عقاب علی احمدی
مسئله ی شوروی : واقعیت انکارناپذیر
نوشته ی :دکتر ناصر وثوقی
با مقدمه ی : کاوه بیات
چاپ اول ( ویرایش اول ) : ۱۳۳۲
چاپ اول ( ویرایش دوم ) : ۱۳۹۴
۱۶۶ صفحه – ۱۲۰۰۰ تومان
ناشر : انتشارات جهان کتاب – ۷۷۶۴۲۵۱۹ و ۷۷۶۴۲۵۲۰ – ۰۲۱
به تازگی کتابی با نام « مسئله ی شوروی : واقعیت انکارناپذیر » ، نوشته ی دکتر ناصر وثوقی به بازار کتاب آمده است که آگاهی از سرنوشت آن و ناشناخته ماندنش ، پرتوی بر بخش هایی ناشناخته از تاریخ اندیشه و سازمان های سیاسی چپ ایرانی می اندازد . در فهرست مطالب کتاب گفتارهای زیر را می خوانیم :
یادداشتی بر چاپ تازه
مقدمه ی اساسی تر از متن
فاشیزم و بلشویسم دو محصول سرمایه داری
کاراکتر اجتماعی انقلاب
مبانی اجتماعی دولت شوروی
۱.جنایت و مجازات
۲.تولید کالایی
۳.تضاد میان شهر و ده و از بین بردن آن
۴.تضاد مین کاری فکری و یدی و از بین بردن آن
۵.خانواده
تحول قوانین ازدواج
اطفال و وظایف والدین ، سقط جنین ، مسئولیت جزایی اطفال
تحول قوانین طلاق
تحول قوانین ارث
۶.دولت
۷.دمکراسی
۸.وظایف پرولتاریای جهان در طریق انقلاب
۹.همکاری بین المللی و سازمان جهانی
۱۰.دیپلماسی شوروی
۱۱.صلح سوسیالیستی
۱۲.امپراتوری بزرگ شوروی «ستاد زحمتکشان جهان »
«۱+۱۲».هفتصد سال قبل
برای آگاهی از سرنوشت این کتاب ، خواندن مقدمه ی کاوه بیات بر چاپ تازه ی این کتاب سودمند است . در مقدمه ی کاوه بیات چنین می خوانیم :
« در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۳۲ در روزنامه ی نیروى سوم، ارگان حزب زحمتکشان ملّت ایران (نیروى سوم)، در یک آگهى کوچک به اطلاع رسید که فردا سه شنبه، کتاب مسئله ی شوروى: واقعیت انکارناپذیر به قلم ناصر وثوقى منتشر خواهد شد. دکتر ناصر وثوقى یکى از سران نیروى سوم بود و کتاب مورد بحث نیز به موضوعى اختصاص داشت که مى توان گفت که بحث و جدل بر سر مضامین اصلى آن، یکى از علل اختلاف نظرى بود که در دى ۱۳۲۶ باعث انشعاب در حزب توده شد. تعداد درخور توجهى از آن گروه منشعب، بعدها نیروى سوم را بنیان نهادند.
مسئله شوروى: واقعیت انکارناپذیر با هدف پاسخ دادن به پرسش هایى پیرامون ماهیت نظام حاکم بر شوروى و توانایى یا عدم توانایى اش در حل و فصل مسائل اجتماعى و سیاسىِ جوامع بشرى، بررسى و تحقیقى بود در دو قسمت. بخش اول که دکتر وثوقى آن را «مقدمه اى اساسى تر از متن» نام نهاده است با اشارهاى به تجارب سیاسى نویسنده در سال هاى نخست دهه ی ۱۳۲۰ در چارچوب فعالیت هاى حزبى و سندیکایى حزب توده آغاز مى شود و ناتوانى اولیاى حزب در دادن پاسخ به پرسش هایى که در آن مقطع و به ویژه پس از طرح خواسته ی امتیاز نفت شمال در ذهن گروهى از فعالین حزبى شکل گرفت. در ادامه از وضعیت جوامع اروپایى در قرون گذشته و رشته تحولاتى سخن به میان مى آید که اصولاً زمینه ی طرح و بحث آراى سوسیالیستى را فراهم کردند و ماحصل کار که متأسفانه به بلشویسم و تالى فاسدش فاشیسم منجر شد.
