دکتر محمدصدیق احمد (جگرخون )
اشاره : دکتر محمد صدیق احمد جگرخون جانشین «نمایندگی اقلیم کردستان عراق در ایران » است. او دانش آموخته ی روابط بین الملل از دانشگاه تهران و از شخصیت های بلندپایه ی حزب دمکرات کردستان عراق است.وی قرار است به زودی به عنوان سرکنسول دولت عراق در ارومیه فعالیت هایش را آغاز کند. دکتر جگرخون در کنار فعالیت سیاسی و نمایندگی اقلیم کردستان عراق دستی هم بر قلم دارد و در حال پژوهش بر روی حوزه ی مسائل بین الملل با تمرکز بر مسائل حریم کردستان عراق در عرصه ی بین الملل و نیز مناسبات حریم کردستان با با ایران است. سخنرانی دکتر جگرخون در همایش «روایت ایرانی فاجعه ی حلبچه» بسیار مورد توجه حاضران قرار گرفت . متنی که می خوانید، متن کامل سخنرانی دکتر جگرخون در این همایش است .
از دیدگاه برخی از تحلیلگران سیاسی و نظامی حمله ی شیمیایی ارتش بعثی به حلبچه در واکنش به شکستهایی بود که به واسطه ی عملیاتهای مشترک مبارزان کرد عراقی و نیروهای ایرانی صورت گرفت. در پی عملیات والفجر ۱۰ نیروهای ایرانی به همراه پیشمرگان کرد عراقی وارد شهر کردنشین حلبچه شدند و مورد استقبال گرم مردم شهر قرار گرفتند. اندکی بعد، در ۱۶ مارس ۱۹۸۸ نیروی هوایی رژیم بعثی، حلبچه را مورد حمله ی شیمیایی قرار داد. هواپیماهای عراقی چندین نقطه ی شهر حلبچه را با بمبهای شیمیایی حاوی گازهای کشنده ی اعصاب مانند وی ایکس، سارین و تابون و نیز گاز وحشتناک خردل بمباران کردند که ۵ هزار شهید و ۱۰ هزار نفر مجروح بر جای گذاشت. بیشتر شهیدان و مجروحان، زنان، کودکان و سالخوردگان بودند. این فاجعه ی کم نظیر وجدان جهانیان را چنان تکان داد که هیچگاه از اذهان جامعه بشری و مردم کرد در عراق پاک نخواهد شد. به نظر میرسد، شکلگیری چنین اقدام ددمنشانهای را باید در ورای معادلات نظامی جستجو کرد. این جنایت جنگی و غیرانسانی بخشی از سیاست حکومتهای عراق در تقابل هویّتی با کردها در کردستان عراق بود که در چارچوب عملیات بدنام «انفال» انجام میگرفت. عملیات انفال و نسلکشی مردم کرد در عراق عملا از سال ۱۹۷۵ شروع شد و طی آن ۱۲۰۰۰ کرد فیلی، ۸۰۰۰ بارزانی و ۱۸۲۰۰۰ گرمیانی و کردهایی از نقاط دیگر ناپدید شدند و در نهایت، رژیم بعث با فاجعه ی بمباران شیمیایی شهر حلبچه، قصاوت و نسلکشی خود را در حد اعلا به نمایش گذاشت.
در سالهای پیش از آن، علیرغم همه ی مشقات و سختیهای دهههای متوالی، کردهای عراقی هویّت فرهنگی مستقل خود را حفظ کرده بودند. ممیزات هویتی آنها، تشابهات و پیوندهای ناگسستنی با دیگر بخشهای تمدن آریایی و ایرانی داشت. وقتی عراق جدید شکل میگرفت، میلیونها انسان متفاوت به عنوان بخشی از ملت عرب قلمداد شدند که اندک قرابت فرهنگی با اعراب آن نداشتند. از زمان تشکیل حکومت عراق تا سال ۲۰۰۳ که فدرالیسم در کردستان عراق به رسمیت شناخته شد، کردها به لحاظ هویتی و فرهنگی همواره با انکار هویت خود از سوی نظام سیاسی عراق روبهرو بودند. هویت میتواند مسالهای پیچیده باشد و در عین حال تفکر مبتنی بر هویت میتواند کشنده هم باشد که گاه در بطن انگارهای متوهمانه از هویت، خویش و دیگری تعریف میشود. همانگونه که دولتهای متعدد عراق در خصوص هویت کردی تقریباً سیاست یکسانی اتخاذ کرده بودند؛ سیاستی که محور آن حذف کردها از قاموس دولت ـ ملت عراق بود.
