بهزاد عشقی
روزهای رفته و خاطرات خاکسترشده و یادهای به یادمانده . سی سال ماهنامه « فیلم » و چهارصد و چهل و چند روی جلد . آیا می شود از میان این انبوه یک یا دو جلد را برگزید و در باره اش نوشت ؟ آیا می شود در میان خیل خاطرات به یادمانده ، به چند خاطره ی محدود بسنده کرد ؟ جلدهای مجله در عین حال نوعی فیلمشناخت در باره سی سال فیلم سازی در سینمای پس از انقلاب ایران است ؛ چرا که تقریبا اغلب جلدهای مجله اختصاص به آگهی فیلم هایی داشت که در ایران اکران می شدند و به این اعتبار روی جلدهایی بیشتر به یادمانده و به خاطره ی جمعی مخاطبان مجله « فیلم » بدل شده اند که اختصاص به فیلم های ماندگار سینمای ایران داشته اند . یکی از این فیلم ها « دونده » ساخته امیر نادری است و یکی از جذاب ترین روی جلدهای مجله « فیلم » نیز به این فیلم اختصاص پیدا کرده است . یک قالب یخ روی یک بشکه نفت . امیرو با نگاهی خواهنده می کوشد این یخ را به دست آورد . ذره های آب به هوا پراکنده شده و در زمینه نیز آتش چاه های نفت دیده می شود . عکس معمولا رویدادی مربوط به گذشته است و از خاطرات سپری شده سخن به میان می آورد ؛ اما این عکس زنده و چندوجهی است و آب و آتش را به مثابه دو عنصر مهم حیات به هم آمیخته و انگار در زمان حال با ما سخن می گوید . سال های غربت و گسست بود ؛ گسست از فیلم های مصرفی و مفرح سینمای پیش از انقلاب ، گسست از سینمای متفاوت و فیلم سازان شاخص ایرانی . داریوش مهرجویی به غربت رفته بود ؛ بهرام بیضایی و مسعود کیمیایی و علی حاتمی ، فیلم هایی می ساختند که هرگز به نمایش درنمی آمد ؛ پرویز کیمیاوی و آربی آوانسیان و بسیاری دیگر ترک دیار کرده بودند؛ ناصر تقوایی در آمد و شد به تلویزیون برای ساخت سریالی بود که هرگز نتوانست بسازد ، بسیاری از ستارگان سینمای پیش از انقلاب به سایه رفته بودند و بازیگرانی به میدان آمده بودند که بسیاری از آنها جایی در حافظه تصویری مخاطب نداشتند . سال های سینمای متوسط و زیرمتوسطی بود که صرفا شعار می داد . نه می توانست سرگرمی بیافریند ، و نه قادر بود باعث لذت زیبایی شناسی مخاطب شود . در چنین هنگامه ای ، « دونده » بوی خوش آشنایی و پیوند با عصر طلایی سینمای ایران بود . « دونده » به نخستین سفیر سینمای ایران در جشنواره های برون مرزی بدل شد و مسیر را برای دیگر فیلم سازان ایرانی ، و از جمله عباس کیارستمی ، هموار کرد تا در جشنواره ها بدرخشند و دیده شوند . البته فیلم خالی از ایراد نبود . آن نگاه آرمانی به کودکان حماسی و گریز از واقعیت های ملموس و مشخص ، جای چون و چرا داشت . تضادها در شهرهای بزرگ جاری بود و نگارنده در آن ایام بیشتر دلبسته سینمای اجتماعی ایران بودم و « دونده » می رفت که نوعی سینمای حاشیه ای را جانشین سینمای شهری و اجتماعی کند . اما با این همه نمی شد در مقابل آن همه شور و شعور و زیبایی دیده فرو بست و فیلم را نادیده گرفت . « دونده » روح تازه ای به سینمای ایران دمید و امیر نادری نیز هرگز نتوانست از این فیلم فراتر برود و اثر ارزنده تری ارائه دهد . از این نظر خاطره « دونده » با خاطره عکسی که از همین فیلم روی جلد مجله چاپ شده در نظر به هم آمیخته و آن شماره از مجله « فیلم » را برای همیشه در حافظه ام ماندگار کرده است .
برگرفته از : ماهنامه فیلم ، شماره ۴۵۰ ، ۲۰ آبان ماه ۱۳۹۱ ، ص ۸۵
نظر شما