در کنار پاره اى از صاحبنظران معروف این حوزه، مانند آرتور کوستلر و هارولد لسکى که در این مقدمه به آراى آنها استناد شده است، بخش مهمى نیز به آراى مانابِندرا ناث روى[۱] (۱۹۵۴ – ۱۸۸۷)، سوسیالیست و نظریه پرداز معروف هندى اختصاص یافته است. روى از بنیانگذاران کمینترن و یکى از جدّى ترین منتقدان بلشویسم در مراحل بعد بود و آنچه به تفصیل در این نوشته از او نقل شده، ظاهراً بخشهایى از مقدمه ی وى بر کتاب انقلاب روسیه است که در سال ۱۹۴۸ در کلکته منتشر شد.
در بخش دوم و اصلى مسئله ی شوروى، در کنار چند مبحث حقوقى چون قوانین خانواده یا جرم و مجازات در جامعه ی شوروى – که مى شود آن را با توجه به دانش دکتر وثوقى در مقام یک حقوقدان مرتبط با تخصص اصلى وى نیز دانست – از پارهاى از دیگر ویژگى هاى جامعه ی شوروى در حوزه هاى اقتصادى و سیاسى و دیپلماتیک نیز صحبت مىشود.
مسئله ی شوروى: واقعیت انکارناپذیر دکتر وثوقى بررسى و تحقیقى بود همانند بسیارى از بررسى هایى که نیروى سوم در دیگر نشریات خود نیز بدان پرداخته بود؛ از بخش هاى داخلى روزنامه ی نیروى سوم گرفته تا شماره هاى مختلف نشریه ی تئوریک علم و زندگى. ولى با این حال انتشار آن برخلاف انتظار، مخالفت و انتقادى را برانگیخت که در نهایت به کناره گیرى دکتر وثوقى از نیروى سوم منجر شد. همانگونه که اشاره شد، مباحث مطرح شده در کتاب مسئله ی شوروى با رشته مباحثى که در دیگر نشریات نیروى سوم در این زمینه منتشر مى شد، مباینت چندانى نداشت ولى انتشار آن با واکنش غیرمتعارف و تندى روبه رو گردید که اهمیت سیاسى آن فقط در مراحل بعد روشن شد؛ یعنى هنگامى که با پیش آمد کودتاى ۲۸ مرداد و شکست نهضت ملّى شدن صنعت نفت، اختلاف نظرهایى که پیشتر به صورتى ضمنى و تلویحى در صفوف نیروى سوم پدیدار شده بود، جنبه اى آشکار یافت و باعث جدایى تنى چند از فعالان حزبى شد؛ گروهى که نیروى سومى ها «باند خنجى – حجازى» نامیدند، اما خودشان تحت اسامى دیگر – از جمله به نام حزب سوسیالیست (۱۳۴۰ – ۱۳۳۳) – در چارچوب جبهه ی ملّى به فعالیت هایشان ادامه دادند. اما پیش از آن که به این موضوع بپردازیم، جا دارد به همان مراحل اولیه ی بروز اختلاف نظر برگردیم. چهار پنج روز بعد از خبر پیش گفته در آگهى انتشار کتاب، در ۲ خرداد ۱۳۳۲ در روزنامه ی نیروى سوم مطلب کوتاه دیگرى منتشر شد تحت عنوان «توضیح درباره ی کتاب آقاى ناصر وثوقى». در این توضیح آمده بود:
« کتابى که اخیراً از طرف آقاى ناصر وثوقى زیر عنوان «مسئله ی شوروى » منتشر شده، به مناسبت وجود چند اعلان مربوط به نشریات حزبى در پشت جلد، باعث سوء تفاهماتى شده [است.] مطالب این کتاب ارزش انتقاد جدّى ندارد ولى کلیات آن از لحاظ حزبى صحیح نمى باشد. مثلاً انقلاب اکتبر یک انقلاب بورژوا دموکراتیک نمى باشد، بلکه یک انقلاب سوسیالیستى زودرسى بود که در نتیجه رهبرى دانسته و