محمدحسین خسروپناه
اشاره :
شب های شاعران و نویسندگان ایران که به « ده شب گوته » شهرت دارد ، در مهرماه ۱۳۵۶ از سوی کانون نویسندگان ایران برگزار شد . در آن ده شب که در تاریخ معاصر ایران کم نظیر است، ۵۷ نویسنده و شاعر با هدف اعتراض به سانسور و اختناق سیاسی سخن گفتند و شعر خواندند و خواستار آزادی بیان در ایران شدند .
آگاهی ما ازآن شب ها مبتنی بر کتاب ده شب ، خاطرات پراکنده ی عده ای از شاعران و نویسندگان و از همه مهم تر، نوارهای صوتی آن شب ها است. کتاب ده شب را انتشارات امیرکبیر در سال ۱۳۵۷ به کوشش ناصر مؤذن در ۶۹۴ صفحه منتشر کرد . این اثر ارزشمند که دربردارنده ی متن سخنرانی ها و شعرهایی است که در آن شب ها خوانده شد ، کاستی های جدی دارد که اجازه نمی دهد به تمامی آنچه در آن شب ها گذشت ، پی ببریم . مؤذن درباره ی چگونگی برگزاری و همچنین درباره ی وقایعی که در آن ده شب روی داد ، توضیح نمی دهد؛ گویی هرشب یک یا دونویسنده درآرامش سخنرانی کردند و چند شاعر شعر خواندند، همین و بس . حال آنکه نوارهای صوتی آن شب ها روایت دیگری را ارائه می کند . از نوارها تشویق های معنا دار جمعیت، سکوت یکپارچه و گاه اعتراض های آنان، جر و بحث ها و…، توضیحاتی که هر شب مجری یا یکی از دبیران کانون می دهد ، بیانیه ها و اطلاعیه های هیئت دبیران کانون ، تلگراف ها و نامه هایی که خوانده می شود و… را می شنویم . به کاستی ها و مشکلات نیز پی می بریم ، سردی هوا ، باران پاییزی که هر شب و گاه طولانی مدت بر سر حاضران می بارد اما کسی نمی رود، قطع برق، اختلاف مسئولان انستیتو گوته با کانون نویسندگان و…. اینها در کتاب بازتابی ندارد . علاوه براین، برخی از شاعران پیش از شعرخوانی یا در خلال آن توضیحاتی داده اند : از حال و روز خود گفته اند ( مانند مهدی اخوان ثالث در شب اول ) یا عقاید خود را توضیح داده اند ( مانند علی موسوی گرمارودی در شب پنجم) یا اعتراض کرده اند( مانند محمد خلیلی در شب ششم ) و… در کتاب اثری از اینها نیست . در کتاب تقدم و تاخر شعرخوانی شاعران با ترتیب شعرخوانی شاعران در آن شب ها تطابق ندارد . مثلا هوشنگ ابتهاج ( هـ. ا. سایه) آخرین شاعری است که در شب چهارم شعر می خواند اما در کتاب اولین شاعرآن شب است . اسماعیل شاهرودی در شب ها حضور نداشته اما شعری که از او در شب ششم خوانده شد ، بدون هیچ گونه توضیحی ، در کتاب چاپ شده است ؛ گویی خود شاهرودی حاضر بوده و آن شعر را خوانده . محمد علی مهمید در شب هشتم سخنرانی کرده ، متن سخنرانی اش در شب ششم چاپ شده است . هوشنگ گلشیری در ابتدای سخنرانی اش بخشی از « افسانه » ی نیما را می خواند که در کتاب نیست و…
خاطرات نویسندگان و شاعران از آن ده شب اگرچه بسیاری از مسائل را توضیح می دهد ، اما ناگفته ها و لغزش های ناشی از گذشت زمان و فراموشی را هم با خود دارد ؛ گرچه خاطرات دیگران می تواند به تصحیح یا تکمیل آنچه تاکنون گفته شده ، کمک کند . در مجموعه نوارهای صوتی شب ها که در اختیاردارم ، نوارهای شب های هشتم ، نهم و دهم ناقص است . بر روی بعضی از این نوارها سرود، مناظره ی تلویزیونی و … ضبط شده است . امیدوارم کسانی که در آن شب ها حضور داشته اند و آنهایی که نوارهای صوتی و عکس هایی از آن شب ها را در اختیار دارند ، ناگفته ها را بگویند و به برطرف کردن کمبودها کمک کنند .
در مقاله ای که در پی این یادداشت می خوانید ، تلاش شده است به یاری نوارهای صوتی ، کتاب « ده شب » و خاطرات نویسندگان و شاعران ، چگونگی برگزاری شب های شاعران و نویسندگان ایران و وقایعی که درآن شب ها روی داده ، توضیح داده شود . ناگفته نماند که آنچه در سراسر متن در گیومه آمده اما ارجاع ندارد ، برگرفته از نوارهای صوتی است .
م . خ
***
کانون نویسندگان ایران در اسفند ماه ۱۳۴۶ به عنوان تشکل صنفی نویسندگان و شاعران مستقل و تجددطلب ایرانی تشکیل شد . هدفهای اصلی کانون دفاع از آزادی بیان و دفاع از منافع صنفی اهل قلم بود که در منشور کانون با عنوان « درباره یک ضرورت » در اول اردیبهشت ۱۳۴۷ تصویب شد . فعالیتهای کانون در دوره اول عبارت بود از : اقدام برای اصلاح لایحه حمایت از حقوق مؤلف و مصنف ، حمایت از نویسندگان زندانی ، برگزاری مراسم یادبود صمد بهرنگی ، تحریم فعال کنگره رسمی شعر که قرار بود دولت هویدا برگزار کند ، برگزاری جلسههای سخنرانی ، و برگزاری یادبود نهمین سال درگذشت نیما یوشیج . سرانجام ، در نتیجه فشار روزافزون ساواک که منجر به زندانی شدن بهآذین (محمود اعتمادزاده)، از دبیران ، و محمدعلی سپانلو و ناصر رحمانینژاد ( از اعضا ) و تهدید و ارعاب عده دیگری از اعضا شد ، کانون نویسندگان ایران در خردادماه ۱۳۴۹ از فعالیت بازماند. [ ۱ ]
در بهمن ماه ۱۳۵۵ باقر پرهام ، اسلام کاظمیه ، منوچهر هزارخانی ، شمس آلاحمد ، و علیاصغر حاج سیدجوادی تلاش برای تجدید فعالیت کانون نویسندگان ایران را آغاز کردند . آنها با ارزیابی از شرایط سیاسی کشور و برنامه ی جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، برای رعایت حقوق بشر در جهان به این نتیجه رسیدند که شاه از سوی متحد استراتژیکش ( آمریکا ) زیر فشار قرار گرفته تا شیوه ی حکومتداری خود را تغییر دهد و به جای تداوم اختناق و سرکوب شدید مخالفان و معترضان ، بکوشد از طریق بازکردن فضای سیاسی ، بحرانهای اجتماعی و اقتصادی روبه رشد را در کشور مهار کند و از شدت نارضایتیها بکاهد.[ ۲ ] در آن مقطع مخالفان اصلاحطلب با انتشار نامههای سرگشاده ی اعتراضی ، شاه را به رعایت قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر فرا میخواندند.
باقر پرهام میگوید که در یکی از جلسههای ما پنج نفر، «هزارخانی گفت چرا ما مسئله تأسیس مجدد کانون نویسندگان ایران را پیشنهاد نکنیم ، دنبال نکنیم ؟ حالا موقعیت مناسب است و یک اقدامی بکنیم . یک نامهای بنویسیم و یک عدهای امضا بکنند و بگوییم آقا اجازه بدهید ما کانون نویسندگان را راه بیندازیم . این پیشنهاد مورد قبول جماعت که پنج نفر بودیم قرار گرفت.» [ ۳ ] نامهای خطاب به امیرعباس هویدا، نخستوزیر وقت، نوشتند و در آن توضیح دادند که در نتیجه « محدود بودن شرایط تفکر خلاق و آزادانه […] ضوابط شدید سانسور […] محدودیتهای شدید که در جهت مطالعه کتاب برای مردم اهل مطالعه به خصوص جوانان و دانشجویان بهوجود آمده است »، « فرهنگ و خلاقیت فکری و هنری در جامعه ما دچار توقف و رکود شده و حتی به جرئت میتوان گفت که نشانههای بسیار نگرانکنندهای از انحطاط فرهنگی نیز پیداست. » از « تعلیق و تعطیل » مواد قانون اساسی مربوط به آزادیهای سیاسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر گفتند و تأکید کردند: «ا گر بنا باشد که ما به عنوان ملتی آزاد و سربلند و متکی به کار و فرهنگ خویش در جهان باقی بمانیم […] و میراث ملی و فرهنگی گذشته خویش را که در جهان درخششی کمنظیر دارد پاسداری کنیم ناچاریم که قدم پیش نهیم و محدودیتهای موجود را برداریم و با کار فکری و خلاق خود با تمام گروههای اجتماعی کشور ارتباطی سالم و اصیل برقرار کنیم. » آنها برای دستیابی به این هدف خواهان :
۱. به رسمیت شناختن کانون نویسندگان ایران ؛
۲. برطرف شدن موانع موجود در راه تأسیس محل یا باشگاهی برای اجتماع اعضا در تهران و شهرستانها ؛ و
۳. تسهیلات قانونی برای انتشار نشریه کانون و توزیع بلامانع آن در سراسر کشور شدند. [ ۴ ]
این نامه در اواخر بهمن ماه ۱۳۵۵ نوشته میشود و هر کدام از آن پنج نفر برای گرفتن امضا به نویسندگان و شاعران مستقل و اعضای قدیمی کانون مراجعه میکنند . کاظمیه میگوید: « تا خردادماه [۱۳۵۶] کوشش کردیم و ۴۰ نفر جرئت کردند [نامه را] امضا کنند. چون وحشت اینقدر بود که کسی جرئت نمیکرد.» [ ۵ ] از آن۴۰ نفر امضاکننده میتوان ( علاوه بر پنج نفر نویسنده نامه ) فریدون آدمیت ، بهآذین ، سیاوش کسرایی ، سیمین دانشور، فریدون تنکابنی ، رحمتالله مقدم مراغهای بودند. کاظمیه آن نامه را صبح روز ۲۳ خرداد ۱۳۵۶ با پست سفارشی برای نخستوزیر فرستاد و رونوشت آن را برای روزنامههای رسمی سراسری و رادیو و تلویزیون ایران ارسال کرد. [ ۶ ] در داخل کشور فقط روزنامه مخفی نوید ( وابسته به حزب توده ی ایران ) و در خارج از کشور چند روزنامه و مجله آن را منتشر کردند .
با اینکه هویدا یا دیگر مقامهای دولت به نامه ی سرگشاده ی کانون نویسندگان ایران پاسخ ندادند، اما ساواک هم امضاکنندگان را مورد پیگرد قرار نداد و این نشانهای بود که کانون میتواند تجدید فعالیت کند . با این تلقی ، در سوم تیر ۱۳۵۶، امضاکنندگان نامه ی سرگشاده در منزل رحمتالله مقدم مراغهای گرد هم آمدند و هیئت دبیران موقت کانون را به این ترتیب انتخاب کردند : اسلام کاظمیه ، منوچهر هزارخانی ، رحمتالله مقدم مراغهای ، باقر پرهام و بهآذین . بعداً به تقاضای بهآذین ، سیاوش کسرایی و فریدون تنکابنی هم به عنوان اعضای علیالبدل گماشته شدند. [۷ ]
ناگفته نماند که هویدا در آخرین روزهای نخست وزیریاش ، در سیزدهم تیر ۱۳۵۶ در باشگاه رادیو و تلویزیون سخنانی گفت که تلویحاً پاسخی به نامه ی سرگشاده ی ۲۳ خردادماه کانون و به شکلی تأیید مفاد آن بود. هویدا گفت : « همه ما میخواهیم در مملکتی زندگی کنیم که در آن آزادی قلم وجود داشته باشد. […] این منطق و قضاوت مردم است که باید تمییز دهد چه درست است و چه نادرست و دولت هیچ وظیفهای ندارد که قلمها را به یکسو هدایت کند و آنها را از یک نوع جوهر اندیشه و نظر پُرکند. […] ما معتقدیم که انتقاد کردن حق مردم است » و دولت باید پاسخگوی انتقادهای مردم باشد. [ ۸ ] این سخنان موجب شد که هیئت دبیران موقت در ۲۸ تیرماه دومین نامه ی سرگشاده را با ۹۸ امضا خطاب به هویدا بنویسد . اما به این نامه و همچنین به سومین نامه ی سرگشادهای که در ۲۷ مردادماه به جمشید آموزگار، نخستوزیر جدید، نوشتند و خواستههای خود را تکرار کردند پاسخی داده نشد. این در حالی بود که انجمن قلم آمریکا ، اتحادیه ی ناشران آمریکا در ۲۶ ژوییه ۱۹۷۷، و عدهای از پژوهشگران و نویسندگان ساکن نیویورک در ۲ اوت ۱۹۷۷ در همبستگی با کانون نویسندگان ایران و حمایت از خواستههای آن نامههایی به هویدا نوشتند و از او خواستند تقاضاهای کانون را بپذیرد. [ ۹ ]
با توجه به تحولاتی که در حکومت ایران در حال شکلگیری بود ، هیئت دبیران کانون فکر میکرد بهزودی دولت ناچار خواهد شد کانون را به رسمیت بشناسد . نشانههایی هم دیده میشد . بهآذین مینویسد که در دولت آموزگار درباره ی نحوه ی برخورد با کانون نویسندگان دو نظر مطرح بود : « عدهای مانند داریوش همایون میگویند کمترین اعتنایی به کانون نباید کرد و گروهی دیگر ( از جمله خود جمشید آموزگار ) معتقدند که باید مذاکره کرد و به توافقی دست یافت. » گویا توافق مورد نظر که احسان نراقی و رضا قطبی ( مدیر رادیو و تلویزیون ملی ایران از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ ) میخواستند زمینهاش را فراهم کنند ، در حد به ثبت رساندن کانون و اجازه ی تأسیس دفتر و انتشار نشریه بود اما حاضر به لغو سانسور نبودند [۱۰ ] و کانون هم تداوم سانسور را نمیپذیرفت .
