۲۹ - اردیبهشت - ۱۳۹۶


 

تصویر دکتر محمد مصدق بر روی جلد مجله ی « تایم » ، به عنوان مرد سال 1951 جهان

تصویر دکتر محمد مصدق بر روی جلد مجله ی « تایم » ، به عنوان مرد سال ۱۹۵۱ جهان

 

اشاره :

مجله ی آمریکایی « تایم » در شماره ی مورخ هفتم ژانویه ی سال ۱۹۵۲ خود که در روی جلد آن تصویری از دکتر مصدق به عنوان مرد سال ۱۹۵۱ چاپ شده، شرح مفصلی نیز درباره ی دکتر مصدق زیر عنوان « مرد سال – چالشی از شرق » منتشر کرده است که ترجمه ی آن از نظر خوانندگان می گذرد.  مطالبی که در این مقاله درباره ی دکتر مصدق نوشته شده است، بعضاً منطبق با واقع نیست، ولی برای انعکاس قضاوت آن روز جهانیان درباره یک شخصیت برجسته ی ایرانی که برای نخستین بار به عنوان مرد سال مجله ی « تایم » انتخاب شد ، عیناً ترجمه شده است . لازم به توضیح است که پس از انتخاب دکتر مصدق به عنوان مرد سال ۱۹۵۱ مطبوعات انگلیس به شدت به مجله ی « تایم » حمله کردند و این اقدام « تایم » را به حمایت ضمنی آمریکایی ها از دکتر مصدق و «بزرگ نمایی» او تعبیر نمودند .

***

یکی بود، یکی نبود. روز و روزگاری در یک سرزمین کوهستانی بین بغداد و دریای خاویار (منظور دریای خزر است) یک اشراف زاده ایرانی زندگی می کرد. این  مرد اشرافی پس از عمری نق زدن و عیب جویی کردن از شیوه ی حکومت مملکتش، ناگهان وزیر اعظم و فرمانروای این کشور پادشاهی شد. چند ماهی نگذشته بود که اعمال و کردار و رفتار و گفتار و شوخی ها و گریه ها و قهرها و آشتی هایش نقل محافل و مطبوعات سراسر جهان گردید. ادا و اطوارهای عجیب او، نه فقط مردم کشورش را به خود مشغول داشته بود، بلکه سرنوشت صلح و جنگ و ترقی یا سقوط بسیاری از سرزمین های دور از کوههای وطن او هم به آن بستگی داشت.

شیوه ی حکومت و مملکتداری او هم غیرعادی و حیرت انگیز بود. به طور مثال هنگامی که می خواست تغییراتی در استانداران ایالات مختلف کشورش بدهد، نام هر استان را در کاغذهایی نوشته و به کاسه ای می انداخت و از کسانی که نامزد استانداری بودند، می خواست یکی از آن کاغذها را بردارند و قرعه به نام هر یک از آنها اصابت می کرد به همان استان اعزام می شدند. مانند همه ی زمامداران، این دولتمرد پیر، دوستان و خویشان زیادی داشت و علاوه بر آنها اشخاص متنفذ بسیاری، که بعضی صادق و وطن پرست و برخی چاپلوس و فرصت طلب بودند، وی را احاطه کرده بودند و درخواست های غالباً نامربوط و نامشروعی از او داشتند. وظیفه و خلقیات او ایجاب می کرد که به این تقاضاها پاسخ منفی بدهد. ولی او در امور شخصی آنقدر محجوب و مأخوذ به حیا بود که نمی توانست رودروی متقاضیان بایستد و مستقیماً کلمه ی « نه » را بر زبان بیاورد. او تنها راهی که برای رد تقاضاها و پیشنهادهای نامربوط متقاضیان پیدا کرده بود، این بود که نوه  ی دوساله اش را نزد خود فرا می خواند و تقاضا یا پیشنهاد متقاضی را در حضور خود او برای نوه اش تکرار می کرد و از او می خواست که با یک کلمه « آری » یا « نه » بگوید که این کار را انجام بدهد یا نه ؟  نوه ی دوساله ی پیرمرد که قبلاً تعلیمات لازم را از پدربزرگ گرفته بود، بدون لحظه ای تأمل جواب می داد « نه » و پیرمرد با تأسف و تأثر می گفت من نمی توانم کاری بر خلاف میل او انجام بدهم . گاهی هم که دخترک از جواب های منفی خسته می شد، یک جواب مثبت هم می داد که این برای دولتمرد پیر مشکلات زیادی فراهم می کرد.

