفتند تا از تصمیم نمایندگان مجلس شورای ملی باخبر شوند. در جلسه ی بعد از ظهر همان روز، نمایندگان مجلس نخست وزیر را انتخاب می کردند. ۲۸ نفر از نمایندگان که از طرفداران و سرجنبانان نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند ، در جلسه ی رأی گیری شرکت نکردند و از ۴۲ نماینده ی حاضر در جلسه ۴۰ نفر به احمد قوام رای تمایل دادند و قوام نخست وزیر شد. اعلام نخست وزیری قوام با اعتراض مردم مواجه شد ، اما نیروی انتظامی حاضر در بهارستان و اطراف آن مردم را متفرق کردند. روز جمعه ۲۷ تیرماه شمار بیشتری از مردم بی آنکه شخصیتی، حزب یا گروهی از آنان بخواهد، در میدان بهارستان و برخی از خیابان های تهران اجتماع کردند و به طرفداری از دکتر مصدق و در مخالفت با قوام شعار دادند. قوای فرمانداری نظامی و نیروهای شهربانی تلاش کردند مردم را متفرق کنند. غروب همان روز در سر پل تجریش تظاهراتی به طرفداری از دکتر مصدق و در مخالفت با قوام برپا شد. در همان روز ۲۷ تیرماه، اطلاعیه ی احمد قوام که بعدا با عنوان « کشتیبان را سیاستی دگر آمد » شهرت یافت، از رادیو پخش شد. در این اعلامیه قوام وعده می داد که مسئله ی نفت را به سرعت حل می کند و وظیفه ی عاجل دولت خود را برقراری نظم و امنیت در کشور اعلام کرد. در این اعلامیه ی غالظ و شداد ، قوام با مردم اتمام حجت کرد که « وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه ی من اخلال نمایند … مانع بتراشند. اینها باید بدانند که با شدیدترین عکس العمل از طرف من روبرو خواهند شد… بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین، کیفر اعمالشان را کنارشان می گذارم … دست به تشکیل محاکم انقلابی زده و روزی صدها تبهکار را از هر طبقه … قرین تیره روزی می سازم » و « به عموم اخطار می کنم که دوره ی عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است ».
در این اطلاعیه ، قوام که از حمایت شاه و اکثریت نمایندگان مجلس برخوردار بود ، به صراحت می گوید هر گونه مخالفتی را سرکوب می کنم و واهمه ای هم ندارم. اما مردم نه تنها از این اطلاعیه نترسیدند و جا نخوردند بلکه از صبح شنبه ۲۸ تیماه به اعتراض خود عمق بیشتری بخشیدند. بازار تهران یکپارچه اعتصاب کرد و کسبه ی خیابان های ناصرخسرو، بوذرجمهری، سیروس، شاپور، چراغ برق، لاله زار، استانبول و فردوسی هم به اعتصاب پیوستند. اقشار مختلف مردم، زن و مرد هم در خیابان ها اجتماع کردند و در حمایت از دکتر مصدق و مخالفت با قوام شعار دادند و تظاهرات کردند. در همین روز عده ای هم به دفتر روزنامه ی « اطلاعات » که وابسته به دربار شناخته می شد و روزنامه ی « آتش » که یکی از ده ها ارگان مخالفین دکتر مصدق بود ، حمله کردند. زد وخوردهایی بین مردم و نیروهای نظامی و انتظامی روی داد و عده ای از تظاهرکنندگان مجروح و عده ای بازداشت شدند. در روز ۲۹ تیرماه اعتراض ها گسترده تر و جدی تر از روز قبل شد. به طوری که در همین روز دربرخورد با قوای نظامی و انتظامی ، نزدیک به ۱۵۰ نفر از تظاهرکنندگان مجروح و حدود ۷۰۰ نفر از آنان بازداشت شدند. نکته ی حائز اهمیت این است که علیرغم مصاحبه ها و اعلامیه های شخصیت ها و احزاب ملی در مخالفت با قوام و حمایت از دکتر مصدق، تا روز ۲۸ تیرماه ۱۳۳۱ هیچ کدام از احزاب و شخصیت ها از مردم نخواسته بودند که