به انتخاب : مهدی شمسایی
اشاره :
۲۱ آذر ۱۳۲۵ که در تقویم ایران به « روز نجات آذربایجان » مشهور است ، روزی بود که پس از اشغال چهارساله ی سرزمین آذربایجان به دست نیروهای ارتش اتحاد جماهیر شوروی ، یگانهای ارتش ایران در میان شور و هیجان و فریادهای شادی مردم وارد تبریز و رضاییه شدند و بار دیگر حاکمیت ملت ایران بر سرزمین های خود استوار شد . در این روز باقیمانده هواداران دولتک دست نشانده ی پیشه وری به خاک شوروی گریختند یا اسیر سرپنجه های ایرانیان شدند . از آن پس روز ۲۱ آذر به عنوان یک «عید ملی » قلمداد شد و از سال ۱۳۲۵ ، همه ساله در آن روز به یاد نجات آذربایجان و اعاده ی حق حاکمیت ایران بر آن خطه ، ایرانیان مراسم نیایش برگزار کردند و این روز را گرامی داشتند . به مناسبت فرارسیدن روز ۲۱ آذر ، ماجرای فتنه ی پیشه وری را از زبان دو راوی بازخوانی می کنیم :
راوی اول : جمیل حسنلی
لازم به ذکر است که تشکیل این فرقه چنین بود که، حسن حسناوف با ماموریت ویژهای برای رهبری امور سیاسی به ایران آمده بود . وی در ۱۳ فوریه ۱۹۴۵ (۲۴ بهمن ۱۳۲۳) و در پایان یک گزارش ۶۷ صفحهای که برای میرجعفر باقراوف فرستاده، چنین مینویسد : «مامورینی که از آذربایجان شوروی به اینجا آمدهاند کارهای بزرگی انجام میدهند، لکن هنگام اتخاذ تدابیر مهم چون از مقصد نهایی حکومت شوروی بیاطلاعند، نمیتوانند کارها را چنان که باید و شاید ، پیش ببرند. باید به ماموران ما که در ایران کار میکنند به طور روشن و دقیق تفهیم شود که ما برای رهایی مردم آذربایجان از ظلم و ستمی که طی قرون از فارسها کشیدهاند و میکشند به آنها کمک خواهیم کرد. تمام کارها باید در این جهت پیش بروند. پروسه تحول تاریخی ایران نشان میدهد که خلق آذربایجان باید از ظلم فارسها رها شود. دولت ایران که در آستانهٔ فروپاشی است، قادر به حفظ استقلال کشور نیست.[ ۱ ] با وجود ترور و خفقان، احساسات ملی و ایده تشکیل دولت مستقل در میان خلق آذربایجان بسیار قوی است. ماموران آذربایجان شوروی باید ایده آزادی خلق آذربایجان را مطرح کنند. ما به این کار بسیار علاقهمندیم، زیرا آزادی اهالی آذربایجان جنوبی (منظور استان آذربایجان است) برادران ما را برای همیشه از خطر محو و نابودشدن خلاص میکنند و برای توسعه تمام خلق آذربایجان (جنوب و شمالی ـ م.) دورنمای وسیعی به وجود میآورد. ما عقیده داریم که شرایط جهانی برای اجرای این وظیفه تاریخی بسیار مساعد است. باید آزاد کردن خلق آذربایجان در ایران با قلع و قمع آلمان هیتلری مصادف شود.[ ۲ ] برای حل مساله آذربایجان نمیتوان به گفتوگوهای دیپلماتیک امید بست.
