نوشتۀ : احسان هوشمند
در تاریخ معاصر و در جغرافیایی سیاسی جهان کمتر کشوری را میتوان یافت که [مانند ایران] در دورهای طولانی و چنددههای پذیرای حجم میلیونی مهاجران خارجی باشد. از دهۀ ۱۹۷۰ میلادی، به مدت سه دهه تا چهار دهه، صدها هزار مهاجر یا راندهشدۀ عراقی به ویژه کردهای عراقی در ایران مستقر بودند. همچنین از اواخر دهۀ ۱۹۷۰ و اوایل دهۀ ۱۹۸۰ میلادی، یعنی در بیش از چهار دهۀ گذشته، چند میلیون مهاجر افغانستانی به صورت مستمر به ایران وارد شدهاند و در سالهای اخیر بر حجم مهاجران افغانستانی در ایران افزوده ش ده است. بخش محدودی یعنی حدود یک میلیون نفر از مهاجران افغانستانی در ایران به صورت قانونی به نام مهاجر ثبت نام شدهاند و مابقی مهاجران افغانستانی به صورت غیرقانونی در ایران مستقر هستند. معنی این سخن این است که نهادهای حقوقی بینالمللی در برابر مهاجران غیرقانونی در ایران که شمارشان چند میلیون نفر است، تعهد خاصی ندارند و به عنوان مهاجر ساکن در ایران خدمات ویژه و چشمگیری به آنها ارائه نمیدهند. حضور این گروه انبوه از میهمانان افغانستانی و عراقی در ایران، اگرچه هزینههای زیادی از نظر اقتصادی برای ملت ایران در پی داشت اما به اعتراض یا واکنش گستردۀ منفی ایرانیان منجر نشد و البته به تدوین سیاست مهاجرتی کشور هم ناینجامید. هرچند در ماههای گذشته ابعاد تازهای از نارضایتی اجتماعی دراین باره ظهور کرده است.
۱.کمتر کشوری را در جهان میتوان یافت که [مانند ایران] مقصد مهاجرتهای گستردۀ خارجی باشد و قوانین خاص برای پذیرش مهاجر و سیاست مهاجرتی نداشته باشد. چرا کشور ما که در این دورۀ چندده ساله همواره پذیرای مهاجران خارجی به صورت میلیونی بود، با وجود آنکه در سختترین شرایط اقتصادی به سر برده و شهروندان ایرانی شرایط دشواری را از نظر تورمی و بیکاری و معضل مسکن و مانند آن تجربه می کردند، و کشور با مشکلات ساختاری بزرگ اقتصادی دست به گریبان بود یا حتی در دورۀ جنگ تحمیلی هشت ساله نیز کشور با وجود مسائل پیچیدهای که با آن دست به گریبان بود، باز با آغوش باز پذیرای مهاجران افغانستانی و عراقی بود، اما در برابر این موج بزرگ انسانی مهاجرت و پذیرایی از چند میلیون مهاجر، متأسفانه، تجربه های ویژۀ کشور در این دورۀ طولانی و شرایط کشور دستمایۀ تدوین یک قانون جامع و کارشناسیشده برای تعریف سیاستهای مهاجرتی کشور نشد! در واقع، با وجود چنین تجربه های گرانسنگی که به قیمت فشار اقتصادی بیشتر بر کشور حاصل شد، هیچ دستاورد کارشناسیای برای تدوین قانون لازم کسب نشد و حتی در تدوین قانون تأسیس «سازمان ملی مهاجرت» نیز استفاده از تجربه های متفاوت برخی کشورهای اروپایی مانند آلمان بیش از استفاده از تجربه های کشور مد نظر قرار گرفت !
پس اگر تجربۀ پذیرش مهاجر جدای از تحمیل این هزینۀ بزرگ و سنگین بر دوش ملت ایران در دورهای چنددههای نتواند راهگشای تدوین قوانین مهاجرتی کشور باشد، چگونه تجربه های دیگران بدون استفاده از تجربه های کشور و درنظرگرفتن شرایط کشور، میتواند حل کنندۀ مسائل پیشرو باشد؟
۲. به دنبال تسلط دوبارۀ طالبها بر افغانستان در سال ۱۴۰۰ و تشکیل امارت اسلامی افغانستان، موج جدید ورود مهاجران افغانستانی به ایران شدت گرفت و بدون آنکه کشور دارای قوانین مهاجرتی باشد، میلیونها نفر از مهاجران افغانستانی بدون هر نوع گزینشگری و حق انتخاب، به ایران وارد شدند. شواهد و مستندات میدانی و برآوردهای موجود نشان میدهد، همچنان روزانه بین ۱۰ تا ۱۵ هزار نفر از مهاجران افغانستانی وارد ایران میشوند؛ یعنی اگر این روند استمرار داشته باشد سالانه بین سه و نیم تا پنج میلیون مهاجر افغانستانی به ایران میآیند. در برابر موج بسیار بزرگ مهاجران افغانستانی، سیاست پذیرش مهاجران کشور از چه الگویی پیروی میکند؟ کشور ما تا سقف چه جمعیتی و برای چه مدت می تواند پذیرای مهاجران باشد؟ آیا کشور برای انتخاب مهاجران الگویی دارد؟ چه نوع مهاجرانی برای ورود به کشور مناسبتر هستند؛ زنان یا کودکان یا جوانان یا نیروی کار یا مجردها یا مهاجران متأهل؟ مهاجران با چه میزان تخصص یا چه میزان سرمایه؛ بیسوادها یا متخصصان و با چه تباری یا چه سوابقی می توانند به ایران مهاجرت کنند؟ این پرسشها و پرسشهای مشابه نشاندهندۀ فقدان سیاست مهاجرتی روشنی است که کشور را همزمان به مقصد میلیونها مهاجر افغانستانی مبدل کرده است. کدام کشوری را میتوان در دنیا یافت که چنین بیبرنامه و بیسیاست مهاجرتی پذیرای موج مهاجران باشد؟ چرا؟ آوردۀ این روند برای کشور چیست و چه برنامهای در این زمینه تدوین شده است ؟ برای تدوین برنامۀ گزینش مهاجران چه استفادهای از توان کارشناسی کشور صورت گرفته است؟