اگر چه هیئت دبیران در پی قبولاندن نظرات و مواضع خود به دولت از طریق مذاکره بود اما برخی از اعضای کانون بهگونه ی دیگری میاندیشیدند ؛ آنها میخواستند کانون فعالیتش را از محدوده ی انتشار نامههای سرگشاده و پذیرش اعضای جدید گستردهتر کند و با اقدامات عملی که مردم را نیز درگیر میکرد ، کانون نویسندگان ایران و خواستهایش به دولت تحمیل شود . از اینرو، در هفتم شهریور ۱۳۵۶ شمس آلاحمد ، هما ناطق ، جلال سرفراز، و علیاصغر حاجسیدجوادی به جلسه ی هیئت دبیران رفتند و خواستار برگزاری مراسم نهمین سالگرد درگذشت جلال آلاحمد به وسیله ی کانون شدند و گفتند هزینههای آن را شمس آلاحمد متقبل میشود. [ ۱۱ ] اما هیئت دبیران آمادگی و جسارت این کار را نداشت . بهآذین مخالفت کرد و بیشتر دبیران هم با وی هم نظر بودند . بهآذین در توضیح علت مخالفتش مینویسد که در آن بزرگداشت « هر که خواست شرکت میکند. [میشود] اجتماعی که در کنترل کسی نیست . نمیتوان دانست چه گفته خواهد شد و چه پیش خواهد آمد . از اینرو میگویم بهتر است کانون به صدور اعلامیهای در بزرگداشت جلال آلاحمد اکتفا کند و مراسم سر مزار، اگر قصد برگزاری آن هست، تنها جنبه خانوادگی داشته باشد. » [ ۱۲ ] هیئت دبیران به اتفاق آرا این نظر را تصویب میکند . اعلامیه منتشر میشود و شمس آلاحمد و همفکرانش نیز مراسم را روز ۱۹ شهریورماه در مسجد فیروزآبادی برگزار میکنند .
بهرغم محافظهکاری هیئت دبیران ، ضرورت اقدام عملی کانون نویسندگان ایران برای تثبیت و تحکیم موقعیت خود و برقراری پیوند مستقیم با مردم همچنان میان عدهای از اعضا مطرح بود و فقط راهکار مناسب آن معلوم نبود .
پیشنهاد نامنتظره
اگرچه نعمت میرزازاده میگوید: «ایده برگزاری ده شب ابتکار هیئت دبیران موقت کانون نویسندگان بود» [ ۱۳ ] اما اعضای کانون نویسندگان در اینباره اتفاق نظر دارند که برگزاری شبهای نویسندگان و شاعران ایران پیشنهاد جلال سرفراز بوده است . سرفراز از شاعران عضو کانون نویسندگان و مسئول صفحه شعر روزنامه ی کیهان بود . او در تابستان ۱۳۵۶ — احتمالاً پس از برگزاری مراسم دهمین سالگرد درگذشت جلال آلاحمد — به فکر برگزاری شبهای شعر از سوی کانون نویسندگان افتاد . در ابتدا سرفراز با توجه به موقعیتش در تحریریه روزنامه کیهان میخواست از امکانات آن روزنامه برای برگزاری شبهای شعر کانون استفاده کند . جواد طالعی در اینباره میگوید : « قبل از برگزاری شبها ، یک روز جلال سرفراز در تحریریه کیهان به من گفت نظرت چیه اگر کانون نویسندگان بخواد با مشارکت کیهان شبهای شعر برگزار کند؟ بیدرنگ به سرفراز گفتم این درست نیست که کیهان به عنوان روزنامه رسمی در این کار سهیم شود و شرکت کند . من فکر نمیکنم اگر کیهان هم این پیشنهاد را بپذیرد — که شک دارم — این کار به نفع کانون نویسندگان باشد . به نظر من بهتر است کانون شبهای شعر را به نام خودش برگزار کند و ما در کیهان تلاش کنیم که اخبار مربوط به شبها منعکس شود.» [ ۱۴]
با توجه به اینکه دولت ایران کانون نویسندگان ایران را قانونی نمیدانست ، کانون نمیتوانست مجوز شبهای شعر را به نام خود بگیرد ، اما توضیح طالعی درباره تلقی عمومی از روزنامه ی کیهان واقعبینانه بود و سرفراز درصد برآمد امکاناتی را بیابد که کانون بتواند از طریق آن ، بیآنکه نیاز به اخذ مجوز داشته باشد ، شبهای شعر خود را برگزار کند . انستیتو گوته ( انجمن فرهنگی ایران و آلمان ) چنین مکانی بود و اعضای کانون نویسندگان با آن آشنایی داشتند . از سال ۱۳۵۳ به بعد ، انستیتو گوته در پاییز هر سال شب شعر برگزار میکرد و تا سال ۱۳۵۶ شاعرانی مانند احمد شاملو، اسماعیل خویی ، نصرت رحمانی و کیومرث منشیزاده در شبهای شعر آن انستیتو شرکت کرده بودند .
جلال سرفراز به دیدار دکتر هاینس . هـ . بِکِر ( رایزن فرهنگی سفارت آلمان فدرال در ایران و رئیس انستیتو گوته ) میرود و به او پیشنهاد میکند امسال بهجای دعوت از یکی دو شاعر، عده ی بیشتری از شاعران را دعوت کنند . در پی استقبال دکتر بکر از این پیشنهاد، سرفراز موضوع را به روایتی با هیئت دبیران موقت کانون نویسندگان [ ۱۵ ] و به روایت دیگر ، در جلسه ی عمومی کانون [ ۱۶ ] مطرح میکند و از آنها میخواهد با همکاری انستیتو گوته شب شعر کانون را برگزار کنند . سرفراز میگوید : « باید تأکید کنم که برگزاری چنین شبهایی بههیچوجه در برنامه کانون نبود » نه تنها نبود بلکه « این پیشنهاد ابتدا با ناباوری و حتی واکنش منفی روبهرو شد. » [ ۱۷ ] دبیران و اعضای کانون در بازگویی خاطراتشان از چگونگی برگزاری ده شب ، اشارهای به ناباوری و واکنش منفی نسبت به آن پیشنهاد نمیکنند و تأکیدشان بر این است که « ما از این پیشنهاد استقبال کردیم. » [ ۱۸ ] اما شواهدی حاکی از آن است که بیشتر دبیران کانون در ابتدا نسبت به پذیرش این پیشنهاد تردید داشتهاند . با توجه به توضیح فریدون تنکابنی ، به نظر میرسد یکی از دلایل تردید این بوده که ملاحظههای دیپلماتیک انستیتو گوته موجب تعیین محدودیتهایی برای برنامه خواهد شد و کانون نویسندگان شاید نتواند آنگونه که میخواهد شبهای شعر را برگزار کند . تنکابنی میگوید : « کانون به شرط بیقید و شرط بودن جریان و اینکه محدودیتی برای کانون ایجاد نکنند با موضوع موافقت کرد.» [ ۱۹ ] دیگر علتهای تردید میتواند ابهام دبیران و اعضای کانون نسبت به هدف انستیتو گوته از پذیرش چنین پیشنهادی و دعوت از کانون نویسندگان برای برپایی شبهای شعر، و همچنین نتایج سیاسی پذیرش آن دعوت برای کانون باشد . بهآذین و همنظرانش در هیئت دبیران ، دعوت انستیتو گوته را در چارچوب استراتژی جدید آمریکا در ایران ارزیابی میکردند و میگفتند : « این پیشنهاد نشانه آن است که آمریکا در سیاست حمایت از حقوق بشر خود در ایران دستیار آلمانیاش را به میدان میفرستد و میخواهد از کانون اهرم فشار دیگری بسازد. » [۲۰ ] در چارچوب چنین تحلیلی همکاری کانون با انستیتو گوته میتوانست اتهاماتی مانند آلت دست بیگانه بودن ، و وابستگی به اجنبی ، را از سوی دشمنان و دوستان ناآگاه به دنبال داشته باشد . اتهامهایی که از هنگام انتشار خبر برگزاری شبهای نویسندگان و شاعران ایران به شکلهای مختلف مطرح شد و حتی آن شبها را اقدامی برای « سرپوش گذاشتن بر روی تمام ظلمها و حقکشیها » و راهاندازی « هایدپارک » در ایران دانستند. [۲۱ ] بهرغم این ارزیابی و پیشبینی انگهایی که ممکن بود به کانون زده شود ، بهآذین و دیگر دبیران و اعضای کانون بر این باور بودند که هر چند انستیتو گوته مقاصد خود را دنبال میکند « اما کانون هم با بهرهگیری از این فرصت میتواند مسائل آزادی اندیشه و بیان ، و مبارزه با سانسور و دیگر مظاهر استبداد را در ابعاد گستردهای به میان بکشد و خود در جنبش کنونی مردم ایران به صورت نیرویی درآید.» [۲۲ ] احتمالاً اسلام کاظمیه ، که در جریان پیشنهاد برگزاری مراسم یادبود جلال آلاحمد هم موافق برگزاری آن مراسم بود ، در قبولاندن این نتیجهگیری به اعضای کانون و جلب موافقت آنها نقش مؤثری داشته است . جلال سرفراز میگوید : « بدون کمک زندهیاد اسلام کاظمیه نمیتوانستم نظر موافق کانون را جلب کنم. » [ ۲۳]
در هرحال ، هیئت دبیران موقت کانون برگزاری شبهای شعر را با همکاری انستیتو گوته تصویب میکنند و به دیدار دکتر بکر میروند تا درباره ی چگونگی برگزاری شبها گفتوگو کنند . در آن دیدار قرار میشود « برنامه کار را هیئت دبیران کانون تنظیم کند به این شکل که هر شب یک یا دو نفر سخنرانی کنند و چند شاعر شعر بخوانند.» [ ۲۴ ] همچنین « در آگهیها تنها نام انستیتو [گوته] ذکر شود اما نویسنده یا شاعری که در هر شب اثری از خود را میخواند ضمن معرفی خویش ، وابستگیاش را به کانون اعلام کند . در کتابی که بعداً در گزارش این شبها به چاپ میرسد ، همکاری کانون و انستیتو باید به صراحت گفته شود اما هرگونه درآمد این شبها به کانون تعلق خواهد گرفت.» [ ۲۵]
دکتر بکر محدودیتهای سیاسیای را که کانون نویسندگان در شبهای نویسندگان و شاعران ایران ملزم به رعایت آن بود با دبیران کانون در میان گذاشت . بکر از آنها خواست از سیاسی کردن برنامه و هر آنچه نشانی از مخالفت با حکومت شاه داشته باشد، خودداری کنند و محدودیتها را تا آنجا پیش برد که از دبیران کانون خواست « حتی از بهکار بردن واژه ی سانسور پرهیز شود. » [ ۲۶ ] و این در حالی بود که از شهریور ماه ۱۳۵۶ در روزنامههای رسمی کشور مانند اطلاعات و کیهان ، هر چند بهطور محدود ، از وضعیت نابسامان سانسور کتاب در ایران انتقاد میشد و در آن مطالب از کلمه « سانسور» هم استفاده میکردند. [ ۲۷ ]
دبیران کانون با این استدلال که این شبها تنها گام نخست است و باید جای پا را محکم کرد، محدودیتها را میپذیرند و برای اینکه سخنرانان و شاعران در آن شبها محدودیتهایی را که دکتر بکر تعیین کرده بود زیر پا نگذارند « در جلسه هیئت دبیران کانون تصمیم گرفته شد هیئت دبیران بر نوشتهها و سخنرانیها نظارت داشته باشد و البته همه موافقت کردند.» [ ۲۸ ] برخلاف هیئتدبیران، همه اعضای کانون نه تنها با این تصمیم موافق نبودند بلکه « بعضی مثل شمس آلاحمد اعتراض کردند که شما بساط سانسور راه انداختهاید.» [ ۲۹ ] هیئت دبیران کانون نظارت خود را نه سانسور بلکه رعایت انضباط در کار گروهی میدانست و توضیح میداد که شبها نه به نام چند شاعر و نویسنده بلکه به نام کانون نویسندگان ایران برگزار میشود و مسئولیت آنچه در آن شبها گفته میشود با کانون است و کار گروهی الزامات خود را دارد . باقر پرهام در توضیح چیستی نظارت هیئت دبیران میگوید : « قرار بود ما یک مصلحتی را رعایت کنیم . کانون که نمیتوانست سخنرانی آدمهایی را که میآیند آنجا سانسور بکند یا بگوید چه بگویید و چه نگویید . قرار را بر این گذاشته بودیم که با توجه به اینکه شروع کار ماست ، ما داریم اولین تظاهر را میکنیم ، اولین فضا بهدست ما آمده است که با مردم حرف بزنیم ، تندروی نکنیم . انتقاد بکنیم در چارچوب سانسور و آزادی اندیشه و بیان ، ولی چیزهایی نگوییم که برای دستگاه [حکومت] غیرقابل تحمل باشد و در نتیجه ، بلافاصله جلوی حرکت ما را بگیرد.» بنابراین باید بهگونهای آن شبها را برگزار میکردند که « تداوم عمل حفظ بشود و تداوم کانون حفظ بشود.» [ ۳۰ ]
درباره ی اینکه هیئت دبیران چگونه میخواست بر سخنرانیها و شعرخوانیها نظارت کند اطلاع چندانی در دست نیست . با توجه به اشارههای اندکی که در خاطرات بعضی از اعضای کانون نویسندگان درباره ی نحوه ی نظارت هیئت دبیران بر سخنرانیها و شعرخوانیها مطرح شده ، میتوان به این نتیجه رسید که آن نظارت به سه صورت انجام شد :
۱. هیئت دبیران محدودیتهای تعیینشده را با اعضا در میان گذاشت و از آنها خواست آن محدودیتها را رعایت کنند و در عین حال ، برای اینکه کانون نویسندگان ایران با پذیرش آن محدودیتها از مواضع اساسی خود عقبنشینی نکند، چارهای اندیشید. تنکابنی در اینباره میگوید: « یکی از نکاتی که قرار بود رعایت شود اینکه قرار بود از کلمه سانسور استفاده نشود. چون در [اصل بیستم] قانون اساسی « ممیزی » آمده، گفته شود ممیزی مطبوعات و کتاب ممنوع است. همه پذیرفتند ولی نوبت به شمس آلاحمد که رسید گفت به من گفتهاند بگو ممیزی ولی من نمیگویم، میگویم سانسور.»[۳۱ ] البته شمس آلاحمد در سخنرانی خود در شب سوم چنین نگفت بلکه گفت : «آقای دکتر بکر رئیس انجمن خواهش داشتند که از بهکار بردن کلمه سانسور پرهیز کنم . به این علت امشب از ممیزی حرف خواهم زد ! »[۳۲] گو اینکه رعایت نکرد و در سخنرانیاش بارها کلمه سانسور را بهکار برد. اما در آن ده شب آلاحمد تنها کسی نبود که به جای ممیزی گفت سانسور؛ قبل از آلاحمد، در بیانیه ی هیئت دبیران کانون که در آغاز برنامه ی شب اول خوانده شد و در سخنرانی منوچهر هزارخانی در شب دوم هم از کلمه یسانسور استفاده شده بود . در شبهای بعد هم ، جز غلامحسین ساعدی ( شب چهارم ) و مصطفی رحیمی ( شب هشتم ) که انضباط را رعایت کردند، همه ی سخنرانان گفتند سانسور.
