سرودۀ : علیرضا پوربزرگ وافی
…
گر پرستار تو باشی همه بیمار شوند
به غم روحنواز تو گرفتار شوند
ای مسیحا نفس ای دست تو هستی انگیز
ترسم از شوق مریدان تو بسیار شوند
از هر انگشت تو ریزد هنری نک برخیز
تا ز یاس هنرت بی هنران خوار شوند
بهر دیدار تو در کنج شفاخانۀ مهر
شاید این خلق نظرباخته بیمار شوند
نه دعا کرد اثر نی می و ساقی شد یار
خصم می خواست که این خلق گرفتار شوند
تو سپردار هزاران دل مشتاق شدی
تا حریفان تو در عزلت انکار شوند
تا قدم رنجه به بالین مریضان بکنی
خلق اگر مرده ز دیدار تو بیدار شوند
تو خود آهوی ختن هستی و از عطر خوش ات
چین و ماچین به خجالت ز تو فرار شوند
شرمگین است که وافی نتوانست سرود
باید اینجا شعرا وصف تو را یار شوند
۲۰۲۰/۵/۱۲
نظر شما