۳۰ - مرداد - ۱۴۰۲





نشست فصلی حزب اتحاد ملت ایران استان آذربایجان شرقی با بررسی موضوع مسائل اقوام در ایران با حضور جمعی از اعضای حزب و گروهی از فعالان سیاسی استان با سخنرانی احسان هوشمند، پژوهشگر مسائل اقوام ایرانی و باقر صدری‌نیا، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز برگزار شد.

از راست : محمد تیموری، باقر صدری نیا ، احسان هوشمند

امیرحسین جهانی: نشست فصلی حزب اتحاد ملت ایران استان آذربایجان شرقی با بررسی موضوع مسائل اقوام در ایران با حضور جمعی از اعضای حزب و گروهی از فعالان سیاسی استان با سخنرانی احسان هوشمند، پژوهشگر اقوام ایرانی و باقر صدری‌نیا، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز برگزار شد.

در ابتدای برنامه، محمد تیموری از اعضای حزب اتحاد ملت ایران در استان ضمن اشاره به نقش احزاب در ایجاد بستر ارتباط و گفت‌وگو بین گروه‌های مختلف اجتماعی برای تبادل آرا و اندیشه‌ها رویکرد گفت‌وگو را به عنوان اصل انسانی مفاهمۀ اثربخش واجد ارزش اساسی برای تکامل و تعالی انسان دانست. او مسائل اقوام را از جنبه‌های مختلف محیط‌ زیستی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، تاریخی، جغرافیایی، امنیت و به ویژه توسعه جزء مسائل مهم و مطرح جامعه ایرانی دانست که جای انجام گفت‌وگو، پژوهش و پیگیری‌های جدی دارد.

دکتر باقر صدری‌نیا با بیان ملاحظاتی پیرامون مسائل اقوام به سیر تاریخی شکل‌گیری پان‌ترکیسم پرداخت و گفت: بحث اقوام در ایران از یک بحث تاریخی و علمی خارج شده و تحت تأثیر اغراض سیاسی و ایدئولوژیک قرار گرفته است. من امروز اینجا دریافت‌های علمی خودم را بیان می‌کنم. این موضوع با مسائل داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی آمیخته شده که با فوران تعصب مانع حقیقت‌ پژوهی شده است. صدری‌نیا افزود: مانع دیگرِ گفت‌وگوی سازنده، ضعف مطالعه است به ویژه آنکه گروهی منحصر در منابع مور علاقه خود شده‌اند. من در عین عدم همدلی با تمرکزگرایی یعنی همۀ ایرانیان باید در سرنوشت خود مشارکت کنند‌، معتقدم فدرالیسم با بافت جمعیتی ایران سازگار نیست. در ادارۀ کشور اصل اساسی باید همزیستی مسالمت‌آمیز باشد. فدرالیسم با واقعیت ایران و درهم‌تنیدگی طیف‌های مختلف نمی‌خواند و امکان نظام فدرالی را در ایران نمی‌دهد. باید تلاش کنیم زمینه‌های بالکانیزه‌شدن را از بین ببریم تا مردم با یکدیگر درگیر نشوند و برادرکشی اتفاق نیفتد. این مهم است که ایران را به صربستان تبدیل نکنیم. گاهی نوعی ادبیات نفرت‌پراکنانه و نوع برخوردها به گونه‌ای است که آدمی احساس بیم می‌کند. باید به خود تلنگری بزنیم، بیندیشیم و دنبال حقایق باشیم. آزادی، عدالت و وحدت سرزمینی برای من اصالت دارد. ما باید تاریخ را بدانیم و بخوانیم. من بارها به هواداران فرقه و جریانات قومی گفتم که یک بار برای همیشه مطالب و مدارک مربوطه را که از فرقه وجود دارد، بخوانید و به جمع‌بندی برسید. با شعاردادن صرف نمی‌شود کاری کرد، ناگزیر تاریخ تکرار خواهد شد. چاره‌ای جز دانستن تاریخ ۲۰۰ سال اخیر نداریم. من خودم ناچار شدم جنبش خیابانی، قیام لاهوتی و فرقۀ دموکرات را بخوانم؛ البته فرقۀ دموکرات پیشه‌وری از جنس جنبش خیابانی و لاهوتی نیست و کاملا تبار متفاوتی دارد.

صدری‌نیا در بخش دیگری از سخنانش گفت: همۀ مسائل خاورمیانه و همۀ منازعات این منطقه ریشه‌اش در جنگ جهانی اول است. در هر حوزه‌ای می‌خواهیم بحث کنیم از جمله اقوام باید جنگ جهانی اول را بشناسیم.

