نوشتۀ : دکتر علی علی بابایی درمنی
سخنرانان :
دکتر سید جلال حسینی بدخشانی، استاد موسسۀ مطالعات اسماعیلیان لندن
دکتر حمیده چوبک : سرپرست سیزده فصلِ کاوش های الموت
بخش نخست :
متاسفانه در اثر القاء برخی جاهلان و ناآگاهان و بعضا غرض ورزی برخی بدخواهان ایران، در میان ایرانیان امروز تصوری سطحی و عامیانه رواج یافته که می گوید ، «مذهب تشیع در دورۀ صفویه و از طریق آموزههای برخی از علمای لبنانی در ایران گسترش یافته است» . اما گزارش استاد بدخشانی که دربرگیرندۀ آگاهی های ارزشمند بود ، این گمان باطل را شکست :
استاد در بخش از سخنان خود از خدمت بزرگ «حسن صباح» در رسمیت دادن به زبان فارسی در مناسک و دعاهای شیعیان هفت امامی الموت سخن گفت که این اقدام مهم باعث رواج تشیع در میان مردم ایران شد. از دیگرسو، ایشان فرمودند ، برخلاف تصور رایج، قلعۀ الموت یک قلعۀ نظامی نبوده و کارکرد ویژۀ آن به مثابه دانشگاهی بوده که الهام بخش ترین آثار شیعیان در آنجا نوشته شده است، و از میان آنها می توانیم به «روضه التسلیم» به قلم حکیم بزرگ جهان تشیع، خواجه نصیرالدین طوسی اشاره کنیم که الهام بخش نگارش آثار ارزشمند دیگر جهان تشیع چون «اسفار اربعۀ» حکیم متاله شیعه ملا صدرای شیرازی و بزرگان دیگری چون میرداماد بوده است. همچنین ملاصدرا در نگارش«مفاتیح الغیب» نیز از تاثیر «آغاز و انجامِ» «فیلسوف گفتگو» بی بهره نبوده است. پس برخلاف آنچه تصورات باطل القاء می کنند، شیعه گری ایرانیان از لبنان ریشه نگرفته و ریشه ای ایرانی دارد. استاد در همین ارتباط و در بخشی از سخنان خود فرمودند: « من مقدماتی را باید خدمتان عرض کنم؛ هم در مورد مذهب اسماعیلی و هم مذهب دوازده امامی، چون هر دو مذهب، هم چه دوازده امامی و چه اسماعیلی در ایران نُضج پیدا کرده اند، بگذریم از اینکه جمعیت شیعه در کجا باشند، متفکرین اسماعیلی و دوازده امامی همگی ایرانی هستند.»
در گزارش استاد بدخشانی و بانو حمیده چوبک نکته های ارزشمند دیگری وجود داشت که در ادامه ، فهرست وار بدان ها می پردازیم :
۱.استاد بدخشانی: « از کارهای حسن صباح که در واقع ناسیونالیسم ایرانی را خیلی خیلی تقویت می کند، قبول کردن زبان فارسی به جای زبان عربی بود؛ حتی نیایش ها و دعاهایی که از زمان حسن صبّاح و پس از آن در میان اسماعیلیه خوانده می شود، هیچ کدام عربی نیست و همۀ آنها به زبان فارسی نوشته شده است. و این راهی بود که ناصر خسرو آغاز کرد و حسن صباح آن را تایید کرد و به دنبال آن رفت. این بود که ادبیات اسماعیلی در ایران به زبان فارسی نوشته شد و از آنجا که این ادبیات به زبان فارسی بود، هویت ایرانی را ترویج می کرد.»
۲ . بررسی مطالب کتاب «نهایه الاقدام فی علم الکلام» ، اثر شهرستانی نویسندۀ کتاب «ملل نِحَل» ثابت می کند که او اسماعیلی بوده و تظاهر به اشعری بودن می کرده است.
۳. «دیوان قائمیات» کتابی است از حسن محمود کاتب که به تصحیح استاد بدخشانی، مقدمۀ استاد شفیعی کدکنی به زبان فارسی و مقدمۀ انگلیسی فرهاد دفتری منتشر شده است. از آنجا که جوینی کتابخانۀ اسماعیلیه در الموت را آتش زد ، تا چهل سال پیش از «دیوان قائمیات» نسخه ای در دست نبود تا اینکه در جرز خانه ای در نزدیکی بیرجند، نسخه ای از این کتاب به دست آمد. این کتاب دربردارندۀ پنج هزار بیت شعر است. در این کتاب آمده که چنگیزخان مغول به دست فدائیان اسماعیلی به جهنم رفته است.
