محمداسماعیل حیدرعلی ( محمد حیدری)
با آنکه سندهای اصلی کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ در اختیار ما نیست، اما با همین اندازه سند، آگاهی و خاطراتی که پیرامون نهضت ملیشدن صنعت نفت ایران و آن کودتای رذیلانهای که به سرنگونی دولت ملی دکترمحمد مصدق انجامید، در اختیار است، میتوان به روشنی دریافت که همان کودتا نیز یک پیروزی بزرگ برای ملت ایران بوده است.
زمانی میتوان این واقعیت را دریافت که ذهن را از اندیشههای مغشوش و داوریهای هدفمندی که مستقیم و غیرمستقیم به ما القاء شده است، خالی کرد. سپس سندها، آگاهیها و خاطرات نقشآفرینان آن نهضت فراگیر ملی را به شیوهای درست و علمی کنار هم گذاشت و بر آنها دقت کرد تا به این نتیجهی شگفتانگیز رسید که روشنبینی، زیرکی و واقعگرایی نقشآفرینان نهضت ملیشدن صنعت نفت کشورمان، تمامی ترفندها، نقشهکشیها و فریبکاریهای استعمار پیر انگلیس و استعمار آزمند آمریکا را نقش برآب کرد و موجب شد آنان به کثیفترین حربه متوسل شوند و گروهی اوباش را به یاری شمار اندکی از نظامیان ناآگاه یا خودفروخته بفرستند تا حکومتی را که نماد آگاهی و بیداری ایرانیان( و نه چنان که مدعیانی مانند آقای دکتر موسی غنینژاد با وصف دموکراسی پوپولیستی نام میبرند) بود، سرنگون سازند و حکومتی دستنشانده، بیریشه و جبون را به جای آن بنشانند.
این درست است که با آن کودتا صفوف نهضت ملی برهم خورد، یکپارچگیها و یکدلیها از میان رفت و جامعهی ما سالیانی چند، دچار بهتزدگی و سرخوردگی شد، اما شعلهی آزادیخواهی، سرفرازیطلبی و تمنای استقلال و عظمت، در دل مردم فرو نکشید و نمرد و از همینرو بود که ۲۵ سال بعد ـ آری ۲۵ سال بعد ـ خشم فروخوردهی همین ملت فوران کرد و از شرایطی که پیش آمده بود، علیه آن حکومت دست نشانده سود جست و آن را سرنگون کرد.
… هنگامی که نسل من دورهی دبیرستان را میگذراند، در کتابهای درسی و غیردرسی، در روزنامهها و برنامههای رادیویی ( و سپس تلویزیونی)، به ویژه در زمانهای نزدیک به سالروز ۲۸ امرداد، نهضت ملیشدن صنعت نفت را با ترفندهای ویژهی مغزشویی، حرکتی کور و ضد منافع ملی جلوه میدادند و کودتای ۲۸ امرداد را موهبتی الهی معرفی میکردند.
اگر قرار بود آن تبلیغات چون زنگاری بر مغز نسل من بنشیند، ما هم امروز با کسانی که بیشترشان حسن نیت هم دارند، همآوا میشدیم و آن نهضت را برخاسته از جاهطلبی گروهی سیاستمدار، که رهبری خود را به شادوران دکتر مصدق سپرده بودند، میپنداشتیم.
اما خواندیم و گوش کردیم تا زمانی رسید که آن باورهای نادرست از ذهنمان زدوده شد. حال نوبت آن بود که دریابیم آن حرکت همگانی، بدون پیشزمینه بوده است یا میتوان برای آن پیشزمینههایی نیز یافت؟
اسناد و نوشتارهای پراکندهای که چاپ میشد، و یا امکان دسترسی به آنها وجود داشت، نشان داد که پنهانیترین ریشههای نهضت ملیشدن نفت را حتی میتوان در خیرش مشروطیت جست و جو کرد.(در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی کتابی از سوی نهاد ریاستجمهوری در مورد اسناد و مکاتبات مربوط به حرکت رضاخان برای تغییر قرارداد دارسی و شرکت نفت انگلیس منتشر شد که نشان میدهد حتی سیاستمدارانی که سرسپردهی دیکتاتور بودند و از آنان به بدنامی یاد میشود، آن قرارداد را ظالمانه و استعماری میدانستند و میکوشیدند دیکتاتور را تشویق کنند تا آن را تغییر دهد).