صدری‌نیا در ادامه افزود: اندیشۀ ناسیونالیسم که در قرن سیزدهم شمسی شکل گرفت، پدیدۀ جدیدی بود و با اندیشۀ شعوبی و مبانی قدیمی متفاوت بود. نباید اجازه داد زمینه‌های بالکانیزه‌شدن ایران فراهم شود. ما در گذشته به معنای امروز مسئلۀ قومی نداشته‌ایم. صدری‌نیا تأکید کرد با وجود حکومت طوایف ترک‌تبار، زبان فرهنگی و ارتباطی ایرانیان همواره فارسی بوده است. ایرانیان زبان فارسی را به عنوان زبان ارتباطی انتخاب کرده‌اند. زبان فارسی زبان فراقومی بوده؛ ما قومی به نام فارس نداریم و زبان فارسی زبان فرهنگی ایران بوده است. فارسی زبان پدری و زبان مادری من آذربایجانی است. حتی اسناد خانوادگی ما در طول تاریخ به فارسی بوده و این واقعیت تاریخی ایران است اما تحولات بعد از جنگ جهانی اول، مسئله را سیاسی و پیچیده کرد.

صدری‌نیا سپس به تاریخچۀ شکل‌گیری ناسیونالیسم در ایران پرداخت که از میرزا فتحعلی آخوندزاده شروع می‌شود. به گفتۀ صدری‌نیا، آخوندزاده اولین کسی است که ناسیونالیسم را تئوریزه کرده و ناسیونالیسم نژادی را شکل داده و به تاریخ ایران پیش از اسلام اهمیت می‌دهد. در ادامه، میرزا آقاخان کرمانی نیز هرچند بعدها دیدگاه‌هایش تغییر می‌کند آن را بسط می‌دهد. این ناسیونالیسم ضد عرب است؛ چرا که آخوندزاده ضد دین و البته متأثر از ناسیونالیسم نژادی اروپا نیز بود. ضد ترک نبود. در کنار این ناسیونالیسم نوعی ناسیونالیسم دموکراتیک هم شکل می‌گیرد مانند طالبوف و مستشارالدوله و حتی میرزا ملکم‌خان. با تکوین انقلاب مشروطه نوع دوم ناسیونالیسم تقویت می‌شود و با تعدیل نوع اول و ادغام آن در نوع دوم و با گرفتن رنگ و بوی مذهبی نهضت مشروطه تولد می‌یابد. در ادبیات دورۀ مشروطه بحث‌های نژادی وجود ندارد و تمایلات قومی در تبریز و جاهای دیگر دیده نمی‌شود. همبستگی همۀ ایران از شیراز و اصفهان و جاهای دیگر با تبریز و مقاومت آن بسیار گسترده است و ما با ایران همبسته روبه‌رو هستیم. جنبش مشروطه محصول تعدیل ناسیونالیسم نژادی و ادغام آن در ناسیونالیسم دموکراتیک بود. اینکه تصور شود هر قسمت ایران یک جزیره است، یک دروغ محض است. آنچه دوباره ناسیونالیسم نژادی را مطرح می‌کند، جنگ جهانی اول و تحولات و پیامدهای آن در اروپا و عثمانی است که دامنۀ آن به ایران نیز کشیده می‌شود.

صدری‌نیا گفت: فهم تحولات عثمانی برای فهم تحولات ایران مهم است. تحولات عثمانی اندکی پیش از جنگ جهانی اول بسیار مهم است. با شکل‌گیری پان‌ترکیسم که در روسیه و در بین تاتارها روی می دهد، یوسف آقچورا اوغلو در ۱۹۰۷ رساله‌ای تحت عنوان «اوچ طرز سیاست» یعنی سه شکل سیاست می‌نویسد. این جریان در عثمانی حدود ۱۹۰۸ در مشروطۀ دوم که بعد از مشروطۀ ایران است قدرت می‌یابد، اما همچنان پوشش پان‌اسلامیسم را حفظ می‌کند. علیرغم اینکه ایران عملاً با آلمان و عثمانی همراهی می‌کرد اما رفتار عثمانیان با ایرانیان در داخل کشور شرایط را تغییر می‌دهد. با شکست عثمانی در جنگ، کسانی در استانبول دعوی‌های الحاق‌گرایانه مطرح می‌کنند و برخی مدعیات عجیب، همچون ادعای ارضی علیه آذربایجان و مدعیات تاریخی مانند ترک‌بودن اقوام مختلف از جمله مادها و ادعاهایی نظیر اینکه زرتشت هم ترک بوده و امثال این‌گونه جعلیات طرح می‌شود.

