نوشته ی : دکتر عنایت الله رضا
در اواخر سده ی چهارم و نیمه ی نخست سده ی پنجم میلادی، دولت ساسانی نهتنها با رومیان در غرب و کوشانیان و صحراگردان در شرق، درگیری و برخورد داشت، بلکه قفقاز نیز مایه ی فتنه و اغتشاش بود. [ ۱ ] در نیمه ی دوم سده ی پنجم میلادی، قفقاز به صورت یکی از مناطق جدال و برخورد میان دو دولت ایران و روم شرقی (بیزانس) درآمد. ورود اقوام صحراگرد هون و هیتال به این منطقه، سبب شد که امپراتوری روم شرقی از موقعیت موجود بهره گیرد و نادانسته، به تحریک صحراگردان علیه دولت ساسانی دست زند. رومیان جز از ارمنستان غربی، مناطقی را در غرب قفقاز و سواحل دریای سیاه به تصرف آوردند و شهر پترا در منطقه ی گلخید (لازیکا) در کرانه ی دریای سیاه را به یکی از پایگاه های نظامی خود بدل کردند.[ ۲ ]
کوه های بزرگ قفقاز مانعی میان اقوام صحراگرد و سرزمین بیزانس بود؛ درعوض، جلگههای شرق قفقاز و ساحل غربی دریای خزر در نظر مهاجمان مناسب مینمود . پروکوپیوس قیساری (قیصریهای)، ضمن شرح سواحل غربی دریای خزر از جنوب ناحیه ی دربند مینویسد: «از این پس دشتی وسیع با چراگاه های بسیار مناسب آغاز میشود. هونها هرگاه بخواهند از دروازه ی خزر به ایران و روم درآیند، راهشان صاف و هموار است، جز کوهستان های سخت گذر مرز ایبری (گرجستان)».[ ۳ ] بنابر نوشته ی پروکوپیوس، هیچ یک از دو کشور ایران و بیزانس نمیتوانستند از تهاجم صحراگردان مصون باشند. صحراگردان برای حمله به روم شرقی، دو راه داشتند: یکی از کوه های بزرگ قفقاز و گذر از سرزمین ایبری (گرجستان) و دیگری از غرب دریای خزر و عبور از منطقه ی میان دو رود کُر (کورا) و ارس. در این گیرودار، دولت ساسانی بار سنگین ممانعت از هجوم صحراگردان را برعهده داشت. از اینرو ناگزیر بود، گذرگاه های کوهستانی را به روی مهاجمان ببندد و دیوارها و دژهای استوار پدید آورد و همواره سپاهیانی را برای حفاظت از گذرگاه ها آماده نگاه دارد. دولت ساسانی در مناطق کوهستانی شمال قفقاز، دربندها یا دروازههای بسیاری پدید آورد که عربها آنها را با عنوان «باب» معرفی کردهاند. از آن جمله بودهاند دروازه ی چور (بابالصول)؛ دروازه ی خزر (بابالحدید)؛ دروازه ی آلان [ ۴ ] ؛ باب شابران؛ باب لاذقه؛ باب صاحبالسریر؛ باب فیلانشاه؛ باب گاردمانشاه؛ باب ارانشاه و چند دروازه ی دیگر که عمدهترین آنها «بابالابواب» بوده است. میان آلان و کوه های قفقاز، قلعهای کوهستانی بر کنار رودی وجود داشت که شانزده پل بر آن بسته بودند؛ عربها آن را «حصن باباللان» مینامیدند که دیواری بسیار مستحکم داشت و به نوشته ی باکیخانوف «این حصن محکمترین قلاع» بود.[ ۵ ] ابن رسته درباره ی دروازه ی آلان مینویسد: «از سمت چپ (غرب) مملکت سریر که بگذری، پس از سه روز راه از میان کوه ها و مرغزارها به مملکت الان میرسی، سپس ده روز از میان رودها و درخت ها بگذری تا به قلعهای رسی که آن را «بابالان» گویند. این قلعه را بر فراز کوهی بنا کردهاند و از دامنه ی آن راهی بگذرد. قلعه را کوه های بلند در میان گرفته است و هزار مرد از میان ساکنان به نوبت از این قلعه شبانهروز حراست میکنند.»[ ۶ ]