۲. هیئت دبیران شعرهای برخی از شاعران را خواند و در مواردی با خوانده شدن بعضی شعرها موافقت نکرد . مفتون امینی در اینباره میگوید : « از شخص من در خصوص اینکه چگونه در برنامه شرکت داشته باشم هیچگونه تکلیفی به عمل نیامد […] یک قطعه شعر نو و یک غزل (که در آن از صمد بهرنگی یاد شده بود) به مدیریت آنجا دادم که فقط با شعر نو موافقت شد و غزل برای صمد را نخواستند که بخوانم.»[۳۳] در مورد سعید سلطانپور هم میدانیم که او با بهآذین مشورت کرده است. در اینباره بهآذین مینویسد : «جمعه پانزدهم مهر ۵۶ ـ سهونیم بعدازظهر سعید سلطانپور که سه ماه هم نمیگذرد از زندان درآمده است به خانهام آمد . خودش را برای شبهای شعر آماده میکند و دفترهای شعرش را با عنوان آوازهای بند و ازکشتارگاه با خود آورده است . چندتایی را برایم میخواند . پُر تند است . میترسم کار دستمان بدهد، هم در رابطه با گردانندگان انستیتو و هم با دستگاه انتظامی . بهزحمت با چند شعر که بهزور تأویلهای دوپهلو شاید بتوان بر آن چشم پوشید موافقت میکنم و به اصرار از او میخواهم که بهوقتش همانها را برای جمع بخواند. به زبان خود را راضی نشان میدهد ولی مطمئن نیستم. »[۳۴]
۳. متن برخی سخنرانی ها پیش از ایراد خوانده شد. دستکم یک نویسنده متن سخنرانی خود را با مشورت با دبیران کانون تدوین کرد . اسلام کاظمیه در اینباره میگوید: « دکتر پرهام […] امروز [۲۴ مهر ۱۳۵۶] میگفت من تا حالا چند دفعه موضوع صحبتم را عوض کردم چرا که به دوستان عضو کانون نشون دادم ، تذکر دادن و گفتند عوض کن و من نمیخوام خلاف گفته کانون و این خواستهای اعلامشده حرفی بزنم.»[۳۵] تنکابنی نیز میگوید : «من خودم مطلبم را به هیئت دبیران دادم و خواندند و یکی دو تغییر خیلی جزیی دادند.»[۳۶]
مراجعه به سخنرانیها و شعر خوانیهای آن شبها مشخص میکند که پایبندی فردی نویسندگان و شاعران به چارچوب در نظر گرفته شده بود که به نظارت هیئت دبیران کانون نویسندگان معنا میداد وگرنه بودند شاعران و نویسندگانی که از چارچوب مقرر گذشتند و آنچه را که خود لازم میدانستند گفتند؛ یا اگر در نوبت خود نگفتند در شبهای بعد به صورتی دیگر بیان کردند.
تدارک شبها
هیئت دبیران کانون و دکتر بکر توافق کرده بودند که « شبهای نویسندگان و شاعران ایران» به مدت ده شب ، از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶، در انستیتو گوته برگزار شود . انستیتو گوته مکان و امکانات و تجهیزات فنی لازم را در اختیار کانون میگذاشت و انتخاب و دعوت از نویسندگان و شاعران ، برنامهریزی سخنرانیها و شعرخوانیها، تبلیغات و… با کانون نویسندگان بود . برنامهای را که هیئت دبیران کانون تنظیم کرد از دو بخش تشکیل میشد : سخنرانی و شعرخوانی که برنامه ی اصلی بود و جلسههای « بحث و انتقاد »، و نمایشگاههای نقاشی و عکس و کتاب که به عنوان برنامه ی جنبی در نظر گرفته بودند .
در هفته ی اول مهرماه ۱۳۵۶ اقدامات اجرایی برای برگزاری شبها آغاز شد . هیئت دبیران کانون مسئولیت سرپرستی تدارکات و کارهای اجرایی را به اسلام کاظمیه سپرد و « از چند تن از شاعران و نویسندگان عضو کانون خواسته شد که به تهیه مقدمات برگزاری شبها مثل تهیه پوستر و انجام تبلیغات و سایر کارهای اجرایی بپردازند.»[۳۷]
اولین کاری که باید انجام میشد انتخاب و دعوت از نویسندگان و شاعران برای سخنرانی و شعرخوانی بود . درباره ی ملاک و معیار برگزیدن نویسندگان و شاعران باقر پرهام میگوید : « گفتیم سعی کنیم همه اهل قلم را جمع کنیم. […] سپید و سیاه هم نکنیم و نگوییم این مذهبی است و آن غیرمذهبی است . هر که خواست میتواند بیاید و صحبت کند.» [۳۸ ] درباره ی شیوه ی دعوت از نویسندگان و شاعران و تنظیم برنامه ی سخنرانیها و شعرخوانی آنها فریدون تنکابنی میگوید این کار داوطلبانه بود . هیئت دبیران کانون فقط « به بعضی افراد پیشکسوت چون خانم دانشور پیشنهاد کرد ولی ترتیب و ترکیب سخنرانیها و شعرخوانیها [ی ده شب] با هیئت دبیران بود.»[ ۳۹] اما مشخص است که دستکم پنج نفر از نویسندگان و شاعران ، بدون آنکه اطلاع داشته باشند ، نامشان در فهرست سخنرانان و شاعران ده شب اعلام شده است . باقر مؤمنی میگوید: « کسانی که کار را بهدست گرفته بودند بدون اطلاع من ، اسم مرا جزو سخنرانان گذاشته بودند.»[۴۰] منصور اوجی هم توضیح میدهد که « در مهرماه ۵۹ از سفری که به خارج داشتم به شیراز برگشتم. […] در روزنامه اطلاعات چشمم به آگهی شبهای دهگانه شعر افتاد . در جدولی اسامی سخنرانان و شاعران نوشته شده بود […] شروع به خواندن کردم . در بین اسامی شب اول اسم خودم را هم دیدم ، یکه خوردم […] چگونه بدون اطلاع من ، اسم مرا در لیست آوردهاند . من که در ایران نبودهام ؟ به خانه آمدم و به خانم دانشور تلفن کردم جریان را پرسیدم . گفتند اگر میدانستیم ایران نیستی اسم شما را نمینوشتیم. »[۴۱]
از توضیح اسلام کاظمیه درباره ی جمعآوری امضا برای اولین نامه ی سرگشاده ی کانون نویسندگان در سال ۱۳۵۶ میتوان به علت اعلام نام چهار شاعری که خودشان اطلاعی از این موضوع نداشتند، پیبرد . کاظمیه میگوید : «طی این سالیان آنقدر نخهای ارتباطی بریده شده بود که واقعاً چند نفری زحمت کشیدیم دوستانمون رو پیدا کنیم . آدرس دوستان خودمون رو نداشتیم.»[۴۲] در ارتباط با شبها نیز حکایت از همین قرار بوده است. چون دسترسی به آن شاعران نداشتند و خواستار حضورشان بودند، اسامی آنها را جزو شاعران ده شب اعلام کردند که از این طریق با خبر شوند و بیایند. در همین زمینه روزنامه ی کیهان در دوازدهم مهر ۱۳۵۶ نوشت : « با اینکه اسامی منصور اوجی، علی باباچاهی، بهمن صالحی، و منصور برمکی در لیست شرکتکنندگان آمده است ، با این حال ، به علت سکونت آنها در شهرستانها ، مسئولان برگزاری این برنامهها به آنها دسترسی نیافتهاند.» روز هجدهم مهرماه روزنامه ی کیهان خبر داد که شاعران خبردار شدهاند و آمادگی خود را برای شرکت در شبها اعلام کردهاند . اما دو نفر از آنها ( بهمن صالحی و منصور برمکی ) و دو نفر دیگر از شاعرانی که اسامیشان اعلام شده بود ( اسماعیل شاهرودی و حمید مصدق ) نیامدند . شاهرودی بیمار و بستری بود و در شب پنجم به جای او سیاوش کسرایی شعر «تخم شراب!» سروده ی شاهرودی را خواند . منصور برمکی هم در توضیح علت نیامدنش این تلگراف را که در شب سوم در نوبت شعرخوانیاش خوانده شد ، فرستاد : « بیمارم . تازه به فرض آمدم چند شعر خواندم ، تکلیف آن سه ، چهار کتابم چه میشود. منصور برمکی»
اسامی اعلامشده ی سخنرانان و شاعران شبها ، اگر چه در ظاهر تکمیل و نوبتها تعیین شده بود اما در طول شبها ، داریوش آشوری به سخنرانها و محمدعلی بهمنی و حسن ندیمی و جعفر کوشآبادی به شاعران پیوستند . در شب هفتم محمد قاضی آمد و چون گلویش را عمل کرده بودند و به قول کاظمیه « از دردسر حرفزدن راحت شده بود » دخترش مریم پیام او را برای جمعیت خواند [۴۳] که با استقبال مواجه شد . قرار بود هما ناطق هم به سخنرانان بپیوندد [۴۴] اما منصرف شد . ناطق در توضیح علت انصرافش میگوید : « یک بچه چپی اومد و به من گفت خانم ناطق شما شرکت نکن در شبهای شعر . این مشکوکه . من هم نرفتم سخنرانی بکنم. »[۴۵]
در مورد ترتیب شعرخوانی در هر یک از آن ده شب هوشنگ گلشیری میگوید « بر حسب شهرتشان » بود. [۴۶] فاروق امیری ترتیب الفبایی را مطرح میکند : « قرار بود شاعران به ترتیب حروف الفبا شعر بخوانند ولی [در شب سوم] خانم صفارزاده گفت یا اول میخواند یا اصلاً نمیخواند . من که نفر اول بودم مخالفتی نکردم و اهمیتش را هنوز هم درک نکردهام. »[۴۷] اما ترتیب اسامی شاعران در پوستر شبها نه بر اساس شهرت است و نه الفبایی و نه شاعران در آن ده شب به این دو ترتیب شعر خواندند . مثلاً بر خلاف گفته فاروق امیری ، نوارهای صوتی شب سوم حاکی از آن است که در آن شب طاهره صفارزاده نه اولین شاعر بلکه آخرین شاعری است که شعرهایش را خواند و امیری هم قبل از صفارزاده شعرخوانی میکند . همچنین ، بیشتر شاعران معروف و مشهور آن سالها مانند هوشنگ ابتهاج (هـ . الف. سایه) مهدی اخوان ثالث ، نعمت میرزازاده (م. آزرم) و فریدون مشیری آخرین شاعری بودند که در آن شبها شعر خواندند .
در پیوند با سخنرانیها و شعرخوانیها که هر شب از ساعت هشت آغاز میشد و با توجه به نوارهایی که در دست است ، هر شب برنامه به طور متوسط بیش از دو ساعت ( و دو شب هم بیش از سه ساعت ) ادامه داشت . هیئت دبیران کانون نویسندگان « جلسههای بحث و انتقاد » را در نظر گرفته بود . طبق برنامه اعلام شده قرار بود در روزهای ۱۸ تا ۲۸ مهرماه ، سخنرانان و شاعرانِ شبِ قبل از ساعت ۲ تا ۴ بعدازظهر در تالار سخنرانی انستیتو گوته حاضر شوند و به پرسشهای حاضران پاسخ بدهند ؛ اما اسلام کاظمیه در شب اول اعلام کرد به علت مسافرت سیمین دانشور (سخنران آن شب) فردا جلسه ی بحث و انتقاد برگزار نمیشود. روز بیستم مهرماه نخستین جلسه ی بحث و انتقاد با حضور منوچهر هزارخانی ، نعمت میرزازاده ، عمران صلاحی ، و… ( سخنران و شاعران شب دوم ) با حضور حدود ۱۵۰ نفر از علاقهمندان تشکیل شد.[۴۸] برنامههای جنبی شبهای نویسندگان و شاعران ایران یکی نمایشگاه عکسها و کتابهای نیما یوشیج ، جلال آلاحمد ، فروغ فرخزاد ، و صمد بهرنگی ( در تالار نمایشگاه انستیتو گوته ) بود و دیگری نمایشگاه نقاشی هانیبال الخاص و فرح نوتاش (در طبقه ی دوم ساختمان انستیتو گوته ).[۴۹] در نمایشگاه نقاشی که از ساعت پنج تا هفتوسی دقیقه دایر بود ، هانیبال الخاص تعدادی از طرحهای خود را به همراه سه تابلوی رنگ و روغن بههم پیوسته ارائه کرد و فرح نوتاش هم مجموعه ی سی تابلوی به هم پیوسته با عنوان « درختها » را به تماشا گذاشت.[۵۰] در خصوص نمایشگاه نقاشی نکته ی جالب توجه این است که در هر یک از آن ده شب ، مجریهای برنامه یک یا دو بار اعلام میکردند نمایشگاه نقاشی فرح نوتاش در انستیتو گوته دایر است و از آن دیدن کنید اما نامی از نمایشگاه نقاشی هانیبال الخاص نمیبردند ! حال آنکه در پوستر ده شب، نمایشگاه الخاص جزو برنامههای جنبی شبها اعلام شده بود .