صدری‌نیا در ادامه افزود: تحولات داخلی عثمانی پیش از جنگ جهانی اول ابتدا عثمانی‌گرایی سپس اسلام‌گرایی یا پان‌اسلامیسم را در پی می‌آورد، اما با شکست هر دوی این جریانات پان‌ترکیسم زاده می‌شود. پان‌ترکیسم با حفظ ظاهر پان‌اسلامیسم خط خود را پیش می‌برد که در اسناد جنگ جهانی اول که توسط آقای کاوه بیات منتشر شده است، می توان این را دید. در این اسناد به قضایای دخالت عثمانی در ایران اشاره شده است که به تضاد و درگیری با مردم ایران می‌انجامد. صدری‌نیا گفت: تا مدتی همکاری و همدلی بین روشنفکران ایران و عثمانی وجود داشت، اما بعد از جنگ جهانی اول این مسئله تغییر پیدا می‌کند. رشد پان‌ترکیسم منجر به واکنش ایرانیان شد که پاسخی به ناسیونالیسم نژادی استانبول بود و این واکنش متأثر از همان پان‌ترکیسم استانبول بود که رنگ نژادگرایانه داشت. با قدرت‌گیری دوبارۀ ناسیونالیسم نژادی در ایران گرایش های ضد ترکی هم بروز می‌کند؛ یعنی علاوه بر وجه ضدعرب سابق این وجه هم بروز پیدا می‌کند. غلبۀ این گرایش در آذربایجان برخی تأثیرات منفی ایجاد می‌کند و بعدها پیشه‌وری با توجه به این زمینه – و در اصل: استالین و باقروف و سه نفر اصلی یعنی آتاکشی اف، میرزا ابراهیم‌اف و علی‌اف – کارهای فرقه را پیش می‌برد.

صدری‌نیا با اشاره به نام تاریخی سرزمین های شمال رودخانۀ ارس گفت: آن سوی ارس هیچ وقت آذربایجان گفته نشده است. در اسناد تاریخی مانند عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای و در متون تاریخی چنین چیزی نیامده است که شمال ارس، آذربایجان نامیده شود. با نامیدن آن سوی ارس به نام آذربایجان حکومت ایران که خیلی ضعیف بود اعتراض کرد اما سخنش به جایی نرسید.

صدری‌نیا در ادامه گفت: رشد این نوع ناسیونالیسم ایدۀ دیکتاتوری مصلح را در پی آورد و بعدها در قامت رضاشاه پهلوی تجدد آمرانه را در دستور کار قرار داد، اما کسانی چون مشیرالدوله، مدرس، مصدق، بهار و تقی‌زاده کماکان در پی ناسیونالیسم معتدل و دموکراتیک بودند و در کشمکش با آن جریان تندرو در نهایت، میدان را واگذار کردند. در اینجا نباید نفوذ و تأثیر ایدۀ ناسیونالیسم آلمانی را از نظر دور داشت. به هرحال رشد دو جریان افراطی در عثمانی و سپس ایران، مسئله را به شرایط بغرنجی می‌رساند که پیامدهای آن کماکان دامنگیر ما هست.

صدری‌نیا با اشاره به تحولات تاریخی قفقاز در آستانۀ جنگ نخست جهانی گفت: عثمانی در خلال جنگ جهانی اول با سقوط تزارها وارد قفقاز شد و برای مسلمانان قفقاز که تا آن روز به همین نام از آنها یاد می‌شد، دولت مساوات را به رهبری رسول‌زاده شکل داد و علی‌رغم وجود اسناد تاریخی، نام آذربایجان بر آن گذاشت که مورد تعجب و انتقاد ایرانیان قرار گرفت. آقای کاوه بیات در کتاب آذربایجان در موج خیز تاریخ این واکنش‌ها را آورده است. بعدها با شکست عثمانی و آمدن بلشویک‌ها حکومت مساوات از بین رفت، اما کمونیست‌ها با نیات سوء خود از این نام برای اهداف آینده خوششان آمد و آن را حفظ کردند و در دورۀ باقروف در شکل فرقۀ دموکرات نیات خود را آشکار کردند.

صدری‌نیا در بخش پایانی سخنان خود گفت: باید به سمت شهروند‌محوری حرکت کنیم. شهروند ایرانی باید حق داشته باشد. دنیا از این دیوارکشی‌ها و جدایی‌خواهی‌ها عبور کرده و به سمت وحدت می‌رود. این اندیشه‌ها مربوط به قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. ما هم باید از آن عبور کنیم و باید روی مسائل و مطالبات اقوام گفت‌وگو کنیم. معتقدم نوعی از نظام شورایی دموکراتیک مردمی با وضع ایران سازگار است؛ اما فدرالیسم به برادرکشی منجر خواهد شد. مسائل را نباید تابو کرد. باید صاحب‌نظران نظر بدهند. هیچ سیستمی تابو نیست. با بستن دهان‌ها زمینه برای بازتولید استبداد فراهم می‌شود که باید از این مسئله اجتناب کرد.

