۷ - مهر - ۱۳۹۸
نوشتۀ : محمد آقازاده (روزنامه نگار)


همسرم برای خرید رفته بود و زنگ زد و گفت جنسی خریده ام ولی کیف پولم را جا گذاشته ام ، به سرعت خود را رساندم و مشکل حل شد . در فروشگاهی دی .وی . دی «متری شیش و نیم » سعید روستایی را می بینم ، فیلمی پرفروش و مورد استقبال منتقدان ؛ کنجکاوی تحریک می کند تا آن را بخرم . به خانه می رسم و فیلم را تماشا می کنم

«متری شش و نیم» را فیلمی به غایت ارتجاعی ، سرکوبگر و فریبگر می یابم که تصویری گله وار از مردم می دهد: مردمی که هیچ فاعلیتی از خود ندارند ، بیرحم و بی عاطفه اند ، نسبت به خانواده خود هیچ علقه ای ندارند و آنها تنها برای این هستند تا قهرمان شرور در تاریکی وجودشان مثل خورشید به تابناکی بدرخشد .

پوستر فیلم « متری شش و نیم»

این پلیس (صمد) یک استثنا تصویر می شود که نگران خانواده است و برای این کار حتی به همکار فرزند از دست داده رحم نمی کند، هرچند برای خوشبختی خانواده اش هم هیج کاری نمی کند . او صورت نازل قهرمان اصلی است ، ولی ناصر خاکزاد سرکردۀ مواد مخدر فروش ها برای «سعادت خانواده» خود را قربانی می کند و حتی از طناب دار نمی هراسد . ولی از برگشت پدر ، مادر و خواهر و‌ برادرها به دامن فقر سیاه می هراسد . هرچند آنها نیز اینهمه عظمت روحی او را درک نمی کنند و گله وار به گذشتۀ خود برمی گردنند. صحنۀ ژیمناسیک نوۀ خانواده جلو ناصر به صورت نمادین او را به رستگاری می رساند و از او یک امیلیانو زاپاتای معکوس می سازد که از طریق اسب اش ( نوه) تداوم می یابد .

اما خانواده برای سعید روستا عنصر مقدس نیست ؛ نهادی عقب مانده است . فردی قهرمان با فداکاری برای پیشگیری از هم گسیختگی اش از خود می گذرد ، همه به دنبال نجات خودند ولی او هست که خود را بدبخت کند تا این گسست رخ ندهد . فیلم «ابد و یک روز» هم همین برنهاد را دارد : آنجا یک دختر خیرخواه این نقش را بازی می کند و در نهایت، مانع خوشبختی برادرش می شود و در اینجا برادر به طور ضمنی به کام خطر می پرد . در هر دو فیلم یک کودک با هوش و‌توانا هست که آینده قهرمانی تضمین شود. قهرمانی چه در صورت شرور و‌چه نیکخواه .

تکنیک و معماری فیلم هم، درک هم شبح وار از پلیس و هم درکی مغول وار از مردم می دهد : دو قهرمان صمد و ناصر در ازدحام مردم و پلیس پنهان هستند تا کار خود را بکنند . صمد در عین پیروزی ، مغلوب می شود و با کمک به یک معتاد تسلیم وضع موجود می شود . ولی ناصر حتی با اعدامش رها می شود؛ در سرزمینی که کفن گرانتر از پارچه سیاه است . او ضدقهرمان نیست بلکه خود قهرمان است : باهوش ، حیله گر و ازخودگذشته. نگاه ارتجاعی روستایی هم در محتوا و هم در فرم قهرمان حتی شرور را بر فراز جامعه قرار می دهد . در فضای فاقد اراده، او پر از اراده است و بی اعتنا به بقیه . یک بار دست به خودکشی می زند ؛چون تنها یکه و یگانه است . و همه پلشت اند.

استقبال از این فیلم نشان می دهد، تماشاگر هم همدست این نگاه تحقیر آمیز شده است . این استقبال نشان می دهد «ابتذال » که در جامعه تنیده شده است، شکل و صورت سینمایی خود را یافته و به جای سینمایی با صورت رهایی بخش، سینمایی فاشیستی و ارتجاعی نشسته است . این زنگ خطری است که هیچکس نمی شنود ؛ چرا که این نگاه برنامه ریزی شده رواج می یابد و به همین دلیل روستایی قهرمان سینمایی می شود که در آن پول های کثیف آن را پیشاپیش به گند و‌گثافت آلوده کرده است و دیگر فروختن مواد مخدر را نباید قبیح بدانیم .

نظر شما