 اما در سیاست خارجی، این دولتمرد پیر روش قاطع و انعطاف ناپذیری داشت؛ آنطور قاطع و پرتحرک که در محل اقامت رؤسای کشورهایی در فاصله ی هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین او، چراغ های اتاق ها تا دیروقت شب روشن بود و دولتمردان این کشورها ساعت ها با هم جروبحث می کردند تا مگر راهی برای تأمین خواسته های او و ارضاء هوس هایش ، بی آنکه به خود لطمه ای وارد آورند، پیدا کنند. البته دولتمرد پیر هرگز دولت های مخاطب خود را تهدید به جنگ نمی کرد. برنده ترین سلاح او تهدید به انتحار سیاسی خودش بود، درست مثل پسر بچه ی لجوجی که به شما می گوید « یا چیزی را که می خواهم به من بدهید و یا آن قدر نفس نمی کشم که بمیرم. آنوقت شما غصه خواهید خورد .»

 دولتمرد پیر با همین رویه در کار سیاست و مملکتداری توجه جهانیان را به خود جلب کرده و به معروف ترین شخصیت کشورش در طول قرن ها تبدیل شده است. با همین شیوه، او خطر جنگ عمومی و بزرگی را بین کشورهای مختلف افزایش داده و ملت خود را نیز به فقر کشانده و در آستانه ی سقوط قرار داده است. با این همه ملتش او را دوست دارند و کارهایش را تحسین می کنند و هر بار که در میان مردم ظاهر می شود به گرمی از او استقبال می نمایند.

تهدید تازه

دولتمرد پیر در نخستین سال زمامداری اش به یکی از شاخص ترین شخصیت های سیاسی جهان در صحنه ی سیاست بین المللی مبدل شد. شهرت جهانی او نه به خاطر این که بهترین یا بدترین یا نیرومندترین دولتمرد جهان بود حاصل شد، بلکه بیشتر به خاطر این بود که صعود سریع او از گمنامی به شهرت با بزرگترین جنجال های سیاسی همراه گردید. این جنجال سیاسی یک پدیده ی ظاهری و زودگذر نبود. بلکه این اعجوبه ی پیر با شیوه های غیرعادی و شگفت انگیز خود یکی از ژرف ترین و پیچیده ترین مسائل زمان خود را پدید آورده است. پیرامون حرکات این اعجوبه ی زمان، بحرانی در سرنوشت جامعه ی بشری در حال شکل گرفتن است.

این مرد شگفت انگیز محمد مصدق، نخست وزیر ایران، و مرد سال ۱۹۵۱ است. او بود که داستان نفت را به یکی از قصه های شهرزاد تبدیل نمود و چرخ های آشوب را روغن کاری کرد. اشک های او که خاصیت سوزاننده ی تیزاب را داشت ، آخرین پایه های یک امپراتوری بزرگ را ذوب کرد. او با صدای  پرنوسان و شکوه آمیزش ، گستاخانه، غرب را به چالش طلبید و نفرت و حسادتی را برانگیخت که تا این زمان برای غرب ناشناخته و نامفهوم بود.

مصدق ناگهان سمبل خواست ها و آرزوهای میلیون ها انسان در داخل و خارج ایران گردید و مظهر احساسات خشمگینانه و تعصب آلودی شد که خود آن را پدید آورده بود. احساسات میلیونی مردم این کشورها چنان دستخوش هیجان شد، که ترجیح می دادند نابود شوند و تن به ادامه ی رابطه با غرب ندهند . کمونیسم از وضعی که پیش آمده بود ، نهایت استفاده را برد و احساسات به غلیان آمده علیه غرب را گسترش داد و دامن زد ؛ ولی باید گفت که در ایجاد این حرکت نقشی نداشت. در بحبوحه ی رقابت و دشمنی میان جهان غرب و کمونیست، شکاف و اختلاف تازه ای که میان غرب و شرق غیرکمونیست پدید آمده، تهدید بزرگ و تازه ای برای جهان غرب به شمار می آید.

در طول سال ۱۹۵۱ تهدید و خطر کمونیسم در جهان ادامه یافت، ولی چیز تازه ای بر آن افزوده نشد و حتی می توان گفت که اندکی کاهش یافت. رویدادهای سال ۱۹۵۱ بیشتر تحت الشعاع خطرهای تازه ای که از خاورمیانه و خاور نزدیک سر بر آورده بود ، قرار گرفت و در مرکز این شبکه ی رو به گسترش خبری، یک نفر، محمد مصدق قرار داشت .