در ادامۀ برنامه احسان هوشمند، پژوهشگر مسائل قومی، به طرح نظرات و دیدگاه‌های خود پرداخت. هوشمند در ابتدای سخن با اشاره به اتفاقات و درگیری‌های قومی اوایل انقلاب، به‌ویژه در کردستان و شهر قروه، که خود در کودکی شاهد آن بوده که درگیری‌های قومی خونینی را رقم زد، گفت: این منازعات قومی برای منِ دانش‌آموز کم‌سن‌ در سال‌های ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ تلنگری حساس بود تا بررسی کنم، چه می‌شود که مردمی با سابقۀ زیست اجتماعی و فرهنگ مشترک تاریخی، ناگهان به جان هم می‌افتند. این بود که شروع به کار و مطالعه روی مسئلۀ اقوام در ایران کردم. هوشمند در این بخش از سخنان خود اشاره‌ای به درگیری‌های خونین در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ شهرستان قروه و درگیری خونین شهرستان نقده در آخر فروردین ۱۳۵۸ داشت.

او در ادامۀ سخنان خود به اقدامات سازمان سیا در موضوع مباحث قومی پرداخت و با ارائۀ سندی از «بنیاد اندیشۀ دموکراسی» در آمریکا بر تمرکز آمریکا نسبت به اقوام در ایران پرداخت. این سند نوشته‌ای با عنوان «ایران فقط فارس نیست» به قلم خانم برندا شفر، پژوهشگر اسرائیلی است که در مقدمۀ این نوشته به قلم یکی از افسران سازمان سیا و مدیر میزی که مطالعۀ خانم شفر را سفارش داده، آمده است که در دهۀ ۱۹۸۰ میلادی به‌عنوان افسر اطلاعاتی در سفارت آمریکا در ترکیه در میان پناهندگان ایرانی حضور داشتم و متوجه شدم که ایران تنوع قومی دارد و باید روی آن کار و تمرکز کرد. او سپس گزارشی کوتاه از اقدامات سازمان سیا در این دوره ارائه می‌دهد. در متن نوشتۀ خانم شفر هم به اقدامات سیا در دهۀ ۱۹۸۰ مسیحی اشاره بیشتری می‌شود. بنا بر قول این گزارش در دهۀ ۱۹۹۰ این فعالیت‌ها کم می‌شود؛ اما شفر می‌گوید پیشنهاد من این است که الان ما دوباره باید برگردیم به همان بنیان‌های سابق، و فعالیت‌های قبلی دربارۀ اقوام ایرانی را راه‌اندازی و فعال کنیم.

موضوع دیگری که هوشمند به آن پرداخت، تحولات و درگیری‌های کردستان در اوایل انقلاب است. او می‌گوید در روزهای اول انقلاب در آشفتگی اوضاع کشور و پس از آغاز به کار دولت موقت در آن شرایط حساس و ملتهب و سرنوشت‌ساز استان کردستان یک ماه و چند روز بدون استاندار بود و نهایتا یک نویسنده به نام ابراهیم یونسی که فرد موجه و ادیبی بود؛ اما آمادگی لازم برای مواجهه با شرایط پیچیدۀ استان کردستان را نداشت، از طرف دولت موقت به استانداری گماشته شد. این انتخاب و رویدادهای بعدی نشان می‌دهد، هیچ‌گونه آمادگی برای مواجهه با مسائل پیش‌رو در کردستان وجود نداشت؛ چرا که امر ملی و مسئلۀ ملی موضوع دانش و دانشگاه و فعالان سیاسی و نویسندگان زیادی در ایران در آن دوران نبوده است و آگاهی و دانش کافی در این زمینه تولید نشده که همۀ اینها برمی‌گردد به ضعف دانش اجتماعی و فقر تاریخ‌اندیشی که باید گشایندۀ گره‌های یک جامعۀ تاریخی مانند ایران باشد.