۴. رشیدالدین فضل الله همدانی نگارندۀ کتاب «جامع التواریخ»، پیش از پیوستن به اردوی مغولان مدتی نزد اسماعیلیان الموت میهمان بوده است.
۵. رمان «خداوندگار قلعۀ الموت» ، نوشتۀ «پل آمیر» یک داستان تخیلی در بارۀ اسماعیلیان است و مطالب آن ارزش و اعتبار تاریخی ندارد.
۶. تربیت و آموزش فداییان اسماعیلی برای کشتن مخالفان اسماعیلیان و عقیم کردن آنها تصوری باطل است . فدائیان تنها باورمندان پرشور به آیین اسماعیلی بودند، که برای دفاع از عقایدشان دست از جان می شستند و دشمنان خود را از پا در می آوردند.
۷. دژ الموت یکی از شاهکارهای معماری ایران است و در این دژ «مولاخانه» ای با مساحت ۱۲ متر در ۱۲ متر با آرایه های شگفت آور ، زیباترین بخش این دژ کوهستانی بوده است.
۸. پژوهشگران ایرانی در زمینۀ نگارش مقاله دربارۀ مذهب اسماعیلی ، در جهان مقام نخست را دارا هستند .
بخش دوم:
اما نکتۀ قابل تاسف در این نشست این بود که مجری کوشش می کرد تا به سخنان پژوهشگری چون استاد حسینی بدخشانی جهت دهد . با اینکه مجری در این کار نادرست ره به جایی نبرد، با این حال، با این کار عمق نا آگاهی خود را از مباحث آکادمیک به نمایش گذاشت، و ثابت کرد که کنشگران رادیکال سیاسی در ایران هنوز نیاموخته اند که موضوعات فرهنگی و اجتماعی را به شیوه ای علمی و منصفانه باید مورد بررسی و ارزیابی قرار داد و به دنبال بهره برداری سیاسی از آنها نبود .
مجری در ابتدا چنین گفت : «من می خواستم، قبل از اینکه ایشان تشریف فرما شوند و سخنرانی بفرمایند، چند پرسش را مطرح نمایم و پیش از برگزاری برنامه از خدمت باسعادت ایشان پرسیده شود، تا زمانی که ایشان تشریف فرما می شوند، در حضور همۀ جمع، در پاسخ به این پرسش هایی که من مطرح کردم، اگر امکانش باشد، سخنانشان را تنظیم بفرمایند و همه را مستفیض کنند. حالا من البته فرصت نکردم پیش از برنامه خدمت ایشان برسم، اما همینک به نمایندگی از همگان که شاید این پرسش ها پرسش های همگانی باشد، از خدمت ایشان چند مسئلۀ کلیدی را که تا حدودی فراتر از بحث صرف تاریخی است و شاید به نوعی تاریخ اعتقادی است، مطرح می کنم . ای بسا که مورد قبول و حسن نظر ایشان قرار بگیرد و ما هم بتوانیم به پاسخ برخی از اینها دست کم برسیم. خب، ظاهرا بناست که ایشان که البته من امیدوارم که اینگونه بوده باشد، کاملا از جانب اسماعیلیان به عنوان لااقل یک فرقۀ اعتقادی- سیاسی- اجتماعی با یک پیشینۀ اگر نگوییم نزدیک به هزارساله دست کم اون سه سده ای که خواب را بر چشمان خلفای جور لااقل عباسی حرام کرد، با یک همچنین پیشینۀ درخشانی، به عنوان یک نماینده از چنین تاریخ پردرخششی سخن بگویند… لااقل برای پژوهشگران تاریخ اجتماعی، تلقی یک اعتقاد، یک فرقه، نه به عنوان یک اعتقاد صرف و یا فرقۀ صرف، بلکه به عنوان یک جنبش اجتماعی که بر نظم و نظام حاکم می شورد، به خصوص آنجا که به خود ما مربوط می شود، یعنی به ایران، این جذابیت کاملا خاص دیگری پیدا می کند، همینکه ما بدانیم که اقلا آن سه راس مثلث «زر و زور و تزویر» همواره لااقل در یک بخش مهمی از تاریخ اسماعیلیان، گلو به زیر تیغ تیز فدائیان دادند، این خودش چنان ابهتی به این فرقه می بخشد، که صرفنظر از هر پیشینۀ اعتقادی دیگری که داشته باشند، خود به خود برای یک پژوهشگر، خصوصا برای کسی که تمایلات انقلابی و ستیهنده نیز داشته باشد، جذابیت فوق العاده ای ایجاد خواهد کرد.» (دقیقۀ ۳۰/ ۲۴ تا ۲۷/ ۲۷ از پروندۀ صوتی منتشرشده از سوی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی)