رویدادها و افشاگریهای بعدی نشان داد که ملیشدن صنعت نفت آرزوی مشترک بخش اصلی مردم، احزاب و سیاستمداران آن زمان بوده است. آرزویی بوده است که در دورهای، جز با ایما و اشاره و رعایت احتیاط از آن سخن نمیگفتند؛ اما حتی سیاستمداری استخواندار، همچون قوامالسلطنه، پیش از رویداد سی تیر (١) معتقد بوده است: «شرکت ملی نفت ایران… استخراج میکند به شرکتی که برای تصفیه و فروش تشکیل میشود که اقلاً ۷۵ درصد[آن] باید متعلق به ایران باشد در سرچاه بفروشد از روی قیمت خلیج ایران.» (٢)
سرانجام، شرایط زمانی و چیدمان نیروهای داخلی فرصتی ایجاد میکند که این اشتیاق سوزان ملی فوران کند و تمامی نیروهای سیاسی و سیاستمردان زمان، خواهان ملیشدن صنعت و منابع نفت کشور شوند. این درست است که مصدق نماد آن نهضت بود، اما بسیاری از سیاستمداران زمان، با گرایشهای گوناگون در کنار مصدق ایستادند؛ او را به رهبری برگزیدند و سررشتهی کارها را به دست او سپردند. بنابراین، پسوند «ملی» در آن نهضت، دارای بار معنایی راستینی است.
هیچ انسانی به تنهایی نمیتواند در چنین رویدادهایی بر همهی امور، توطئهچینیها، فریبکاریها و دغلبازیها آگاهی و تسلط داشته باشد؛ از اینرو اگر به تاریخنویسان امانتدار نهضت ملیشدن صنعت نفت ایرادی وارد باشد، گذشتن از کنار کارها و کردارهای افرادی است که هرکدام توطئهای را کشف کردند یا برای تصمیمگیری درست، به رهبر نهضت راه نشان دادند. اگر چنین شده بود، اکنون ما میدانستیم آیا خود دکترمحمد مصدق بود که به فریبآمیزبودن پیشنهاد «بانک جهانی» پی برد و آن را نپذیرفت، یا کسانی که از ماهیت این بازی نیرومند استعمار نوین آگاهی داشتند، وی را در جریان گذاشتند.
ردکردن این پیشنهاد، در آنزمان که هنوز ماهیت و کارکرد بانک جهانی و«صندوق بینالمللی پول » به عنوان دو بازوی نیرومند استعمار نو(نئوکلنیالیسم) روشن نشده بود، بهراستی نشان از هوشمندی و دوراندیشی رهبران نهضت ملیشدن صنعت نفت دارد. اما شگفتا که برخی از چهرههای علمی کنونی، ردکردن این پیشنهاد و به دام خدعهنیفتادن را خطا میدانند!
در اینجا لازم است به نکتهای که انگیزهی نوشتهشدن این نوشتار شد، اشارهای بکنم:
به مناسبت صدمین سال اکتشاف و استخراج نفت در ایران، رسانههای گوناگون، مطالبی را منتشر میکنند. در این میان، دیدارگاه دیپلماسی ایران ، که رنگ و بوی وزارت امور خارجه را دارد، سلسله گفتوگوهایی را با گروهی از پژوهشگران و اقتصاددانان انجام داده است که بنا به ماهیت دیدارگاه مورد بحث، جز گروهی اندک، کسی از چند و چون آنها آگاهی نمییابد؛ اما پارهای از مطالب طرحشده در همین گفتوگوها، بعدها منبع و مأخذ خواهد شد. (٣)
در میان این گفتوگوها، نظریات دو تن از مصاحبهشوندگان شگفتانگیز و حیرتآور است. یکی از این دو، دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان (استاد دانشگاه آکسفورد) است و دیگری دکتر موسی غنینژاد، (اقتصاددان و استاد دانشگاههای ایران و …)
این نوشتار فرصت نمیدهد سخنان آقای دکترغنینژاد واکاوی شود؛ (۴) کند و کاو در تمامی پاسخهای آقای دکترکاتوزیان هم در مجال این نوشته نیست و فقط به بخشی از آن نظر دارم.