هوشمند در ادامۀ سخنان خود گفت: در آن دوره مفاهیمی از سوی مترجمان علوم اجتماعی و علوم انسانی و نیز جریان‌های مارکسیستی- لنینیستی وارد ادبیات سیاسی ما شد، بی‌آنکه دربارۀ نسبت این مفاهیم با تاریخ و فرهنگ و مناسبات اجتماعی ایرانیان اندیشیده شود؛ چرا که بخش بزرگی از مفاهیم دانش اجتماعی مدرن اروپا با تاریخ و مناسبات اجتماعی ما بیگانه است و بسیاری از این مفاهیم ارتباط چندانی به زیست تاریخی و مناسبات اجتماعی ما ایرانیان ندارند. ایران یک کشور تاریخی با زیست مشترک هزاران‌ساله است. نمی‌توان ایران را با روسیه و کشورهایی مانند آن مقایسه کرد. روسیه کشوری است که حدود ۶۰۰ سال از شکل‌گیری جدی آن می‌گذرد. روسیۀ تزاری از اختلاط ملت‌های دور از هم و ناآشنا با زیست اجتماعی یکدیگر و بدون پیوند تاریخی و همبستگی اجتماعی به‌عنوان امپراتوری نوظهور شکل گرفته است. پس از شکست روسیه از ژاپن در ۱۹۰۵ لنین برای همزیستی و در کنار هم قرار‌دادن این گروه‌های قومی و حتی ملت‌های متفاوت که هریک تاریخ متفاوتی از دیگر نقاط داشتند و فرهنگ‌های دور از هم داشتند، زیر نفوذ یک دولت «نظریۀ مسئله ملی» را مطرح کرد و استالین مأمور تدوین آن شد. این نظریه در ۱۹۱۴ عرضه شد. حزب کمونیست ایران در سال‌های بعد این مفهوم را وارد ادبیات سیاسی در ایران کرد. کمونیست‌های ایرانی، بدون توجه به واقعیت پیوندهای تاریخی عمیق ایرانیان، ایران را مانند روسیه کشوری کثیرالمله معرفی می‌کنند که این ادعا با واقعیت تاریخی ایران مطابقت ندارد. تئوری‌های غربی مربوط به اقوام ایرانی هم چنین است و ما شاهد تطابق‌نداشتن بسیاری از آنها با جامعۀ تاریخی ایران هستیم. آمیختگی و پیوند اقوام و طوایف و بخش‌های مختلف ایران چنان است که کمتر زمینه‌ای برای تئوری‌های وارداتی مانند مسئلۀ ملی و سایر دیدگاه‌های غربی در این زمینه وجود دارد. مطامع دولت‌های همسایه و بیگانگان هم بازی‌گردان مباحث قومی در ایران شد. این مسئله از اوایل قرن بیستم تا امروز همین‌گونه بوده است. آرمینیوس وامبری، یهودی مجارستانی، کارمند وزارت امور خارجۀ انگلستان، برای اولین بار در حدود ۱۸۶۴ پان‌ترکیسم را طرح کرده است که نگرانی بریتانیا از امنیت هندوستان بود؛ بنابراین به دنبال ایجاد شکاف و ناامنی و نفوذ در قلمرو آسیایی روسیه بود و پان‌ترکیسم از طریق تاتارهای کریمه مدنظر قرار گرفت؛ یعنی پان‌ترکیسم محصول سیاست انگلستان برای مهار روسیۀ تزاری است که بعدها اشکال دیگری به خود می‌گیرد.

هوشمند افزود: با پندارهای ایدئولوژیک نمی‌توان به منافع ملی اندیشید. خانم آن لمبتون رابطه مالک و زارع و مناسبات زمین و زراعت را در ایران بررسی کرده است. او بخش بزرگی از ایران را دیده و مطالعه کرده و بسیاری از منابع تاریخی ما را خوانده. بسیاری از روستا‌های ایران را رفته و دیده؛ اما بسیاری از دانشگاهیان و نیروهای سیاسی ایران دنبال مبارزه سیاسی بودند و به جای فهم مناسبات تاریخی و اجتماعی کشورِ تاریخی ایران به صورت تاریخی یا میدانی دنبال عوض‌کردن نظام سیاسی آن‌هم گروهی با اسلحه رفتند. هر‌چند در‌باره ابعاد این موضوع یعنی دلایل ظهور و بروز و ابعاد جنگ مسلحانه نیز مطالعات لازم و عمیق و چند‌وجهی متنوعی صورت نگرفته است. ماجرای حزب خلق مسلمان در آذربایجان مثال خوبی است. کمتر کار جدی دربارۀ آن صورت گرفته است، نه در دانشگاه پایان‌نامه‌ای درخورتوجه در‌باره آن هست، نه کار تحقیقی نهادهای مستقل علمی!

احسان هوشمند در ادامۀ سخنان خود با نقل قول مطالبی از تاریخ‌نویسان دورۀ اسلامی در‌بارۀ تاریخ ایران گفت: ایران یک کشور تاریخی است. این ادعا که ایران ملت تاریخی است، وجوه مختلفی دارد. او از قول طبری گفت: دانشوران اخلاف خلاف ندارد که وی (کیومرث) پدر ایرانیان بوده؛ زیرا از اقوام منسوب به آدم (ع) جز ایشان قومی نبوده که مُلک‌شان دوام و اتصال یافته باشد و پادشاهان داشته باشند که فراهم‌شان آورد و در قبال دشمنان حمایت‌شان کند و بر پیکارجویان چیره شود، ستمگر را از ستمکشی باز‌دارد و به کارهایی وادارشان کند و مایۀ شوکت‌شان شود و پیوسته و دائم منظم باشند. به همین سبب، تاریخ از روی زندگی ملوک ایشان درست‌تر و واضح‌تر است.