فهمیده لنین و حزب سوسیال دموکرات روسیه به وجود آمد. همچنین اعترافات [انحرافات؟] رهبران شوروى آنطورى که کتاب نامبرده مى خواهد تلقى کند جبرى نبوده و قابل اجتناب بوده است. عناصر خرده بورژوازى دهقانى که کتاب نامبرده مدعى است که بانى انقلاب است به وسیله بانیان انقلاب در حقیقت ریشه کن شد و از بین رفت و اگر در قشر منتخب شوروى که دولت و بوروکراسى شوروى را تشکیل مى دهند یک عنصر ایدئولوژیک بورژوازى وجود دارد، این از بقایا و رسوم هاى بورژوازى بزرگ و صنعتى است نه از پستى [پِتى؟] بورژوازى دهقانى. در هر حال مطالب مذکور در آن کتاب نظریه حزبى نبوده و از لحاظ تئوریک ارزشى ندارد و چون با قانون اخیر دادگسترى عضویت ایشان در حزب منتفى است، لزومى براى توضیح و یا انتقاد بیشتر باقى نمى ماند.»[۲]
یکى از ویژگى هاى این یادداشت نوعى وجه فرقه اى و عقیدتى بود که بیشتر به مباحث و موضعگیرى هاى گروه هاى راست کیش کمونیست شباهت داشت تا نیروى سومى که اصولاً در مخالفت با یک چنین ویژگى هایى از حزب کمونیستى توده انشعاب کرده بود.
سالها بعد، جلال آل احمد در نامه اى به اصغر شیرازى در اشاره به چگونگى طرح و بحث این موضوع، دقیقاً به همین جنبه اشاره کرد:
« در اوایل بهار ۳۲[۱۳]… یک روز خنجى آمد توى کمیته مرکزى و در غیاب وثوقى شروع کرد به پرت و پلا گفتن و بریابازى درآوردن. یعنى یادداشتهاى روزانه خودش را به عنوان مدارک جرم حتمى او، ورق به ورق خواندن. کلّه من باور کن سوت کشید و یک مرتبه متوجه شدم که دیگران ساکتند. سکوتى به علامت رضا. که اى داد بیداد، نکند پخت و پزى شده است که تو از آن بى خبرى؟ (مثل این که خود ملکى نبود) اما نه قندهاریان، نه موجدى، هیچ کدام لب از لب بر نداشتند و خنجى دور برداشته بود و خیال مى کرد توى کمیته مرکزى کمینترن نشسته است یا گزارش به انترناسیونال سوسیالیست مى دهد… البته من هم این را مى دانستم که وثوقى به تازگى پا توى کفش تئورى سازها کرده بود و یک کتاب چاپ زده بود که در آن از راه دیگرى، متفاوت با مال ملکى، در مارکسیسم تجدید نظر شده بود. اما فکر نمی کردم قزعبلات خنجى به چنان سکوتى تحمل بشود. این بود که فریادم در آمد و تهدیدشان کردم که این حقه بازى هاى توده اى، کمونیستى، بریایى را اگر اینجا هم شروع کنید، من یکى نیستم و این هم متن استعفایم که فردا توى اطلاعات خواهید خواند. البته هیچ کس از تهدید من نترسید… اما همین قدر سیاست مآبى داشتند که اخراج وثوقى را در ارگان حزب اعلام نکردند تا من استعفا را جایى چاپ نکنم و یواشکى سرم را بکنم توى لاک خودم و به همین بسنده شد که کتاب او را چیزى در حدود تحریم کردند. وثوقى خانه نشین شد و من رفتم دنبال بنّایى.»[۳]
روایت آل احمد با آنچه گذشت، از جمله «توضیح» منتشرشده در روزنامه ی نیروى سوم، کم و بیش همخوانى دارد؛[۴] برخوردى در نوع تحریم و نوعى «بریابازى.»