بیگمان، هیچ یک از دو دولت ایران و بیزانس نمیتوانستند از تهاجم صحراگردان مصون باشند. همین امر سبب شده بود که دولت ایران ساسانی در شمال قفقاز دیوارهای استواری برای جلوگیری از هجوم قبایل صحراگرد پدید آورد. نولدکه در شرح مربوط به جنگ بهرام پنجم با رومیان و پیمان صلح میان دو دولت ایران و روم مینویسد که ، «رومیان قبول کردند همه ساله مبلغی به عنوان کمک به مراقبت تنگه ی قفقاز (گذرگاه داریال) بپردازند»[ ۷ ] . گرچه دو دولت «توانستند بر سر ضرورت جلوگیری از تاختوتازهای قبایل صحراگرد به توافق برسند»[ ۸ ] . با این وصف گاه از تعهدات خود سر باز میزدند و دشواری هایی در این امر پدید میآوردند. هنگامی که قباد (کواذ) اول (۴۸۸- ۴۹۶ و ۴۹۹-۵۳۱ میلادی) برای بار دوم بر رأس قدرت ایران مستقر گردید، دولت او مبالغی به هیتالیان که بنا به نوشته ی پروکوپیوس طایفهای از هونها بودند ، وامدار بود و چون قدرت پرداخت آن را نداشت، از آناستاسیوس امپراتور بیزانس ( ۴۹۱- ۵۱۸ میلادی) که او نیز در معرض خطر هونها بود، درخواست وام کرد تا مشترکاً از عهده ی این مهم برآیند. امپراتور با نزدیکان خود به مشورت پرداخت. آنان با پرداخت وام مخالفت ورزیدند و چون ایران را دشمن میداشتند، گفتند : «نباید ثروت ما وسیله ی برقراری دوستی و رابطه ی نزدیک دشمنان ما (ایرانیان) با هیتالیان شود. بهتر است تا سرحد امکان میان آنان نفاق و دشمنی پدید آوریم و خود از این نفاق سود بریم».[ ۹ ]
همین سیاست رومیان سبب شد که قباد طریق جنگ با آنان را در پیش گیرد. وی به سال ۵۰۲ میلادی، نخست به بخشی از ارمنستان که تابع دولت روم شرقی بود حمله برد و سپس شهر تئودوسیوپولیس (ارزروم کنونی) را به تصرف آورد و تا شهر آمِد (آمیدا = دیار بکر کنونی) پیش رفت و آن شهر را پس از مدتی محاصره تصرف کرد. سرانجام رومیان از در صلح درآمدند و پس از دو سال در برابر پرداخت مبالغی پول، شهر آمد را بازپس گرفتند.[ ۱۰ ] پروکوپیوس با ابراز تأسف مینویسد که رومیان «پول رومی را به دشمنان دادند و شهر آمد (آمیدا) را از ایرانیان خریدند».[۱۱]
سیاست خصمانه ی رومیان به زیان هر دو کشور انجامید و هر دو دولت تلفات و خسارت های فراوانی را متحمل شدند. هرگاه رومیان در آغاز با پیشنهاد دولت ساسانی روی موافق نشان میدادند، گرفتار چند سال جنگ و ویرانی ها و زیان های حاصل از آن نمیشدند؛ لشکرکشی ایران به روم نیز صورت نمیگرفت و زیان های نظامی و مالی برای طرفین پدید نمیآورد. تنها هون و هیتال از درگیری های دو دولت سود بردند. وجود خطر از سوی صحراگردان و کسب تجربه سبب شد که طرفین پیمان صلح هفت سالهای منعقد کنند و سپاهیان دو کشور به سرزمین های خویش بازگردند.[ ۱۲ ] چندی بعد آناستاسیوس به احداث پایگاه های استوار در حوالی شهرهای دارا و ارزروم پرداخت. این اقدام موجب نگرانی و خشم ایرانیان گردید.[ ۱۳ ] و به درگیری هایی میان طرفین انجامید. استدلال دولت ایران را پروکوپیوس در گفتوگوی قباد با روفینوس فرزند سیلوانوس از اشراف و بزرگان رومی، به روشنی آورده است.
قباد به روفینوس چنین گفت :
«ای فرزند سیلوانوس… تو خود بهتر از هرکس میدانی که در این ماجرا رومیان گناهکارند. تصرف دربندهای قفقاز از سوی ما به سود هر دو دولت ایران و روم بوده است. ما دست صحراگردان را با توسل به نیروی خویش از آن سرزمین کوتاه کردیم. ما با تحمل هزینهای بس گزاف، سپاه بزرگی را در آنجا نگاه داشتهایم. این کار بیش از همه به سود شما است ، زیرا متصرفههای شما در آن حدود از دستبرد طوایف صحراگرد مصون مانده است. شما همه ی نیکی های ما را از یاد بردهاید و به جای سپاس به تجهیز و استحکام شهر دارا [ ۱۴ ] پرداختهاید؛ حال آن که هزینه ی نگاهداری دو سپاه بر ما تحمیل شده است: یکی برای جلوگیری از هجوم ماساژتها در سرزمین های مشترک میان دو دولت ، و دیگری برای رفع حملات خود شما.» [ ۱۵ ]
