هنگامی که در ۲۵۰۰ سال پیش ، کوروش هخامنشی « تیره » های ایرانی را با یکدیگر همبسته کرد و شاهنشاهی هخامنشی را پدید آورد ، موجودیتی در پهنه ی جهان شکل گرفت که در درازنای دو و نیم هزاره در کار داد و ستد فرهنگی با جهانیان بوده است . پیش از این زمان نیز پیشینه ای از شهریگری در کارنامه ی تیره های ایرانی دیده می شود ؛ در واقع با پدیدآمدن دولت فراگیر ایرانی ، پویه ی ایرانیان در پهنه ی جهان تندی و گسترش بیشتری یافت .
ایرانیان در درازنای زندگی کشور باستانی خود که در کتابهای باستانی از آن با نام های « ایران ویج » ، « ایران » ، « ایرانشهر » یاد شده است ، بارها ، با یورش های بنیان کن ، از هجوم اسکندر تا یورش عرب ، ترک ، مغول و تاتار روبه رو شدند ؛ اما هر بار ، ققنوس ایران از میان خاکستر برجای مانده از ایلغار زنده شد و شهریگری و فرهنگ ایرانی با کوشش ایرانیان و آن گروه از مهاجمان که فرهنگ ایرانی را پذیرفته بودند ، زندگی از سر گرفت . در دوران جدید و پس از سده های میانه (قرون وسطا) که اروپاییان با ادعای « کشف جهان » به شرق سرازیر شدند ، با واقعیتی یکه ، بزرگ و انکارناپذیر به نام « ایران » روبه رو شدند که گرچه رد پای فرهنگ و دستاوردهای شهریگری آن را در زندگی مادی و معنوی خود میدیدند ، از سر انکار ، کوشیدند تا با ابزارها و شیوه های گوناگون ، آن را در چارچوب نظریه های خود جای دهند . در این دوره بود که « بزرگترین تجزیه ی سرزمینی در تاریخ جهان » روی داد و دوسوم از خاک ایران از پیکر آن جدا شد . میل سیری ناپذیر قدرت های استعماری انگلستان و روسیه به توسعه طلبی سبب شد که پروژه¬ی تجزیه¬ی باقیمانده¬ی ایران در سده بیستم ، از سوی غرب و روسیه پیگیری شود . در این زمان ، از سوی محافل علمی دست نشانده¬ی پتر و استالین در کشور روسیه ، کوشش هایی برای مرزکشی های زبانی و قومیتی و ترسیم نقشه های های زبانی در راستای پراکنده کردن ایرانیان و « تجزیه ی ملت ایران » به کار بسته شد و در طی شصت سال ، به دست کارگزاران آنان در ایران پی گرفته شد . این کارگزاران که سازمان ها و تشکل های هوادار مسکو در ایران بودند ، در آغاز ، « تیره » های ایرانی را بر اساس الگوهای حاکم بر روسیه ، « ملت » نامیدند . در روزهای پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ ، بنگاه خبرپراکنی بی. بی. سی از یک سو و از سوی دیگر هواداران روسیه ی بلشویکی در ایران ، سخن از « ممالک متحده¬ی ایران » می گفتند . در سال ۱۳۲۴ تشکل هایی تجزیه طلب با حمایت سیاسی و نظامی دولت روسیه شوروی و با ارادهی سیاسی استالین و باقراف در آذربایجان و مهاباد دولت هایی دست نشانده برپاکرده و دم از جداسری زدند . بر اساس اسنادی که در دست است ، این تشکل ها در ادامه ی سیاست « فارسی زدایی روسیه شوروی » ، برای کنارگذاشتن زبان فارسی از آموزش و پرورش آذربایجان و مهاباد ، و آموزش به زبان های ترکی باکویی و کردی برنامه هایی را در دست اجرا داشتند . در روزهای پس از پیروزی انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷ بازمانده های این گروه ها در صحنه ی سیاسی ایران ظاهر شدند و با گروهی دیگر از تشکل های سیاسی هوادار مسکو ، عنوان « خلق » را به جای « تیره» های ایرانی به کار بردند . در دوره ی دولت موسوم به « دولت اصلاحات » این تجزیه طلبان که پس از سال ۱۳۶۰ در