همزمان با تکاپوی آماده کردن برنامههای اصلی و جنبی ، فعالیتهای تبلیغی هم شکل میگرفت . در آن سالها اطلاعرسانی درباره ی سخنرانیها و شبهای شعر نویسندگان و هنرمندانی که مخالف یا معترض حکومت شناخته میشدند ، محدود به تبلیغ شفاهی و چاپ و توزیع معمولا مخفیانه ی پوستر و بروشور و تراکت ، و در موارد استثنایی انتشار خبری در یکی ـ دو روزنامه بود . رادیو وتلویزیون به کل سکوت می کردند . کانون نویسندگان هم برای اطلاعرسانی و تبلیغ شبهای نویسندگان و شاعران ایران ازامکانات محدود موجوداستفاده کرد .
تهیه ی پوستر شبها ، با اینکه نام کانون در آن برده نمیشد ، با مشکل روبهرو شد . جلال سرفراز ، که یکی از وظایف متعددش در برگزاری آن ده شب تهیه ی پوستر و کارهای تبلیغاتی بود ، به چند گرافیست مراجعه میکند ولی آنها « از ترس ساواک و گرفتاریهای دیگرش » نمیپذیرند.[۵۱] سرانجام بزرگ خضرایی که در قسمت هنری روزنامه ی اطلاعات کار میکرد با اشتیاق میپذیرد پوستر را طراحی کند . خضرایی میگوید : « بیدرنگ دست به کار شدم اما این ماهی کوچولو رهایم نمیکرد . مثل اینکه میگفت مظلومتر از من دیدهای ؟ من سمبل مظلومیت تمام این مردم و شاعر و نویسنده ی دردکشیده جامعه هستم . بگذار من باشم که فریاد مبارزه با سانسور و اختناق را سر دهم ؛ و آخرش هم همینطور شد و طرح پوستر شد این ماهی کوچک که دارد دامونی از جنگل را — که سمبل مبارزه و جنگیدن است — فریاد میزند . همه پسندیدند و مانده بود رنگ آن . تا اینکه شبی در رستورانی که خیلی از شعرا و نویسندگان دور هم بودیم وقتی صحبت پوستر پیش آمد من گفتم زمینه ی پوستر سرخ است ولی… که غلامحسین ساعدی دستش را روی میز زد و گفت رنگ ماهی را سفید، سفید بگذار . معصوم و پاک . و چنین شد که درنگ نکردم و کار پوستر را در یک هفته یکسره کردم . زمینه سرخ، ملتهب و انقلابی، و ماهی کوچک سفیدی که دارد جنگل را فریاد میکند؛ جنگیدن و مبارزه.» [۵۲]
پس از تعیین نام شبها ، شبهای نویسندگان و شاعران ایران ، و افزودن این نام و اسامی سخنرانان و شاعران به تفکیک هر شب و برنامههای جنبی در پوستر، جلال سرفراز پوستر را به چاپخانه برد و تعداد زیادی از آن را چاپ کرد . گفته میشود سرفراز ناچار شد دو بار پوستر را چاپ کند . در توضیح علت آن دو روایت موجود است ؛ یک روایت از علی امینی نجفی است که مینویسد : «تهیه پوستر کار سختی بود که بر دوش جلال سرفراز افتاد و تازه مجبور شد آن را دو بار چاپ کند . در برنامهای که بار اول چاپ شده بود از من هم کاری نمایشی گنجانده شده بود اما « رفقا » هشدار دادند که نباید زیاد « توی چشم » باشم . به سرفراز خبر دادم و او هم پوستر را تغییر داد و دوباره به چاپخانه برد.»[۵۳] تا آنجا که یافتهام در خاطرات منتشرشده اعضای کانون و گزارش روزنامههای مهر ۱۳۵۶ به نمایشی که قرار بوده در یکی از آن ده شب اجرا شود اشارهای نشده است . علی امینی نجفی در گفتگوی تلفنی توضیح داد که نام آن نمایشنامه ی « حرف بزن فرنگیس » بود وهیئت دبیران هم اجرای آن را تصویب کرد .
روایت دیگر از بزرگ خضرایی است . خضرایی مینویسد : « ساواک وارد ماجرا شد و صدها پوستر را در محوطه انستیتو گوته به آتش کشید »، زیرا در پوستر ، سال به هجری شمسی یعنی ۱۳۵۶ نوشته شده بود ولی در آن زمان تاریخ رسمی کشور شاهنشاهی بود و تاریخ آن سال میشد ۲۵۳۶ شاهنشاهی . « بالاخره بعد از کلنجارهای بسیار بخشی از آنها با همان تاریخ ۱۳۵۶ [توزیع شد] و بخشی دیگر را هم فقط نوشتیم از ۱۸ تا ۲۷ مهر»[۵۴] در اینباره هم نه در خاطرات اعضای کانون و نه در جراید پس از انقلاب توضیح و خبری نیافتم . انستیتو گوته وابسته به سفارت آلمان بود و اگر ساواک « صدها پوستر را در محوطه انستیتو گوته به آتش میکشید » قاعدتاً دولت آلمان به آن واکنش نشان میداد . همچنین ، دکتر بکر و دبیران کانون این عمل ماجراجویانه سازمان امنیت ایران را هشدار جدی تلقی میکردند و حتی اگر از برگزاری آن شبها منصرف نمیشدند حتماً سالها بعد در خاطراتشان به این واقعه ی مهم میپرداختند .
در هر حال ، پس از چاپ پوستر نوبت به توزیع و نصب آن رسید . در آن سالها مخاطب بالفعل کانون نویسندگان ایران عمدتاً دانشجویان ، دانشآموزان ، و فرهنگیان بودند ؛ از اینرو ، دانشگاهها ، مدرسههای عالی ، و مکانهای فرهنگی محل اصلی توزیع و نصب پوستر و دیگر تبلیغات کانون بودند . در توزیع و نصب پوستر شبها هم جلال سرفراز بسیار تلاش کرد . جواد طالعی در اینباره میگوید : « یادم هست که پوسترهای شبها را جلال میآورد توی ماشین ژیان من میریختیم و به دانشکدهها و مدرسههای عالی میبردیم ، روی تابلوهای اعلانات میچسباندیم و درمیرفتیم.»[۵۵]علاوه بر این ، چند محفل فرهنگی ـ سیاسی ، و گروهی از دانشجویان سیاسی مانند فرزاد جهاد و غلامرضا خاضعی هم در پخش و نصب پوسترها و تراکتهای شبها به سرفراز کمک میکردند و آنها « ظرف دو روز آن [پوسترها] را به همهجا رساندند ، از سالن تاریک تالار مولوی تا قلههای روشن توچال.»[۵۶]
با توجه به عملکرد ساواک نصب پوستر در مغازههای کتابفروشی دشوارتر بود ؛ « بسیاری میترسیدند و واهمه داشتند که پوستر را در ویترین خود و یا روی دیوار خود نصب کنند و بسیاری هم البته با جان و دل این کار را میکردند . بسیاری از کتابفروشها آن را در ویترین کتابها نصب کردند.»[۵۷]«پوستر را به شهرهای مختلف هم برده بودند و گویا چون تعداد کافی به دستشان نرسیده بود از روی آن کپی گرفته بودند وحتی بعضی از آنها را در رنگهای مختلف چاپ کرده بودند»[۵۸] ولی در انتشار خبر برگزاری شبها و برنامههایش آنچه خیلی مؤثر بود گزارش روزنامههای سراسری بود که یک هفته قبل از شروع شبها، خبر برگزاری و برنامههای آن را به دور افتادهترین شهرهای ایران هم رساند .
بلافاصله پس از چاپ پوستر ، اعضا و هواداران کانون نویسندگان که در روزنامهها کار میکردند دست بهکار شدند و روز دوشنبه دوازدهم مهر ۱۳۵۶ چهار روزنامه سراسری کیهان ، اطلاعات ، آیندگان ، و رستاخیز در صفحههای داخلی با چاپ پوستر شبها در ابعاد کوچک ، در گزارشهای مشروح و همدلانهای برنامههای اصلی و جنبی شبها را به تفکیک توضیح دادند . چون نمیتوانستند نام کانون نویسندگان ایران را ببرند غیرمستقیم برای کانون و اعضایش تبلیغ کردند . مثلاً روزنامه ی اطلاعات نوشت : این شبها از سوی « نویسندگان و شاعران ارزشمند ایران » برگزار میشود. و « گردآوری نویسندگان و شعرای نواندیش امروز ایران حرکتی سالم به سوی یک فرهنگ سالم است. »[۵۹]
چند روز پس از توزیع پوستر و انتشار گزارش روزنامهها ، دبیران و اعضای کانون از بازتاب خبر برگزاری شبهای نویسندگان و شاعران ایران در جامعه ، دریافتند که استقبال بیش از آن خواهد بود که تصور میکردند و تالار سخنرانی انستیتو گوته با گنجایش حدود ۲۰۰ نفر برای برگزاری برنامه ی اصلی مناسب نیست و باید محل وسیعتری بیابند . مسئولان انستیتو گوته ، باغ وسیع باشگاه ایران و آلمان (در خیابان پهلوی سابق، روبهروی هتل هیلتون) را در اختیار کانون نویسندگان گذاشتند تا آن را برای برگزاری شبها آماده کنند . چون امکانات باشگاه ایران و آلمان برای برگزاری برنامههای جنبی شبها مناسب نبود ، محل آن برنامهها تغییر نکرد و طبق اعلام قبلی ، نمایشگاههای سهگانه در ساختمان انستیتو برگزار شد . با توجه به اینکه محل برگزاری برنامه ی اصلی شبها پس از توزیع پوستر و انتشار گزارش روزنامهها ، آن هم سه ، چهار روز قبل از شروع شبها ، تغییر کرده بود میبایست خبر این تغییر هرچه سریعتر اعلام میشد اما هیئت دبیران کانون هنگامی میتوانست این خبر را منتشر کند که باغ باشگاه برای برگزاری شبها آماده شده باشد. بنابراین چند نفر از اعضای کانون به سرعت دست بهکار شدند . محمد خلیلی، یکی از آنان، در اینباره مینویسد : « محوطه را از نظر گذراندیم و جایگاه سخنرانیها و شعرخوانیها را مشخص کردیم . محل نصب بلندگوها در هر جای باغ تعیین شد . روز بعد به سراغ کاظمیه رفتیم » و ۳۰ هزار تومان تنخواه را که کانون در اختیارش گذاشته بود از او گرفتیم. « خریدها را کردیم . لوازم صوتی و بلندگو تهیه شد . سیمکش و برقکار و نجار آوردیم و بلندگوها روی شاخههای پاییندست چنارها و حتی روی دیوار سمت خیابان نصب شد . زیر جایگاه را تختهبندی کردیم . تریبون را روی سکوی بزرگ تختهای مشرف بر گستره چمنزار باغ قرار دادیم . نیمکتهایی در پشت جایگاه چیدیم که باید جایی برای [نشستن] شاعران و سخنرانانی باشد که هر شب به نوبت برنامههایشان را اجرا کنند . پیرامون محوطه جایگاه را با ریسمان مانع کوتاهی کشیدیم که فاصلهای با شنوندگان ایجاد شود. »[۶۰]
روز هفدهم مهرماه روزنامهها خبر تغییر محل برگزاری شبها را منتشر کردند و نوشتند : « صبح امروز مسئولان برگزاری شبهای نویسندگان و شاعران ایران اعلام کردند که محل برگزاری این برنامه تغییر کرده است. »[۶۱] و روز هجدهم مهرماه نیز بار دیگر همان خبر را اعلام کردند.