پس از مرگ آناستاسیوس (۵۱۸ میلادی)، یوستینوس اول (ژوستن) به مقام امپراتوری رسید (۵۱۸-۵۲۷ میلادی). قباد میخواست پسر کوچکش خسرو (انوشیروان) که مادرش، خواهر سوخرا اسپهبد بزرگ ایران بود، پس از مرگ پدر جانشین وی باشد. قباد به سبب نگرانی از مخالفت موبدان و بزرگان کوشید تا حمایت امپراتور روم را از فرزند خود جلب کند. لذا سفیری به دربار روم شرقی فرستاد و طی نامهای به امپراتور نوشت که ،
«رفتار رومیان با ما خارج از حدود عدل و انصاف بود و شما بر این نکته اذعان دارید. من صلاح کار را در آن دیدهام که از گناهان شما بگذرم. چون میدانم پیروزی واقعی نصیب کسی است که پیر و عدل و انصاف باشد… در مقابل این گذشت… از شما میخواهم که پسر و جانشین من خسرو را به فرزندخواندگی بپذیرید.»[ ۱۶ ]
امپراتور از این پیشنهاد شادمان شد، ولی پروکلوس مشاور مخصوص وی، یوستینوس را به مخالفت واداشت. پروکلوس چنین استدلال کرد که ممکن است ایرانیان با این نیرنگ به فرمانروایی روم شرقی دست یابند، زیرا «از این پیام چنین برمیآید که هدف، برگزیدن خسرو به وراثت و جانشینی امپراتور است».[ ۱۷ ]
در این هنگام، قباد طی نامه ی دیگری از یوستینوس خواست که تنی چند از بزرگان روم شرقی را برای عقد پیمان صلح و اعلام پاسخ به ایران اعزام دارد. از جانب دولت روم، هیپاتیوس برادرزاده ی امپراتور و روفینوس، فرزند سیلوانوس که قباد او و پدرش را نیک میشناخت، مأمور مذاکره شدند. از جانب دولت ایران، سوخرا اسپهبد بزرگ با تنی چند از بزرگان و موبدان، مأمور گفتوگو شدند. محلی در مرز ایران و روم برای ملاقات طرفین معین شد. نتیجه ی گفتوگوها توسط پیک ها به مراکز دو کشور گزارش میشد.[ ۱۸ ] مطالب بسیاری در جریان گفتوگو مطرح شد که یکی از آنها ماجرای ایالت گلخید (لازیکا) بود. رومیان آن سرزمین را بیهیچ دلیلی غصب کرده بودند. طرح این مسئله موجب تشویش و آشفتگی خاطر هیأت رومی شد. نمایندگان دولت روم شرقی در مقابل گفتند که حاضرند ، فرزندخواندگی خسرو از سوی امپراتور را بر پایه ی سنت و آیین اقوام وحشی بپذیرند. این پاسخ موجب خشم هیأت ایرانی شد. لذا طرفین بدون حصول نتیجهای، جدا شدند و به کشورهای خود بازگشتند. پس از این دیدار نافرجام، حوادثی روی داد که در ایران به قتل سوخرا و در روم شرقی به تنزل مقام روفینوس انجامید.[ ۱۹ ]
چندی بعد، قباد درصدد لشکرکشی به خاک روم برآمد. دشمنی میان دو دولت به جایی رسید که هریک از طرفین بهرهگیری از لشکریان بیگانه را برای انهدام طرف دیگر، مناسب و مجاز میشمرد. این زمان مصادف بود با دوران امپراتوری یوستی نیانوس اول (ژوستینین) (۵۲۷- ۵۶۵ میلادی). یوستی نیانوس، حارثبن جبله ی غسّانی از آل جفنه را به خدمت گرفت و او را که بنا به نوشته ی پروکوپیوس، حکمران طوایف عرب عربستان بود، به مقام مَلِک اعراب ارتقاء داد و به خلاف رسم و سنت رومیان ، تا آنجا که میسر بود، قبایل عرب را زیر فرمان او گمارد.[ ۲۰ ] قباد نیز منذر، فرزند امروالقیس، ملک حیره را که از لخمیان بود، برای پیکار با رومیان برگزید. چند سال درگیری میان دو دولت ادامه یافت. لشکرکشی به اراضی روم، سبب بُعد مسافت و جداماندن سپاه ایران از پایگاه اصلی در سرزمین خود شد. یوستی نیانوس نیز که موقعیت لشکریان روم را دشوار دید، روفینوس را به عنوان سفیر با هدایایی برای شاه و شهبانوی ایران، به دربار دولت ساسانی فرستاد، ولی قباد از پذیرفتن فرستادگان امپراتور امتناع ورزید. [ ۲۱ ]
باید افزود که در جریان جنگ های طولانی میان دو کشور، گلخید (لازیکا) از تصرف سپاهیان رومی خارج شد.