واقعیت این است که قدرت نظامی غرب برای رویارویی با کمونیسم در سال ۱۹۵۱ افزایش یافت. ولی مبارزه طلبی مصدق را نمی توان با قوه ی قهریه پاسخ گفت. غرب با همه ی قدرت نظامی خود نتوانست در سال ۱۹۵۱ با رهبر گریان و رنجور یک کشور درمانده و بی دفاع مقابله کند. غرب هنوز نتوانسته است توان اخلاقی لازم را برای توجیه هدف ها و مسئولیت های خود در خاورمیانه به دست آورد. تا زمانی که غرب این توان اخلاقی را به دست نیاورد، نمی تواند با مصدق و میلیون ها انسانی که پشت سر او ایستاده اند ، مقابله کند. در ایران و مصر و کشورهای دیگر منطقه وقتی از ما غربی ها می پرسند « شما که هستید و اینجا چه می کنید؟ » تنها پاسخ ما مِن مِن کردن و بهانه ها و پوزش های گُنگ و نامفهوم بر زبان راندن است. شارل مالیک ، نماینده ی لبنان در سازمان ملل متحد در این باره گفت : « می دانید مشکل اساسی غرب در خاورمیانه چیست ؟ مسئله این است که غرب اعتماد به نفس خود را از دست داده و سیاست روشنی در این منطقه ندارد… تا زمانی که غرب توان اخلاقی لازم را برای اتخاذ یک سیاست روشن و مثبت و سازنده در این منطقه به دست نیاورد، آشوب ادامه خواهد یافت . »

در این مقاله ی مجله ی « تایم » از این قسمت به بعد ، به سیاست جهانی و مسائل مربوط به آمریکا و گزارش رویدادهای مهم سال ۱۹۵۱ و نامزدهای دیگر عنوان مرد سال ۱۹۵۱ مانند چرچیل و ترومن و آیزنهاور پرداخته شده و سپس بار دیگر ،به دلیل انتخاب دکتر مصدق به عنوان مرد سال ۱۹۵۱۱ بازگشته و زیر عنوان « جرج واشنگتن ایران » به شرح حال وی پرداخته و چنین می نویسد:

« جرج واشنگتن ایران (اعطای لقب جرج واشنگتن ایران به دکتر مصدق از طرف مجله ی « تایم » در آن زمان مورد انتقاد شدید مطبوعات انگلیس قرار گرفت، زیرا جرج واشنگتن مظهر مبارزه و آزادی و استقلال آمریکا و شخصیت محبوب و مورد احترام همه ی آمریکایی هاست و مقایسه ی دکتر مصدق با وی به هیچ وجه برای انگلیسی ها  پذیرفتنی نبود.) احتمالاً در سال ۱۸۷۹ به دنیا آمده است : « از جمله شگفتی های مصدق این است که سن واقعی خود را فاش نمی کند! » ؛ مادر او یکی از شاهزاده خانم های قاجار بود؛ سلسله ای که قبل از پهلوی ها در ایران سلطنت می کردند. پدرش قریب به سی سال دارای سمتی معادل وزیر دارایی در حکومت سلاطین قاجار بود. محمد مصدق در سال ۱۹۰۶ وارد عالم سیاست شد و چون معمولاً نقش منتقد و مخالف حکومت را بازی می کرد، غالباً از دستگاه حکومت دور بود و چند بار نیز به تبعید رفت .

مصدق که تحصیلات خود را در رشته ی حقوق به پایان رسانده و درجه دکترا گرفت، بعد از پایان تحصیل در سوئیس به کشورش بازگشت و در اواخر سلطنت قاجاریه صاحب مشاغل مهمی شد. بعد از انقراض قاجاریه، در دوران سلطنت اولین پادشاه سلسله ی پهلوی به واسطه ی مخالفت با روش مستبدانه ی او  مغضوب واقع شد و مدتی به حال تبعید به سر برد؛ تا اینکه پس از اشغال ایران از طرف نیروهای متفقین و استعفای اجباری رضاشاه به صحنه ی سیاست بازگشت. با وجود این تا روز هشتم مارس سال ۱۹۵۱ که رزم آرا ، نخست وزیر طرفدار غرب ایران به قتل رسید، در غرب کسی نامی از او نشنیده بود. مصدق اندکی پس از ترور رزم آرا «طرح ملی شدن نفت ایران» را به تصویب مجلس رساند و متعاقب آن موجی از احساسات ملی و ضدخارجی ایران را فرا گرفت، که سرانجام آن انتخاب مصدق به مقام نخست وزیری بود، زیرا گمان نمی رفت کسی جز خود او قادر به اجرای این قانون و بیرون راندن انگلیسی ها از ایران باشد.