اساسا هویت ملی در عراق به صورت «هویت عربی» تعریف میشد و لذا چنین انگارهای، برای کردها و دیگر اقلیتها که ویژگی غیرعربی دارند، جایگاه و وزنی قائل نبود. اوج این گرایش را میتوان در دولت و تفکر بعثی که نوعی ایدئولوژی افراطی ملیگرای عربی است، دید. صدام بیش از دیگر سیاسیون عراق در موضوع کردها درگیر شد. وی در مسیر زدودن هویت و ممیزات تمدنی و فرهنگی کردی از هیچ اقدامی فروگزار نکرد؛ از نسلکشی و بمباران شیمیایی گرفته، تا کشتار دستهجمعی و شکنجه، نفی وجود و زنده بهگور کردن مردم بیدفاع . با وجود همه ی این اقدامها، اما کردها همچنان هویت اصیل خود را حفظ کرده و پاس داشتهاند.
نگرشها و سیاستهای قوممدارانه و نژادپرستانه ی رژیم بعث موجب واکنش کردها شد و زمینههای «قیام ایلول» را در سال ۱۹۶۱ ، به رهبری ملا مصطفی بارزانی فقید پدید آورد. در سال ۱۹۷۱ هزاران تن از کردهای فیلی توسط ارتش بعثی بالاجبار به ایران کوچانده شدند. چندی بعد ، هزاران تن نیز از کرکوک رانده و به مناطق جنوبی کوچانده شدند. در سالهای بعد، این اقدامات در ابعادی حتی گستردهتر به صورت سازماندهی شده ادامه یافت. به جرأت میتوان گفت که جنگ با هویت فرهنگی و تمدنی آریایی کردها به مهمترین بُعد سیاست داخلی و خارجی حکومت بعثی بدل شده بود.
مردمان کرد همواره خواهان حفظ ابعاد هویت تمدنی و فرهنگی خود بوده و کمکهای ایران را مساعدتی برای حفظ چنین ممیزه ی هویتی قلمداد کردهاند. از این زاویه اقدام صدام در دعوت از شاه ایران برای حل اختلافات مرزی و عقد قرارداد ۱۹۷۵ با وساطت الجزایر نیرنگی بود برای حذف کردها از نقشه ی سیاسی عراق و اغفال ایران و بهدست آوردن زمان کافی برای تقویت نیروهای نظامی خود و انتقامجویی از ایران در زمان مناسب. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، صدام حسین به تصور خود احساس کرد نیروهای حکومت نوپای ایران توان مقابله با ارتش مجهزش را نخواهند داشت. از این رو، در مقابل چشم جهانیان و در تلویزیون دولتی عراق «قرارداد الجزایر» را پاره کرد و تهاجم گسترده ی خود به ایران راآغاز نمود که در نهایت منجر به قربانی شدن صدهاهزار انسان بیگناه و مردم غیرنظامی شد. صدام حسین جنگ علیه ایران را جنگ عرب و عجم خواند؛ گویی وی به هسته ی اصلی هویت و تمدن آریایی حمله میبرد. این حمله پیامی آشکار برای کردها نیز داشت : وی این بار به خاستگاه تمدنی کردها یورش برده بود.
حملات شیمیایی ارتش عراق اگرچه از آغازین سالهای جنگ شروع شده بود، اما در سالهای پایانی جنگ ، زمانی که آثار ضعف در ارتش بعثی هویدا شد، شدت بیشتری گرفت؛ حملاتی که البته در کُندکردن پیشروی نیروهای ایرانی تعیینکننده بود. بمباران شیمیایی حلبچه در چنین فضایی رخ داد. در واقع، حمله ی شیمیایی به حلبچه نه صرفا واکنش ارتش بعثی به استقبال مردم شهر از نیروهای ایرانی، بلکه در نگاهی وسیعتر، بخشی از اقدام این دولت متجاوز در سیاست مقابله با هویت بنیادی کردها بود. بی گمان این اقدام غیرانسانی از عمق کینه و دشمنی و انزجار بعثیهای نژادپرست نسبت به هویت آریایی و ایرانی حکایت میکرد.
در سالهای ۱۹۸۳ تا پایان جنگ، صدام اقدامات متعددی در جهت نسلکشی کردها انجام داد. در این مدت دولت عراق ۴۵۰۰ روستای کردنشین مرزی در کردستان را با خاک یکسان کرد و ساکنان آنها را یا به اردوگاههای اجباری منتقل نمود و یا به نواحی دیگر عراق تبعید کرد. طی این اقدام هزاران خانه ، مدرسه ، مسجد و کلیسا نابود شد. او حتی دستور داد درختان این مناطق را قطع کنند تا بدین شکل هیچگونه اثری از زندگی و امکانی برای بازگشت آوارگان به کاشانه ی خود باقی نماند. اقدام بیرحمانه و ضدبشری صدام در حمله به حلبچه به واقع یکی از مهمترین ابعاد و اوج چنین سیاست نژادپرستانهای بود. امروزه، حلبچه نماد ستمی است که بر مردم کرد در تاریخ رفته است. اما برخلاف انتظار بعثیها، ممیزات هویتی و فرهنگی خاص مردم کرد نه تنها نابود نشد، بلکه تقویت نیز گردید و مردمان کرد، هویتشان را با تأکید بر ویژگیهای تمدنی آریایی در برابر هویت نژادپرست بعثی تعریف کردند.