در سپتامبر سال ۵۳۱ میلادی قباد درگذشت. وی چند روز پیش از مرگ، فرزند خود خسرو (انوشیروان) را به جانشینی برگزید.[ ۲۲ ] در داخل کشور، موقعیت خسرو چندان محکم و استوار نبود؛ لذا یوستی نیانوس را به انعقاد پیمان صلح فراخواند [۲۳ ] امپراتور روم درخواست خسرو را نپذیرفت.[ ۲۴ ] بار دیگر خسرو پیشنهاد صلح موقت برای مدت سه ماه کرد که پذیرفته شد، مشروط بر آن که گروگان ها و اسیران دو طرف مبادله شوند.[ ۲۵ ] چندی بعد ، گفتوگو درباره ی صلح از سر گرفته شد و روفینوس برای مذاکره به ایران اعزام گردید. در نتیجه ، به سال ۵۳۲ و به نظر مالالاس در ۵۳۱ میلادی، پیمان صلحی برای مدت هفت سال میان طرفین به امضاء رسید.[۲۶ ] طبق این پیمان، ایرانیان لازیکا را به رومیان بازگرداندند. در سال ۵۳۲ میلادی پیمان صلح دائم میان دو کشور به امضا رسید.[ ۲۷ ] در هیروپولیس کتیبه ی یونانی آسیبدیدهای کشف شده است که اکنون در موزه ی دمشق نگاهداری میشود. در این کتیبه مطالبی پیرامون پیمان صلح میان دو دولت ایران و روم وجود دارد. در نخستین سطر کتیبه از روفینوس یاد شده، و در سطر چهارم از صلح میان دو دولت و مسایل مربوط بدان سخن رفته است.[۲۸]
در اواخر سومین دهه ی سده ی ششم میلادی، برخورد و تصادمی میان غسانیان و لخمیان روی داد که موجب تیرگی روابط دو کشور و نقض پیمان صلح گردید. طبری این ماجرا را به شرح آورده و چنین نوشته است :
« میان خسروانوشیروان و یختیانوس [۲۹] قیصر روم، آشتی و ترک جنگ بود. میان یکی از مردم عرب به نام خالدبن جبله [ ۳۰ ] (حارثبن جبله) که یختیانوس (یوستینیانوس) او را بر عرب شام پادشاه کرده بود، با مردی از لخم به نام مُنذربن نعمان که خسرو او را بر بلاد عمان و بحرین و یمامه تا طائف و دیگر قسمت های حجاز و مردم آن امیر کرده بود ، کینه و دشمنی بود. خالد (حارث)بن جبله بر زمین مُنذر تاخت آورد و بسیاری از یاران او را بکشت و بسیاری از خواسته ی او را درربود. مُنذر شکایت پیش خسرو برد و از او خواست که نامهای به قیصر روم بنویسد تا داد او را از خالد (حارث) بگیرد. خسرو نامهای به یختیانوس (یوستینیانوس) نوشت و پیمان آشتی و ترک جنگ را که میان ایشان بود ، یادآور شد و او را از آنچه به منذر، کاردار او بر زمین عرب از خالد (حارث)بن جبله، کاردار قیصر بر عرب مملکت او رسیده بود، بیاگاهانید و از او خواست که به خالد (حارث) دستور دهد تا هرچه از سرزمین منذر گرفته است ، به او بازگرداند و خونبهای کسانی را که از عرب کشته است بپردازد و داد منذر را از خالد (حارث) بستاند و این کار را سبک نشمارد تا مبادا پیمان و آشتی که میان ایشان است، شکسته شود».[ ۳۱ ]
طبری در ادامه ی مطلب مینویسد:
« خسرو نامههایی پیاپی درباره ی دادخواهی مُنذر به یختیانوس (یوستینیانوس) نوشت ؛ ولی او اعتنایی بدان نکرد. خسرو خود را آماده پیکار کرد و به مملکت یختیانوس (یوستینیانوس) حمله برد و شهرهای دارا و رها (اِدِسا) و منبج و قنسرین و حلب و انطاکیه، که بهترین شهر شام بود، و فامیه و حِمص و بسیاری از شهرهای پیوسته بدان را به زور بگرفت».[ ۳۲ ]
این نخستین حمله ی خسرو انوشیروان پس از شکسته شدن پیمان صلح بود. حمله ی دوم وی در جهت قفقاز صورت گرفت. علت این لشکرکشی، فشاری بود که از سوی مأموران روم شرقی بر مردم آن نواحی وارد میگشت و غارت هایی بود که موجب مشقت و سختی زندگی میشد. در خلال نخستین جنگ ایران و روم، یوستینیانوس چند شهر ارمنستان را به شخصی با نام سیمون سپرد که در خدمت رومیان بود. ولی صاحبان پیشین شهرها بر ضد او دست به کار شدند و وی را کشتند. قاتلان، دو برادر بودند که پدرشان فیروز نام داشت. اینان پس از کشتن سیمون به ایران پناهنده شدند. پس از چند درگیری، امپراتور شخصی با نام آکاسیوس را به حکمرانی ارمنستان گمارد. آکاسیوس دست به غارت زد و مالیات های کمرشکن بر مردم تحمیل کرد؛ چنانکه بنا به نوشته ی پروکوپیوس، ارمنیان از مظالم او به جان آمدند و سر به شورش برداشتند و آکاسیوس را کشتند. یوستینیانوس شخص دیگری به نام سیتاس را به فرمانروایی ارمنستان منصوب کرد که او نیز به دست یکی از بزرگان ارمنی اشکانی به نام اردوان کشته شد. پس از کشته شدن سیتاس، امپراتور، شخصی به نام بوزس را به سرکوبی ارمنیان فرستاد. لیکن ارمنیان به حاکمیت او تن درندادند و هیأتی را به ریاست باساس نزد خسرو انوشیروان فرستادند. پروکوپیوس سخن رئیس هیأت مزبور را در کتاب خود آورده است که خطاب به خسرو چنین گفت :