در مورد آن بخش «توضیح درباره کتاب آقاى ناصر وثوقى» که در آن آمده بود «با قانون اخیر دادگسترى عضویت ایشان در حزب منتفى است لزومى براى توضیح یا انتقاد بیشتر باقى نمى ماند» و این باعث شد که دیگر به استیضاح و احیاناً اخراج دکتر وثوقى از حزب نیز احتیاجى نشود، توضیح آن که همانگونه که اشاره شد، دکتر وثوقى از قضات دادگسترى بود و در همان ایام، دولت مصدق عضویت قضات را در احزاب سیاسى ممنوع اعلام کرد؛ تصمیمى که از قضا با انتقاد نیروى سوم روبه رو شد و خلیل ملکى در سخنانى که در کلوب حزب ایراد کرد، این قانون را به معناى بستن در دادگسترى بر روى احزاب ملّى و واگذارى آن وزارتخانه به توده اى ها توصیف کرد.[۵]
اختلاف نظرهایى که در دوره ی قبل به صورتى ضمنى و تلویحى در سطح رهبرى نیروى سوم پیش آمده بود، اندک زمانى بعد از کودتاى ۲۸ مرداد و در خلال تلاش هاى نیروى سوم براى اتخاذ یک خط مشى جدید، صورتى آشکار و علنى یافت که در نهایت به اخراج دکتر خنجى و مسعود حجازى و یازده نفر از هوادارانشان منجر شد. در بخشى از گزارش هیئت اجرائیه ی حزب زحمتکشان ملّت ایران (نیروى سوم) که با عنوان فرعىِ «قسمت مربوط به توطئه دشمنان نهضت با توضیحاتى از طرف تشکیلات» در ۲۵ مرداد ۱۳۳۳ منتشر شد، در کنار توضیحاتى پیرامون نحوه ی شکل گیرى اختلاف نظرهاى مورد بحث، از نامه اى نقل قول شده است که دکتر وثوقى پس از کناره گیرى به خلیل ملکى نوشت.
در این گزارش، از دکتر وثوقى به نام «یکى از اعضاى هیئت اجرائیه» یاد شده است که «از نویسندگان برجسته حزب بود و هفته[اى] سه مقاله در روزنامه ارگان به قلم او نوشته مى شد، به مناسباتى که هیئت اجرائیه آن را ضعف تشخیص داد [قاعدتاً انتشار مسئله شوروى] از هیئت اجرائیه کناره گیرى کرد.»[۶] در ادامه پس از اشاره به نقش دکتر خنجى در ایجاد «سوءتفاهم بزرگى» که به «کناره گیرى» او منجر شد، بخش هایى از آن نامه نقل شده است که اگرچه به موضوع کتاب مسئله ی شوروى نمى پردازد ولى از زمینه هاى کلى تحرکات خنجى و حجازى در دوره ی منتهى به ۲۸ مرداد تصویر درخور توجهى به دست مى دهد.[۷]
علاوه بر توضیح فوق الذکر در «گزارش هیئت اجرائیه»، که مى توانست به نوعى اعتراف به اشتباه تعبیر شود، از نامه اى مى توان یاد کرد که خلیل ملکى در یک دور بعدى از فعالیت هاى نیروى سوم، در پاییز ۱۳۳۹ براى ناصر وثوقى نوشت. در این نامه خلیل ملکى ضمن اشاره به فضاى فوق العاده ملتهبِ بهار ۱۳۳۲ و به ویژه تحرکات «دستگاه تبلیغاتى و تهمت زنى و فحاشى عظیمى که خنجى ها از عوامل کوچک آن به شمار مى آمدند [و] نوعى جنگ اعصاب در آن روزها راه انداخته [بودند] که من به کلى گیج و حیران بودم»، به سوء تفاهم حاصل از انتشار و تحریم مسئله ی شوروى مى پردازد. وى مى نویسد: «در این که شما گویا تصور کرده اید که من با رفقایى که تئورى مى دانند رقابت دارم و کتاب شما… را به این مناسبت منتشر نکردیم که من تنها تئورى دان در حزب باشم اشتباه بزرگى است. در آن روزها به اندازه اى فکرم مشغول و خودم گرفتار بودم که کتاب شما را نخوانده ام… اما باز هم خنجى سطورى از این کتاب را براى من خوانده و آن را با افسانه هایى که ساخته بود ترکیب کرد.»[۸]