در این میان، نقش ملت و دولت ایران در حمایت از آسیبدیدگان فاجعه ی حلبچه، بیبدیل و شایسته ی تقدیر است. نهادهای گوناگون دولت ایران اعم از ارتش، سپاه، هوانیروز و هلال احمر، با همه ی توان و امکانات در دسترس و موجود به آسیبدیدگان این حادثه یاری رساندند. هم اکنون نیز مصدومان شیمایی حلبچه برای درمان به ایران اعزام میشوند. این خود از نشانه های حس نوعدوستی و انساندوستی ایرانیان است که از ممیزات مشترک تمدنی و ارزشی ایرانیان و کردهای عراق است.
علاوه بر آن ، اقدام ایران در شناساندن ابعاد این فاجعه ی انسانی به جهانیان تلاش درخور دیگری است. رهبران ایرانی حمله ی شیمیایی به حلبچه را به اطلاع دبیر کل وقت سازمان ملل متحد رساندند و او نیز این موضوع را به شورای امنیت ارجاع داد. البته تحت تأثیر فشار قدرتهای بزرگ و قدرتهایی که خود، صدام را به جنگافزاهای شیمیایی مجهز کرده بودند، شورای امنیت صرفا این اقدام را محکوم کرد و از بردن نام عراق اجتناب نمود. اما تلاش ایران در معرفی این رویداد غیرانسانی دامنه ی گستردهتری یافت. به دعوت دولت ایران گروههای متعددی از مجامع دولتی و غیردولتی از قربانیان شهر ، در حالی که همچنان پیکر شهدای این حمله بر زمین بود، دیدن کردند و از آنها تصویرها و گزارش های بسیاری تهیه نمودند. اقدامات وسیعی نیز برای بازدید هیئتهای سیاسی از مصدومان حادثه انجام شد. تهران تلاش کرد تا با بهره گیری از هرگونه امکانی، ابعاد این فاجعه ی نژادپرستانه را برای جهانیان روشن نماید تا بدین شکل ماهیت واقعی رژیم بعث، شخص صدام و مظلومیت مردم حلبچه را به دنیا بنمایاند.
از منظر حقوق بینالملل، بمباران شیمایی حلبچه نقض آشکار پروتکل ۱۷ ژوئن ۱۹۲۵ در محکومیت کاربرد سلاحهای شیمیایی، اسناد کنفرانس صلح لاهه ۱۸۹۹ و۱۹۰۷ ، ماده ی ۶ اساسنامه ی دادگاه نورنبرگ ۱۹۶۴، ماده ی ۵ عهدنامه ی واشنگتن ۱۹۲۲، ماده ی ۳ اعلامیه ی جهانی حقوق بشر ۱۹۴۸، و کنوانسیون منع استفاده از سلاحهای شیمیایی (پروتکل منع استفاده از سلاح شیمیایی ۱۹۲۹ و کنوانسیون چهارم ژنو ۱۹۴۹) بود و از این منظر فراتر از جنایت جنگی، مصداق بارزی از جنایت ضدبشری با هدف امحای دسته جمعی گروهی از انسانها محسوب میشود.
هم اکنون حلبچه همانند هیروشیما و ناکازاکی شاهد تولد کودکانی است که به دلیل آلودگی منطقه با مواد شیمیایی به عقبماندگی ذهنی و نارسایی های جسمی آشکار دچارند. حلبچه هنوز شاهد مرگ انسانهایی است که بر اثر عوارض بمباران شیمیایی، درد و رنج و سختیهای بسیاری را در طول زندگی تجربه میکنند و خود میدانند که اثرات مخرب این سلاحها از آنها به نسل دیگر آنان منتقل میشود.
حلبچه گواهی است از پافشاری ملتی بر هویت فرهنگی و تمدنی خویش؛ ملتی که برای حفظ هویت خویش هزینههای سنگینی پرداخت. حلبچه، اکنون چیزی بیش از یک نام است. حلبچه نماد هویتجویی کردی است؛ نماد مظلومیت و نیز نماد حقطلبی کردها است. در دو دهه ی اخیر به ویژه، مردمان رنجدیده ی کرد نشان دادند که با وجود همه ی ظلمهایی که بر آنها رفته است ، از انتقامجویی اجتناب ورزیده و بیرق صلحخواهی بهدست گرفته اند. حلبچه ، اما ، با همه ی دردهایش زنده است و تندیس آن کودک آرمیده در آغوش پدر، یادآور این ترانه است، که جان یک کودک بیش از یک مرز میارزد.
نظر شما