تظاهرات و اعتصاب کنند : مردم به طور خودجوش و بر اساس شم خود عمل کرده بودند. روز ۲۸ تیرماه، نمایندگان طرفدار دکتر مصدق در مجلس شورا طی اعلامیه ای از مردم خواستند تا در روز دوشنبه ۳۰ تیرماه در اعتراض به وجود دولت قوام « با نهایت آرامش و متانت» در سراسر کشور اعتصاب کنند. و این در حالی بود که علاوه بر تهران، در برخی از شهرها مانند اصفهان ، مردم از دو روز قبل به طور خودجوش اعتصاب و تظاهرات کرده بودند و حتی در اصفهان یک کشته و چند مجروح هم داده بودند. نکته ی حائز اهمیت این است که در اعلامیه ها و اطلاعیه های احزاب جبهه ی ملی و شخصیت های حامی دکتر مصدق از مردم خواسته شده بود که در روز ۳۰ تیر فقط اعتصاب کنند و به اقدام دیگری دست نزنند. شب قبل از ۳۰ تیر اعلامیه ای به امضای ۲۸ نفر از نمایندگان طرفدار دکتر مصدق منتشر شد و در آن، بار دیگر تاکید کردند که برنامه ی اعتراضی ما برای فردا فقط اعتصاب عمومی است. متن کامل این اعلامیه چنین است :« ملت رشید ایران! چون ممکن است در تعطیل عمومی فردا که بنابر تقاضای این جانبان انجام می گیرد، دشمنان ایران بخواهند از ابراز احساسات ملی هموطنان عزیز سوء استفاده نمایند، تمنا داریم با کمال متانت و آرامش بدون تجمع ، و با تعطیل عمومی و اجتناب از هرگونه تصادم با مامورین انتظامی بار دیگر رشد ملی خود را به جهانیان ثابت فرمایند.» نگرانی امضاءکنندگان اعلامیه این بود که اگر تظاهرات خیابانی برگزار شود ، اعضای «حزب توده ایران» که در سازماندهی و پیشبرد تظاهرات خیابانی ورزیده بودند ، ابتکار عمل را به دست گیرند غافل از اینکه «هیات اجرائیه ی حزب توده » به تنها چیزی که فکر نمی کرد و اعضای حزب را برای آن آماده نکرده بود ، تظاهرات روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بود. در نتیجه ی همین نگرانی بود که شخصیت ها و سرجنبانان نهضت ملی در بین شیوه ها و تاکتیک هایی که برای مبارزه با احمد قوام و متحدان و حامیانش در ۳۰ تیر و روزهای بعد مد نظر داشتند ، اصلا به تظاهرات خیابانی فکر نمی کردند و شیوه های دیگری را مدنظر داشتند. گواه بارز این امر، تلگراف ۲۹ تیر ۱۳۳۱ دکتر مظفر بقایی ، رهبر حزب زحمتکشان به مسئولان شعبه ی آبادان آن حزب است. مسئولان شعبه ی آبادان از بقایی پرسیده بودند ، «چه باید بکنیم؟» بقایی جواب می دهد، « فردا اعتصاب کنید و برای روزهای بعد، کمیته ی تمرکز نیروهای ملی تصمیم گرفته است که در روز ۳۱ تیر از ساعت ۸ بعدازظهر ، تمام مردم ایران در پشت بام ها برای موفقیت در این مبارزۀ مقدس اذان بگویند و قرآن بخوانند و دعا کنند و برای رم دادن مزدوران پلید بیگانه، بر ظروف مسین بکوبند . »
این توصیه های رهبران بود ؛ اما در روز ۳۰ تیر چه اتفاقی افتاد ؟ مردم نه تنها به این قبیل هشدارها و توصیه ها توجه نکردند بلکه کاری را انجام دادند که آن را درست می دانستند : بدون اینکه کسی از آنها خواسته باشد از صبح اول وقت ۳۰تیرماه به صورت خودجوش به خیابان ها آمدند و با شعارهای « یا مرگ یا مصدق »، « از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق » و… در خیابان ها به حرکت درآمدند، کشته ها و مجروح ها دادند و توانستند شاه و متحدانش را وادار به عقب نشینی کنند. در همان روز دولت قوام سقوط کرد و مردم بار دیگر دکتر مصدق را به نخست وزیری رساندند.
در ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ ما با وضعیت متفاوتی مواجه می شویم : در روز ۲۸ امرداد، کودتا با تظاهرات شاه دوستانه در تهران آغاز می شود و چندین ساعت ادامه دارد. از ظهر به بعد پس از وقفه ای در برنامه های رادیو، از رادیو تهران صدای عربده کشانی امثال میراشرافی شنیده می شود که می گفتند ، « مصدق خائن سرنگون شد » و…. سرانجام پس از چند ساعت، کودتا به پیروزی رسید. این بار برخلاف تیرماه ۱۳۳۱، اگرچه اکثریت مردم همچنان طرفدار و دوستدار دکترمصدق بودند ، ولی برای جلوگیری از سقوط دکتر مصدق و شکست نهضت ملی ، کاری نکردند: مردم در خانه نشستند و به خیابان نیامدند. چرا؟ چرایی این انفعال را باید در شرایط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران در امرداد ۱۳۳۲ جست وجو کرد وگرنه در تیرماه ۱۳۳۱ مردم نشان دادند که توانایی و اراده ی لازم را برای شکست اقدامات مخالفان نهضت دارند. »
پرسش : « ابهام سوم طرح « اقتصاد بدون نفت » دکتر محمد مصدق است. موافقان و مخالفان این طرح می گویند مصدق از سال های قبل از نخست وزیری به چنین طرحی اعتقاد داشت؛ اما مخالفان می گویند ایشان بعد از اینکه درهای اقتصادی را بر روی خود بسته دید و تولید و صدور نفت هم در اثر نزاع طرفین قطع شد ،به این تئوری روی آورد؟ به نظر شما صرف نظر از دیدگاه موافقان و مخالفان، این طرح تا چه اندازه ای امکان اجرایی داشت، و مردم پیرامون آن چگونه می اندیشیدند؟ آیا ایران سال های دهه ی ۳۰ در چنین گفتمانی بود؟ »
خسروپناه : « نهضت ملی شدن صنعت نفت مانند هر جنبش اجتماعی و سیاسی دیگری برای پاسخ دادن به نیازهای جامعه شکل گرفته بود. در حقیقت، نهضت ملی شدن صنعت نفت ادامه ی انقلاب مشروطه بود. استقلال ایران و پایان دادن به حضور استعمار و نفوذ بیگانگان — که از آرمانهای اصلی انقلاب مشروطه بود — شعار و هدف نهضت ملی شدن صنعت نفت بود. از این طریق مردم ایران می خواستند منابع و امکانات مادی و معنوی ایران در خدمت مردم ایران و برای بهروزی و ترقی ایران و ایرانی باشد. این هدف در شعار ملی شدن صنعت نفت متجلی شد و هر یک از اقشار و طبقات جامعه ی ایران در این شعار، منافع خود را می دیدند. بنابر این، شعار ملی شدن صنعت نفت توانست اکثر قریب به اتفاق مردم ایران را در بر گیرد و آنها را به حمایت از نهضت ملی به میدان بیاورد. از همان ابتدا هم مشخص بود که دستیابی به این هدف به سادگی میسر نمی شود. پیروزی بر حریفی چون بریتانیای کبیر به آسانی به دست نخواهد آمد و مشکلات و سختی های بسیاری را باید تحمل کرد. در اینکه مردم تا چه حد از دشواری این مبارزه و تاثیر کوتاه مدت و درازمدت آن بر زندگیشان اطلاع داشتند و تا چه اندازه برای تحمل آن سختی ها آماده بودند ، جای اما و اگر وجود دارد؛ اما آنچه مسلم است این است که می دانستند مبارزه ی دشواری در پیش است .