در پایان، مجری محترم چنین پرسید ، « از چه زمانی اسماعیلیان از کوشش های نظامی خود کاستند؟» و در پایان افزود: « افسوس من پرسش های دیگری نیز داشتم، در همین ردیف، اما گمان کنم که همین پرسش ها به اندازۀ کافی کل بحث آقای دکتر بدخشانی را ، اگر هم بحث دیگری هم داشته باشند، فرا خواهد گرفت.» ( دقیقۀ ۰۴/ ۲۹ تا ۱۶/ ۲۹ از پروندۀ صوتی منتشرشده از سوی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی)
چنان که ملاحظه شد، مجری برنامه در ابتدای بحث ، خودخواهانه از جانب همۀ حضار سخن گفت و کوشش کرد تا پرسش های خود را پرسش های همۀ حاضران به شمار آورد، و تلویحا به سخنران محترم گوشزد کرد که در چارچوبی که من مشخص می کنم: «سخنانتان را تنظیم بفرمایید.»، این تعمیم و تحمیل، یکسان سازی یا یکسان پنداری گروه های انسانی در تئوری های مارکسیستی و رفقای کمونیست را به یاد می آورد. در جای دیگر روشن شد که ، از نگاه مسئول برگزاری نشست های تخصصی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی شکوه و عظمت نه در مباحث فکری بلکه در انجام اعمال چریکی است و ایشان ابهت اسماعیلیان را نه از صدها و هزاران رساله ای که هر یک در تاریخ ادیان اهمیت خود را دارد، بلکه تنها در قدرت نظامی آنها می بیند. مجری ستیهنده در ادامه کوشش کرد تا به سبب حذف مخالفان اسماعیلیان به دست فدائیان اسماعیلی، این فدائیان را باز هم کسانی هم کردار رفقای کمونیست و چریک های انقلاب های سدۀ بیستم میلادی در کشورهای جهان سوم معرفی کند .
اما پاسخ استاد بدخشانی همچون آب سردی بود که بر تخیلات این مجری محترم فروریخت : « هدف من در این صحبت امشب این است که از لحاظ علمی مردمی را که در الموت بودند، چه کار می کردند؟ همۀ ما خیال می کنیم که حسن صباح می جنگیده است، اولا با سلجوقیان، بعد هم با امرای دور و بر و می خواست همه را اسماعیلی کند. اما این ذهنیت درستی نیست، در زمان اسماعیلیان، چه در زمان فاطمی ها و چه در قبل از آن، آنها خودشان را «دعوت الهادیه» نام نهاده بودند؛ یعنی احتیاج به جهاد با شمشیر نداریم و ما مردم را به حکمت و دانش دعوت می کنیم، نه با شمشیر. این است که اگر جنگ هایی هم می کردند، به خاطر نگهبانی از خودشان بود. حسن صباح این طور فکر می کرد که ناصر خسرو با آن همه دانش وقتی به نیشابور آمد، رفت کفشش را تعمیر کند، دید کسی پاره گوشتی به سر چوب آورده و می گوید که این گوشت ناصر خسرو است، که کشته شده، و ما می دانیم که غزنویان و سلجوقیان چه قتل هایی به نام مذهب انجام دادند، حتی سلطان محمود غزنوی تا مولتان رفت، البته هدفش جمع کردن طلا بود، ولی زیر پرچم اسلام و به نام اسلام هزاران هزاران نفر را قتل عام کرد. ولی در مذهب اسماعیلی این طور جنگ هایی اتفاق نیافتاده است. و [جنگ های اسماعیلیان] جنگ های مذهبی نبوده است و حسن صباح در دفاع از خودش مجبور بوده است که بجنگد.» ( دقیقۀ ۲۲/ ۴۸ تا ۲۰/۵۰ از پروندۀ صوتی منتشرشده از سوی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی)