پنهانگاه های خود به سر می بردند ، با ورود دوباره به صحنه ی سیاست ایران، در آغاز واژه ی « قومیت » را به جای « تیره » به کار گرفتند . اینان پس از گرفتن پول و امکانات از دولت خاتمی و سازماندهی در چارچوب « سازمان های مردم نهاد » (N.G.O ) و نشریات دانشجویی ، به تهدید آشکار بنیادهای هستی ایران پرداختند تا آنجا که مدعی وجود « ملت آذربایجان » ، « ملت کرد » ، « ملت بلوچ » و « ملت عرب » در ایران شدند. در این دوره که تجزیه طلبان از آزادی ای خیالی و رویایی برخوردار شده بودند ، « زبان فارسی» و « فرهنگ ایرانی » مورد شدیدترین ادعاهای غیرعلمی گروهی از درس خواندگان گروه های تجزیه طلب قرار گرفت . این همه در شرایطی روی داد که واکنشی همه جانبه از سوی ادیبان و فرهنگ شناسان در برابر این جریان ها نشان داده نشد . و امروز در تازه ترین ذوق آزمایی ، عنوانی که گروه های نورسیده ی تجزیه طلب برای خود برگزیده اند ، « هویت طلب » است .
اکنون خبر می رسد که دولت آقای حسن روحانی « تدریس زبان های قومی !!؟» را در اولویت کاری وزارت آموزش و پرورش قرارداده است ! همزمان ، چند تن از تجزیه طلبانی که روزگاری از ضرورت « آموزش ادبیات و زبان های قومی » سخن می گفتند ، در تجمع خود در برابر در سازمان ملل متحد به هنگام حضور آقای حسن روحانی در آن سازمان ، پلاکاردی با مضمون « آموزش به زبان مادری !!!» را بالا می برند تا در برابر جهانیان چنین جلوه دهند که در ایران « زبان » های گوناگون وجود دارد . ناگفته نماند ، « آنچه زبان های قومی » نامیده شده است ، در واقع « گویش های ایرانی » است که ویژگی آنها « گفتاری » بودن آنها است و در مقام بخش هایی از فرهنگ باستانی ایرانیان ، یادگارهایی عزیزند . این گویش ها بخشی از خانواده ی زبان های ایرانی اند و پیوندهای ژرف و راستینی با زبان فارسی دارند و آنچنان که زبان شناسان و ادیبان ایران می گویند ، می توان از امکانات آنها برای هرچه نیرومندترکردن زبان ملی فارسی بهره گرفت ، اما آنچه استادان و دانشمندان آموزش و پرورش بارها ایرانیان را بدان آگاهی داده اند ، این واقعیت است که با این « گویش » های ایرانی ، نمی توان «آموزش علم » را انجام داد . دلیل هم این است که در ایران تنها « زبان علمی » ، در پیش از اسلام « زبان پارسی میانه » و امروزه « زبان فارسی » است . وجود صدها هزار نسخه ی خطی فارسی در رشته های گوناگون ، از دانش های انسانی و تجربی تا هنر و دین و فلسفه ، نشان دهنده ی کوشش پیگیر ایرانیان در به کارگیری زبانی است که روندی چندهزار ساله از آموزش علم را با آن پیش برده اند . کوشش های « فرهنگستان زبان و ادب فارسی » در هشتاد سال گذشته برای ساختن واژه های برابر با واژگان علمی دانش روز جهان که به همراه پدیده های علمی جدید به زبان فارسی راه یافته است ، به ایرانیان برای نگاهبانی از زبان و فرهنگ خود یک « توانایی نسبی » بخشیده است که تا وضعیت آرمانی ، راهی دراز در پیش دارد ؛ از آن رو که برای آنکه زبان فارسی به راستی بتواند همپای زبان های روز جهان در مجموعه زبان های علمی جهان حرکت کند ، فارسیگویان باید در « تولید علم روز جهان » هم سهمی داشته باشند که این مهم با کوشش پیگیر ایرانیان در یکصد سال گذشته دنبال شده و در سال های اخیر ، روز به روز ، دستاوردهای تازه ای را به جامعه ی علمی کشور ارائه میکند .