بهرغم تلاش اعضای کانون ، در همان شب اول برخی کاستیهای فنی آشکار میشود . تعداد بلندگوها کم بود و جمعیت صدای سخنران و شاعران را به خوبی نمیشنید . سیمین دانشور پیش از شروع سخنرانیاش میپرسد : « صدایم را میشنوید ایشالله ، نه؟ » از بین جمعیت یکی میگوید : « یکقدری بلندتر » و دیگری داد میزند : « بلندتر ». برای قطع نوبتی برق مناطق مختلف شهر هم که در سال ۱۳۵۶ امری معمول بود فکری نکرده بودند . در نتیجه ، وقتی پیش از سخنرانی افتتاحیه (خواندن بیانیه هیئت دبیران موقت کانون نویسندگان ایران) برق قطع میشود و موتور برق اضطراری باشگاه بهکار میافتد تنها یک چراغ هست که آن را هم « بر تریبون گذاشتند برای سخنرانان و شاعران و بقیه فضا غرق تاریکی بود و جمعیت در تاریکی گوش به سخنرانان میدهند. »[۶۲] در نوار شب اول میشنویم وقتی رحمتالله مقدم مراغهای پشت تریبون است و میخواهد بیانیه هیئت دبیران کانون را بخواند از بین جمعیت چند نفر میخواهند چراغ را از روی تریبون بردارند یا آن را خاموش کنند که سخنران را ببینند. مقدم مراغهای هم میگوید : « چراغ را خاموش کنند آنوقت بنده چیزی نمیبینم. » کمبودهایی از این دست در شبهای بعد برطرف میشود ؛ در شب دوم « بلندگوهای بیشتری نصب شده است و صدا به همهجا خوب میرسد » و در شب سوم « در محوطه چمن و زیر درختان باشگاه بلندگوها و چراغهای بیشتری کار گذاشتهاند. »[۶۳]
یکی از کاستیهای اساسی بیتوجهی به عکسبرداری و فیلمبرداری منظم و مرتب از این رویداد تاریخی است . البته تلویزیون ایران برای فیلمبرداری اقدام کرد اما با واکنش اعضای کانون اجازه ی فیلمبرداری پیدا نکرد . محمد خلیلی در اینباره میگوید: « در آغاز برنامه [شب اول] گروهی از فیلمبرداران کانالهای تلویزیونی و رادیوهای دولتی شروع به ضبط برنامهها کردند . به پیشنهاد بهآذین ، ما بیدرنگ مانع از کار آنان شدیم و بعد به بیرون باغ هدایتشان کردیم . استدلال این بود که رسانههای دولتی نویسندگان و شاعران را همیشه سانسور کردهاند و حالا که قافیه را باختهاند به سراغ ما آمدهاند تا برنامههای ده شب را از تریبونهای جیرهخوارشان پخش کنند.»[۶۴] این تلقی تنها میتواند یکی از دلایل ممانعت از فیلمبرداری باشد . به نظر میرسد دلیل اصلی همانا نگرانی از سوءاستفاده ی ساواک از فیلمها برای شناسایی افرادی بوده که در آن شبها شرکت میکردند . نه تنها بهآذین و اعضای کانون بلکه بسیاری از کسانی که برای حضور در شبها به باشگاه ایران و آلمان میآمدند ، با همین تصور ، مخالف فیلمبرداری و عکاسی از جمعیت بودند . نوارهای صوتی آن شبها گویای برخوردهایی میان جمعیت و عکاسان است . مثلاً در شب چهارم (۲۱ مهرماه) هنگامی که غلامحسین ساعدی میخواهد سخنرانیاش را آغاز کند همهمه ی جمعیت و صدای جرّ و بحث شنیده میشود . ساعدی پس از اینکه جمعیت را به آرامش دعوت میکند ، تشر میزند : « آقا عکس نگیر ». از توضیح مجری جلسه در آغاز شب پنجم معلوم میشود که همهمه و جرّ و بحث شب پیش برای جلوگیری از عکاسی بوده است . با اینحال از نوارهای صوتی آن شبها میتوان دریافت که از برخی سخنرانیها و شعرخوانیها ، یا دستکم دقایقی از آنها ، فیلمبرداری شده است . چون فریدون تنکابنی (مجری آن شب) از جمعیت میخواهد « به دوستان عکاس و فیلم بردار ما که اینجا هستند اعتراض نکنید و بگذارید کارشان را بکنند. » بر سر آن فیلمها و عکسها چه آمده؟
هیئت دبیران کانون بهمنظور هر چه منظمتر برگزارشدن شبهای نویسندگان و شاعران ایران ، عدهای از اعضای جوان کانون را برگزید و وظایف آنها را برای اداره ی جلسه تعیین کرد . سرپرستی و مسئولیت عمومی شبها همچنان با اسلام کاظمیه بود.[ ۶۵ ] البته باقر پرهام میگوید : « صحنهگردان در آنجا در واقع من بودم و اسلام [کاظمیه]. اسلام را گفته بودیم تو بلندگو و تریبون را اداره کن و من در حقیقت پشت صحنه را در ارتباط با آقای بکر و دیگران اداره میکردم.»[۶۶] انتظامات داخل باشگاه بر عهده ی کانون بود و مسئولیت آن با کاظمیه و جلال سرفراز . چند نفر هم به آنها کمک میکردند . وظیفه ی آنها این بود « که از آشوب و جنجال در میان جمعیت ، شعارهای تند و خارج از برنامه و بهویژه پخش اعلامیه و نشریات گروههای سیاسی جلوگیری کنند.»[۶۷] گویا برخی از افراد انتظامات کانون درباره ی پخش اعلامیه و نشریههای گروههای مخفی چندان هم سختگیری نمیکردند . علی امینی نجفی ، یکی ازآن افراد ، مینویسد : « برخلاف قراری که گذاشته بودیم ، در این شبها هزاران نسخه کتاب و نشریه ممنوعه دست به دست گشت. اعلامیههای بیشماری پخش شد که ما هم ، بهویژه اگر مال « رفقا » بود ، کاری به کارش نداشتیم . »[۶۸] برای اداره ی جلسه ی هر شب یک نفر رئیس جلسه یا مجری از سوی هیئت دبیران تعیین شد. وظایف مجریها عبارت بود از : خوشآمدگویی به حاضران ، اعلام برنامه ی آن شب ، دعوت از سخنرانان و شاعران برای اجرای برنامه ، دعوت جمعیت به آرامش و کارهایی از این دست . اسلام کاظمیه ، باقر پرهام ، فریدون تنکابنی ، هوشنگ گلشیری و… از جمله مجریهای ده شب بودند . در ضمن کاظمیه بر حسب ضرورت پشت تریبون میرفت و مطالبی را بیان میکرد یا بیانیه و اطلاعیهای را میخواند . یکبار هم باقر پرهام بیانیه هیئت دبیران کانون را خواند .
درآن ده شب چه گذشت
در ساعت هشت شب هجدهم مهر ۱۳۵۶ ، با خوشآمدگویی اسلام کاظمیه ، شبهای نویسندگان و شاعران ایران آغاز شد . استقبال مردم دور از انتظار بود . به نوشته ی روزنامه ی اطلاعات در شب اول جمعیت در حدود دوهزار نفر[۶۹]و به برآورد بهآذین بیش از پنجهزار نفر بود. [۷۰] در شبهای بعد جمعیت بیشتر و بیشتر شد بهطوری که در شب سوم « نیمساعت مانده به آغاز برنامه باغ پر شده بود . مردم بیرون باغ جمع شده بودند و داشتند با مشت میکوبیدند به در » بلکه کسی در را باز کند و به درون باغ بیایند .[۷۱] از شب سوم به بعد نه تنها محوطه وسیع باغ باشگاه ایران و آلمان پر شد بلکه « گروه بسیاری پشت در میمانند و در خیابان راه بند میآید. »[۷۲] دربرآورد جمعیت غلامحسین ساعدی از حدود دوازده تا بیستهزار نفر در هر شب میگوید [۷۳] و محمد خلیلی از حدود بیست تا بیستوپنجهزار نفر [۷۴] . روزنامه ی نوید از جمعیتی در مرز دههزار نفر [۷۵] و گزارشگر روزنامه ی حقیقت ( ارگان اتحادیه ی کمونیستهای ایران ) از هفت تا دههزار نفر در هر شب .[۷۶] اما گزارش مأموران ساواک حاکی از آن است که در هر یک از شبهای سوم و چهارم حدود هشتهزار نفر حضور داشتند.[۷۷] چنین گردهمایی داوطلبانهای از سال ۱۳۴۲ به بعد بیسابقه بود . سوای کمّیت ، ترکیب کیفی جمعیت حاضر در آن شبها هم اهمیت بسیار دارد . « در این شبها زنان و مردان ، دختران و پسران در سنین مختلف گرد آمده بودند از دانشآموز دبیرستان تا مردهای ۴۰، ۵۰ ساله ؛ ولی جمع عمدتاً از روشنفکران جوان و بهویژه دانشجویان تشکیل شده بود.»[۷۸] با اینکه باشگاه ایران و آلمان دور از مرکز شهر بود و در آن سالها، در مقایسه با امروز ، وسایل حمل و نقل عمومی و شخصی در شهر تهران بسیار کمتر بود اما مردم « با هر زحمتی و با هر وسیلهای خود را به این محل میرساندند و اغلب ساعتها در راه بودند برای آنکه بتوانند دو سه ساعتی بهطور ایستاده یا نشسته بر روی چمن نمناک و گاه در زیر باران گردهم آیند و برای بازگشت اغلب کیلومترها پای پیاده در زیر باران راهپیمایی کنند. »[۷۹]
چنین استقبال بیسابقهای از شبهای شعر معنای سیاسی مشخصی داشت که نمیتوانست از چشم ساواک و حکومت شاه دور بماند . قاعدتاً کارشناسان ساواک میدانستند در حکومتهای دیکتاتوری از آنجایی که احزاب و تشکلهای سیاسی مستقل نمیتوانند علنی و آزادانه فعالیت کنند ، هنر و ادبیات به ناگزیر سیاسی میشود و در خدمت مبارزه با دیکتاتوری قرار میگیرد ؛ همانطور که در ایران شده بود و برقراری و تشدید سانسور اقدامی برای جلوگیری از آن ادبیات سیاسیشده بود . شبهای نویسندگان و شاعران ایران فرصتی بود تا مردم با نویسندگان و شاعرانی که یا ممنوعالقلم بودند یا حداقل یکی دو کتاب ممنوعالانتشار داشتند ، از نزدیک دیدار کنند و نمونهای از آثار و نظریاتشان را بیواسطه بشنوند .
به گفته ی داریوش همایون ( وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخنگوی دولت جمشید آموزگار ) « از همان نخستین شب ساواک به دست و پا افتاد و نگران شد. »[۸۰] احتمالاً ساواک از سه بابت نگران بود : شبها به محلی برای تبلیغ و ترویج گروههای سیاسی مخفی تبدیل شود ، برخی از نویسندگان شناختهشده به مخالفت با حکومت شاه با جوانان و دانشجویان پیوند گسترده و عمیقتری برقرار کنند ، و شبهای شعر به شبهای تظاهرات سیاسی بدل شود . با وجود این نگرانیها ساواک نمیتوانست از برگزاری شبهای نویسندگان و شاعران ایران جلوگیری کند ؛ زیرا آن شبها نخستین آزمون جدی برای سنجش دعاوی شاه و حکومتش به در پیش گرفتن فضای باز سیاسی در انظار داخلی و خارجی بود . در ضمن آن شبها با همکاری انجمن فرهنگی سفارت آلمان فدرال برگزار میشد و جلوگیری از آن ، یا ممانعت از حضور مردم ، میتوانست بازتاب منفی ، هر چند اندک ، در روابط دو کشور داشته باشد .
ساواک و دولت وقت ایران برای رفع نگرانیهایشان دست به اقداماتی زدند . با شروع شبهای نویسندگان و شاعران به گفته ی داریوش همایون درصدد برآمدند از انتشار گزارش مشروح شبها در روزنامهها جلوگیری کنند.[۸۱ ] سیروس علینژاد ( معاون سردبیر روزنامه ی آیندگان ) روایت متفاوتی را در اینباره بیان میکند . او میگوید که فضلالله تدین ( معاون وزرات اطلاعات و جهانگردی ) « در آن شبها شخصاً تلفن میکرد و به روزنامهها دستور میداد که تیتر گزارش شبهای شعر انستیتو گوته چند ستون باشد. […] هیچ درباره محتوای گزارشها حرفی نمیزد. […] اما من گوش نمیکردم و کار خودم را میکردم او هم طبعاً صبحها روزنامه را میدید ولی به اصطلاح زیرسبیلی درمیکرد و چیزی نمیگفت. […] به گمانم شب ششم بود که آقای تدین زنگ زد و گفت فلانی تا امروز هرچه گفتهام گوش نکردهای ولی بدان موضوع بسیار حساس است . خواهش میکنم تیتر مطالب شبهای شعر از سه ستون بیشتر نباشد . من هم گفتم چشم .» اما گزارشی که محمد قائد از شب ششم تهیه کرده بود چنان جالب بود که « تیتر مطلب را چهارستونی گرفتم و نوشتم چهارستونی چاپ شود . مطلب چاپ شد و روزنامه هم فروش رفت و کسی هم با آن کاری نداشت اما فردای روز بعد […] فهمیدم مرا ممنوعالقلم کردهاند و چند روز بعد هم مرا از روزنامه اخراج کردند.»[۸۲] برخلاف روزنامه ی آیندگان ، سه روزنامه ی سراسری اطلاعات ، کیهان و رستاخیز از شب اول تا ششم به اختصار و اشاره به سخنرانیها و شعرخوانیها پرداختند و پس از وقایع شب ششم (۲۴ مهرماه ) به یکباره سکوت کردند . تنها روزنامه ی اطلاعات بود که تا پایان شبها به طور منظم فقط اسامی سخنرانها و شاعران هر شب را اعلام کرد .
با شروع شبها مأموران ساواک بهطور ناشناس در باشگاه ایران و آلمان و روز بعد در جلسههای بحث و انتقاد در انستیتو گوته حاضر میشدند . سخنرانیها و شعرخوانیها را ضبط میکردند و وقایع را گزارش میدادند.[۸۳ ] نیروهای مسلح پلیس و کامیونهای نظامی هم در اطراف باشگاه ایران و آلمان مستقر بودند . دکتر هانس بکر در اینباره میگوید : « ورودی باشگاه یک در آهنی دولتهای خیلی بزرگ — حدوداً ده متری — داشت . طرف راست نیروهای زرهی مستقر شده بودند و رو به باغ صف کشیده بودند . سمت چپ هم همینطور . همهجا در محاصره پلیس و نیروهای نظامی بود و من وحشتزده بودم .»[۸۴]
اگر چه اصغر واقدی از تضییقات و بگیر و ببندهایی از طرف مأموران امنیتی و پلیس میگوید و اینکه « هر شب پس از پایان جلسات مردم در خیابانها شعار میدادند و با مأموران امنیتی درگیر میشدند » [۸۵ ] اما توضیحات دیگر اعضای کانون نویسندگان مغایر با نظر او است . مثلاً غلامحسین ساعدی میگوید که بهرغم یکی دوبار تهدید غیرمستقیم « هیچ اتفاقی نیفتاد ». مأموران پلیس و ساواک « هیچوقت مزاحمت به آن صورت ایجاد نکردند و مردم هم ساده و سالم آمدند » و رفتند.[۸۶] در حقیقت ، حضور گسترده ی نیروهای مسلح پلیس در اطراف باشگاه ایران و آلمان نمایش قدرت و اقتدار حکومت بود ؛ با این کار میخواستند از یکسو به نویسندگان و شاعران هشدار بدهند که تندروی نکنید و از سوی دیگر هشداری به جمعیت بود که مبادا دست به تظاهرات سیاسی بزنند .