« ای پادشاه ! اکثر ما ارمنیان از اولاد اشک (ارشک) پادشاه بزرگ اشکانی هستیم که روزگاری بر کشور ایران پادشاهی داشت و در عهد خود از هیچ پادشاهی کمتر نبود. امروز همه، بندگانی ذلیل و ناتوان شده، از ظلم و ستم رومیان به جان آمدهایم… و ناگزیر به تو پناه آوردهایم… این کسی که (یوستینیانوس) به ظاهر خود را دوست شما معرفی میکند در باطن دشمن خونخوار شما است… به زودی خواهی دید که با چه موجود خطرناکی سر و کار داری. چنانکه میبینی این مرد به کارهایی بس ناشایست دست زده، نظام های موجود را از میان برده است. او خراج کمرشکنی را بر ما تحمیل کرده که مانند آن در هیچ کشوری دیده نشده است. او بر سر مردم بینوای لازیکا فرمانداری رومی گماشته است. آیا این اعمال ستمگرانه ی او خلاف عدل و انصاف نیست؟… اگر میخواهی بدانی یوستینیانوس با ملل مغلوب چه میکند، ما و مردم بیچاره ی لازیکا نمونه ی واقعی آن هستیم. همین یوستینیانوس در ایام صلح و آشتی کوشید تا منذر را بر ضد تو برانگیزد… به راستی او پیمان صلح دائمی با تو را نقض کرده است… هنگامی که دست به پیکار زنی، دشمن در برابر تو قدرت مقاومت نخواهد داشت. ما که از اوضاع سرزمین های همجوار آگاهی داریم، راهنمایی سپاهیان تو را برعهده میگیریم، تا تو بیهیچ مانعی روم را مسخر سازی».[ ۳۳ ]
خسرو در بهار سال ۵۳۹ میلادی حمله ی سپاه ایران را تدارک دید و در بهار سال ۵۴۰ میلادی، سپاهیان ایران به فرماندهی پادشاه به سوی روم شرقی، از راهی که منذر ده سال قبل توصیه کرده بود ، پیش تاختند.[ ۳۴] حمله ی دیگر خسرو انوشیروان، در بهار سال ۵۴۱ میلادی در جهت قفقاز صورت گرفت.[ ۳۵ ] پروکوپیوس که همواره کوشیده است دولت روم را از گناه مبرا بداند و همه ی گناهان را متوجه ایران کند، چون قادر به پردهپوشی جنایت های رومیان نبود، گناه را به گردن مأموران افکند. با این وصف به سهولت میتوان از نوشته ی او به سیاهکاری های رومیان پی برد. او مینویسد :
« بعدها، یوستینیانوس چند سردار به لازیکا فرستاد که در میان آنان مردی به نام یوآنس (یوحنا) از دودمانی پست بود… او که طبعی سفله داشت، راه کسب مال را یافته بود و با توسل به شیوههای نادرست، اخاذی میکرد. این شخص رابطه ی رومیان را با مردم لازیکا تیره کرد، یوستینیانوس را به احداث شهر پترا در ساحل دریا (دریای سیاه) واداشت و خود در آنجا اقامت گزید و به غارت و چپاول مردم لازیکا دست زد. او تجارت آزاد را منع کرد و نمک و دیگر مایحتاج مردم را به انحصار خود درآورد و به بهای گزاف به مردم میفروخت. مردم که از وجود سربازان رومی و رفتار زشت آنان به ستوه آمده بودند ، تصمیم گرفتند به ایرانیها متوسل شوند. لذا بدون آگاهی رومیان، در خفا سفیرانی را نزد خسرو انوشیروان گسیل داشتند تا او را به راندن رومیان از دیار خویش و تصرف لازیکا تشویق کنند».[۳۶ ]
سفیران مردم لازیکا پنهانی به ایران رفتند و با خسرو دیدار کردند. آنها مطالبی را با وی در میان گذاردند که پروکوپیوس با همه ی دشمنی آنها را آورده است. چون این بیانات، همانند سخنان نمایندگان ارمنستان ، نمونهای از سیاست دولت ایران ساسانی است، لذا ترجمه ی کامل نوشته ی پروکوپیوس را نقل میکنیم :