در جایی دیگر ، آقای علی یونسی ، « معاونت اقوام » دولت یازدهم در گفتگویی ، « تیره » های ایرانی را « اقلیت » نامیده است !! آنچه باید در این زمینه آن را یادآوری کرد ، این است که « هیچیک » از « تیره » های ایرانی « اقلیت» نیستند و در ایران « بخش بندی » ای بر پایه ی زبان وجود ندارد . سهم تیره های ایرانی در دفاع از ایران و پیشبرد شهریگیری آن ژرف تر از آن است که آنان را با عنوان « اقلیت » که به طور معمول ، برای تعیین جایگاه حقوقی مهاجران بیگانه به کشور دیگر به کار می رود ، بتوان نامید . در دوران نوسازی ، مردمان این کشور برای پیشبرد « دموکراسی ایرانی » در یک جنبش ضداستعماری ، یک انقلاب سیاسی و دو حرکت اصلاحی شرکت جسته اند . با این همه ، همچنان در راه دستیابی به « حقوق شهروندی » و استوارکردن « دموکراسی ایرانی » می کوشند . جای پرسش است که در شرایطی که اصل های بسیاری از قانون اساسی جمهوری اسلامی تاکنون به اجرا در نیامده است – از جمله : آموزش و پرورش رایگان ، بهداشت رایگان ، آزادی حزب های سیاسی ، آزادی مطبوعات – چگونه کسانی با برخورداری از پول و خزانه ی ملی کشور دست به کار « آفرینش » قومیت و « تولید زبان های ناموجود » و نشاندن گویش های ایرانی بر جای « زبان ملی فارسی » می زنند ؟ « زبان فارسی » میراث مشترک همه ی تیره های ایرانی و یکی از بزرگترین دستاوردهای شهریگری ایرانی است و زبانی است که در بیش از دوهزار سال گذشته ، کار آموزش و تولید دانش در زمینه های انسانی و تجربی و هنر و دین با آن انجام شده است . در جهان پرآشوب کنونی که تمدن غرب با برخورداری از چیرگی رسانه ای در کار نابودی همه ی فرهنگ ها و خرده فرهنگ های جهان است و در کشورهای پیشرفته ی جهان ، از آسیا تا اروپا ، اعتراض های گسترده به چیرگی طلبی فرهنگ آمریکایی و انگلوساکسون در جریان است ، از سکه انداختن « زبان فارسی » که سپر ایرانیان در برابر یورش های فرهنگی شرق و غرب است ، چه معنایی دارد ؟ با دریغ و شگفتی باید گفت ، بی دقتی در کاربرد واژگانی همچون « نژاد » و « تیره » ، « ملت » ، « زبان » و « گویش » که در جامعه ی کم سواد پیش از دوران نوسازی پدیده ای آشنا و شناخته شده بود ، امروزه به کانون های تصمیم گیری کلان دولت هم راه یافته است .