این رهیافت تاریخی و مشابه آن در دیگر منابع تاریخی دورۀ اسلامی بر قدیم‌بودن ایران تأکید دارد، در تاریخ یعقوبی وقتی بخش ایران آغاز می‌شود، وقتی به ایران می‌رسد، می‌گوید من آن چیزهایی را که از نظر یعقوبی عقلایی نیست، کنار گذاشتم؛ مثل طبری نیست. مانند اینکه یک آدم روی شانه‌اش مار بیرون بیاید (روایت ضحاک ماردوش) با عقل یعقوبی جور درنمی‌آید؛ اما به درد بحث امروز ما می‌خورد؛ یعنی ایرانیان حیات جمعی خود را با اسطوره‌های‌شان در‌آمیخته‌اند. این جهان تاریخی خاطرۀ مشترک ما ایرانیان است. در تمام متون تاریخی مانند یعقوبی، طبری، مسعودی تا ابن طقطقی و ابن‌ اثیر و دیگران، متون تاریخی یک روایتی از زندگی جمعی ایرانیان ارائه می‌دهد که خاطرۀ جمعی مشترک ایرانیان را برجسته می‌کند؛ یعنی ایرانیان خاطرۀ جمعی مشترکی دارند. جشن‌ها و سنت‌ها و مناسک از روایت درفش کاویانی تا اسطورۀ آرش کمانگیر بخشی از خاطرۀ جمعی مشترک ایرانیان است، همین قطران تبریزی را که نگاه می‌کنیم، به‌عنوان یک در هزار، در جایی می‌گوید از تبریز تا بخارا، یعنی در ادب و فرهنگ و اشعار ما ایرانیان، ایران یک گستره است، به‌هم‌پیوسته و هم‌سرنوشت با تجربه و خاطرۀ جمعی مشترک. ایران را این‌طوری می‌فهمم؛ ایران یک جامعۀ تاریخی است.

هوشمند در ادامه گفت: این جامعۀ تاریخی یعنی ایران ما در قرن چهارم دچار یک دگرگونی است. در این دوره مهاجران تازه‌ای وارد ایران می‌شوند‌. در قرن چهارم از جنوب‌ غربی ایران و از شبه‌جزیرۀ عربستان چند‌ده هزار نفر از طوایف عرب وارد ایران می‌شوند به قصد خراسان آن روز تا آسیای مرکزی؛ یعنی فرا‌رودان. در این دوره همچنان بخشی از مازندران بعد از چهار قرن، سه قرن‌و‌نیم‌ هنوز مسلمان نشده، آن‌طرف هم که جوامع ترک هستند که هنوز مسلمان نشده‌اند. ورود مهاجران عرب به‌گونه‌ای زیاد می‌شود که در این دوره با ایهام به خراسان عرب اشاره می‌شود‌!‌ بنا بر گزارش‌های تاریخی انگیزۀ اصلی مهاجران عرب برای ورود به این مناطق کسب غنیمت بوده است. البته در بخشی از نقاط دیگر نیز مانند قم و حتی ‌استان البرز و کرج امروز نیز اعراب به‌ صورت گسترده‌ای وارد می‌شوند. در بخش شمال شرقی نیز اقوام ترک به درون فلات ایران سرازیر می‌شوند و از این دوره به بعد و در تحولات تاریخی دوره‌های بعدی دیگ درهم‌جوش تاریخی در جای‌جای ایران به درهم‌آمیختگی اجتماعی و فرهنگی بیشتر ایرانیان منجر می‌شود، یعنی مهاجران عرب و ترک و دیگر ایرانیان در دوره‌ای هزارساله با هم ترکیب می‌شوند.

احسان هوشمند در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به مهاجرت‌های تاریخی در کشور گفت درهم‌تنیدگی اجتماعی در ایران بسیار گسترده و عمیق است و این روند همچنان با شدت استمرار دارد. او با اشاره به نمونه‌هایی از مهاجرت‌ها و تغییر زبان گروه‌های مختلف در گوشه‌ و‌ کنار ایران تاریخی به‌ویژه در تاریخ معاصر گفت: در هفت دهۀ گذشته میلیون‌ها ایرانی در درون ایران مهاجرت پیشه کرده‌اند. برآورد من مهاجرت بیش از ۴۵ میلیون ایرانی از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۹۵ است. این مهاجرت‌ها کارکردهایی در پی داشته است. جدای از آسیب‌شناسی موضوع که خود در مجال دیگری بدان باید پرداخت، اما کارکردهای مثبتی نیز داشته است از جمله گسترش پیوندهای اجتماعی میان ایرانیان و ازدواج فراشهرستانی و فرااستانی و فرازبانی، به‌گونه‌ای که امروزه میلیون‌های ایرانی دارای تباری از مناطق مختلف شمال و غرب و مرکز کشور هستند؛ به‌ گونه‌ای‌ که در همین جلسۀ امروز ما و در میان حضار آیا کسی را می‌توانیم بیابیم که دارای خویشاوندی نسبی و سببی در جای‌جای ایران با زبان‌های مختلف نباشد؟