ملکى در ادامه مى افزاید: «درباره تعبیر و تفسیر انقلاب اکتبر با هم اختلاف نظرى داشتیم و اختلاف درباره تأیید شما درباره مقاله اى بود که در یک نشریه هر دو خوانده بودیم [احتمالاً مقاله ی روى]. درباره این کتاب و اختلاف سلیقه بین من و شما نیز مانعى وجود نداشت که این اختلاف سلیقه وجود داشته باشد و همکارى اجتماعى نیز».[۹]
به رغم روشن شدن زمینه هاى اصلى اختلاف نظرى که در حول و حوش کتاب مسئله ی شوروى: واقعیت انکارناپذیر پیش آمد، از همان مراحل نخست کار، تلاش هاى بعدى براى بهره بردارى مجدد نیروى سوم از دانش و توان دکتر ناصر وثوقى به جایى نرسید. اگرچه وى با انتشار گاه مرتب و گاه نامرتب نشریه ی اندیشه و هنر راهى را که در پیش گرفته و طرح و بحث مضامینى را که لازم مى دانست – از جمله مباحث مربوط به مسئله ی شوروى – تا واپسین روزهاى زندگانى خود پى گرفت، ولى نیروى سوم عضو کارساز و مهمى را از دست داد.
*
بازچاپ کتاب مسئله ی شوروى : واقعیت انکارناپذیر با توجه به اهمیت تاریخى این اثر صورت گرفته است. در این چاپ، ضمن حروفنگارى بى کم و کاست متن کتاب، شیوه ی خط یکدست شده، املاى لاتین اسامى خاص و برخى ارجاعات نویسنده به منابع، به پی نوشت برده شده است. در چند مورد براى سهولت خواندن، کلماتى به متن افزوده شده که همگى در قلاب [ ] قرار گرفته اند.
انتشار این کتاب وامدار همکارى هاى دکتر بهمن وثوقى، فرزند زنده یاد دکتر ناصر وثوقى، است.
کاوه بیات
پی نوشت ها :
- Manabendra Nath Roy
- روزنامه ی نیروى سوم، ش ۱۷۵، شنبه ۲ خرداد ۱۳۳۲
- نامه هاى جلال آل احمد، به کوشش على دهباشى، (تهران: انتشارات پیک، ۱۳۶۴)، صص ۶۵ – ۶۴.
- دکتر کمال قائمى، یکى از فعالان نیروى سوم، در یادداشتى مفصل در این زمینه که امید است به صورتى على حده منتشر شود، خاطرنشان کرده اند که ماجراى فوق الذکر در جلسه سازمان جوانان گذشت و نه کمیته مرکزى و اصولاً چنین اعتراضاتى مى بایست اول به کمیته بازرسى احاله شده، آنگاه در هیئت اجرائیه مطرح شود تا موضوع تصمیم گیرى قرار گیرد. علاوه بر این یادآورى کرده اند که در آن جلسه اظهارات خنجى چندان هم به سکوت برگزار نشد و وى با اعتراضات دیگرى هم روبه رو شد. (متن دستنویسى تحت عنوانِ «دیدى که چه شد؟»، ص ۵۹)
- روزنامه ی نیروى سوم، ش ۱۷۹، ۶ خرداد ۱۳۳۲.
- از گزارش هیئت اجرائیه حزب زحمتکشان ملت ایران، قسمت مربوط به توطئه دشمنان نهضت با توضیحاتى از طرف تشکیلات، (۲۵ مرداد ۱۳۳۳)، ص ۲.
- همان، صص ۲ و ۳.
- به نقل از قائمى، پیشین، صص ۳۲ و ۳۸. (تاریخ وصول این نامه براساس یادداشت دکتر وثوقى پشت پاکت آن، ۱۳۳۹/۷/۹ است).
- همان، ص ۴۲. »
نظر شما