افزون بر آن ، در عین ناتوانی در حل و فصل مسائل مبتلابه و واقعی کشور در حوزههای گوناگون ، گرایشی تسلیم طلبانه که از دوران دوم خرداد سایه ی خود را بر سر فضای تصمیم گیری ها انداخته است ، دامنه ی خود را تا حوزه ای گسترانیده است که آن را « حوزه ی مظلوم و بی پناه ایرانیت » می توان نام نهاد . در این سرزمین هر چیزی حامی و متولی ای دارد ، الا ایران و ایرانیت . این نگاه بی قید و متساهل که خواهان تسلیم بی قید و شرط در برابر هنجارها و الگوهای غربی است ، با دادن اجازه ی فعالیت به تجزیه طلبان و گشودن راه نفوذ آنان به کانون های تصمیم گیری، در کار جاانداختن « توهم های هویت طلبانه »ی وارداتی ای است که کار آن « تجزیه ی فرهنگی » ملت ایران به نیت « تجزیه ی سیاسی » آن است . سکوت در برابر اجرایی شدن برخی راهبردها که ریشه در این بی دقتی دارد ، به معنای دادن پروانه ی نابودی ایران و یکپارچگی مادی و معنوی آن به دست دستگاه های اجرایی یک دولت است که چهار سال تنها مسئولیت « اداره » ی کشور را دارد و نه « جابجایی » بنیادهای چندهزارساله ی آن . اگر دولتی آهنگ خدمت به « تیره » های ایرانی را دارد ، می تواند « برنامه » هایی در راستای استوارکردن « شایسته سالاری » فارغ از وابستگی های تیره – طایفه ای در سرتاسر ایران ، بریزد . در شرایطی که ایرانیان با دشواری بسیار ، کار پیشبرد روند توسعه و نوسازی کشور را به پیش می برند ، و گروه هایی بزرگ از مردمان ایران تاوان توسعه نیافتگی و به تبع آن ، فقر را با جان می پردازند ، چگونه « آموزش زبان های قومی » به اولویت نخست وزارت آموزش و پرورش تبدیل شده است ؟ با گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ، وزارت آموزش و پرورش ایران هنوز نتوانسته است مشکل سه نوبته بودن مدرسه های کشور را حل کند، و در روستاهای کشور ، مدرسه های کپری با کمترین امکانات ، آموزشگاه هایی هستند که قرار است دانش آموزان ایرانی را برای رقابت با دانش آموزان جهان آماده کنند . کار نگاهبانی از « فرهنگ ملی » و گنجینه های آن ، از موسیقی تا گویش و افسانه ، را در کشوری می توان انجام داد که امکان برخورداری از فرصت های پیشرفت و زندگی در عرصه های گوناگون برای همه ی شهروندان فراهم باشد . باور کنیم که نگاهبانی از تیره های ایرانی و خرده فرهنگ ها و گویش های آنان تنها در زیر چتری شدنی است که « مردم سالاری ایرانی » نام دارد و ریشه در کارنامه ی چندهزارساله ی « شایسته سالاری » ملت ایران دارد .
نام امضاکنندگان بیانیه به ترتیب الفبا :
۱. داراب احمدی ( دانشجو )
۲. مهدی الیاسی ( روزنامه نگار )
۳.مینا بابایی ( پژوهشگر )
۴. کاوه بیات ( تاریخنگار )
۵. بابک پارسا ( راهنمای ایرانگردی )
۶. بیژن جانفشان ( کارشناسی علوم سیاسی )
۷. محمدتقی حرآبادی فراهانی ( شاعر )
۸. پیمان حریقی بوکانی ( پژوهشگر )
۹. مهدی خاکی فیروز ( روزنامه نگار )
۱۰. یسنا خوش فکر( موسیقیدان )
۱۱. مسعود دباغی ( روزنامه نگار )
۱۲.امید دهدارزاده ( فعال فرهنگی )
۱۳. منصور دهمرده ( دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی )
۱۴. مهسا دینانی ( دانشجوی کارشناسی ارشد پژوهش هنر )
۱۵. علی رضوی باغبادرانی ( منشی انجمن موزه داران اصفهان )
۱۶. بهرام روشن ضمیر ( کارشناس تاریخ )
۱۷. دکتر نوید روشن ضمیر ( پزشک و شاهنامه پژوه)
۱۸. ناهید زندی صادق ( کارشناسی ارشد ایران شناسی )
۱۹. سارا سپاهانی ( دانشجوی دکترای ریاضی )
۲۰. مهرداد سیدعسکری ( فعال سیاسی )
۲۱.کامیار عابدی ( منتقد ادبی )
۲۲. عقاب علی احمدی ( روزنامه نگار )
۲۳. دکترعلی علی بابایی درمنی ( دکترای تاریخ )
۲۴.محسن قاسمی شاد ( روزنامه نگار )
۲۵. فرشاد قربانپور ( روزنامه نگار )
۲۶ .بابک علیخانی ( پژوهشگر )
۲۷. امین کریمی ( فعال سیاسی )
۲۸. لیلا لطفی ( روزنامه نگار )
۲۹.دکتر مهرداد میرسنجری ( پژوهشگر فرهنگ و ژئوپولیتیک )
۳۰. مهدی نور( فعال سیاسی )
۱۳ /۸ /۱۳۹۲
نظر شما