در نهایت ، دیدگاه مجری محترم این برنامه در مورد توضیحات استاد بدخشانی ، بار دیگر دوربودن نگاه مجری را از نگاه آکادمیک و بی طرفانه آشکار کرد: از نظر او یک رویداد تاریخی که نتوانیم آن را به نفع اهداف سیاسی کوتاه مدت خود مصادرۀ مطلوب کنیم، ارزش بررسی و پژوهش ندارد . مجری دربارۀ سخنان استاد بدخشانی چنین گفت : « اینکه ایشون فرمودند، اسماعیلیه و به خصوص فدائیان از خود دفاع می کردند و هیچ وقت سر جنگ نداشتند، از نقطه نظر خود من، بنده، عرض کنم خدمت شما، یه مقداری از ارج و قرب و ارزشش حداقل در ذهن خود من شاید آمد پایین. من دلم می خواست که حتی قبل از آن که خلفا و حکام جور دست به جنایتی می زدند، تیزی تیغ فدائیان را نه تنها بر زیر گلو بلکه بر فرق سر خود احساس می کردند. » ( دقیقۀ ۴۵/ ۱۰/۱ تا ۱۳/ ۱۱/ ۱ از پروندۀ صوتی منتشرشده از سوی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی)
در نهایت باید بیافزاییم که یکی از معضلات مهمِ علوم انسانی در سال های پس از دهۀ ۳۰ خورشیدی و قدرت گرفتن شاخۀ فرهنگی حزب توده، آلوده شدن علوم انسانی با اندیشه های چپ بود که مجالی برای تنفس آزاداندیشانه را از آن گرفت . حاکمیت این دیدگاه سبب شد تا گروهی از دانش آموختگان از این حوزۀ دانش بشری تنها به عنوان دستاویزی برای بالارفتن از پله های قدرت سیاسی سوء استفاده کنند . امید است پژوهش های تاریخنگاران مستقل و واقعیت هایی چون فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و سرگذشت کشورهای آزادشده از چنگال استعمار سرخ ، دوستان چپ را به توجه این واقعیت فرابخواند که نگاه مارکسیست – لنینیستی به تاریخ و به طور کلی علوم انسانی ، ره به جایی ندارد .
ویرایش نخست : ۱۷ آبانماه ۱۳۹۶
ویرایش نهایی : ۱۷ بهمن ۱۳۹۶
۲ نظر
با درود ،
باید گفت که نه تنها حزب توده که حزب وابسته و حزب میهن فروشان بود ، همه احزابی که در ایران فعالیت داشته و دارند ، بجز شاید یکی دو حزب که تنها به ایران می اندیشیده و می اندیشند ، بقیه احزاب به دنبال ترویج و تبلیغ ایدئولوژی های بیگانه و وابسته هستند . از این رو است که هرگاه حکومت مرکزی دچار ضعف و تزلزل شده، اینگونه احزاب سر از لاک بیرون آورده و برای به خطر انداختن تمامیت ارضی ایران عزیزمان نقشه کشیده اند . پاینده ایران
ارسال شده در تاریخ بهمن ۲۰ام, ۱۳۹۶ در ساعت ۱۰:۴۹ ق.ظ
«حسن صباح» در زعامت شیعیان هفت امامی فقط رهبری قلعۀ الموت را به عنوان یک قلعۀ نظامی به عهده نداشت. در مورد مذهب اسماعیلی و مذهب دوازده امامی، باید گفت که متفکرین اسماعیلی و دوازده امامی همگی ایرانی هستند. از کارهای حسن صباح، قبول کردن زبان فارسی به جای زبان عربی بود و این راهی بود که ناصر خسرو آغاز کرد و حسن صباح آن را تایید کرد و به دنبال آن رفت. این بود که ادبیات اسماعیلی در ایران به زبان فارسی نوشته شد و اسماعیلیان، چه در زمان فاطمی ها و چه در قبل از آن، خودشان را «دعوت الهادیه» نام نهاده بودند.
ارسال شده در تاریخ بهمن ۲۵ام, ۱۳۹۶ در ساعت ۹:۴۶ ق.ظ
نظر شما