آزادی آذربایجان جنوبی و برقراری حکومت کامل دموکراتیک در آنجا و یا الحاق آن به آذربایجان شوروی، تنها از طریق عصیان خلق قابل اجراست و بایستی متفقین [ بریتانیا و آمریکا ] را در مقابل عمل انجام شده قرار دهیم . » [ ۳ ]
در این گزارش حسن حسناوف ادامه میدهد: « در آذربایجان جنوبی اشخاص با آمادگی کامل، با وجدان بیدار و صادق برای به ثمر رساندن نیات خلق وجود دارند. آنها هم در رهبری کمیته ایالتی حزب توده و هم در اتحادیه کارگری و هم در ارگانهای دولتی فعالیت میکنند. به آنها میتوان کاملا اعتماد کرد. لکن تعدادشان بسیار کم است. از اینرو ضروری است آذربایجانیهایی مانند میرجعفر پیشهوری مدیر روزنامه « آژیر »، شعلهور سردبیر روزنامه و مالک از تهران به تبریز آورده شوند. در لحظات ضروری باید چند مامور برای رهبری، از آذربایجان شوروی به اینجا فرستاد.[ ۴ ]
حسناوف در گزارش خود درباره مساله کردها مینویسد: « بعد از حل مساله آذبایجان باید به کردها خودمختاری اعطا شود و ماموران ما بایستی در این جهت فعالیت کنند.» در پایان گزارش چنین آمده است: «آزادی آذربایجان باید با کمک حزب توده که تودههای وسیع مردم : کارگزاران، دهقانان، پیشه وران و روشنفکران را در صفوف خود گرد آورده است عملی شود. برای حمایت از رهبران این حزب [ در آذربایجان ] پیشنهاد میکنم به آنها ماهیانه ده هزار تومان کمک مادی بشود. [ ۵ ]
نوشته ی : جمیل حسنلی ، در کتاب « فراز و فرود فرقه ی دموکرات ، نشر نی .
راوی دوم : دکتر نصرت الله جهانشاهلو
سنی گتیرن، سنی دییر گت
(آن که تو را آورده، به تو میگوید برو)
سحرگاه روز شوم سوم شهریورماه ۱۳۲۰، استعمارگران روس و انگلیس بدون هرگونه اعلام خبری، ایران را مورد یورش نظامی قرار دادند و کشور را اشغال کردند. چند ماه بعد، اشغالگران آمریکایی نیز به آنها پیوستند.
روسها و انگلیسها به دنبال اشغال ایران، به فکر اجرای قرارداد ۱۹۰۷ برآمدند. از اینرو، انگلیسها طرح کمیسیون چهارجانبه را به دولت ایران پیشنهاد کردند. در صورت پذیرش این طرح، دولت ایران از حاکمیت خود صرفنظر میکرد و سرنوشت کشور در کمیسیون چهارجانبه متشکل از نمایندگان روس، انگلیس، آمریکا و ایران، قرار میگرفت. این کمیسیون که در آن، ایران تنها یک رای برابر ۳ رای اشغالگران داشت، حتا میتوانست دستاندرکار تغییر قانون اساسی هم بشود .
نخستوزیر ابراهیم حکیمی (حکیمالملک)، با وجود فشارهای سنگین اشغالگران، این طرح را رد کرد.
روسها و انگلیسها که نتوانسته بودند از این راه به نتیجه برسند، راه تجزیهی بخشهایی از ایران را در پیش گرفتند. البته نخست روسها، با پشتیبانی و سکوت انگلیسها و آمریکاییها، دستاندرکار تجزیهی آذربایجان و سپس مهاباد شدند. البته بعد که به نظر میرسید که الگوی تجزیه میتواند کارساز باشد، انگلیسها نیز با راهانداختن «نهضت جنوب» گام در راه تجزیهی فارس، بوشهر، خوزستان و…، نهادند.