دکتر کاتوزیان یک فرصت طلایی را که دکتر مصدق از کف داد( و از نظر او، همین امر پیشزمینهی شکست نهضت شد) ، ردکردن پیشنهاد بانک جهانی میداند و میگوید:
…. در آن زمان نهضت ملی کاملاً متحد بود و اختلافاتی که بعدها در آن پدید آمد، وجود نداشت. حتی شاه نیز در ظاهر از آن پشتیبانی میکرد و موقعیت ایران، هم در خارج و هم در داخل، بسیار قوی بود. شورای امنیت هم به نحوی موقعیت ایران را تأیید کرده بود و خلاصه، نهضت ملی هم، چه در داخل و چه در خارج، در اوج خود قرار داشت. در آن زمان پیشنهادی توسط بانک جهانی مطرح شد، که این نهاد برای دو سال صنعت نفت را به کار بیندازد و وضع را به حالت عادی برگرداند.
در واقع بانک جهانی آن را اداره کرده و درآمد آن را بین ایران و شرکت نفت سابق تقسیم کند، تا در طول آن دوسال طرفین مذاکره کرده به توافق برسند. ….»
یا جناب دکتر کاتوزیان ساختار، کارکرد و شیوهی تشکیل و ادارهی «صندوق بینالمللی پول» و «بانک جهانی» را نمیشناسند و یا میشناسند و تجاهلالعارف میفرمایند. (۵)
کوشندگان نهضت ملیشدن نفت باید پای یک نهاد استعماری را که تحت کنترل آمریکا و انگلیس بوده و هست، به میان میکشیدند، ریش خود و نهضت را به دست آن میدادند، دو سال مذاکره پشت مذاکره میکردند تا اصل مطلب فراموش شود؛ مردم از شور بیفتند و پراکنده شوند؛ بین نیروهای سیاسی شکاف بیفتد؛ آن نهضت شکوهمند از درون بپوسد، و با فضاحت به پایان برسد؟
خیلی سادهاندیشی است که بپنداریم، نهادی که تحت سلطهی کامل استعمارگران است، به سود ملت ایران عمل میکرد؛ قراردادها را به سود منافع راستین ملت ایران میبست و سرانجام نیز دارایی این کشور را از غارتگران میگرفت و دودستی تحویل ملت ایران میداد!
جناب دکتر کاتوزیان و همگنان ایشان، ماجرای اسناد سیا و وزارت امور خارجهی آمریکا در رابطه با نهضت ملیشدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ امرداد را از یاد بردهاند؟ اگر از یاد بردهاند، برایشان به طور خلاصه بازگو میکنیم:
در زمان ریاستجمهوری بیل کلینتون و هنگامی که خانم مادلین آلبرایت هنوز وزیرامور خارجهی او بود، قرار شد اسناد منتشرنشدهی سازمان سیا و وزارت امور خارجهی آمریکا در موارد بالا، منتشر شود. چند روز بعد اعلام کردند که زمان انتشار اسناد به عقب افتاده است. چندی بعد هم اعلام کردند که این اسناد مفقود شده است!
راستی را… آن اسناد دربرگیرندهی چه واقعیتهایی بود که دولت قدرقدرت آمریکا با چنین روش فضاحتآمیزی مانع انتشار آنها شد؟ امکان ندارد بخشی از آن اسناد به همین مأموریت بانک جهانی برای سر کارگذاشتن رهبران نهضت و ملت ایران، ایجاد اختلاف و «خودبراندازی» مربوط باشد؟!
هرکس و هر عاملی که سبب شد تا مداخلهی بانک جهانی پذیرفته نشود، خدمت ارزندهای به ملت ایران کرد. رهبران نهضت و ملت آنقدر ایستادند و سرسختی نشان دادند تا سرانجام دو ابرقدرت زمانه، یعنی انگلیس و آمریکا، را واداشتند با حمایت آشکار و پنهان ابرقدرت دیگر، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، (۶) از چماقداران و چاقوکشان برای تسلط بر منابع نفت ایران و بر سر کارآوردن یک رژیم دستنشانده استفاده کنند و ننگ این کار را هم در کارنامهی خود به ثبت رسانند.
آنها توانستند دفتر نهضت ملیشدن نفت را ببندند، حکومت ملی را ساقط کنند و به غارت منابع ما ادامه دهند؛ اما نتوانستند گرامیترین و ارزشمندترین دارایی ما را که آزادیخواهی، استقلالطلبی و سرفرازیجویی است، از ما بستانند. این شعله در قلب نسل پیش، نسل کنونی و نسلهای بعدی فروزان خواهد ماند.