هوشمند در بخش دیگری از سخنان خود به یکی از ادعاهای اساسی جریانات قوم‌گرا یعنی توسعۀ نامتوازن پرداخت. او با ارائۀ اسناد و داده‌های آماری به یک شکاف عمیق توسعه در داخل استان آذربایجان شرقی اشاره کرد که طبق آن شکاف عظیمی در شاخص‌های توسعه بین مناطق شرقی و غربی استان آذربایجان شرقی وجود دارد، به این صورت که شرق استان آذربایجان شرقی بسیار عقب‌مانده‌تر از غرب استان است که حاکی از نادرستی مدعیات کلیشه‌ای جریانات قومی در موضوع توسعه است؛ چرا‌ که اساسا برای چنین شکافی طبق آن ادعاها هیچ توضیح قومی‌ای وجود ندارد؛ بنابراین بحث توسعه و توازن منطقه‌ای آن نیز قربانی نبود دانش و پژوهش کافی در مسائل ملی در کشور ما شده است؛ یعنی یک پدیده به‌عنوان چالش توسعۀ ناموزون و ناپایدار کشور به‌ویژه در استان‌های مرزی که نیازمند مطالعۀ تخصصی و کارشناسی عمیق و گسترده‌ای است، مبدل به دستمایه‌ای برای ادعاهای بی‌پایۀ قوم‌گرایانه شده است.

هوشمند در بخش دیگری از سخنان خود با نقل مطالبی از سید‌جعفر پیشه‌وری گفت: پیشه‌وری از فعالان سیاسی ایرانی است که از ابتدای فعالیت سیاسی هر‌چند تحت تأثیر مارکسیسم بود اما نه‌تنها موضع ضد‌ایرانی نداشت بلکه با باج‌طلبان یا الحاق‌گرایان قفقازی مرز داشت. پیشه‌وری در باکو سردبیری نشریۀ آذربایجان جزء لاینفک ایران را بر عهده داشت و همین عنوان بیانگر مواضع این دوره از زندگی پیشه‌وری است. پیشه‌وری در یکی از مطالب این نشریه می‌گوید: آذربایجان روح ایران است، هم‌چنان‌که بدن بدون روح نمی‌تواند زندگی کند، روح بدون بدن هم به درد نمی‌خورد‌ و نمی‌تواند زندگی کند. آذربایجان دست راست ایران است. بدن بدون دست باز هم به حال ناقص زندگی می‌کند ولی دست بدون بدن در هر حال نابود می‌شود. خلاصه مفتن‌های خوش‌خیال دستخوش افکار فاسده باید بدانند که فریب‌دادن آذربایجانی‌ها و آلت دست کردن آنان و لگدکوب‌کردن حیثیت تاریخی و شرف ملی‌شان به دست خودشان کار چندان آسانی نیز نیست. آذربایجانی تا آخرین نفس خود از شیر و خورشید ایران دفاع کرده تا می‌تواند برای جلب ملل بی‌نظم و نظام به زیر پرچم شیر و خورشید تلاش می‌کند… اولاد پرافتخار آذربایجان.‌.. در حقیقت مقصد اعادۀ روزهای پر‌شعشعۀ ایران قدیم و احیای نوشیروان و کیخسروهای سرافراز را تعقیب می‌کند والا آذربایجان جزء لاینفک ایران است. هوشمند پس از ارائۀ این نوشته از پیشه‌وری، با طرح پرسشی گفت از این نوشتۀ پیشه‌وری چه چیزی برداشت می‌شود؟