از ۷ اردیبهشت ۱۳۳۰ که دکتر مصدق به نخست وزیری رسید به تدریج و به دلایل مختلف ، نیروهایی از این جبهه ی متحد که به طور غیررسمی به وجود آمده بود، جدا شدند و برخی به صف مخالفان پیوستند. این وضع را میتوان از جداشدن عده ای از شخصیت هایی که از سال ۱۳۲۸ در کنار دکتر مصدق بودند و به جبهه ی مخالف پیوستند ، دریافت ؛ جدایی هایی که موجب تضعیف پایگاه اجتماعی نهضت ملی شدن صنعت نفت و رهبر آن دکتر مصدق شد. در حقیقت، شخصیت ها و رهبران احزاب سیاسی نمایندگان اقشار و طبقات اجتماعی هستند که در مجموع ، خواست ها و هدف های آن اقشار و طبقات را بازگو می کنند. اگر این رهبران و شخصیت ها بخواهند از حمایت آن اقشار برخوردار بمانند ، باید هدف ها و خواسته ها و منافع آن اقشار و طبقات را دنبال کرده و آنها را مطرح کنند. از این رو، رهبران احزاب و شخصیت های سیاسی از یک سو متوجه منافع نیروی اجتماعی ای هستند که در پشت سر آنان قرار دارند و از خواست ها و هدف های آنها پیروی می کنند و از سوی دیگر، تناسب قوا و الزامات صحنه ی سیاسی کشور را در نظر می گیرند. براین اساس جداشدن امثال دکتر بقایی، حسین مکی، حائری زاده و… و احزابی مانند « مجمع مسلمانان مجاهد » و… فقط به معنای جداشدن افراد یا احزابی با فلان تعداد عضو و هوادار نیست بلکه به معنای قطع امید بخشی ، کم یا زیاد، از اقشار و طبقات جامعه است. جدایی افراد و اقشار از نهضت ملی شدن صنعت نفت نتیجه ی علل و عوامل متعددی بود : یکی مشکلات اقتصادی بود. با حذف درآمد نفت و وام هایی که قرار بود برای تحقق برنامه ی عمرانی اول به ایران داده شود ، کارهای عمرانی در ایران متوقف شد و این توقف موجب نارضایتی و تضعیف اقشاری از جامعه ی ایران گردید و آنها را به حل اختلاف با انگلستان و انعطافهایی در جریان مذاکرات راغب کرد. وقتی پیشنهادهایی مانند پیشنهاد بانک جهانی برای حل اختلاف بین ایران و انگلستان مطرح می شد و تا حدودی ، منافع ایران را در بر می گرفت از سوی دولت دکتر مصدق رد می شد ، بخشی از آن اقشار ناامید می شدند و از نهضت کنار می کشیدند. این روند عمدتا از اواخر تابستان ۱۳۳۱ آغاز شد. »
پرسش : « در مصاحبه ها و اظهارنظرهایی که اعضای ملی ـ مذهبی ها درباره ی آخرین ماه های منجر به کودتا کرده اند ، همواره تاکید می کنند وضعیت عمومی اقتصاد مردم رو به توسعه و رونق بود. در حالی که بعضی از منابع معتقدند که اساسا وضعیت مردم آنچنان رو به وخامت بود که مردم به سقوط مصدق کمتر اعتنایی داشتند؟ »
خسروپناه : « بله، درماندگی در حل مسئله ی نفت و نبود منابع مالی برای جایگزینی آن ، موجب شد دولت با دشواری های مالی متعدد دست به گریبان شود و نه تنها نتواند به اقدامات رفاهی و اصلاحی دست بزند بلکه برای پرداخت حقوق کارمندان وکارگران با مشکلاتی مواجه شود که موجب پایین آمدن قدرت خرید اقشار و طبقات و ناخشنودی آنها و کسبه شود. چنین بود که بنیه ی اقتصادی دولت تحلیل رفت و طرح هایی مانند « فروش اوراق قرضه ی ملی » هم نتوانست درآمد چندانی داشته باشد . پیشبرد سیاست « اقتصاد بدون نفت » امکان پذیر بود ؛ اما نیاز به اقداماتی در زمینه ی اجرای برنامه های اخذ مالیات های سنگین از ثروتمندان، اصلاحات ارضی و… داشت که در آن فرصت کوتاه، نه دستگاه اداری ما توانایی انجامش را داشت و نه دولت در موقعیتی بود که – حتی اگر بر فرض هم می خواست- بتواند به چنین اقداماتی دست بزند.
عامل دوم به ناتوانی و ضعف مدیریتی و اجرایی وزرای دولت مصدق در اداره ی امور کشور مربوط می شد. به عبارت دیگر، تقریبا تمام توان دولت دکتر مصدق در جهت تحقق ملی شدن صنعت نفت و خنثی کردن مخالفت ها و کارشکنی ها در این زمینه صرف می شد و نسبت به دیگر عرصه ها عنایت لازم انجام نمی گرفت.
