۳۱ - فروردین - ۱۳۹۳
ابوالفضل زرویی نصرآباد


ابوالفضل   زرویی  نصرآباد

ابوالفضل زرویی نصرآباد

 

 

بانو! شما چقدر لطیفید، ساده‌اید !

آیینه‌اید، مثل خدا بی افاده‌اید !

گرمید و زیر سایه‌تان می‌شود نشست

کوهید، جنگلید، درختان جاده‌اید !

کوریم اگر نه صفحه‌ی دفتر سفید نیست

ایشان نوشته‌اند، شما شرح داده‌اید !

دست طلب به دامنتان می‌شود نزد؟

ما اوفتاده‌ایم، شما ایستاده‌اید !

ما تحفه‌ای به غیر ارادت نداشتیم

سست است، رد کنید که صاحب اراده‌اید !

لبهایتان چرا به سخن وا نمی‌شود؟

ای خوش به حال مهر که بر لب نهاده‌اید  !

از ابروانمان گره بسته وا کنید

بانو شما که صاحب رویی گشاده‌اید !

آدم که مثل معجزه نازل نمی‌شود

نورید، آیه‌اید، ز مادر نزاده‌اید !

پیچیده اید و سخت ، ولی سخت نیستید

بانو ! شما چقدر لطیفید، ساده‌اید !

۱ نظر

  1. کاظم می‌گوید،

    زیبا سروده‌ای بود، دلچسب!
    و برای ماهایی که با شعر آقای زرویی فقط خندیده‌ایم، گیراتر!
    باسپاس

    ارسال شده در تاریخ خرداد ۳ام, ۱۳۹۳ در ساعت ۴:۴۲ ق.ظ

نظر شما