« ای پادشاه! هرگاه مردمی از روی جهل و نادانی از دوستان خویش بریده و به بیگانگان روی آوردهاند و چندی بعد بر خطای خود واقف شده و در نهایت شادمانی و مسرت به سوی دوستان دیرینه خویش بازگشتهاند، بدان که آنها همان مردم لازی هستند ، زیرا اهالی گلخید پیش از این دوست و متحد ایرانیان بوده، خدمات شایانی ابراز داشتهاند. چنانکه شرح آن در کتب تاریخ مذکور است. بعضی از این کتاب ها نزد ما و بعضی دیگر در خزانه شاهی ایران موجود است. اما از بد حادثه ، گذشتگان ما یا به سبب نادانی و یا علل دیگری که ماهیت آنها را تاکنون درنیافتهایم، از ایرانیان روی برتافتند و به رومیان پیوستند. اکنون ما و فرمانروای لازیکا آمادهایم تا خود و کشور خویش را در اختیار تو قرار دهیم تا چنانکه خواست و نظر تو است ، با ما رفتار کنی. درضمن خواست ما این است که در کار ما مطالعه و غور کنی. هرگاه دیدی از فرط نادانی و هوس، بیآن که متحمل جور و ستمی از سوی رومیان شده باشیم به تو پناه آوردهایم، بیدرنگ خواست ما را نپذیر و از نزد خویش بران. چون آنگاه معلوم خواهد شد که مردم گلخید بیثبات و نااهلند و لذا دوستی آنان را اعتباری نیست. اما اگر دانستی که دوستی ما با رومیان ظاهری بوده است و در باطن بار بردگی آنان را بر دوش کشیده، ستمی بیرون از نیرو و توان خویش متحمل شدهایم، آنگاه استمداد ما را بپذیر و کسانی را که دوست و متحد تو بودهاند ، بنده خویش بهشمار آور. چون عدل و نصفت، آیین دیرین ایرانیان بوده است، ریشه این جور و فساد را از سرزمین ما برافکن. زیرا دادگری تنها به معنای امتناع از تعدی و ستم نیست، بلکه واجب است، قدرتمندان به یاری مظلومان بشتابند و آنان را از اسارت رها سازند. جا دارد اندکی از جور و ستم رومیان بر مردم ما را نزد تو بازگوییم. رومیان، پادشاه ما را از اریکه قدرت فرود آورده و خود زمام امور کشور ما را در دست گرفتهاند. درواقع فرماندهی از آن سردار رومی است. شاه ما که فاقد هرگونه قدرتی است، از او بیمناک است. رومیان گروهی از لشکریان خود را به سرزمین ما گسیل داشتهاند. اینان در ظاهر خود را مدافع ما میشمارند، لیکن کارشان برده نگاهداشتن و چپاول اموال مردم است. چون تاکنون جز از رومیان، هیچ یک از همسایگان درصدد تعرض به سرزمین ما برنیامده و آسیبی به ما نرسانیدهاند .
ای پادشاه ! بنگر که رومیان برای غارت ما چه حیلههایی به کار گرفتهاند. کالاهای افزون بر نیاز خویش را با زور به ما میفروشند و در خرید کالاهای ما، قیمت ها را خود معین میکنند. پول و مایحتاج ما را میبرند و این یغماگری را سوداگری مینامند. دردناکتر آن که ستمگر زشتکاری را بر ما مسلط کردهاند که همه قدرت و نیروی خویش را در راه فقر و نابودی ما به کار گرفته و آن را وسیلهای برای سودجویی های خود قرار داده است. این شمّهای از علل شورش ما بر ضد رومیان است .
اما سود تو از مرافقت و همداستانی با مردم لازیکا چه خواهد بود ؟ نخست آنکه سرزمینی باستانی و تاریخی ضمیمه کشور تو خواهد شد و درنتیجه نیروی تو فزونی خواهد یافت. گذشته از آن ، با دستیابی به سرزمین ما، به دریای روم دست خواهی یافت و پس از کسب تجربه، بیهیچ مانع و رادعی به درون کاخ های امپراتوری بیزانس راه خواهی یافت. دو دیگر آن که هجوم اقوام صحراگرد به روم، بدون مجوز و اختیار تو نخواهد بود؛ چه تاکنون تنها لازیکا و کوه های قفقاز مانع هجوم اقوام صحراگرد بوده است. بدین روال عدالت و نیز منافع تو ایجاب میکند که از این کار روی برنتابی. نپذیرفتن درخواست ما خلاف رأی صواب است».[ ۳۷ ]
در بهار سال ۵۴۱ میلادی، سپاه ایران به فرماندهی خسرو انوشیروان عازم لازیکا شد. چنانکه از نامه ی مردم لازیکا مستفاد میشود، علت و انگیزه ی این لشکرکشی فشاری بود که از سوی عاملان بیزانسی بر مردم آن سرزمین وارد میآمد و نیز غارت هایی بود که موجب مشقت و سختی زندگی مردم لازیکا و تقاضای یاری آنان از دولت ایران شده بود. خسرو با سپاهیان خود، پس از گذر از ایبری به مرکز گلخید رفت و دژ پترا را که در کنار دریای سیاه نهاده شده بود، به محاصره گرفت. سرانجام مدافعان رومی شهر تسلیم شدند.[ ۳۸ ]
