دکتر تورج دریایی
در یازدهم سپتامبر سال ۱۹۹۷ میلادی نامهای از ریچارد فرای به دستم رسید. فرای نوشته بود در صدد تشکیل پانلی است درباره ی دوران « گذر از دوران ساسانی به دوران اسلامی» در دومین کنفرانس ایرانشناسی در شهر مریلند ؛ و امیدوار است که من نیز با او همراه شوم.
در آن زمان من به عنوان استاد موقت در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا مشغول به تدریس تاریخ جهان باستان بودم و هنوز دکترایم را به اتمام نرسانده بودم.
به خودم گفتم این همان ریچارد فرای «ایران دوست» است که لقبش را از علامه دهخدا به خاطر عشقش به ایران گرفته است؟ همان فرایی که کتابش تحت عنوان «میراث ایران تاریخ پیش از اسلام ، یکی از تمدنهای بزرگ جهان » (۱۹۶۳) را چندین بار خواندهام و در زمانی که به وطنم، در آمریکا بیلطفی میشد٬ این کتاب و نویسندهاش سینه را سپر بلا میکرد و از ایران و تمدن و مردمش دفاع میکرد؟ همان فرایی که کتابش را به دوستان « ایرانی: افغان ها و بلوچها و کردها و پارسها و تاجیکها » تقدیم کرده بود؟
پس از آشنایی با او فهمیدم که فرای، ایراندوستی است استثنایی که حتی یک دانشجوی بی نام و نشان دکترا را، فقط به خاطر عشقش و تلاشش به ایرانشناسی، تشویق و کمک میکند.
من فقط یکی از صدها دانشجو و هزاران هزار ایرانی بودم که فرای با آنها این چنین کرده بود.
این همان فرایی بود که در زمانی که رشته ی « آسیای میانه » باب شده بود و دیگر نامی از خراسان بزرگ وجود نداشت و فرهنگ آن را روسها ، به طوری که میخواستند تقسیم و جابجا کرده بودند٬ و استادان غربی که گاهی نان را به نرخ روز میخورند٬ در کتابهایشان ذکری از حضور ایرانیان در آنجا نمی کردند، درباره ی خراسان [ کتاب ] نوشت.
همان « آسیای میانه» ای که به خاطر روابط سیاسی میان وطنم و غرب٬ حتی نام ایران یا فرهنگش در آن خطه داشت محو میشد. فرای کتاب « میراث آسیای میانه ، قبل از آمدن ترکان » را نوشت و به عموم نشان داد که ایرانیان از کجا آمدهاند و در دوره های تاریخ باستان و قرون وسطا این منطقه چه اهمیتی برای ایرانیان و فرهنگ ایرانی داشته است.
فرای در این کتابش برای ما و مردم جهان رابطه ی ایران و ایرانی و « بوی جوی مولیان آید همی٬ یاد یار مهربان آید همی » را دوباره زنده کرد.
این همان فرای بود که در کتاب عصر طلایی ایران٬ در زمانی که اعراب میلیون ها دلار خرج میکردند که تمدن اسلامی را کاملا عربی نشان دهند و حضور دیگران را کمرنگ کنند٬ اهمیت ایرانیان برای شکلگیری تمدن اسلامی و اهمیت زبان فارسی برای تمدن آسیا را گوشزد کرد.
این همان فرایی بود که در زندگینامه اش به نام « ایران بزرگ » ٬ پیشگفتار را چنین آغاز کرده است : «عظمت ایران همیشه فرهنگ آن بوده است. »
پس از کنفرانس، فرای را بیشتر دیدم. با او سفر کردم و چندین بار به دانشگاه خودم دعوتش کردم. او همان فرای ایراندوستی بود که از نوشتههایش مشخص بود؛ با دیدنش اطمینان یافتم.
اما دیروز از دیدن آنچه مردمانی نابخرد بر سر مقبره ی آرتور پوپ و فیلیس آکرمن در اصفهان کردهاند، اشک در چشمانم جمع شد. این مکانی بود که سالها پیش ریچارد فرای ایراندوست وصیت کرده بود در آنجا خاک شود٬ خاکی که او درباره اش حدود شش دهه ، کتاب و مقاله نوشته بود.
زمانی که مطبوعات و تلویزیونهای آمریکایی و خارجی از ایران تنها صحنه های اعتراض تندروها و شعار مرگ را نمایش می دادند و آن را به عنوان « ایران » و « ایرانیان» به جهان جلوه میدادند٬ فرای در حال نوشتن و مصاحبه کردن بود و میگفت که : « ایران فرهنگی دارد غنی٬ مردمی دارد دوست داشتنی٬ باغهایی دارد با صفا ،و فرهنگی دارد پرعظمت که از جیحون تا فرات را در بر میگیرد . »
فرای یک بار هم از ایران و ایرانی بد نگفت و در جواب به همه ی تلاشهای او و دلسوزیاش برای ایران و ایرانشناسی٬ جوابش را این چنین دادند! من مطمئنم آنهایی که این بیآبرویی را کردهاند ، نه میفهمند و نه برایشان مهم است. اما من خجالت میکشم. من شرمنده هستم. من مقصرم .
دیروز اشک ریختم و از ایرانی بودن خودم خجل شدم. به دوستم که در دانشگاهی در همین حوالی استاد ایرانشناسی است، گفتم : ما چه میکنیم؟ برای که داریم این چیزها را مینویسم و کنفرانس میدهیم ؟
فردا که در تلویزیونها نشان دهند که مردم ما چه بر سر مزار مردگان میآورند و حتی به آنها هم رحم نمیکنند٬ چگونه برای هزارمین بار نطق کنیم که: « ایران ، فرهنگی دارد زیبا٬ فرهنگی دارد پویا و مردمی دارد صلح جو؟ » برای که بنویسم و برای چه بنویسم که ایران چه تاریخی داشته ؟ برای چه مصاحبه کنیم و چه بگوییم درباره ی ایران و ایرانی؟
نظر شما