۳. در ماههای گذشته برخی اخبار و شایعات حاکی از اعطای تابعیت به مهاجران افغانستانی با اهداف سیاسی یا دیگر هدفهای جمعیتی است. تاکنون نهادهای مسئول دربارۀ صحت یا سقم چنین شایعاتی واکنشی روشن و مبتنی بر قوانین کشور نداشتهاند و در برابر این موج خبری سکوت کرده و به پیامدهای روانی و سیاسی و امنیتی چنین سکوتی نیز واکنشی نداشتهاند! مگر میشود چنین شایعات حساسی رواج یابد و حتی برخی نشریات و رسانههای رسمی نیز مطالبی منتشر کنند، اما صدایی از مسئولان مربوطه در برابر این خبرها، شایعهها و نوشتهها شنیده نشود؟ امروزه در حالی که آموزش و پروش از ارائۀ خدمات آموزشی حداقلی به بسیاری از مناطق کشور، به ویژه مناطق محروم در شرق و غرب و مرکز و جنوب و شمال کشور ناتوان است، در تعداد قابل توجهی از مدارس کشور دهها هزار نفر از فرزندان مهاجران در حال دریافت خدمات آموزشی هستند و حتی در دهها مدرسه تعداد دانشآموزان دارای تبار افغانستانی بیش از دانشآموزان ایرانی است. در صورت استمرار روند ورود مهاجران افغانستانی به کشور این نسبت و اعداد افزایش مییابد. در برخی مدارس تعداد دانشآموزان افغانستانی چون به اکثریت رسیده، والدین خواهان تدریس منابع افغانستانی و انجام مراسم صبحگاه به شیوۀ کشور افغانستان و برافراشتن پرچم کشور افغانستان شدهاند، هرچند با مقاومت مسئولان محلی روبهرو شده است.
۴. هر نوع اعطای تابعیت بدون ملاحظات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و درنظرگرفتن قانون اساسی هزینۀ سنگینی بر کشور تحمیل میکند. راقم این سطور در گفتوگو با برخی از کارگران افغانستانی متوجه شده که به باور بخشی از کارگران گروهی از افغانستانیها در ایران تابعیت گرفته و البته حساسیتهای لازم هم دربارۀ آنها و خانوادههای شان صورت نگرفته، درحالیکه دیگر بستگانش در میان طلبههای افغانستانی یعنی قشر حاکم عضو بوده و از طالبان محسوب میشوند. اگر چنین شایعاتی درست باشد، این وضعیت پیامدهایی در پی دارد؛ مسئولان مربوطه باید با کمال شفافیت دربارۀ صحت و سقم این دست از شایعات و اخبار اطلاعرسانی کنند و در ضمن مشخص شود، در سالهای اخیر به چه تعداد از شهروندان کشور افغانستان تابعیت داده شده و ملاک اعطای تابعیت چه بوده است؟
۵. اعطای تابعیت نیازمند قوانین ویژه و کارشناسیشدهای است؛ در غیر این صورت کشور با دست خود برای ملت ایران مسئله میآفریند. به عنوان نمونه، با ورود روزافزون شهروندان دیگر کشورها بدون سیاست خاص و با محرومکردن داوطلبانۀ کشور از حق خود در داشتن الگو و سیاست برای پذیرش مهاجر و سپس اعطای تابعیت، به تدریج یک گروه قومی به معنای غربی آن یا اتنیک در کشور شکل میگیرد و این وضع میتواند کارکردها و پیامدهای خاصی در پی داشته باشد! یعنی یک قوم (نه به معنای اقوام ایرانی) به معنای غربی اتنیک در ایران که منشأ مهاجرتی دارد، تشکیل میشود ! آیا مسئولان امر به نتایج چنین وضعیتی اندیشیدهاند ؟ امروزه ایران ما با مسائل بزرگی دست و پنجه نرم میکند و در این شرایط هر نوع بیتدبیری میتواند پیامدهای آشکار و نهان و پیشبینیشده و پیشبینیناشدهای بر کشور تحمیل کند و برای ایرانیان هزینهتراشی سیاسی، امنیتی و اقتصادی بزرگی در پی داشته باشد. امید است، مسئولان امر با شفافیت و واقعبینی و دقت در این باره به روشنگری بپردازند. در حالی که در این روزها به صورت مکرر اخباری دال بر مهاجرت نیروی متخصص کشور مانند پزشکان و فارغالتحصیلان دانشگاههای برتر کشور و نیز صاحبان سرمایۀ کشور شنیده میشود. افزایش روزافزون تعداد مهاجران به کشور، بدون آنکه کشور از حق گزینش و انتخاب خود استفاده کند و سیاست مهاجرتی شفافی وجود داشته باشد، و البته برای رفاه این مهاجران هم سیاست جامعی وجود داشته باشد، هزینههای سنگینی به کشور تحمیل خواهد کرد. نگرانی آشکار این روزهای بخش بزرگی از شهروندان در برابر نبود سیاست روشن دربارۀ ورود مهاجران، پدیدهای نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت.
برگرفته از: روزنامۀ شرق، ۹ مهر ۱۴۰۲ (با ویرایش)
نظر شما