در آن ده شب دبیران و اعضای کانون نیز نگران بودند که مبادا حادثهای ( واقعی یا ساختگی ) روی بدهد و به مداخله ی ساواک و پلیس بینجامد که نتیجه ی آن تعطیلی شبها و احتمالاً ممانعت از ادامه ی فعالیت کانون بود . از اینرو هر شب چندین بار مجری برنامه و اسلام کاظمیه جمعیت را به « آرامش و متانت » دعوت میکردند . این کار بهحدی تکرار شد که در شب هفتم کاظمیه در سخنرانیاش گفت: « من از شما خجالت میکشم . خجالت میکشم از اینکه مثل یک آقا معلم هر شب و هر شب چند بار بلند میشوم و شما را به آرامش و متانت دعوت میکنم . این را نه خودم که از طرف کانون هم میگویم. »[۸۷] بهدلیل همان نگرانی در مواردی که گروههای سیاسی مخفی اعلامیهها و نشریات خود را در بیرون و درون باشگاه ایران و آلمان پخش میکردند ، هیئت دبیران کانون بیدرنگ واکنش نشان میداد و اعلام موضع میکرد . مثلاً در شب سوم وقتی اعلامیههایی توزیع شد ، کاظمیه اطلاعیه ی هیئت دبیران را برای جمعیت خواند : کانون نویسندگان ایران بارها اعلام کرده و میکند که « طرفدار یک حرکت صحیح و متین اجتماعی در راه بهدست آوردن و نگهداری آزادیهایی است که در قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر در زمینه آزادی بیان اعلام شده است. […] این حرکت را سعی میکنیم با متانت ادامه دهیم. » اطلاعیه پس از دعوت جمعیت به حفظ متانت خود ، تأکید میکند : « ناچار ما مسئولیت مشترک آنچه را که از پشت این تریبون گفته میشود قبول میکنیم . استدعا میکنیم اگر خدای ناکرده چیزی خارج از این حوزه که بهدست مدیران کانون اداره میشود بدستتان رسید [… نگیرید.] مطالب کانون بهصورت سخنرانیها و اشعار فقط از اینجا به سمع شما خواهد رسید و باز منتهای امتنان را داریم که همه شما متوجه متانت حرکتی که کردید هستید. […]». پس از خواندن این اطلاعیه ، کاظمیه به این صورت از جمعیت نظرخواهی کرد : « بدون هیچ صدایی کسانی که با متانت این حرکت موافقند فقط دستتان را بلند کنید. » گویا همه یا بیشتر حاضران دست خود را به نشانه ی موافقت با موضع کانون نویسندگان بلند میکنند چون کاظمیه با خوشحالی میگوید : « متشکرم ». با این نظرخواهی کاظمیه قصد داشت به گروههای سیاسی مخفی بگوید مردم هم با پخش اعلامیه در اینجا موافقتی ندارند، اعلامیه و نشریه پخش نکنید و تداوم شبها را به مخاطره نیندازید . در شب چهارم هم فریدون تنکابنی (مجری آن شب) پس از توضیح درباره ی هدف کانون از برگزاری شبها و اینکه کانون نویسندگان ایران « از هیچ مکتب فکری معین » طرفداری نمیکند ، میگوید : « انتظار داریم که هیچکس یا هیچ مقام و دستگاه و هیچ جمعیتی خدای ناکرده از فرصت گردهمایی این شبها برای عرضهداشت و پیشبرد مقاصد خاص خود علیرغم میل ما استفاده نکند. »
دو شب توفانی
با همه ی توصیهها و تمهیدات هیئت دبیران کانون پیش از آغاز شبها و در جریان آن ، چند بار دکتر بکر و دستیارانش از سخنرانیها و شعرخوانیهای اعضای کانون برآشفته شدند ، به دبیران کانون اعتراض و پرخاش کردند ، و حتی کار به جایی رسید که میخواستند شبها را تعطیل کنند . نخستینبار در شب سوم و در پی سخنرانی شمس آلاحمد بود که دکتر بکر به دبیران کانون اعتراض کرد . آلاحمد پس از اشارهای به تاریخ کانون نویسندگان به معضل سانسور پرداخت . گفت فهرستی از هزار عنوان کتاب ممنوعه وجود دارد و نام نویسندگان ممنوعالقلم را به همراه بخشنامه ی محرمانه ی وزارت آموزش و پرورش در مورد جمعآوری کتابهای نویسندگان ممنوعالقلم از کتابخانههای مدرسهها خواند و در آخر گفت ما به «همه افرادی که هنوز تا گریبان در لجنزار بیقانونیهای تنگچشمانه دولت و در تلقیات و برداشتهای فاشیستی حاکم بر جامعه فرو نرفتهاند» میگوییم « آقایان ، اداره کل نگارش را، اداره سانسور را، اداره پروندهساز و محکومکنِ تفکر سالم معاصر را منحل کنید. »[۸۸]
باقر پرهام میگوید : « سخنرانی شمس یکجوری بود که خیلی ناراحتی ایجاد کرد . دکتر بکر آمد و به ما گفت : شما از چارچوب توافقهایی که با ما دارید فراتر رفتید و دارید اینجا آشوب به پا میکنید . ما هم درست است که رئیس انجمن فرهنگی هستیم ولی وابسته به یک سفارت خارجی هستیم و قید و بند سیاسی داریم و نمیتوانیم اینجا را تبدیل بکنیم به چیزی که بیایند علیه رژیم شعار بدهند و شورش بشود . گفتیم این را درست میکنیم. »[۸۹] و برای اینکه درستش کنند ، پس از شعرخوانی محمد زهری ، هوشنگ گلشیری (مجری آن شب) اعلام کرد : « از کلیه اعضای کانون نویسندگان ایران بهویژه از دوستانی که قرار است پس از امشب سخن بگویند یا شعر بخوانند و امشب در میان شما حضور دارند خواهش میکنیم پس از پایان جلسه برای گفتوگو و مشورت در محل رستوران همین باشگاه جمع شوند. » به گفته ی باقر پرهام، در آن جلسه « به بچهها گفتیم نکنید این کار را ».[۹۰]
دومین بار دکتر بکر به سخنرانی باقر مؤمنی ( شب پنجم ) اعتراض کرد . مؤمنی در ابتدای سخنرانیاش از حاضران خواست « به یاد همه آن از دسترفتگان ، [ «نویسندگان و شاعران و هنرمندان فراوانی » که « در راه آزادی کلام در نیمهراه زندگی جان خودشان را از دست دادهاند »،] و […] بیشتر از همه به یاد پنج نفر از آنها یعنی نیما یوشیج، صادق هدایت ، صمد بهرنگی ، جلال آلاحمد ، و علی شریعتی یک دقیقه سکوت کنیم. » جمعیت سکوت میکند . سپس مؤمنی سانسور و تأثیرات ویرانگر آن را بر جامعه ایران از انقلاب مشروطه به بعد مورد بررسی قرار میدهد ، به عوارض سانسور میپردازد ، و نتایج آن را توضیح میدهد که چیزی نیست جز « فقر فرهنگی »، « نگهداشتن مردم در بیخبری و غفلت »، « سرکوبی استعدادهای خلاق »، « جوانمرگی هنر و هنرمند »، « قطع پیوند ملت با فرهنگ گذشتهاش »، « جلوگیری از رشد و تعالی فرهنگ ملی »، « قطع پیوند روشنفکر با خودش و با ملت خودش و با فرهنگ مترقی جهان » و… . همچنین شکلهای مختلف سانسور را مطرح میکند و میگوید : « من دیگر از ترسی که بر فضای جامعه ما حاکم است و نه تنها قلم و کلام بلکه حتی اندیشه را هم در وجود متفکران از جولان بازمیدارد و همینطور از سانسورهای چند درجهای درون خود جامعه فرهنگی حرفی نمیزنم که چطور هنرمند از بیم جان و ناشر از غم نان ، درجه به درجه خود را و اثر هنری را سانسور میکنند. »[۹۱] جمعیت پرشور و طولانی مؤمنی را تشویق میکند . تا شب پنجم سخنرانان به این صراحت و جسارت که مؤمنی سخن گفت سخن نگفته بودند . جوی که پس از این سخنرانی بر باغ باشگاه ایران و آلمان حاکم شد حاکی از آن بود که از آن پس نمیتوان مانند شبهای گذشته سخن گفت . اولین نشانه ی این تحول واکنش غلامحسین ساعدی است . در میانه ی سخنرانی مؤمنی ، ساعدی برافروخته و معترض ، پس از پرخاش به بهآذین که « تو اصرار داشتی کلمه سانسور را در سخنرانی خود به زبان نیاورم و به جای آن ممیزی بگویم » و حالا مؤمنی اینطور میگوید[۹۲] ، از مجری شب پنجم میخواهد توضیح او را از تریبون برای جمعیت بخواند . سخنرانی مؤمنی و تشویق حضار که تمام میشود ، مجری میگوید : « دوست عزیزم غلامحسین ساعدی از من خواست که این توضیح را حتماً بدهم که به علت اینکه نخواسته کلمه فرنگی بهکار ببرد در سخنرانی خودش از کلمه ممیزی استفاده کرده و الا مفهوم بر همه روشن بوده .»
دکتر بکر به هیئت دبیران کانون بهشدت اعتراض میکند که چرا باز هم توافقها را زیر پا گذاشتهاید ؟ اما دکتر بکر نمیدانست سخنرانی باقر مؤمنی پیشدرآمدی بر یک شب طوفانی است . در حالیکه جمعیت در هیجان سخنرانی مؤمنی بود ، نوبت به شعرخوانی اسماعیل شاهرودی رسید . شاهرودی بیمار است و بستری ؛ بهجای او سیاوش کسرایی پشت تریبون میآید که به یاد شاهرودی و سپاس از او شعری از وی بخواند . ابتدا چنین میگوید : « اجازه بدهید یاد کنم از اسماعیل شاهرودی آزادیخواه ، پیشکسوت ، پیرو و دوست نیما ، همراه و همرزم ما در سالهای بعد از شهریور تا کنون. […] به او خواهم گفت که شاهرودی کار خودش را کرده . به هنگامی که جوانانی ، شاعرانی نظیر سعید سلطانپور [کفزدن جمعیت] پلنگ رزمدیده بهجای او به میدان میآیند و موسوی گرمارودی [کف زدن جمعیت] که این هر دو شاعر از آزمون دردناک نام و ننگ سربلند در میان ما نشستهاند و وظیفه خودشان را به موقع انجام خواهند داد […].» پس از این مقدمه ی پرشور ، کسرایی شعر بلند «تخم شراب!» سروده ی شاهرودی را میخواند و جمعیت تشویق میکند . گویی کسرایی را شور و هیجان جمعیت فراگرفته است ، چون میگوید : « اجازه بدهید تریبون را بدهم به سعید سلطانپور با وقتی که هنوز…» کفزدن جمعیت اجازه نمیدهد کسرایی ادامه بدهد . مجری به کسرایی میگوید الان نوبت سلطانپور نیست و… . چند لحظه بعد ، مجری که متحیر از این کار کسرایی است و در برابر عمل انجام شده قرار گرفته ، میگوید : « آقای سعید سلطانپور قرار بود که آخر جلسه ما باشند ولی [چند ثانیه مکث میکند وسپس با تردید میپرسد] الان آمادگی دارند؟ [گویا سلطانپور میگوید بله و مجری ادامه میدهد] میآیند برای شما شعرهاشان را میخوانند». سلطانپور در میان کفزدنهای پرشور و هلهله ی جمعیت پشت تریبون قرار میگیرد و اینطور آغاز میکند : «سلام . شکستگان سالهای سیاه ، تشنگان آزادی ، خواهران و برادرانم ، سلام .» آنگاه از کتابها و نمایشهایی توقیفشدهاش میگوید و اینکه « به جرم سرودن » اشعار مجموعه « آوازهای بند » که منتشر نشد « سه سال در بازداشتگاهها و بندها بهسر بردم و چون دیگران عقوبتهای نابهجا و وهنآور کشیدم. » از سانسور میگوید و اینکه اداره ی سانسور گفته است مجموعه ی اشعار « صدای میرا » در صورتی که ۲۱ صفحهاش حذف شود مجوز انتشار میگیرد . از محسن یلفانی و دیگر یاران زندانی یاد میکند و هنگامی که میگوید : « و من و همچنان کانون نویسندگان بهنام آزادی و بر بنیاد قانون اساسی ایران و متمم آن و اعلامیه جهانی حقوق بشر خواستار آزادی هنرمندان و دربندان هستم» جمعیت به شدت کف میزند ، سوت میزنند و عدهای شعار میدهند، زندهباد میگویند و… . شعرخوانی سلطانپور با ابیاتی از غزل حافظ ، با این مطلع « دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند »، آغاز میشود و سپس اشعار انقلابی خودش را میخواند ، پرشور و برانگیزاننده ؛ اشعاری که حکایت خشم زمانه است و جمعیت همدلانه او را تشویق میکند و تشویق میکند . شعر سلطانپور زبان حال بسیاری از آنهاست و آنها آمدهاند تا اشعاری از این دست را بشنوند ؛ اشعاری که بهصراحت حاضران را به ایستادن در برابر فضای اختناق فرا میخوانند .
هنوز سلطانپور دو شعر نخوانده بود که «همه گردانندگان این شبها را — آلمانی و ایرانی — به هراس میافکند ».[۹۳] اینبار دکتر بکر صبر و تحمل را از دست داده و به اعتراض بسنده نمیکند . باقر پرهام میگوید : « دکتر بکر آمد و داد و بیداد و فریاد که یا این را بیاورید پایین یا من میروم میکشمش پایین . گفتم آقا این کار را نکن . ما خودمان به هر ترتیب این را میآوریم پایین . به هزار زحمت راضیاش کردیم که آقا تو این کار را نکن . جمعیت برآشفتهای که همه برای او کف میزنند میریزند سرت و اصلاً قیامت به پا میشود. »[۹۴] تنها دکتر بکر و دستیارانش عصبانی و نگران نیستند بلکه دبیران و اعضای کانون هم بهشدت نگرانند. « دبیران کانون نه تنها برای ادامه این شبها ، بل برای موجودیت کانون احساس خطر میکنند.» [۹۵] برخی از اعضای کانون که اقدام سلطانپور را ماجراجویانه و خطرناک میدانند برافروخته و معترضند . باقر پرهام به سراغ بهآذین میرود و میگوید : « آقای بهآذین یا این را میآورید پایین یا ما کانون را بههم میزنیم. »[۹۶] در آن موقع پرهام تصور میکرد سلطانپور را بهآذین و سیاوش کسرایی تحریک کردهاند حال آنکه ، نه تنها بهآذین نقشی نداشت بلکه « برآشفته و نگران » هم بود.[۹۷] سرانجام پس از اصرارهای پیاپی بهآذین و کسرایی (به حدی که جمعیت هم متوجه میشود) سلطانپور شعرخوانی را تمام میکند . البته جمعیت همچنان مشتاق شنیدن شعرهای سلطانپور یا شعرهای مشابه آن بود و دیگر شنیدن اشعار غیرصریح و اشارهها و کنایههای در پرده راضیاش نمیکرد . اورنگ خضرایی که نوبت شعرخوانی او بود این را دریافته و از اینرو خطاب به جمعیت میگوید : « شاید حق این بود که سعید سلطانپور ادامه میداد اما به هرحال نوبتی هم به من داده شده. »
اما این همه ی ماجرای شب پنجم نیست ؛ پس از خضرایی نوبت شعرخوانی علی موسوی گرمارودی است . او نیز مانند سلطانپور تازه از زندان آزاد شده و جمعیت مشتاق شنیدن اشعار اوست . گرمارودی را پرشور تشویق میکنند و انتظار دارند مانند سلطانپور رفتار کند، اما گرمارودی چنین قصدی ندارد . اشعارش گرچه در معنا از مقاومت و مبارزه میگوید اما چنان نیست که بر شور جمعیت بیفزاید . قبل از اینکه گرمارودی ششمین شعر را بخواند مجری پشت تریبون میآید و میگوید : « از اعضای محترم کانون نویسندگان ایران که در میان جمعیت هستند تقاضا میشه برای یک مذاکره دستهجمعی تشریف بیاورند به آن سالن که سمت چپ و بالاست .»