با برپایی فرقهی دموکرات، از سوی نیروهای اشغالگر در آذربایجان، ابراهیم حکیمی نخستوزیر سالخورده و فرتوت ایران، در حالی که سخت زیر فشار نیروهای اشغالگر قرار داشت، با قامت افراشته و با عزمی راسخ، در مجلس شورای ملی با صدای رسا و کوبنده اعلام کرد:
«… این جانب به عنوان یک فرد و هم به نام دولت، با اینکه اساسا اهل صلح و مسالمت بوده… تصمیم جدی به مقاومت… گرفته و نخواهم گذارد یک عدهی قلیل مغرض نادان، به عمد یا اشتباه، مقاصد شوم و ناصواب خود را بر برادران آذربایجانی ما که هموطن و ایراندوست هستند و بارها، امتحان فداکاری و از خود گذشتگی را دادهاند، با زور و ترور و آدمکشی و تجاسر، تحمیل و کشور را دچار زحمت و مرارت نمایند… » [ ۶ ]
ابراهیم حکیمی (حکیمالملک) که خود آذربایجانی و از رجال صدر مشروطیت بود، در ادامهی سخنان خود در مجلس شورای ملی، گفت:
« اهالی آذربایجان مانند اهالی سایر استانهای ایران… میهنپرست بوده و آذربایجان همواره و برای همیشه جزء لاینفک ایران بوده و خواهد بود. » [ ۷ ]
دولت ایران، از اقدام روسها برای تجزیهی آذربایجان، به شورای امنیت شکایت برد. شکایت ایران از شوروی، نخستین شکایت مطرح شده در این سازمان نوبنیاد بود. البته به یاد داشته باشیم که با تشکیل جامعهی ملل پس از جنگ جهانی اول، ایران از اشغالگری شوروی در گیلان به این جامعه شکایت برد. بایسته است بدانیم که این شکایت نیز، اولین شکایت مطرح شده در جامعهی ملل بود.
با طرح شکایت ایران در شورای امنیت، ابراهیم حکیمی کنارهگیری کرد و مجلس شورای ملی با رای تمایل خود به احمد قوام، وی را به نخستوزیری برگزید.
قوام در نخستین اقدام خود، خواستار گفتوگوهای رو در رو با روسها شد. او در پی آن بود که هیاتی را به مسکو بفرستد تا در صورت شکست گفتوگوها، همه چیز به پایان نرسد؛ اما روسها در پی آن بودند که نخستوزیر ایران را به مسکو بکشانند و در زمستان سرد ۱۳۲۴، او را وادار به تسلیم نمایند. اما باید گفت که احمد قوام (قوامالسلطنه) نخستین سرداری بود که در زمستان مسکو بر روسها پیروز شد، کاری که ناپلئون و هیتلر، در آن شکست خوردند. البته از یاد نبریم که سردار ایرانی، نهتنها لشگری با خود نداشت، بلکه بخش بزرگی از کشورش نیز، در اشغال روسها بود .
سرانجام به دنبال گفتوگوهای سخت و دلهرهآور، احمد قوام توانست که استالین فاتح برلن را به انفعال بکشاند و به وعدهی «ناکجاآباد» نفت، او را وادار سازد تا دست از حمایت فرقهی دموکرات آذربایجان بشوید و نیروهای خود را از ایران بیرون ببرد و در نتیجه، شکست برابر نخستوزیر ایران را بپذیرد .
با بیرون رفتن نیروهای ارتش سرخ از ایران، احمد قوام پس از یک سلسله مقدمهچینیها، به ارتش دستور داد که برای انجام انتخابات سراسری به سوی آذربایجان حرکت کند. با شنیدن خبر حرکت نیروهای ارتشی به سوی آذربایجان، مردم آذربایجان که یکسال زیر یوغ فرقهی دموکرات، به سختی روزگار میگذرانیدند، به پا خاستند .
سادچیکوف ، سفیر کبیر شوروی در تهران که میدانست که با حرکت نیروهای ارتشی به سوی آذربایجان، بساط فرقه درهم خواهد ریخت، سخت کوشید تا نخستوزیر را از این کار بازدارد؛ اما ناکام ماند. سفیر شوروی در تهران، دست به ارعاب و تهدید زد؛ اما باز هم نتیجهای نگرفت.
چنانکه گفته شد، با پخش خبر ردشدن نیروهای ارتش از قافلانکوه، آذربایجان یک پارچه خیزش بود و شور میهنی .
