آیدین فرنگی
چرا می نویسم ؟
نوشته ی : جورج اورول
ترجمه ی : آناهیت کزازی
چاپ اول : ۱۳۹۲
۱۷۳ صفحه – ۴۰۰۰ تمان
ناشر : انتشارات آیدین
«… اگر احمقانه بیندیشیم، زبانمان به زبانی زشت و نادرست دگرگون خواهد شد و در ادامه، همین زبان به سبب نابسامانیهایش، کار را برای هرچه احمقانهتر اندیشیدن ما آسان خواهد کرد… روشناندیشی نخستین گام در نوزایی سیاسی است… عبارتهای از پیش ساخته شده، جملهها را میسازند و حتی تا اندازهای ، به جای ما میاندیشند و آن هنگام که به یاریشان نیاز داریم، وظیفهی بسیار مهمِ پنهان کردن معنا، حتی از خود ما را نیز به عهده میگیرند و درست در همین نقطه، پیوند یگانهی میان سیاست و انحطاط زبان آشکارا رخ مینماید… اگر سخنرانی یک سخنران سیاسی از آنگونه سخنرانیها باشد که وی بارها و بارها ایراد کرده است، میتوان گفت آن شخص یکسره ناخودآگاهانه سخن میگوید. این خودآگاهیِ کاهشیافته در نهایت به همان تسلیمِ بیچون و چرای سیاسی میانجامد… زبان سیاسی زبانی است که به ناچار از نیکواژگان، پرسشهایی با پاسخهای از پیش دانسته شده و ابهام محض تشکیل شده است… بزرگترین دشمن زبانِ روشن و رسا، فقدان صداقت است. زمانی که میان هدفهای حقیقی و اهداف بیان شده شکافی عمیق دیده شود، از روی غریزه به واژگان بلند و اصطلاحهای نخنما چنگ میزنیم… زمانی که فضای کلی نامناسب مینماید، زبان نیز به ناچار رنج میبرد. جای شگفتی نخواهد بود اگر روزی دریابیم زبانهای آلمانی، روسی و ایتالیایی، به سبب وجود حکومتهای تمامیتخواهی که در طی ده یا پانزده سال گذشته بر این کشورها حکم راندهاند، کیفیت نخستین خود را از دست دادهاند… بیایید زبان متظاهر را از رونق بیندازیم… بگذاریم معنا واژه را برگزیند، نه بالعکس…»
جملههایی که خواندید از لابهلای سطرهای مقالهی معروف «جورج اورول» (۱۹۵۰ – ۱۹۰۳) با عنوان «سیاست و زبان انگلیسی» برگزیده شده است. برگردان کامل این مقالهی روشنگر و ستیهنده را میتوانید در کتاب «چرا مینویسم» اورول بخوانید.
«چرا مینویسم» دربرگیرندهی چهار مقالهی مطبوعاتی از نویسندهای است که اگرچه بیش از چهلوهفت سال نزیست، علاوه بر دهها گزارش، مقاله و داستان تأثیرگذار و صفشکن، دو اثر داستانی به یاد ماندنی نیز بر جای گذاشت: «قلعهی حیوانات» و «۱۹۸۴». در کتاب «چرا مینویسم» که «سیده آناهیت کزازی» آن را از انگلیسی به فارسی برگردانده، پس از پیشگفتار مترجم، گفتارهای زیر آمده است: «چرا مینویسم» (ص ۱۳ تا ۲۶)، «شیر و تکشاخ: سوسیالیسم و نبوغ انگلیسی؛ قسمت نخست: انگلستانت را انگلیسی کن (ص ۲۷ تا ۷۵) قسمت دوم: شکسپیرها در جنگ (ص ۷۶ تا ۱۰۰) قسمت سوم: انقلاب انگلستان (ص ۱۰۱ تا ۱۳۷) «اعدام» (ص ۱۳۹ تا ۱۴۶) و سرانجام «سیاست و زبان انگلیسی» (ص ۱۴۷ تا ۱۷۲).
در بخشی از مقالهی « سیاست و زبان انگلیسی»، اورول به نبود ریزهکاری در نوشتن و نخنما شدن عناصر زبانی به کار رفته در مطالب مطبوعاتی میپردازد. او همچنین ابهام یا نارسایی محض را، که خاصه در یادداشتهای سیاسی، ظهوری تمامقد دارد، نکوهیده، مینویسد: «امروزه فاشیسم به مفهوم مشخصی اشاره نمیکند و تنها بر امری ناپسند دلالت دارد… برای هر یک از واژگانی چون مردمسالاری، سوسیالیسم، آزادی، میهنپرستی، واقعگرایانه، عدالت و… آنچنان معانی متفاوتی وجود دارد که هیچ یک نمیتوانند کنار معنای دیگر قرار گیرند. برای نمونه نه تنها معنای همهپذیری برای واژهی مردمسالاری وجود ندارد، بلکه از تلاش برای آفریدن آن (معنای همهپذیر) از همه سو جلوگیری میشود. تقریباً در همه جای دنیا مردم بر این باورند زمانی که کشوری را مردمسالار میخوانیم، در حقیقت آن کشور را ستایش کردهایم. از همین رو طرفداران گونههای مختلف حکومت، ادعا میکنند حکومتشان مردمسالارانه است و بیم آن دارند مبادا روزی معنای مشخصی برای این واژه یافت شود و آنان در نهایت نتوانند دیگر از واژهی مردمسالاری بهره ببرند.» (ص ۱۵۸)