عامل سوم توطئه های بیگانگان و متحدان داخلی آنها بود. از بهار ۱۳۳۰ درخصوص خطرگسترش کمونیسم در ایران به شدت تبلیغ می شد. جدا از رشد و توسعه ی «حزب توده » که تظاهر و سر و صدای آن به مراتب بیش از توان واقعی اش بود و سنت گرایان را نگران کرده بود، شبکه های انگلیسی و آمریکایی که درایران مخفیانه فعالیت می کردند ، برای پیشبرد مبارزه ی خود با دکتر مصدق و تضعیف پایگاه اجتماعی او و نهضت ملی به مبارزه گسترده ی تبلیغاتی دست زدند و تلاش کردند تا با ایجاد هراس از خطر قریب الوقوع کمونیسم در میان گروه های مختلف، آنها را از نهضت ملی شدن صنعت نفت و دولت مصدق رویگردان کنند. به این منظور به اشکال مختلف تبلیغ می کردند « دولت مصدق جاده صاف کن کمونیسم در ایران » است و همین روزهاست که شوروی ایران را تسخیر کند. انتشار گسترده ی جزوه های ضد دین واعلامیه ها و ارسال نامه های تهدیدآمیز برای بزرگان و… که جملگی به نام حزب توده انجام می گرفت ، از جمله ی شیوه های جنگ روانی و تبلیغاتی پنهانی بود که این شبکه ها انجام می دادند و همین خط را از طریق روزنامه هایی مانند «ملت ما »، «صبح وصال»، « آتشبار شرق» و… که علنی در تهران منتشر می شدند ، دنبال می کردند. هرچه ایران به تابستان ۱۳۳۲ نزدیک می شد، شدت این تبلیغات بیشتر می شد و هراس سنت گرایان افزایش می یافت. به گواهی خاطرات حجت الاسلام فلسفی این فعالیت ها در دورکردن بخشی از اقشار جامعه ، به خصوص اقشار سنت گرا ، از دولت دکتر مصدق و نهضت ملی موثر بود.
علاوه بر این سه عامل اصلی می توان به عوامل دیگری مانند تظاهرات پی درپی و درگیری های خیابانی، اعتصاب ها و… اشاره کرد که موجب تعطیلی مکرر مغازه ها و نارضایتی کسبه و بخشی از مردم بود. به این ترتیب تحت تاثیر عوامل مختلف ، بخش هایی از اقشار و طبقات جامعه به این نتیجه رسیدند که ، مسیری که دولت دکترمصدق طی می کند به نتیجه ی مطلوب نخواهد رسید و آینده ی نامعلومی در برابر خود دارند. از این رو، در روز ۲۸ امرداد آن بخش هایی از جامعه که به چنین نتیجه ای رسیده بودند – و فکر می کنم شمارشان هم کم نبود – ترجیح دادند به میدان نیایند و تنها نظاره گر تغییر و تحول باشند. از این رو، ۳۰ تیر دیگری به وقوع نپیوست. »
پرسش : « برخی از مورخان همانند غلامحسین میرزاصالح در مورد صادرشدن فرمان انحلال مجلس از سوی دولت مصدق معتقدند بعد از این فرمان، مصدق مشروعیت مدنی خود را از دست داد و اساسا « نافرمانی مدنی » ابتدا از سوی مصدق بروز کرد و لاجرم ، پیامدهای بعدی آن هم متوجه رفتار پیشین دکتر مصدق و همراهان اوست. به نظر شما ، آیا رفتار مصدق در آن موقعیت یک رفتار گریزناپذیر بود یا راه های دیگری هم وجود داشت ، اما او از آنها چشم پوشی کرد ؟ »
خسروپناه : « من به این صورت به مسئله نگاه نمی کنم بلکه زاویه ی نگاه من این است که در آن مقطع ، «نهضت ملی شدن صنعت نفت» داشت به سمت یک حرکت، فراتر از حرکت اصلاحی می رفت و در واقع ، شکل رادیکال و انقلابی می گرفت و مرحوم دکتر مصدق از این جهت دست به یک رشته اقدامات نامتعارف می زند. اگرچه انحلال مجلس این بهانه را به دست شاه داد که نخست وزیر را عزل کند. برخی از مورخان از زاویه و در چارچوب قانون اساسی موضوع انحلال مجلس توسط دکتر مصدق را بررسی می کنند ؛ در حالی که از نظر من ، موضوع فراتر و پیچیده تر و مفصل تر از این بحث هاست . »
برگرفته از : روزنامه ی آرمان ، پنجشنبه ۲۷ امرداد ۱۳۹۰ ، شماره ی ۱۶۹۷ ، ص ۷ . ( با ویرایش )
نظر شما