با آغاز خیزش مردم، راهبران روس فرقه دموکرات، دست به جابهجایی مهرههای سرشناس فرقه زدند، تا شاید در آخرین لحظات بتوانند مخلوق خود را از نابودی کامل نجات دهند. دکتر نصرتالله جهانشاهلوی افشار، از اعضای گروه پنجاه و سه نفر، از بنیانگذاران حزب توده و معاون میرجعفر پیشهوری رهبر فرقهی دموکرات، در خاطرات سیاسی خود مینویسد:
« در این هنگام آقای سرهنگ قلیاوف [کنسول دولت شوروی در تبریز]، به دستور «باکو» [حکومت آذربایجان شوروی]، چنین مصلحت دید که آقای بیریا که با دارو دستهی [سلامالله] جاوید و میرزاعلی [شبستری]، هواخواه حل مسالمتآمیز و دریافت امتیاز نفت برای روسها بود، را در صدر فرقهی دموکرات آذربایجان بگذارد و آقای پیشه وری، پادگان و مرا [دکتر جهانشاهلو] به این عنوان که مخالف حسننیت آقای قوامالسلطنه هستیم، به باکو تبعید کنند. » [ ۸ ]
به دنبال معرفی رسمی محمد بیریا به عنوان صدر فرقهی دموکرات، آقایان میرجعفر پیشهوری و دکتر جهانشاهلوی افشار، از در پشتی ساختمان فرقهی دموکرات بیرون رفته و بر پایهی دستور صادره از سوی قلیاوف کنسول روس در تبریز، به کنسولگری شوروی میروند. دکتر جهانشاهلو دربارهی این دیدار مینویسند:
« در اتاق کوچکی، در خاور حیاط [کنسولگری] آقای قلیاوف، ما را پذیرفت .
آقای پیشهوری، از روش ناجوانمردانهی روسها، سخت برآشفته بود [و] از آغاز، به سرهنگ قلیاوف پرخاش کرد و گفت: شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که سودتان اقتضا میکند، ناجوانمردانه [ما را] رها کردید. از ما گذشته است؛ اما مردمی که به گفتهی ما سامان یافتند و فداکاری کردند، همه را زیر تیغ دادهاید. به من بگویید، پاسخگوی این همه نابسامانیها، کیست ؟
آقای سرهنگ قلیاوف که از جسارت پیشهوری سخت برآشفته بود، زبانش «تپق» زد و یک جمله بیش نگفت :
سنی گتیرن، سنه دییر، گت (کسی که تو را آورده، به تو میگوید برو) » [ ۹ ]
این پاسخ تند و بیادبانهی کنسول روس در تبریز به کسی که خود را صدر فرقهی به اصطلاح دموکرات آذربایجان میدانست، کافی است که ژرفای وابستگی، چاکری و دستنشاندگی دار و دستهی پیشهوری را به بیگانه، نشان دهد. گرچه خود پیشهوری نیز به کنسول روس میگوید :
« شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که سودتان اقتصاد میکند، ناجوانمردانه [ما را] رها کردید .
به دنبال رها شدن فرقهی دموکرات از سوی روسها، تنها یک راه به روی آنان باز بود، فرار و پناه بردن به آغوش ارباب .
همین کار را نیز کردند و هرکس که از خشم مردم در امان ماند، خود را به کنار ارس رساند و تقاضای پناهندگی کرد. این در حالی بود که میرجعفر پیشهوری صدر فرقهی دموکرات آذربایجان، یک روز پیش از آن، در روزنامهی ارگان فرقه نوشته بود :
اولمکوار، دونمک یوخدور (مرگ هست، بازگشت نیست) .
اما تنها در فاصلهی یک روز به او ثابت شد که برای بیگانهپرستان، هم مرگ هست و هم فرار و بازگشت .
نوشته ی : دکتر هوشنگ طالع ، برگرفته از ماهنامه «خواندنی » ، شماره ۶۴، ص ۸ و ۹ .
پینوشتها :
۱ تا ۵ . برگرفته از کتاب « فراز و فرود فرقهٔ دموکرات » نوشته ی : جمیل حسنلی ، ترجمه منصور همامی ، نشر نی ، ص ۴۵-۴۴ .
۶. تاریخ تجزیهی ایران ، دفتر یکم ( تلاش نافرجام برای تجزیهی آذربایجان )، انتشارات سمرقند ، چاپ دوم ، تهران ۱۳۸۷ ، ص ۹۶ .
۷ . همان ، ص ۹۸-۹۷ .
۸ . ما و بیگانگان ( خاطرات سیاسی دکتر نصرتالله جهانشاهلوی افشار ) ، انتشارات سمرقند ، چاپ دوم ، تهران ۱۳۸۸ ، ص ۱۸۴
۹ .همان ، ص ۱۸۶ .
نظر شما