با وجود انتقادات شدیدی که در غرب، به خصوص انگلستان از دکتر مصدق و اقدامات افراطی او به عمل آمده، واقعیت امر این است که خود انگلیسی ها هم در ایجاد زمینه ی انفجار احساسات ضدانگلیسی در ایران بی تقصیر نبوده اند. شرکت نفت انگلیس و ایران که به موجب قانون ملی شدن نفت ایران از ادامه ی بهره برداری نفت ایران محروم شده است، یک شرکت نیمه دولتی انگلیس بود که بخش اعظم سهام آن به دولت انگلستان تعلق داشت. اما سهمی که این شرکت از درآمد هنگفت خود به دولت ایران می پرداخت ، به مراتب کمتر از مالیاتی بود که دولت انگلیس بابت درآمد این شرکت دریافت می نمود. دولت آمریکا بارها شرایط غیرعادلانه ی این معامله را به انگلیسی ها گوشزد نموده و هشدار داده بود که در صورت ادامه ی این وضع، ایران به مرحله ی انفجار خواهد رسید، ولی انگلیسی ها به این هشدار اعتنا نکردند و آمریکا هم از فشار بیشتر به انگلستان برای قبول شرایط یک معامله ی معقول با ایران خودداری نمود .

ترور رزم آرا و رخداد رویدادهایی که پی درپی نخست به تصویب قانون ملی شدن نفت ایران و سپس زمامداری دکتر مصدق انجامیدند، انگلیسی ها را وحشت زده و غافلگیر کرد و به دادن امتیازاتی برای انعقاد یک قرارداد عادلانه ی نفت با ایران رضایت دادند، ولی دیگر دیر شده بود و ایرانی ها دیگر به هیچ قیمتی حاضر نمی شدند اختیار صنایع نفت خود را به دست انگلیسی ها بسپارند. اخراج کارشناسان انگلیسی نفت از ایران بزرگترین تحقیر برای انگلیس ها به شمار می آمد که آنها را تا سر حد جنون خشمگین ساخت؛ و اگر آمریکایی ها به طور جدی مداخله نمی کرند به یک اقدام نظامی از طرف دولت انگلیس منجر می شد که نتایج فاجعه باری در بر داشت و مداخله ی احتمالی شوروی در برابر تهاجم نظامی انگلیس، دنیا را در آستانه ی یک جنگ بزرگ قرار می داد.

 انگلیسی ها امیدوار بودند که با متوقف شدن استخراج نفت ایران و بسته شدن پالایشگاه عظیم آبادان و ممانعت از فروش نفت ایران در بازارهای جهان، مشکلات اقتصادی ایران، مصدق را به زانو درآورد و به راه حل مطلوب آنها تن در دهد. ولی مصدق به هیچ راه حلی که متضمن بازگشت انگلیسی ها، ولو با قبول اصلی ملی شدن نفت از طرف آنها باشد، تن در نمی دهد. ادامه ی این وضع و مشکلات اقتصادی ایران ممکن است، زمینه را برای گسترش نفوذ حزب کمونیست توده و گرایش ایران به طرف بلوک کمونیست فراهم سازد. هر چند خود مصدق بدون تردید هیچ گونه گرایشی به روس ها و کمونیست ها ندارد. »

در مقاله ی مجله ی «تایم» با انعکاس پیامدهای ملی شدن نفت و بحران ایران در منطقه و جهان، به خصوص در کشورهای خاورمیانه ادامه می یابد و «تایم» مخصوصاً به هیجانی که مبارزه ی دکتر مصدق با امپریالیسم انگلیس در کشورهای تحت سلطه ی انگلستان در منطقه پدید آورد، اشاره شده است . نکته ی جالب توجه در این قسمت از مقاله ی «تایم» اشاره به اوج گرفتن احساسات ضدانگلیسی در مصر و احتمال تقلید مصری ها از مدل «ملی شدن نفت ایران» در مورد «ملی کردن آبراهه ی سوئز» است. این نکته را باید یادآوری کرد که این مقاله ی مجله «تایم» هنگامی منتشر شد که ملک فاروق هنوز در مصر سلطنت می کرد، اما شش ماه بعد، پیش بینی مجله ی «تایم» درباره ی ملی شدن آبراهه ی سوئز  به حقیقت پیوست .

برگرفته از : « وبلاگ  دکتر محمد مصدق » ( با ویرایش )

http://mossadegh.blogfa.com/post-23.aspx

نظر شما