وی در مورد استعارهها، ترکیبها و تعبیرهای نخنما نیز مینویسد: «اینها همهی نیروی برانگیزانندهی خود را از دست دادهاند و تنها به این دلیل به کار میروند که مردم (نویسندهها و سخنوران) را از شر خلق عبارتهایی که از آنِ خودشان باشد، رها کنند… (ص ۱۵۳) اگر از عبارتهای پیشساخته بهره ببریم، نه تنها ناچار به شکار واژگان نیستیم، بلکه زحمت آهنگبخشی به جملهها را نیز به خود نمیدهیم؛ زیرا عباراتی از این دست، عموماً به شکلی نظم گرفتهاند که تا اندازهای آهنگین به نظر میرسند… (ص ۱۶۱) میتوان گفت در عصر ما نگارش سیاسی به راستی نگارش شایستهای نیست و اگر هم در این میان متنی یافت شود که چنگی به دل بزند، به احتمال زیاد به دست انسانی انقلابی نگاشته شده که تنها باورها و اندیشههای فردی خویش را در متن بیان کرده و رویکرد حزبی مشخصی نداشته است. عرف، هرآنچه باشد، سبک نگارشیای را میطلبد که خالی از زندگی و یکسره تقلیدی است. با آنکه آن دسته از بحث و جدلهای سیاسی که عموماً در جزوات، سرمقالهها، بیانیهها، گزارشهای رسمیِ دولتی و سخنرانیهای معاونان وزیر نمود مییابد، از یک حزب تا حزب دیگر متفاوت است، همگی در یک چیز مشترکند و آن، نبود حتی یک واژهی نو، خودآفریده و نامبهم است.» (ص ۱۶۴)
اورول معتقد است: «زبان سیاسی به شکلی طراحی شده که دروغها را حقیقت و قتل را موجه جلوه میدهد و باد سرکش را ظاهری آرام میبخشد» و شیوهی بیان متظاهرانه «به این دلیل به کار گرفته میشود که گفتههای ساده را به جامههایی زیبا بیارایند و بر داوریهای متعصبانه، رنگی از بیطرفی علمی بزنند.» (ص ۱۵۵)
نویسنده در پایان مقاله، شش توصیه به همکارانش دارد: ۱. هیچ گاه از استعاره، تشبیه و دیگر آرایههای ادبی که در متنهای مختلف با آنها برخورد داشتهاید، استفاده نکنید. ۲. هیچ گاه از واژگان بلند به جای واژگان کوتاه بهره نبرید. ۳. اگر میتوان واژهای را کوتاه کرد، حتماً کوتاهش کنید. ۴. اگر امکان داشت، هیچ گاه جملههای مجهول را جایگزین جملههای معلوم نکنید. ۵. هیچ گاه از عبارات خارجی، واژگان علمی یا واژههای تخصصی، در جایی که میتوان از کلمههای روزمره بهره برد، استفاده نکنید. ۶. آن هنگام که گمان میکنید استفاده از این قوانین شما را به سمت چرندگویی میکشاند، آنها را کنار بگذارید. (ص ۱۷۱)
اگر توصیههای اورول را در مورد به کار نبردن تعابیر نخنما جدی بگیریم، باید در استفاده کردن از اصطلاحهایی مانند نمونههای زیر دقت به خرج دهیم: «ساز مخالفت را کوک کردن»، «گوی سبقت را ربودن»، «حرف منتقدان را باد هوا دانستن»، «شانه به شانهی دوستان ایستادن»، «شروع به ماهیگیری از آب گلآلود کردن»، «پاشنهی آشیل»، «دیده شدن دود سفید»، «مشت بر سندان کوبیدن»، «به هر دری زدن»، «خواب از چشم دیگران ربودن» و…
در گفتار «چرا مینویسم»، اورول که از هدفش مبنی بر «تبدیل نگارش سیاسی به گونهای نگارش هنری» پرده برمیدارد، پس از بیان این نکته که «دورهای که نویسنده در آن به سر میبرد، تعیینکنندهی موضوعی است که دربارهی آن مینویسد و دست کم این مسأله برای ادواری پرهیاهو و انقلابی، مانند دورهی ما صادق است» میآورد: «اگر نوشتن برای کسب معاش را در نظر نگیریم، باور دارم چهار انگیزهی بنیادین برای نوشتن (دست کم برای متن های منثور) وجود دارد: ۱. خودخواهی صرف: میل به خردمند به نظر رسیدن، نقل مجالس بودن، پس از مرگ به یادآورده شدن، حق خود را از بزرگترهایی که در کودکی سرزنشت کردهاند گرفتن… ۲. عطش زیباییشناختی. ۳. انگیزهی تاریخی: میل به دیدن چیزها، همانگونه که هست. ۴. مقاصد سیاسی.» (صص ۱۹، ۱۸، ۱۷)
توصیهی دیگر او به نویسندهها چنین است: «فرد تنها در صورتی قادر به نوشتن اثری خواندنی است که پیوسته شخصیت خود را از اثر بزداید.» (ص ۲۶)
طبعاً ، آنچه تا اینجا خواندید بخشهای گزینششدهای است از دیدگاههای اورول. وی دربارهی موضوع نوشتن و نوشتار سیاسی، بحثهای گستردهتری را مطرح کرده که برای اطلاع از چندوچونشان گریزی از مطالعهی کتاب «چرا مینویسم» ندارید. در پایان میخواهم به تصویرپردازی، توصیفها و جملههای او در مقالهی «اعدام» اشاره کنم. این گزارش هشت صفحه بیشتر نیست و هیچ خلاصه یا چکیدهای از آن نمیتوان ارائه کرد. لحظههای رفتن یک زندانی به سوی سکوی اعدام، حرکت نگهبانها در کنار او و رفتار زندانی برای نیفتادن در چالهی آب، نمونهای است عالی از آنچه نویسنده در پیاش بوده است: «یکی کردن اهداف هنری و سیاسی.»
نظر شما