۸ - آبان - ۱۳۹۱
دکتر علی علی بابایی درمنی


افلاطون، فیلسوف بزرگ یونانی بر این باور بود که برای حل مشکلات یک جامعه، آن جامعه باید به زیر بیرق حکومت حکیمانه‌ی یک « شاه – فیلسوف » قرار گیرد. بنا به اعتقاد افلاطون، جهان مُثُل (جهان مینوی) در آن‌سوی جهان مادی (گیتی) واقع است و آن‌چه در این جهان روی می‌دهد، بازتاب ناقص آن جهان است. اما اگر انسان نمونه‌های کامل و غایت نهایی تمامی امور را که در جهان مُثُل می‌باشند، بشناسد و خود را با آن تطبیق دهد، قادر خواهد بود، جامعه‌ای بهتر از جامعه موجود در گیتی بسازد. این وظیفه را افلاطون بر دوش کسانی می‌نهد که آنها را شاه – فیلسوف می‌نامد، یعنی مردانی که توان ذهنی ممتاز و دانش فراوان دارند. « اگر در جامعه فیلسوفان پادشاه نشوند، یا کسانی که امروز عنوان شاه و زمامدار به خود بسته‌اند به راستی دل به فلسفه نسپارند، و اگر فلسفه و قدرت سیاسی با یکدیگر توأم نشوند، و  همه طبایع یک جانبه امروزی، که یا تنها به این می‌گرایند یا به آن، از میان برنخیزند، بدبختی جامعه‌ها و به طور کلی بدبختی نوع بشر، به پایان نخواهد رسید.»  (۱)

چنانچه در کتاب « آلکیبیادس » نوشته افلاطون نیز نکته‌ای از نگاه تحسین‌آمیز افلاطون به کوروش بزرگ حکایت دارد، و به نظر می‌رسد که افلاطون شاه – فیلسوف آرمانی خود را در وجود کوروش بزرگ جستجو می‌کرده است. در مناظره بین سقراط و آلکیبیادس (۲)، سقراط آلکیبیادس را از چنان مقامی برخوردار می‌داند که حتی با پریکلس (۳) قابل مقایسه نیست و به او می‌گوید: «وبر آنم که جز کوروش و خشایارشا هیچ مردی را در نظر تو قدر و اعتبار نیست.» (۴) از این سخنان، نگاه ستایش آمیز یونانی‌ها و در رأس آنها افلاطون به نوع حکومت سیاسی ایران آشکار می‌شود.

 با تمام این اوصاف، اگر در مورد بهره‌گیری یونانی‌ها از منش جهانداری کوروش بزرگ تردیدی باشد، گزنفون شاگرد سقراط این تردید را برطرف می‌کند. نامبرده با صراحت بیشتری از استاد خود، حق مطلب را ادا کرده و در کتاب « کوروش نامه »، در لفافه، آرزوی یک یونانی را برای داشتن حاکم حکیمی چون « کوروش بزرگ » بیان می‌کند و حکومت کوروش را که بر مبنای تدبیر و کیاست می‌داند، ستایش می‌کند: « در واقع در قلمرو شاهی کوروش ملل و اقوام متعددی همه طوق اطاعتش را به گردن نهادند و با وجود اینکه از یکدیگر، روزها بلکه ماه‌ها فاصله داشتند و عده‌ای هرگز او را به چشم خود ندیده بودند و برخی اطمینان داشتند که هرگز در عمر خود او را نخواهند دید، همگی یک دل و یک جهت می‌کوشیدند در زیر بیرق پادشاهی‌اش درآیند و اوامرش را تمکین کنند. » (۵)

پس از گزنفون نیز ستایش از شیوه‌ی حکومت کوروش بزرگ، نویسندگان یونانی، رومی و به طور کلی در اروپا ادامه یافت. حتی در میان نوشته‌های برخی از نویسندگان رومی، نشانه‌هایی دال بر این می‌بینیم که این نویسندگان کورش را پادشاهی فرهمند و چگونگی به شاهی رسیدن او را با نمادهای این فره چون خورشید به تصویر کشیده‌اند.