او همچنین با ارائۀ مطالب دیگری از پیشه‌وری بر موضع ضد‌افراطی‌گری قومی پیشه‌وری تا سال ۱۳۲۴ تأکید کرد و نمونه‌هایی از مواضع پیشه‌وری را طرح کرد. از جمله اینکه پیشه‌وری در مرداد سال ۱۳۲۳ گفت: یکی از معضلات اساسی امروز ما ناتوانی حکومت مرکزی در ایران است و ما باید دولت مرکزی را تقویت و تحکیم کنیم. همچنین پیشه‌وری مدعی بود: ما باید ثابت کنیم که یک ملت زندۀ شایستۀ استقلال هستیم و تمام ترک‌زبانان، ارمنیان، آسوریان، زرتشتیان و کلیمی‌ها را که در این سرزمین با ما زندگی کرده و در سرنوشت آن با ما شریک‌اند از خود می‌دانیم؛ یعنی پیشه‌وری مباحث قومی را مخل استقلال کشور می‌دانست. پیشه‌وری می‌گفت: تهران و تبریز از نقطه‌نظر ایرانی توفیر ندارد و تأکید می‌کرد: نزاع ترک و فارس بسیار خطرناک است. دعوای ترک و فارس و نظریۀ نژادی هیتلر – روزنبرگ هر دو از یک ریشه یعنی ارتجاع آب می‌خورد. این حرف‌ها به‌هیچ‌وجه به صرفه میهن ما نیست. محرکین و مبلغین آن دشمن ایران و استقلال آن هستند. باید دهان اینها را با مشت محکمی بست که دیگر یارای سخن‌گفتن نداشته باشند. هوشمند در ادامه پرسید : چه چیزی موجب شد تا ‌خلاف تمام دوران زندگی پیشه‌وری تا سال ۱۳۲۴، پیشه‌وری حاضر شود تا نقش یک واسطه برای پیشبرد سیاست‌های شوروی در ایران را بر عهده گیرد؟ یعنی به قول پژوهشگر برجسته آقای خسروپناه، پیشه‌وری ما مبدل به پیشه‌وری دیگران شود؟ چرا پیشه‌وری وارد این بازی بی‌فرجام و خطیر شد؟ چرا دربارۀ تغییر موضع پیشه‌وری در دو سال آخر زندگی او پژوهش‌های جدی و مستند صورت نگرفته است؟ به‌ ویژه که امروزه اسناد شوروی سابق در‌بارۀ دلایل تأسیس فرقۀ دموکرات آذربایجان تا‌ حدودی منتشر و در دسترس است.

هوشمند در ادامۀ سخنان خود در‌بارۀ شایعۀ استفادۀ ابزاری برخی نهادهای دولتی از بحث‌های قومی مانند تیم فوتبال تراکتور‌سازی در دهۀ گذشته گفت : چرا فعالان سیاسی و گروه‌های سیاسی اصلاح‌طلب در آذربایجان در‌بارۀ برخی حاشیه‌های ضد‌‌ایرانی روی‌داده توسط گروهی اندک از افراطی‌ها یا عوامل مشکوک به‌ صورت علنی به اتخاذ موضع نپرداختند؟ وقتی که تعدادی اندک با ریشه‌های مشکوک وابستگی اقدام به نصب بنر در ضدیت با وحدت ملی کردند، چرا فعالان اصلاح‌طلب آذربایجان شرقی در برابر این گروه کم‌شمار موضع‌گیری شفاف نداشتند؟ آیا به پیامد این سکوت و بی‌تفاوتی توجه شد؟

همچنین هوشمند در پاسخ به پرسشی در‌بارۀ بحث مس سونگون در آذربایجان گفت : ورود به چنین بحث‌هایی نشانگر کم‌توجهی به امر ملی است. اگر استدلال در‌بارۀ مس سونگون درست باشد، لاجرم نباید روزانه ده‌ها هزار بشکه نفت از جنوب غربی کشور به تبریز وارد شود تا در پالایشگاه تبریز مورد‌ استفاده قرار گیرد و زمینۀ کار چند‌هزار نفر را ایجاد کند. یا اینکه حدود نیمی از میزان آب شرب تبریز از سد شهید کاظمی تأمین می‌شود؛ اینک که موضوع آب اهمیت دوچندانی یافته این آب باید در محل مصرف شود و به تبریز منتقل نشود؟ این نوع سخنان در تعارض کامل با مصالح ملی و منافع ملی و همزیستی تاریخی ایرانیان است. هوشمند در بخش بعدی سخنان خود با اشاره به جایگاه اندیشمندان آذربایجانی در تاریخ معاصر ایران ابراز امیدواری کرد، به‌زودی برای بررسی دیدگاه‌های دکتر جواد طباطبایی شاهد برگزاری مراسم درخوری در تبریز باشیم.

احسان هوشمند در بخش پایانی سخنان خود در‌بارۀ ارزیابی چند دهه فعالیت قوم‌گراییِ‌ گروهی از نیروهای سیاسی در استان و نیز فعالیت‌های گروه‌های قوم‌گرای کردی از ماجرای فرقۀ دموکرات به رهبری پیشه‌وری و فرقۀ دموکرات در مهاباد تا امروز گفت : پس از چند دهه وقت آن رسیده از منظری دیگر بررسی کرد که آورده و فایدۀ این اقدامات ‌و هزینه‌های تحمیلی قوم‌گرایی برای مردمان این خطه و دیگر ایرانیان چه بوده است‌ تا بتوان با رویکرد فایده – هزینه و رویکرد عقلایی به ارزیابی آن پرداخت.

برگرفته از : روزنامۀ شرق، ۲۹ امرداد ۱۴۰۲ (با ویرایش)

نظر شما