به کوشش: عقاب علی احمدی
“شب هنگام، آقای پیشه وری و خانواده اش با اتومبیلی که همراه داشتند و ما با راه آهن، رهسپار باکو شدیم (چون اتومبیل های دیگر را در نخجوان نگاه داشتند). در باکو، ما را در باغ سبز مِردِکان کنار دریای خزر که پیش از آن آسایشگاه بود، جای دادند. زندگی بسیار غمگین و دشوار می گذشت، به ویژه این که رادیو فرقه در نخجوان، به نقل از رادیو تبریز و رادیو تهران، خبرهای کشته گان را پخش می کرد. شب دوم، ژنرال آتاکشی اوف به باغ “مِردِکان” آمد و آقایان پیشه وری و پادگان و مرا نزد آقای میرجعفر باقراوف رهبر حزب بلشویک آذربایجان برد. آقای باقراوف، ما را به گرمی پذیرفت. در آن جا جز ما و ژنرال آتاکشی اوف و آقایان حسن حسن اوف دبیر تبلیغات حزب بلشویک آذربایجان و میرزا ابراهیم اوف وزیر فرهنگ، کس دیگری نبود.”
به نقل از کتاب “ما و بیگانگان” (خاطرات سیاسی دکتر نصرت الله جهانشاهلو افشار)،
به کوشش: نادر پیمایی، (چاپ دوم)، تهران، انتشارات سمرقند، ۱۳۸۸، صفحه ۱۹۳.
۱. باغ سبز مردگان / کاوه بیات http://iranchehr.com/?p=506
۲. کدام حضرات ، حضرت ؟ / محمدرضا بایرامی http://iranchehr.com/?p=510
۳. جعل و تحریف در تاریخ آذربایجان / کاظم آذری http://iranchehr.com/?p=512
۴. همان حضرات … / کاوه بیات http://iranchehr.com/?p=520
نظر شما