« سیسرون » (۶) خطیب رومی به نقل از دینون، حکیم یونانی نقل می کند که: «کوروش بزرگ روزی خورشید را در زیر پایش دید و سه مرتبه کوشش کرد تا آن را بگیرد. ولی هر سه بار ناکام ماند و ناامید شد. هنگامی که از خواب برخاست از یک مغ که در میان ایرانی ها به دانایی شهره بود، پرسید که تعبیر این خواب چیست؟ مغ پاسخ داد که چون سه بار برای گرفتن خورشید تلاش کرده‌ای برای سی سال به پادشاهی می‌رسی.» (۷)

استاد ابراهیم پورداوود به ارتباط میان خورشید و خووره یا فره ایزدی باور دارد و کلمۀ خووره را در اصل برگرفته از خور یا خورشید می‌داند: « هرچند که در سانسکریت کلمه‌ای مترادف فر موجود نیست، اما شکی نیست که ریشه این کلمه در سانسکریت سور (Svar ) می‌باشد، که به معنای خورشید است. این کلمه در اوستا هور (Hvar )، در گاتاها خوان (Khvan ) و در فارسی خورشید گوییم.» (۸) که در این صورت در می یابیم که سخن سیسرون در مورد کوروش حاکی از فرهمندی کوروش از نظر این خطیب رومی است.

ستایش از منش سیاسی کوروش بزرگ تا قرون وسطی در میان اندیشمندان اروپایی ادامه یافت. ماکیاولی اندیشمند بزرگ حوزۀ اندیشۀ سیاسی، از او به عنوان بنیانگذار اندیشۀ سیاسی نوین در غرب یاد می‌شود نیز یکی از ستایشگران کوروش بزرگ است. نیکولو برناردو ماکیاولی (۱۵۲۷-۱۴۶۹م) فیلسوف سیاسی، شاعر، آهنگساز و نمایشنامه‌نویس مشهور ایتالیایی در ۳ مه ۱۴۶۹ م در فلورانس ایتالیا به دنیا آمد. ماکیاولی زندگی خود را صرف سیاست و وطن‌پرستی کرد. با این حال برخی او را به اتهام حمایت از حکومت اقتدارگرا و ستمگر همواره مورد حمله قرار داده‌اند. علت این امر جزوه کوچکی به نام شهریار (Il Principe) است که وی برای خانواده مدیچی (Medici) حاکمان فلورانس نوشته‌است. نبوغ سیاسی ماکیاولی به‌وسیله اتهاماتی که در این باره به وی نسبت داده شده  ، تحت‌الشعاع قرار گرفته‌است. از این روست که فرانسیس بیکن او را این‌چنین می‌ستاید: « ما به کسانی همچون ماکیاولی مدیونیم، که جهان سیاست و رهبران آن را آن‌طوری که هست به ما نشان می‌دهند، نه آن‌طوری‌که باید باشد. » (۹)

ماکیاولی به طور مداوم به‌دلیل حمایتش از حکومت فاسد مورد لعن بود. و حتی امروزه نیز به حکومت مستبد حکومت ماکیاولیستی گفته می‌شود. هرچند که اخیراً شخصیت حقیقی وی تا حدودی روشن شده است. بر همین اساس، به نظر می رسد هدف ماکیاولی از نگارش کتاب شهریار، کمک به حکومت ایتالیا برای حفظ وحدت و انسجام و غلبه بر سایر حکومت های اروپایی بوده است. او در این کتاب با نگاهی واقع گرایانه به مقوله قدرت و ساز و کار حفظ آن، تأکید کرده که هدف ایجاد حکومت قدرتمند، وسیله را توجیه می‌کند.

 در ایران نیز برخی از گروه‌های چپ، تحت تاثیر سیاستمداران اتحاد جماهیر شوروی که اصولا با هر گونه حکومت مرکزی قدرتمند در کشورهای مستقل دیگر سر ستیز داشت، چهره‌ای منفور از ماکیاولی را در ایران، ترسیم کردند. سبب این اقدامات کمونیست‌ها این بود که اتحاد جماهیر شوروی می‌کوشید تا از طریق ایادی خود، در کشورهای مستقل، حکومت‌های مرکزی را تضعیف کرده و سپس با تقویت قدرت‌های محلیِ مرکزگریز، در فرصت مناسب، استقلال آن کشور را از بین برده و بر آن تسلط یابد ( ۱۰ ) . چهره‌ی ماکیاولی نیز به عنوان تئوریسین و نماد برقراری حکومت ملی مقتدر در ایتالیا، از سوی کمونیست‌ها مخدوش شده، اما همانطور که گفتیم، با مطالعات نوین بطلان این تحریفات آشکار شده است.