ایدون باد
پی نوشتها:
۱. قوامالسلطنه، برخلاف آنچه پنداشته میشود، دستور کشتار ۳۰ تیر را صادر نکرده بود. برای آگاهی نگاه کنید به: شوکت، حمید. در تیررس حادثه. تهران، اختران، ۱۳۸۸؛ به نقل از دکتر ارسنجانی، ص ۲۹۳.
۲. نگاه کنید به : کتاب ۷۰ مقاله، (جلد اول) به کوشش: یحیی مهدوی و ایرج افشار( این جمله از نامه خطی پیوست مقاله دکتر عظیمی، با قید واژهی« محرمانه» به امضای قوام است.)
۳. تهیهکننده این سلسله گفتوگوها، خود بر ابتدای هریک از آنها مقدمهای( که گاه طولانیتر از مصاحبه است) مینگارد. او نه به نهضت ملیشدن نفت میتازد و نه در بارهی مصدق و یاران او بدنویسی میکند، بلکه حتی نوعی همدلی نشان میدهد و این به اصطلاح پژوهشگران و اقتصاددانان هستند که «اما» و «چرا»های حیرتآوری را مطرح میکنند.
۴. آقای دکترموسی غنینژاد یکی از نقاط منفی نهضت ملیشدن صنعت نفت را اتکای دولت به درآمدهای نفتی میدانند و میفرمایند: «… علت این است که در اینجا با ساختار اقتصاد، نفت مان را دولتی کردیم، خودمان کردیم. به صورت طبیعی اینطور نیست. این یک امر طبیعی نبوده که نفت، دولتی باشد. نفت را ما دولتی کردیم. آن هم یک تاریخ مشخص دارد: سالهای ۳۰ و ملیشدن صنعت نفت که همه میگویند عالی است و دموکراتیک است. خیلی ساده است. برای اینکه ببینید تناقض از کجاست؟ اگر از نظر اقتصادی نگاه کنیم، سیاست ملیکردن نفت اشتباه بود…»
ای کاش آقای دکتر غنینژاد سندی ارائه میدادند که نشان دهد هدف کوشندگان نهضت ملیکردن نفت، ریختن درآمدهای نفتی به جیب دولت بوده است؟ دولت مصدق در سال ۱۳۳۱ کشور را بدون درآمد نفت اداره کرد و نه کمبودی پیش آمد و نه هم آب از آب تکان خورد. حتی بعد از کودتا، درآمد نفت در بودجهی جاری منظور نمیشد، بلکه به بودجهی عمرانی اختصاص مییافت. در دورهی هویدا بود که درآمد نفت دولتی شد. فقط اگر به واژهی «ملیکردن صنعت نفت ایران» دقت فرمایید، کافی است . چرا نگفتهاند « دولتیکردن صنعت نفت ایران؟» آیا از خطاهای دیگران برای بی اهمیت( و حتی بدجلوهدادن) نهضت یک ملت استفادهکردن، کاری اخلاقی است؟
۵. نطفهی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم در اجلاس « برتون وودز» بسته شد. نظریهپردازانی همچون لرد جان مینارد کینز در این کنفرانس طرحی درانداختند که با به اجرا درآمدن، اقتصاد جهان را در دستان قدرتهای استعمارگر فاتحان جنگ دوم قرار میداد. نسخههای همین دو نهاد بود که کشورهای ثروتمندی مثل برزیل و آرژانتین را تا مرز فلاکت و ورشکستگی کشاند. هند هم تا زمانی که به دستورالعملهای این دو نهاد عمل کرد، دچار فلاکت بود.
از سوی دیگر، در موارد بسیاری، استعمار نوین، از این دو نهاد برای اجرای هدفهای سیاسی خود در نقاط مختلف جهان استفاده کرده است که جای بازگوکردن آنها در این نوشتار کوتاه نیست.
۶. درمورد حمایت و همگامی اتحاد جماهیر شوروی با آمریکا و انگلستان همین بس که یادآور شویم، آن رژیم از پسدادن یازدهتن طلا و میلیونها دلار طلب قانونی ایران به حکومت ملی دکترمصدق خودداری ورزید و یک سال بعد از کودتا، این داراییها را تقدیم حکومت کودتا کرد. در برابر، حکومت کودتا نیر قریهی فیروزه، واقع در ترکمنستان امروزی، را دودستی تقدیم آنان کرد.
به نقل از : مجله خواندنی، سال ششم، شماره ۵۰، امرداد۱۳۸۷، ص۲۷ـ۲۵.
نظر شما