در سال ۵۴۵ میلادی، پیمان صلح پنج سالهای میان دو دولت روم شرقی و ایران منعقد شد که مدت آن در سال ۵۵۰ میلادی پایان پذیرفت. گرچه رومیان خواستار بازپس گرفتن لازیکا بودند، ولی این کار میسر نشد و سرزمین مذکور همچنان در تصرف ایران باقی ماند. در این سال پاتریکیوس (بِطریق) پتروس به عنوان سفیر به دربار خسرو انوشیروان اعزام شد تا پیمان صلح را تمدید کند. اقدام سفیر روم شرقی نتیجه ی دلخواه را برای رومیان به بار نیاورد. در سال ۵۵۷ میلادی پیمان صلح مذکور برای مدت ۵ سال تمدید شد.[ ۳۹ ]
از نحوه ی تدارک پیمان ها که عمدهترین آنها در سال ۵۶۱ میلادی برای مدت پنجاه سال منعقد گردید، چنین به نظر میرسد که در جریان مذاکرات، نخست اعتبارنامههای خاص امپراتور بیزانس و پادشاه ایران مشتمل بر مأموریت نمایندگان و موافقت درباره ی اصل قرارداد مطرح میشد و مورد تصویب قرار میگرفت. متن توسط رؤسای هیأت های نمایندگی دو طرف آماده میشد و به مُهر آنان ممهور میگردید. [۴۰] در ماتیکان هزارداتستان در بند مربوط به قراردادها، تعهدنامهها و صورتجلسهها واژههایی موازی «نپشتک» (نوشته) و«دیپیریه» (دبیره) ارائه شده است. نوشته و صورتمجلس باید با مهر («مودر» – که بعدها به صورت «موهر» نوشته شد) ممهور میگردید.[۴۱ ] هریک از نسخههای موافقتنامه دارای متن واحدی بود و تنها در بخش مقدمه، تفاوت هایی میان آنها وجود داشت که شامل بیانات فرمانروایان دو طرف بود. در پایان مذاکرات هر جلسه، صورتجلسه نوشته میشد. از متن صورتجلسهها چنین برمیآید که گفتوگوها در پی جلسات گذشته و ادامه ی مطالب آنها میبود.[ ۴۲ ] هر سال ۳۶۵ روز محاسبه میشد. جریان انعقاد پیمان صلح با مبادله ی متن های یونانی و پارسی و گذاردن مهر بر اسناد و بررسی دقیق مطالب آن از سوی نمایندگان دو طرف همراه بود.[ ۴۳ ]
سفیرانی از اقوام بیگانه همواره در پایتخت مقیم بودند و نسبت به آنان، نهایت احترام مرعی میشد. وقتی سفیری عازم ایران میگشت و به مرز میرسید، مرزبان بیدرنگ شاه را آگاه میکرد و فرمانداران شهرهای مسیر نمایندگان سیاسی، مراقب بودند مکانی مناسب مقام سفیر برای پذیرایی و اقامت در اختیار او قرار دهند. قصد سفر نمایندگان سیاسی و دیگر فرستادگان به اطلاع شاه میرسید. شاه نیز هیأتی را به استقبال آنان میفرستاد. سپس سفیر در مجلس رسمی از سوی شاه پذیرفته میشد. برای عبور سفیران و نمایندگان خارجی، نقاط مرزی معینی اختصاص یافته بود. به عنوان نمونه، کسانی که از سوریه میآمدند باید از هیت ؛ و کسانی که از حجاز میآمدند باید از العُدَیب؛ و آنان که از سرزمین ترکان میآمدند از حلوان؛ و آنان که از سرزمین خزران و آلانها میآمدند، باید از دربند (بابالابواب) میگذشتند .
مأموران سیاسی چند بار مورد آزمایش قرار میگرفتند. در آغاز مأمورانی به منظور کسب اطلاع، کار مأموران سیاسی را زیر نظر میگرفتند و جریان بررسی های خود را گزارش میکردند. پس از معلوم شدن میزان هوشمندی و درستکاری مأمور سیاسی، باز او را همراه مأموران اطلاعاتی به خارج از کشور میفرستادند. هرگاه مأموران سیاسی از بوته ی آزمایش ها موفق بیرون میآمدند، پس آنگاه مورد اعتماد قرار میگرفتند.[ ۴۴ ]
پانوشت ها:
- فرای . ریچارد . «تاریخ سیاسی ایران در دوره ساسانیان»، تاریخ ایران، پژوهش دانشگاه کمبریج، گردآورنده : جی.اَ.بویل، ج ۳، قسمت اول، تهران، ۱۳۶۸، ص ۲۴۲.
- در آن زمان دو شهر به نام پترا وجود داشت : یکی در گلخید (لازیکا) ؛ و دیگری در نبطیه. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: پیگولوسکایا، ن.و. اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی. ترجمه ی عنایتالله رضا. تهران، ۱۳۷۲، ص ۶۷- ۶۸.
- Procopius, History of the Wars, books I and II, London, 1954, book I,X.
- دروازه ی آلان در کتاب «حدودالعالم» به صورت «درِ اَلان» آمده است. گرجیان آن را «داریال»( Darial) مینامند که ممکن است تصحیفی از «در آلان» باشد که به صورت «درِ اَل = داریال» نوشته شده است.