ماکیاولی به خوبی از تاریخ ایران باستان آگاه است. برای نمونه از به پادشاهی رسیدن داریوش بزرگ این گونه سخن می‌گوید: « خطرات زیادی در مرحله‌ی آماده ساختن وسایل اجرای توطئه و پیش از آنکه عمل آغاز شود، در کمین توطئه گران است، و راه مصون ماندن از آنها این است که می‌گویم: نخستین و مطمئن‌ترین و به سخن بهتر ، یگانه وسیله‌ی جلوگیری از خطر این است که نگذاری مجالی برای خیانت داشته باشند، بدین معنا که باید نقشه‌ات را فقط اندکی پیش از اجرای آن به اطلاع ایشان برسانی و نه زودتر. مغی از طریق نیرنگ تاج پادشاهی ایران را به چنگ آورد. اوتانس یکی از بزرگان کشور، همین که به نیرنگ مغ پی برد، با دیگر بزرگان کشور به مشاوره پرداخت و گفت که بر آن شده‌ است که کشور را از حکومت استبدادی مغ برهاند. چون یکی از حاضران پرسید که عمل چه هنگام آغاز خواهد شد؟ داریوش، یکی از شش تن که اوتانس به مشاوره خوانده بود، بر پای خاست و گفت: اگر هم اکنون بی درنگ عمل را آغاز نکنیم، راز همه‌ی شما را فاش خواهم کرد. همه موافقت کردند و قصد خود را بی آنکه وقتی برای تغییر رای باقی بماند، به انجام رساندند.» (۱۱)

این فیلسوف ایتالیایی در چندین مورد در کتاب گفتارها، گفته های گزنفون را در مورد کوروش بزرگ تکرار کرده و نکاتی را در ستایش از تدابیر سیاسی و نظامی کوروش بزرگ بیان می‌دارد: « گزنفون می‌کوشد که نشان دهد کوروش در پرتو سجایای اخلاقی، افتخار و نام نیک به دست آورد و به پیروزی‌های بزرگ نایل گردید و از غرور ستمگری و اسراف و همه‌ی عیب‌هایی که زندگی انسان را لکه‌دار می‌کند، گریزان بود.» (۱۲)

در جای دیگری ماکیاولی در مورد منش جهانداری کوروش بزرگ چنین می‌گوید: « شاه باید بکوشد که زیر دستانش هم او را دوست بدارند، و هم از او اطاعت کنند: زیر دستان هنگامی از او اطاعت می‌کنند که قوانین را محترم بدارد و مردانگی و لیاقت از خود نشان دهد و در صورتی دوستش دارند که با آنها به عطوفت برخورد کند و مردم‌دار باشد و دارای سجایایی باشد که گزنفون به کوروش نسبت می‌دهد. » (۱۳)

ماکیاولی در جایی دیگر در مورد روش‌ کوروش بزرگ برای آماده کردن سپاه برای نبرد توضیح داده، و این آموزش را نیز در بر دارنده‌ی نکات اخلاقی می‌داند: « فرمانده سپاه باید سرزمین و جزئیات محلی را که در آن نبرد می‌کند، نیک بشناسد. زیرا بدون این شناخت کلی و جزئی ممکن نیست به موفقیتی شایان توجه دست یابد. هر علمی برای اینکه کامل شود، نیازمند تمرین است و این علم خاص محتاج تمرین دقیق‌تر و بیشتر؛ و برای دستیابی به این علم خاص، وسیله‌ای بهتر از شکار وجود ندارد. از این رو نویسندگان قدیم می‌گویند، پهلوانانی که در روزگاران گذشته بر جهان حکومت می‌کردند، در جنگل‌ها و شکارگاه‌ها بزرگ شده‌ بودند. آدمی از طریق شکار، علاوه بر این علم، بسیار چیزهای دیگر می آموزد که در میدان جنگ به کار می‌آید. گزنفون در کتاب خود درباره‌ی زندگی کوروش چنین می‌نویسد: وقتی کوروش می‌خواست به شاه ارمنستان حمله کند و وسایل لشکرکشی را آماده می‌ساخت، به سپاهیان خویش یادآوری کرد که کاری که در پیش دارند، چیزی نیست جز یکی از سفرهای بارها در این سفرها همراه او بوده اند. آنگاه به سربازانی که برای کمین کردن در کوه‌ها می فرستاد، تذکر می‌داد، آنها مانند شکارگرانی هستند که در دره ها دام می‌گسترانند؛ و به مردانی که می‌بایست، جلگه‌ها را بپیمایند، یادآور می‌شد که وظیفه‌ی ایشان همانند وظیفه‌ی کسانی است که جانوران وحشی را از پناهگاهشان می‌رمانند و به سوی صیاد می‌رانند. این نوشته دلیل بر این است که به عقیده‌ی گزفون شکار ، تصویر جنگ است و برای مردان شریف، اشتغالی ضروری و افتخارآمیز . » (۱۴)

پی‌نوشت‌ها:

۱- دوره آثار افلاطون، جلد چهارم (جمهوری) ، ترجمه محمد حسن لطفی ، تهران، خوارزمی ، ۱۳۵۷ ، صفحه‌ی ۱۰۷۴.
۲- آلکیبیادس (۴۰۴- ۴۵۰ پ.م) سیاستمدار، سخنران، فرمانده جنگی آتنی و از شاگردان سقراط بود. او یکی از فرماندهان آتن در نبرد پلوپنزی بر علیه اسپارت بود. وی در آتن زادگاهش به توهین به مقدسات متهم شد، پس به اسپارت گریخت. او در اسپارت در جایگاه یک رایزن جنگی به خدمت پرداخت و در چند لشکرکشی به آتن اسپارتیان را همراهی کرد. ولی به زودی در اسپارت نیز دشمنان نیرومندی یافت و به ایران رانده شد. در ایران او رایزن ساتراپ ایرانی ، تیسافرنس شد.
۳- پریکلس (۴۲۹-۴۹۵پ.م) سیاستمدار، سخنران و جنگ‌سالار اثرگذار آتنی بود. وی رهبر آتن به هنگام جنگ های پلوپنزی بود و آتن را به دولتشهری شکوهمند بدل ساخت.
۴- دوره آثار افلاطون ، جلد سوم ( آلکیبیادس ) ، خوارزمی، تهران ، ۱۳۵۷ ، ص ۶۲۹ .
۵- گزنفون ، کورش نامه ، ترجمه رضا مشایخی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران ۱۳۴۲ ، ص ۲.
۶- سیسرون (۴۹-۱۰۶ پ.م) خطیب معروف رومی بود. از سال۶۳ قبل از میلاد وارد صحنه سیاست شد و به مقام کنسولی دست یافت. خطابه‌های وی در مدح و ذم اشخاص معروف هستند. در بلواهای پس از قتل جولیوس سزار به دستور مارک آنتونی در سال ۴۳ قبل از میلاد جان بر سر سیاست نهاد و کشته شد.
۷- Marcus Tullius Cicero, De Divinatione, ed. Armstead Falkoner, I, 23, Loeb, 1938, p274

۸ – پورداود، ابراهیم، یشت ها، جلد دوم، انجمن ایران لیگ بمبئی، بمبئی، ۱۳۰۹، صفحه ی ۳۱۴.
۹ – Introducing Machiavelli. P. Curry, O. Zarate. Icon Books. ۱۹۹۵. pp.۵

۱۰ – به باور نگارنده‌ی این نوشته، از آنجا که نیکولو ماکیاولی، به مانند یک ملی‌گرای ایتالیایی، وحدت ملی ایتالیا را وجه همت خود کرده‌ بود، مورد تنفر کمونیست‌هایی بود که با هرگونه ملی‌گرایی سر ناسازگاری داشتند. کمونیست‌ها « ملیت » را متعلق به دوران سرمایه‌داری به شمار می‌آوردند، و بر این باور بودند که پس از گذر از دوران سرمایه‌داری و ورود به دوران کمونیسم، تنها « انترناسیونالیسم » معنا دارد و  ملی‌گرایی دیگر محلی از اعراب ندارد. به نقل از : لونه، ارو، « مارکسیسم  » ، ترجمه‌ی فریبرز مجیدی، دایرت المعارف ناسیونالیسم ، جلد دوم،  به کوشش کامران فانی، وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۸۴، صفحه‌ی   ۷۳۴  . با این حال سید جواد طباطبایی بر این باور است که ماکیاولی سرشت واقعی قدرت را با هنرمندی تمام آشکار کرده و این فاشگویی، سودازدگان سیاست آرمانی را [مانند کمونیست‌ها] خوش‏ نمی‏آمده است. به نقل از : طباطبایی، سید جواد،  « ماکیاولی و بنیاد گذاری اندیشه سیاسی جدید  » ، کیهان فرهنگی ، شماره‌ی ۴۶، دی ۱۳۶۶، صفحه‌ی ۳۵ .
۱۱- ماکیاولی، نیکولو ، گفتارها ، ترجمه‌ی محمد حسن لطفی، خوارزمی، تهران، کتاب سوم، فصل ۶، صفحه‌ی ۳۱۴ .
۱۲- همان، کتاب سوم، فصل ۲۰،  صفحه‌ی ۳۵۸ .
۱۳- همان، کتاب سوم ، فصل ۲۲، صفحه‌ی ۳۶۵-۳۶۴ .
۱۴- همان، کتاب سوم، فصل ۳۹، صفحه‌ی ۴۰۴ .

 

برگرفته از : تارنمای ایران بوم

نظر شما