معلوم است که باز هم مشکلی پیش آمده است . باقر پرهام میگوید : « دکتر بکر ما را خواست که باید برنامه قطع بشه . گفت همین حالا باید قطع بشه . گفتم آقا جان ، با دههزار نفر آدم برانگیخته که الان نمیشه . گفت باید برنامه قطع بشه . همین حالا تلفن میکنم به رادیو تلویزیون که خبر بدهند و خودم هم میروم پشت تریبون میگویم برنامه قطع شده است. […] عصبانی شد و از ما قهر کرد و رفت توی رستوران آنجا مشغول شام خوردن شد. […] رفتم تو رستوران پهلویش و گفتم آقای بکر من حرفی ندارم شما این کار را بکنید اما یک چیزی به شما بگویم . این جمعیت را میبینی ، پنج شش هزار نفر همه هم برافروخته و تحریکشده . به زور هم سلطانپور را پایین کشیدیم و بدتر هم شده . اگر تو بروی این کار را بکنی اینجا زد و خورد پیش بیاید پنجاه نفر زیر دست و پا بمیرند مسئولیتش با تو است. قبول میکنی؟ […] گفت پس میگویی چه کار کنیم ؟ گفتم هیچکار . ما به عنوان هیئت دبیران میرویم یک متن کوتاهی را میخوانیم و این داستانی [را] که پیش آمده یکجوری ترمیمش میکنیم و به شما هم قول میدهیم که در شبهای دیگر کنترل بیشتری بکنیم و نگذاریم کسی اینجوری که این آقا تندروی کرده خارج بشود از جاده . گفت باشه. »[۹۸]
در حالی که پرهام در حال مذاکره با دکتر بکر بود و دبیران و اعضای کانون هم به فکر چارهاندیشی ، در شعرخوانی موسوی گرمارودی اتفاقی افتاد که میتوانست منجر به مداخله ی مأموران پلیس شود . هنگامی که گرمارودی میخواهد هشتمین شعر را با نام « در ستایش رادی » بخواند عدهای از جمعیت از جا برمیخیزند و قصد ترک باغ را دارند . دیر وقت است و شب پنجم بیش از شبهای پیشین طول کشیده . چند نفری میگویند : « بمانید، بمانید. » موسوی گرمارودی میگوید : « آقایان اشکالی ندارد . آقایانی که میخواهند بروند تشریف ببرند . شیعه و تشیع همیشه مظلوم بوده است . هیچ مانعی ندارد . عرض کردم ما همیشه در اقلیتیم. [عدهای کف میزنند]. شاید برنامه این بوده که سخن یک شیعه کمتر شنیده شود . اشکالی ندارد . هرکس میخواهد کاملاً آزاد است، برود .» عدهای کف میزنند و گرمارودی شعر « در ستایش رادی » را از ابتدا میخواند . نوار صوتی که در دست دارم در میانه ی خواندن این شعر به پایان میرسد . گویا از آن به بعد واقعهای روی داده است زیرا، بهآذین مینویسد : در هنگام شعرخوانی گرمارودی « جمعیت گویی منفجر میشود ، هو میکند ، سوت میکشد ، به پا میخیزد و به سوی سکوی سخنرانی در تلاطم میافتد ، میخواهد گوینده را از سکو پایین بکشد . و این بهراستی خطاست. »[۹۹] بهآذین توضیح نمیدهد « تلاطم جمعیت » چه سرانجامی داشت و در خاطرات دیگر اعضای کانون هم به این واقعه اشارهای نشده است . هر چه بوده ، احتمالاً مرزبندی ایدئولوژیک او و اتهامی که با گفتن « شاید برنامه این بوده… » وارد کرد ، در تحریک عدهای از جمعیت بیتأثیر نبوده است .
در آن شب و روز بعد ، سرانجام ، مذاکره ی دبیران کانون و دکتر بکر به این توافق انجامید که از شب ششم سخنرانی از برنامه حذف شود ، شبها به صورت شب شعر ادامه یابد ، و بر شعرخوانیها نظارت بیشتری اعمال شود . در شروع شب ششم ابتدا دکتر بکر به آلمانی سخنرانی میکند و دستیارش شارتس آن را به فارسی ترجمه میکند . لُب کلام دکتر بکر چنین است : ما « […] به خود اجازه نمیدهیم در مسائل سیاسی داخلی این کشور که مهمان آن میباشیم ، مداخله کنیم . ما فوقالعاده متأسفیم که در طول برنامههای شبهای شاعران چند بار به مسائل سیاسی اشاره شده است . زیرا ما از هرگونه اظهارنظر سیاسی دور هستیم و این نکتهای است که میل داریم برای مهمانان گرامی خود صریحاً روشن کنیم . […]». هیئت دبیران کانون هم بیانیهای نوشت که باقر پرهام آن را خواند . هیئت دبیران پس از اشاره به موضع کانون درباره ی پایبندی به قانون اساسی و متمم آن و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و تشکر از انستیتو گوته برای پذیرش برگزاری این شبها ، اعلام میکند : « متأسفانه در بعضی از شبها بعضی از سخنرانان و شاعران از حد مسئولیت مشترک پا فراتر گذاشتند و مسائلی را عنوان کردند که در شرایط حاضر، بهویژه در چارچوب همکاری با موسسه گوته ، شایسته ی آن نبود که عنوان شود . هیئت دبیران موقت کانون نویسندگان ایران از این بابت بسیار متأسف است. […]» از امشب به بعد برنامه شعرخوانی است و تنها در شب آخر ، در آخرین برنامه که سخنرانی است ، سخنران تجربه ی این شبها را جمعبندی کرده و با شما در میان میگذارد .
اعلام این خبر با واکنش منفی جمعیت مواجه میشود . خواندن بیانیه که تمام شد عدهای کمشمار بیرمق کف میزنند ، همه معترضند . اسلام کاظمیه پشت تریبون میآید تا جمعیت را آرام کند . میگوید: « دوستان عزیز ، تکیه ما بر متانت شماست. » برخلاف شبهای قبل ، این بار نه تنها کسی به این توصیه توجه نمیکند بلکه بهشدت اعتراض میکنند و عدهای — کم یا زیاد؟ — میخواهند به اعتراض از باشگاه بیرون بروند . در آن میان چند نفر داد میزنند : « برو بابا» ، « نمیخواهیم » و … . کاظمیه هم با ناراحتی میگوید : « حق با شماست. ما هم بیحق نیستیم . خواهش میکنم متانتتان را حفظ کنید. »
هیئت دبیران کانون که متوجه وخامت اوضاع شده برای اینکه کنترل از دستش خارج نشود و اتفاق ناگواری رخ ندهد ، از یکسو میکوشد با فرستادن سعید سلطانپور به پشت تریبون و تغییراتی در برنامه آرامش را برقرار کند و از سوی دیگر تلاش میکند دکتر بکر را وادار به موافقت با ادامه ی سخنرانیها کن د. سعید سلطانپور در میان کفزدنهای جمعیت پشت تریبون میآید و از آنها میخواهد «اجازه بفرمایید شاعران اشعار خود را بخوانند.» اما جمعیت چنان خشمگین و معترض است که به توصیه ی سلطانپور هم آرام نمیگیرد . در میان همهمه و فریادهای اعتراض ، سلطانپور میگوید : « اجازه بفرمایید ، اجازه بفرمایید . در این مدت که شاعران اشعار خود را میخوانند مسلماً انستیتو گوته در برابر ملت ایران که شما به نحوی نمایندگان آن هستید ، احساس مسئولیت خواهد کرد با اعضای کانون وارد گفتوگو میشود. […]» سپس سیاوش کسرایی را برای شعرخوانی دعوت میکند که قرار بود آخرین شاعر آن شب باشد ولی به عنوان نخستین شاعر شعر میخواند. آمدن کسرایی پشت تریبون اقدامی مؤثر است و پس از کفزدنها و سوتزدنهای تشویقآمیز برای کسرایی ، آرامش برقرار میشود . پس از کسرایی ، حسن ندیمی و سپس محمد خلیلی هم شعر میخوانند . معلوم است عدهای از اعضای کانون از تصمیم دکتر بکر عصبانیاند . مثلاً محمد خلیلی پس از خواندن شعر « آهنگر » از نیما یوشیج خطاب به جمعیت میگوید : « من دلم میخواست که ، یعنی همه ما دلمان میخواست که ، زیر سایه هتل هیلتون شعر نخوانیم .» و جمعیت یکپارچه و طولانی کف میزند . در حد فاصل شعرخوانیها چند بار مجری آن شب خبر میدهد که دبیران کانون سرگرم مذاکره با مسئولان انستیتو گوتهاند و نتیجه اعلام خواهد شد و هر بار در میان جمعیت عدهای میخواهند گلشیری سخنرانی کند . سرانجام گفتوگو به نتیجه میرسد و دکتر بکر با ادامه ی سخنرانیها موافقت میکند . اسلام کاظمیه پشت تریبون میآید و خوشحال و خندان میگوید : «آقای هوشنگ گلشیری ، آقای هوشنگ گلشیری در میان جمع ما هستند . بچهها خیلی ممنونیم . یک برخاستن و یک برو بابای شما هوشنگ گلشیری را برگرداند . ما متکی هستیم به نیروی آری یا نه گفتن شما . هوشنگ گلشیری . راه را برایش باز کنید . خواهش میکنم .» کاظمیه ، برخلاف یک ساعت پیش ، چنان سرحال است که در پشت تریبون شوخی هم میکند. میگوید: « دوستان ، قبل از اینکه این مرحوم مغفور شازده احتجاب با شما صحبت کند […]»
بهآذین اقدام دکتر بکر در تصمیم به قطع سخنرانیها را چنین ارزیابی میکند : « اگر اشتباه نکنم ، با این اعتراضشان خواستهاند عذری در برابر رژیم داشته باشند .»[۱۰۰] باقر مؤمنی قضییه را به صورتی دیگر دیده است . او دکتر بکر را « نماینده مقامات رسمی سانسور » یعنی دولت ایران میدانست که « فشار خشنی برای محدود کردن سخنرانیها و شعرخوانیها » به هیئت دبیران کانون وارد میکرد . « تظاهر این فشار … در تعطیل گفت وشنود [جلسه بحث و انتقاد] روز شنبه ۲۳ مهر و محدود کردن سخنرانیهای همین روز » قابل مشاهده است و زیر فشار جمعیت بکر با ادامه ی سخنرانیها موافقت کرد . [۱۰۱] اگرچه اشعاری که سلطانپور در شب پنجم خواند ، تند و انقلابی بود و اوضاع پرمخاطرهای را در آن شب پدید آورد ، اما تا کنون کسی توضیح نداده است چرا دکتر بکر درصدد برآمد سخنرانیها و نه شعرخوانیها را از برنامه ی شبها حذف کند؟ آیا بحران ناشی از شعرخوانی سلطانپور بر علت اصلی حذف سخنرانیها سایه نینداخته است ؟ آیا نارضایتی دولت ایران یا ساواک از سخنرانیهای شبهای نویسندگان و شاعران که با سخنرانی باقر مؤمنی به اوج خود رسید ، علت حذف سخنرانیها نبود ؟
سخنرانها چه گفتند؟
در آن ده شب چهارده نویسنده سخنرانی کردند . از میان آنان سیمین دانشور به « مسائل هنر معاصر »، هوشنگ گلشیری به سیر داستان نویسی ایران و جوانمرگی خلاقیت داستاننویس ایرانی ، داریوش آشوری به قلمرو آزادی درونی انسان در شعر ، محمدعلی مهمید به « آرمانگرایی در شعر فارسی » پرداختند . باقر پرهام از نظر جامعهشناسی جامعه سنتی را نقد کرد و فریدون تنکابنی هم داستان خواند . محور و موضوع هشت سخنرانی دیگر ، سانسور و نتایج آن در جامعه ی ایران و ضرورت برقراری آزادی اندیشه و بیان بود . با وجود تفاوت در بینش و نحوه ی طرح موضوع و کیفیت مطالب ، سخنرانیها بیآنکه از قبل هماهنگ شده باشد ، مکمل یکدیگر بودند . منوچهر هزارخانی به موضعگیریهای غیرمستقیم مسئولان حکومت به خواستهای کانون نویسندگان پاسخ داد . از جمله گفت : در گفتههای آنها « سخن از حق آزادی اندیشه و بیان نیست ، دست بالا از نوعی ضرورت تخفیف سانسور و بلامانع بودن کاهش نسبی کنترل قلمها » میگویند . آنها خود را « قیّم » مردم میدانند حال آنکه « ما گفتهایم و میگوییم که یک ملت بالغ و رشید نیاز به قیّم و مرشد ندارد و خود کاملاً قادر است درست را از نادرست تمییز دهد. »[۱۰۲] مصطفی رحیمی سترون شدن فرهنگ در ایران را مورد بررسی قرار داد و گفت علت آن چیزی نیست جز سانسور . « خلاقیت هنری و ادبی در وطن ما فراز و نشیب داشته ولی هیچگاه از حرکت بازنمانده است مگر به سبب ممیزی .» دولت از طریق سانسور « با یک دست در برابر نویسندگان و شاعران و هنرمندان واقعی دیوار میکشد و با دست دیگر ، نویسندگان بدلی ، شاعران بدلی ، و هنرمندان بدلی را بهطور مستقیم و غیرمستقیم مینوازد .» رحیمی مانند دیگر سخنرانان تأکید کرد : « برای جلوگیری از انحطاط فرهنگ باید قلم رها شود تا آنچه بدان مینویسند بهکار آید. »[۱۰۳] غلامحسین ساعدی از « شبههنرمند » و مشخصات آن گفت و توضیح داد شبههنرمند که زاییده ی سانسور است ، چون تنها به منافع شخصی خودش فکر میکند و « هیچ امر اجتماعی برایش مطرح نیست » به خدمت حکومت درمیآید . سخنرانان عموماً به سانسور دولتی پرداختند و ضرورت برچیدن آن را توضیح دادند . اما بهرام بیضایی در سخنرانیاش با عنوان « در موقعیت تئاتر و سینما » ضمن اشاره به سانسور دولتی ، عمدتاً به سانسوری پرداخت که از سوی اقشار مختلف جامعه و « منتقدان متعهد » به نویسنده و هنرمند تحمیل میشود ؛ معضلی که تا آن زمان چندان مورد توجه قرار نگرفته بود یا اگر هم گرفته بود بهصراحت بیان نشده بود . بیضایی گفت تنها برچیدن سانسور دولتی کافی نیست بلکه « اگر این خانهتکانی باید رخ دهد مقداری از آن هم باید این طرف ، در ما اتفاق بیفتد. » و تأکید کرد : « من خیال میکنم روزگاری که در آن دستگاه دولت از طرفی و جماعت بافرهنگ از طرف دیگر به یکسان سازنده را محدود میکنند ، بد روزگاری است. »[۱۰۴]
در آن ده شب ۴۳ شاعر نیز شعر خواندند . پیش از شروع شبها برای بسیاری از اعضای کانون نویسندگان مشخص بود که شعر غیراجتماعی طرفداری نخواهد داشت . در اینباره منصور اوجی میگوید : « خانم دانشور با آن طنز خاص خودشان فرمودند : اوجی شعر عشقی به درد نمیخورد . بیا و شعرهای اجتماعیات را بیاور . من هم همین کار را کردم. »[۱۰۵] واکنش جمعیت در آن ده شب به سخنرانیها و شعرخوانیها همین پیشبینی را اثبات کرد . شاعران سیاسی شناختهشده بهویژه سعید سلطانپور ، نعمت میرزازاده ، سیاوش کسرایی ، و موسوی گرمارودی پرشور تشویق میشدند؛ اما برای شاعرانی که شعرشان چنان رنگ و بویی نداشت ، بیرمق دست میزدند گویی رفع تکلیف میکنند یا به عبارت دقیقتر، اعلام موضع میکنند . نحوه ی برخورد با سخنرانان نیز چنین بود . هر گاه سخنران از آزادی میگفت و صریح یا در پرده به حکومت حمله میکرد ، جمعیت با کفزدنهای طولانی ، صاحب سخن را بر سر ذوق میآورد ؛ و اگر در کلام سخنران نکتههایی از این دست نمییافتند ، بیحوصله میشدند . تنها چند ماه بعد ، عزم نهفته در آن تشویقهای پرشورِ شبهای نویسندگان و شاعران ایران آشکار شد اما اینبار در خیابانها .
