نوشتۀ : سيروان خسروزاده
در روزنامۀ اعتماد روز اول تیر ۱۴۰۱ مطلبی تحت عنوان «سوم تیر، روز ملی مقاومت خوی» به قلم آقای امین فضلی منتشر شده است که نگارنده ضروری دانست نقد ذیل را بر آن بنگارد.
تطهیر عثمانی
نویسندۀ مقاله در آغاز نوشتارش رویکرد توسعهطلبانه و تجاوزکارانۀ عثمانی در جنگ جهانی اول را با این ادعا که «بسیاری از کشورهای اروپایی در تضعیف عثمانی متفقالقول بودند» توجیه میکند؛ گویی عثمانی یک قربانی بوده و صرفا در چارچوب دفاع از خود وارد جنگ شده بود؛ حال آنکه حقیقت کاملا عکس این ادعاست؛ زیرا با ظهور ترکهای جوان و تاسیس «جمعیت اتحاد و ترقی» در سال ۱۹۰۶، سیاستهای توسعهطلبی ارضی عثمانی دچار تحول شد. ترکهای جوان که میدیدند عثمانی متصرفات غربی خود را از دست داده، در اندیشۀ توسعۀ قلمرو عثمانی به شرق و تصرف مناطق ترک نشین قفقاز و ترکستان شدند. در این راستا گذشت زمان نشان داد که شمالغرب ایران نیز بخشی از این پروژه بود ، به طوری که حکومت ترکیه حتی تا پایان شورش آرارات هم حاضر نبود به آسانی از این مناطق دست بکشد. در رد مظلومیت عثمانی همچنین باید یادآور شد، دشمنی انگلیس و فرانسه با این کشور طی سالهای جنگ جهانی اول به دلیل ائتلاف عثمانی با آلمان بود وگرنه این دو کشور در جریان جنگهای کریمه میان عثمانی و روسیه در سالهای ۱۸۵۶-۱۸۵۳ به یاری عثمانی شتافته و شکست سنگینی بر روسها وارد آورده بودند. بنابراین آنچه در جنگ جهانی اول بر سر عثمانی آمد نتیجۀ طبیعی سیاستهای توسعهطلبانۀ آن کشور بود، زیرا آنگونه که لازاریف مینویسد، روسها هم تا آخرین لحظه امیدوار بودند عثمانی علیه آنان وارد جنگ نشود و این عثمانی بود که جنگ را آغاز کرد. بنابراین تطهیر عثمانی که طی سالیان جنگ ضربات جبرانناپذیری به جان و مال ایرانیان زد، جفایی بزرگ در حق کسانی است که اسناد و مدارک و عرایض آن زمان گویای آه و فغان و مظلومیتهایشان است.
مسیحیان و تهدید تمامیت ارضی ایران، از افسانه تا واقعیت؟
نویسنده در ادامۀ نوشتار، ادعاهای کلی برخی محافل را عینا تکرار و ادعا کرده است: مقرر بود کشوری مسیحی در شمالغرب ایران تشکیل شود که شامل استانهای همدان، بخشی از کردستان، بخشی از آذربایجان شرقی و تمامی استان آذربایجان غربی امروزی و قسمتهای شرق ترکیه و احتمالا بخشی از قفقاز بود ! از این نکته به خوبی پیداست، نویسندۀ محترم آشوریان و ارمنیان را که جدای از مسیحی بودن، هیچ نقطۀ مشترکی ندارند یکی دانسته است؛ اولا سابقۀ حضور ارامنه در قفقاز و آنجایی که بعد به آناتولی شرقی تغییر نام یافت و حتی در شمالغرب ایران، طولانی و تاریخی است. ثانیا مانند بسیاری از جوامعی که به دنبال خاتمۀ جنگ جهانی اول از یوغ عثمانی رهایی یافتند، طبیعی بود که ارمنیان نیز به عنوان یک جامعۀ تحت سلطه ادعاهایی مطرح کنند. ارامنه در شرق آناتولی بر شش ایالت ادعای ارضی داشتند که بخش اعظم جمعیت این ایالات را کردها تشکیل میدادند و به این لحاظ تفکیک ارمنستان غربی و کردستان عثمانی بسیار دشوار بود و البته ادعاهای آنها زیانی متوجه ایران و منافع ملی آن نمیکرد.
در رابطه با تشکیل حکومت مسیحی در محدودۀ شمالغرب ایران هم باید متذکر شد که آشوریان ایران و عثمانی هم روی هم رفته حدود ۲۰۰ هزار نفر بودند که در دو طرف مرز ایران و عثمانی ساکن بودند. بعد از اکتبر ،۱۹۱۵ آشوریان عثمانی به ارومیه و سلماس پناهنده شدند. آنان به همکاری با قوای روس حاضر در منطقه پرداختند و آمال سیاسی با امید به حمایت روسها وارد مرحلۀ جدیدی شد. آشوریان در این زمان خواستار ایجاد موجودیتی سیاسی برای خود بودند، اما به دنبال انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و خروج روسها از ایران، تنها دغدغۀ آنان حفظ جانشان از دشمنی و انتقامجوییهای ترکها و عشایر کرد ایران و عثمانی بود. آنان در این برهه دست از کلیۀ آمال ملی خود کشیده بودند و به ویژه به دنبال کشته شدن پیشوای سیاسی و مذهبیشان، مارشیمون، صرفا خواستار تضمینی برای حفظ موجودیتشان بودند. بنابراین برنامۀ تشکیل دولتی مسیحی توسط آنان کاملا بعد از انقلاب اکتبر ،۱۹۱۷ بیاساس و منتفی است و نزدیک شدن انگلیسیها به آشوریان هم صرفا برای استفاده ابزاری از توانایی رزمی آنان علیه عثمانیها بود.
سوم تیر، روزی ملی یا فاجعهای ملی؟
نویسنده روز سوم تیر ۱۲۹۷ را روزی ملی معرفی کرده است. اگرچه مقاومت شجاعانۀ مردم خوی در برابر آندرانیک قابل تحسین بود، اما ادعای آنکه آندرانیک به دعوت آشوریان به خوی میآمد، صحیح نیست و آمدن او متاثر از تحولات قفقاز بود. اگرچه نویسنده به سوم تیر به عنوان روزی ملی اشاره کرده است، اما بدون شک این روز نمیتواند روزی ملی باشد، چون در همین روز و روزهای بعد از آن صد خانوار ارمنی ایرانی مقیم خوی صرفا به جرم ارمنی بودن توسط «اوباش» در شهر خوی و نیروهای عثمانیها به خارج از شهر انتقال داده شدند و در آنجا بیرحمانه قتلعام شدند. آنگونه که امینالشرع میگوید، دامنۀ این فاجعه چنان بود که تا مدتها بعد تبریزیها، عاملان این جنایت را سرزنش میکردند. از قضا روز ۳۱ اکتبر ۱۹۱۸/ ۸ آبان ۱۲۹۷ که عثمانی با امضای عهدنامۀ مدرس وادار به خروج از ایران شد، به مراتب روزی مهمتر از سوم تیر بود، زیرا ایران در موقعیتی نبود که بتواند عثمانیها را وادار به خروج از آذربایجان کند و تحرکات بعدی به خوبی نشان داد که اگر قوای عثمانی در آن مناطق باقی میماندند این مناطق برای همیشه از ایران جدا میشدند.
برگرفته از : روزنامۀ اعتماد، چهارشنبه ۱۵ تیرماه ۱۴۰۱، شمارۀ ۵۲۵۰ (با ویرایش)
نظر شما