- باکیخانوف، عباسقلی آقا. گلستان ارم. به کوشش : عبدالکریم علیزاده، محمدآقا سلطانوف و دیگران. باکو، ۱۹۷۰، ص ۶-۷، ۴۳.
- ابنرسته، ابوعلی، احمدبن عمر. کتابالاعلاق النفیسه. تحقیق : م.ی. دخویه. لیدن، ۱۸۹۱، ص ۱۴۸.
- نولدکه، تئودور. تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان. ترجمه ی : عباس زریاب خویی. تهران، ص ۱۹۵.
- فرای، ریچارد . همان. ص ۲۴۲.
- Procopius, History…, Book I,VII
۱۰ . فرای، همان، ص ۲۴۸.
- Procopius, History…, Book I,Ix.
- Ibid.
- Procopius, History…, Book I, X.
- شهر دارا پاسگاه مقدم روم شرقی در میان رودان (بینالنهرین) بود .
- Procopius, History…, Book I,XVL.
- Ibid, I,XI.
- Ibid.
- Arens K., kruger D., Die sogenannte Kirchengeschichte des Zacharias Rhetor in deutscher Ubersetzung Leipzig, 1899, s.158.
- Procopius, History…, Book I,XI.
- Ibid, I, XVII.
پیگولوسکایا، ن.و. اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی. ترجمه ی : عنایتالله رضا. تهران، ۱۳۷۲، ص ۱۹۷.
- Joannes Malalas, Chronographia, Bonn, 1831, s. 466- 467.
- پیگولوسکایا، ن.و. اعراب حدود…. ص ۲۱۲.
- Joannes Malalas, Chronographia…, s. 471.
- Ibid, 427.
- پیگولوسکایان، ن.و. اعراب… . ص ۲۱۲.
Chronicon ed. E.W. brooks, csco, scriptores syri, series tertia, t. 26. Jacobus Edessenus , ( یعقوب رهاوی)
IV, parisiis, 1903, p.319.
۲۷ . پیگولوسکایا، ن.و، اعراب…، ص ۲۱۳؛ Joannes Malalas, Chronographia… s. 478 Procopius…, I.XXII
- Roussel P., Un monument d’Hierapolis – Bambyke relative a la paix perpetuelle de 532 apres J .Chr. Melanges syriens offerts a M.Rene Dussaud, t.I, Paris, 1939, pp. 366-367.
- بنا به نوشته ی نولدکه، «یختیانوس» تحریفی است از نام «یوستی نیانوس» و ناشی از اشتباه حرف «س» با حرف «خ» در کتابت پهلوی است. نگاه کنید به: تاریخ ایرانیان و عربها، ترجمه ی عباس زریاب خوبی، ص ۳۹۹، تعلیقات ۳۹.
- نام درست این شخص «حارثبن جبله» است نه «خالدبن جبله». در صفحات پیشین به نام این شخص اشاره شده است. پروکوپیوس نام او را «حارث» نوشته است. نولدکه در اثر یادشده مینویسد ، «واضح است که این نام از تلفظ غلط کلمه ی پهلوی ناشی شده است، زیرا این کلمه در پهلوی هم خالد خوانده میشود و هم حارث»، ص ۳۹۹، شماره ی ۴۰.
- نولدکه، همان، ص ۳۶۱-۳۶۲، در ضمن از نوشته ی طبری میتوان به محدوده ی حکومت ایران در شبه جزیره ی عربستان پی برد .
- همان، ۳۶۲.
- Procopius, History…, II,III.
- پیگولوسکایا، ن.و. اعراب… . ص ۲۲۰.
- همان، ص ۲۲۷.
- Procopius, History…, II,XV.
- Ibid.
- پیگولوسکایا، ن.و. اعراب… . ص ۲۲۷، ۲۲۹.
- kulakovskii, Iu,, Istoriia Vizantiia, kiev, 1912, T.II, str.203.
- پیگولوسکایا، ن.و. اعراب… . ص ۲۵۸.
- پیگولوسکایا،ن. و. شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان. ترجمه ی : عنایتالله رضا. چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۲، ص ۱۹۲.
- پیگولوسکایا، ن.و. اعراب… . ص ۲۵۸-۲۵۹.
- Menandros, Fragmenta. Excerpta de legationibus, ed, C. De Boor, Pars I, Berolini 1903, p.182; Grecu V., Menander Protector und der persische Gesandschaftbericht Petros Patricios, Bulletin de la section historique de l’Academie Roumaine, 1941, 22,2,2, pp. 78-84.
- کریستینسن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان . ترجمه ی: رشید یاسمی، تهران، ۱۳۴۵، ص ۴۳۶-۴۳۸ .
۱ نظر
بسیار خواندنی و آموزنده
ارسال شده در تاریخ مهر ۱۷ام, ۱۳۹۴ در ساعت ۸:۲۳ ب.ظ
نظر شما