اصفهان ، آبان ماه ۱۳۹۱
پینوشتها :
۱. برای اطلاع بیشتر درباره ی چگونگی تشکیل کانون نویسندگان ایران و مشروح فعالیتهای آن در دوره ی اول ، بنگرید به : محمدحسین خسروپناه ، «کانون نویسندگان ایران (۱۳۴۷ ـ ۱۳۴۹)»، فصلنامه زندهرود ، شماره ۴۳ ـ ۴۵، تابستان ـ زمستان ۱۳۸۶، صص ۷۹ـ۱۲۰.
۲. برای اطلاع بیشتر بنگرید به : تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران ، مصاحبه سید ولیرضا نصر با باقر پرهام ، ۲۸ نوامبر ۱۹۹۰، نوار شماره ۲B ؛ تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران ، مصاحبه شیرین سمیعی با اسلام کاظمیه ، ۳ نوامبر ۱۹۸۳ و۸ مه ۱۹۸۴ ، نوار شماره ۱B. (برای مجموعه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، ر . ک . به : http://fis-iran.org)
۳. باقر پرهام، پیشین.
۴. « نامه کانون نویسندگان ایران » ، نوید ، شماره ۷، مرداد ۱۳۵۶.
۵. کاظمیه ، پیشین .
۶. همانجا .
۷. بهآذین ، از هر دری … ، ( جلد ۲ ) تهران : جامی ۱۳۷۲ ، ص ۳۶.
۸. روزنامه ی اطلاعات ، ۱۴تیر ۱۳۵۶.
۹. برای این نامهها ، بنگرید به : کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک (تهران : مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ، زمستان ۱۳۸۲) ، صص. ۲۲۶ـ ۲۳۰.
۱۰. بهآذین ، پیشین ، صص ۶۹ـ ۷۰.
۱۱. همان ، ص ۵۶.
۱۲. همان ، صص. ۵۶ـ ۵۷؛ باقر پرهام در اینباره و اختلافاتی که در هیئت دبیران پیش آمد بیشتر توضیح میدهد . بنگرید به : پرهام ، پیشین ، نوار شماره ۳A.
۱۳. نعمت میرزازاده ، « ده شبی که روزها را آفتابی کرد » ، در :
www.iran-emrooz.net/index.php/farhang/more/41446
۱۴. « گفتوشنود با جواد طالعی » ، در : مسعود نقرهکار، تاریخ جنبش روشنفکری ایران ، جلد ۵ (سوئد ، نشر باران ، بی تا ) ، ص ۲۷۹.
۱۵. « گفت و شنود با فریدون تنکابنی »، در : نقرهکار، پیشین ، ص ۱۱۵.
۱۶. محمد خلیلی ، « ده شب »، جُنگ تجربه ضمیمه ماهنامه تجربه ، مهرماه ۱۳۹۰، ص.۳۷.
۱۷. « گفت و شنود با جلال سرفراز »، در : نقرهکار ، پیشین ، ص ۲۸۵.
۱۸. باقر پرهام ، پیشین ، نوار شماره ۳A.
۱۹. تنکابنی ، پیشین ، ص ۱۱۵.
۲۰. بهآذین ، پیشین ، ص ۶۸.
۲۱. برای نمونه ی برخی از آن اتهامها ، بنگرید به : ده شب (شبهای نویسندگان و شاعران در انجمن فرهنگی ایران و آلمان) ، به کوشش ناصر مؤذن ( تهران، امیرکبیر ۱۳۵۷) ، صص. ۴۱۵و ۵۵۱ و ۶۹۲ .
۲۲. بهآذین ، پیشین ، ص ۶۸.
۲۳. سرفراز، پیشین ، ص ۲۸۵.
۲۴. تنکابنی ، پیشین ، ص ۱۱۵.
۲۵. بهآذین ، پیشین ، ص. ۶۸.
۲۶. همان ، ص ۷۴.
۲۷. برای نمونه بنگرید به : « چرا شاعران و نویسندگان ما سکوت کردهاند؟ »، اطلاعات ، ۶ شهریور ۱۳۵۶.
۲۸. تنکابنی ، پیشین ، ص ۱۱۶.
۲۹. همانجا .
۳۰. باقر پرهام ، پیشین .
۳۱. تنکابنی ، پیشین ، ص ۱۱۶.
۳۲. ده شب ، پیشین ، ص ۱۱۷.
۳۳. مفتون امینی، « ساواک هیچ دخالتی در جلسات ده شب نکرد » ، در:
http://tarikhirani.ir/Modules/files/Phtml/files.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=37&filesId=353
۳۴. بهآذین ، پیشین ، ص ۶۹.
۳۵. ده شب ، پیشین ، ص ۴۱۵.
۳۶. تنکابنی، « خاطراتی از شبهای شعر گوته »، در :
www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/10/121020_l41_book_tonekaboni_goethe_nights.shtml
۳۷. « گفت و شنود با اصغر واقدی »، در : نقره کار، پیشین ، ص ۳۴۴.
۳۸. باقر پرهام ، پیشین .
۳۹. تنکابنی ، پیشین ، ص ۱۱۷.
۴۰. « گفت و شنود با باقرمومنی »، در : نقرهکار ، پیشین ، ص ۱۹۳.
۴۱. منصور اوجی « هوای باغ نکردیم »، جُنگ تجربه ضمیمه ماهنامه تجربه ، مهرماه ۱۳۹۰ ، ص ۴۰.
۴۲. ده شب ، پیشین ، ص ۴۱۵.
۴۳. بنگرید به : ده شب ، پیشین ، صص ۴۱۱ـ ۴۱۳.
۴۴. رستاخیز ، ۲۱ مهر ۱۳۵۶.
۴۵. تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران ، مصاحبه مهناز افخمی با هما ناطق ، ۱۵ ژوئیه ۱۹۹۰، نوار شماره ۱B.
۴۶. هوشنگ گلشیری ، « شبهای باران »، جُنگ تجربه ضمیمه ماهنامه تجربه ، مهرماه ۱۳۹۰، ص ۳۶.
۴۷. فاروق امیری ، « ده شب گوته ؛ خاطره روزهایی که بازار شعر داغ بود » ، در :
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/10/121017_l41_book_goethe_anniversary.shtml
۴۸. بنگرید به : کانون نویسندگان به روایت اسناد ساواک ، ص ۲۳۹.
۴۹. پوستر شبهای نویسندگان و شاعران ایران ، و روزنامه اطلاعات ، ۱۲مهر ۱۳۵۶.
۵۰. روزنامه کیهان ، ۱۹ مهر ۱۳۵۶.
۵۱. بزرگ خضرایی ،« قصه ماهی سفید کوچولوی پوستر شبهای گوته »، در :
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/10/121018_l06_goethe_nights_bozorg_khazraei_fa.shtml
۵۲. همانجا .
۵۳. علی امینی نجفی ، « ده شب گوته ؛ پایان شب تاریک استبداد » ، در:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/10/121028_l41_goethe_kanoon_amini.shtml
۵۴. خضرایی ، پیشین .
۵۵. طالعی ، پیشین ، ص ۲۷۹.
۵۶. امینی نجفی، پیشین .
۵۷. خضرایی ، پیشین .
۵۸. همانجا .
۵۹. روزنامه اطلاعات ، ۱۲ مهر ۱۳۵۶.
۶۰. خلیلی ، پیشین ، ص ۳۸.
۶۱. روزنامه اطلاعات ، ۱۷ مهر ۱۳۵۶.
۶۲. اوجی ، پیشین ، ص ۴۱.
۶۳. بهآذین ، پیشین ، صص ۷۲ـ۷۳ .
۶۴. خلیلی ، پیشین .
۶۵. ده شب ، پیشین ، ص ۴۰۷.
۶۶. باقر پرهام ، پیشین ، نوار شماره ۳A.
۶۷. امینی نجفی ، پیشین .
۶۸. همانجا .
۶۹. روزنامه اطلاعات ، ۱۹ مهر ۱۳۵۶.
۷۰. بهآذین ، پیشین ، ص ۷۲؛ بهآذین در سخنرانیاش در شب دهم گفت جمعیت غالباً سر به ده هزار نفر و بیشتر میزد . ده شب ، پیشین ، ص ۶۲۷.
۷۱. توضیح اسماعیل خویی ، در : تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ، به کوشش ع . باقی (تهران، نشر تفکر، ۱۳۷۳)، ص ۲۲۷.
۷۲. بهآذین ، پیشین ، ص ۷۳.
۷۳. تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد ، مصاحبه ضیا صدقی با غلامحسین ساعدی ، نوار شماره ۲ ، ۵ آوریل ۱۹۸۲ http://www.fas.harvard.edu/~iohp/transcripts/12.html.
۷۴. خلیلی ، پیشین .
۷۵. روزنامه نوید ، شماره ۹ ، آبانماه ۱۳۵۶.
۷۶. « نامهای از ایران »، روزنامه حقیقت ، ضمیمه شماره ۱۶، دیماه ۱۳۵۶.
۷۷. کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک ، پیشین ، صص ۲۳۹و ۲۶۱.
۷۸. نامهای از ایران ، پیشین .
۷۹. همانجا .
۸۰. داریوش همایون ، من و روزگارم ، در گفتوگو با بهمن امیرحسینی (نشر تلاش ، ۱۳۸۷) ، نسخه اینترنتی.
۸۱. همانجا .
۸۲. سیروس علینژاد ، « ده شب گوته ؛ اخراج یک روزنامهنگار از آیندگان » . در :
www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/10/121015_l44_goetheh_alinejad.shtml
۸۳. برای نمونههایی از آن گزارشها بنگرید به : کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک ، پیشین ، صص ۲۳۹ـ۲۷۸.
۸۴. « گفتوگو با رئیس وقت انستیتو گوته درباره ده شب پرهیجان »، در : www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/121013_141_book_gotehe_interview.shtml.
۸۵. واقدی ، پیشین ، ص ۳۳۵.
۸۶. ساعدی ، پیشین .
۸۷. ده شب ، پیشین ، ص ۴۰۸.
۸۸. همان ، ص ۱۱۹.
۸۹. باقر پرهام ، پیشین ، نوار شماره ۳A.
۹۰. همانجا .
۹۱. برای متن سخنرانی باقر مومنی ، بنگرید به : ده شب ، صص ۲۵۳ـ۲۶۵.
۹۲. بهآذین ، پیشین ، ص ۷۶.
۹۳. بهآذین ، پیشین ، ص ۷۴.
۹۴. باقر پرهام ، پیشین ، نوار شماره ۳B.
۹۵. بهآذین ، پیشین ، ص ۷۴.
۹۶. باقر پرهام ، پیشین ، نوار شماره ۳B.
۹۷. توضیح مسعود نقرهکار ، ص ۲۸۶. نقرهکار یکی از حاضران در آن شب بوده است .
۹۸. باقر پرهام ، پیشین ، نوار شماره ۳B.
۹۹. بهآذین ، پیشین ، ص ۷۷.
۱۰۰ . همان ، ص ۷۸
۱۰۱. باقر مؤمنی ، درد اهل قلم (بیجا ، بینا ، بیتا [۱۳۵۷]) ، ص ۲۲ . جلسه بحث و انتقاد شب پنجم که طبق برنامه باید روز ۲۳ مهرماه در سالن سخنرانی انستیتو گوته برگزار میشد ،به دستور دکتر بکر تعطیل شد. آن جلسه ، پس از توافقهای شب ششم ، روز ۲۴ مهرماه بدون حضور سعید سلطانپور تشکیل شد .
۱۰۲. بنگرید به : ده شب ، پیشین ، ص ۵۹ و ۶۱.
۱۰۳. بنگرید به همان ، ص ۴۷۵ و ۴۷۷.
۱۰۴. بنگرید به همان ، صص ۱۲۰ـ۱۲۵.
۱۰۵. منصور اوجی ، پیشین ، ص ۴۰.
برگرفته از : فصلنامه ی نگاه نو ، شماره ۹۵ ، پائیز ۱۳۹۱ ، ص ۱۰ ـ ۲۵
نظر شما