۱۷ - شهریور - ۱۳۹۷
نوشتۀ : میلاد  عظیمی


 

 

 

 

 

 

روزشمار غائلۀ آذربایجان

به کوشش: کاوه بیات – رضا  آذری شهرضایی

چاپ اول : اسفند ۱۳۹۶

۱۱۳۶ ص – ۹۰۰۰۰ تومان

ناشر : شرکت شیرازه کتاب ما

شماره تلفن برای خرید پستی : ۸۸۹۵۲۲۹۷ و  ۰۹۳۶۹۵۰۰۱۸۲

نشانی خرید اینترنتی : http://shirazehketab.net

 

 

۱

شش ماه از تشکیل دولت خودمختار حزب دموکرات در آذربایجان می­ گذشت. در آن هنگامۀ وهم و واهمه و ابهام، صادق هدایت در نامه ­ای خصوصی به دوستش حسن شهید نورایی دربارۀ این غائله اظهارنظر کرد؛ آزادوار و بی­ مجامله. هدایت مردی ایران دوست بود. بندی حصار ایدئولوژی نبود. پس در این نامه که تاریخ هفدهم خرداد ۱۳۲۵ را دارد، صادقانه باورش را نوشته است. همچنین هدایت در آن روز به نوعی نماد و نمونۀ فرد اکمل روشنفکران ایران بود. پس نظرش ارزش نمادین نیز دارد :

«از موضوع آذربایجان پرسیده بودید. گمان می­ کنم دو عامل دارد : یکی سیاست بین­ المللی و دیگری سیاست داخلی که مربوط به ایران می­ شود. ابتدای این جنبش با تحریک غرور ملی (ترک) و تا حدی ضدفارس شروع شد ولی در اساس منظور اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را داشت و ضمناً با سیاست خارجی مصر و اندونزی و یونان مربوط می­ شد اما بعد از تغییر کابینه [ابراهیم حکیمی] همین که خواستند از در مسالمت ­آمیز با آنها درآیند صورت دیگری به خود گرفت؛ یعنی جنبش آذربایجان یک جنبش ایرانی و ملی معرفی شد که در حقیقت به نفع تمام ایران تمام می­ شد. در این جا با منافع جنوب تماس پیدا می­ کرد. در موقعی که پیشه­ وری نه به عنوان نخستین رئیس جمهور بلکه فقط به نمایندگی آذربایجان با عده­ ای از قبیل جهانشاهلو و ابراهیمی و غیره به تهران برای مذاکرات آمدند، گویا سر دو موضوع مهم مذاکرات عقیم ماند : تقسیم اراضی و به هم زدن قشون داخلی آذربایجان که به علت دسیسۀ جنوبی­ ها و مخالفت شاه به جایی نرسید. در همان موقع مذاکره، به دستور شاه، ارتش شاهنشاهی به کردستان حمله کرد. از طرف دیگر آقای [حسین] علاء، نوکر شاه برای وطنش به چس ناله افتاد و بعد هم تحریکات دیگر . ولی مطلبی که مسلم است دولت شوروی با داشتن آن منابع و با آن جنگی که کرد نمی­ آید خودش را بدنام بکند که آذربایجان ما را بخورد. از طرف دیگر بعد از جنگ اگر قرار است این جا تغییر پیدا بشود، موضوع آذربایجان وسیلۀ بسیار موثری است و اگر اصلاحاتی که در آنجا شده در تمام ایران بشود، به نفع این ملت  خواهد بود. هنوز موضوع کشمکش به نتیجۀ قطعی نرسیده است.» [۱]

او در نامۀ دیگری به تاریخ بیست­ و پنجم مهر ۱۳۲۵ نیز نوشته :

« از سکوت [حزب] توده تعجب می­ کنم. نهضت آذربایجان به هر جور و با هر قوه و به دست هر کس درست شده باشد اقلا نهضت پیشرو است و اصلاحاتی که در آن جا کرده­ اند به درد باقی ملت می­ خورد.»  [۲]

همچنین در نامۀ مورخ بیست­ و ششم آبان ۱۳۲۵ اظهار نگرانی می­ کند:

«از قراری که بویش می­ آید عن قریب دولت خیال دارد دسته گل دیگری روی آب بدهد؛ گویا در نظر دارند «بهانه بگیرند» و با تمام قدرت دولت شاهنشاهی به آذربایجان حمله بکنند و یک نظامی نکره همه کاره بشود. در این صورت تمام احزاب و روزنامه­ ها درش تخته می­ شود و شاید بسیاری از موجودات را هم سمبل بکنند.» [۳]

در نامۀ مورخ یازدهم آذر ۱۳۲۵ و در آستانۀ ختم غائله نیز هدایت نوشته است:

«وضع این جا به همان قی­ آلودی سابق باقی است. دو ـ سه هفته است که تمام روزنامه­ های دستوری از فتح ­الفتوح زنجان می­ نویسند که البته صحنه ­پردازی احمقانه ­ای از طرف دولت شده بود. آقای رهبر کل [= قوام ­السلطنه] هم مرتب آذربایجان را به لشکرکشی تهدید می­ کند تا مطابق نص صریح قانون اساسی وکلای آن جا همه از حزب دموکرات ایران و میهن­ پرست کامل باشند ولیکن از طرف جنوب و بحرین خیالش آسوده است. به هر حال در این دو ـ سه روز تاسوعا و عاشورا، احتمال می­ رود زهر خودش را بریزد. شاید به علت ملاقات ­های پی در پی سفرای منشور آتلانتیک اقدام او به عقب افتاده . توده ­ای ­ها در این روزهای اخیر منتظرند گرفتار شوند و دکان­شان تخته شود. به هر حال قضایا خیلی ساده نیست. لحن رادیو مسکو شدید است و کسی چه می­ داند که اگر قرار است در ماکو  بیرق امریکا و انگلیس نصب شود، شوروی هم تردید نکند و در یونان و اندونزی پادرمیانی بکند. به هرحال اگر قشون دولت از فدایی­ ها تو سری بخورد، بی­ شک خواهند گفت که روس ­ها به آنها  کمک کرده ­اند و چس نالۀ سفرای ایران در لندن و واشینگتن شروع خواهد شد. روی هم رفته قضایای این جا به طور عادی نیست و به نظر می­ رسد مربوط با سیاست بین­ المللی باشد.» [۴]

هدایت چندهفته ­ای پس از ختم غائله نیز نامۀ تلخی نوشته که بسیار خواندنی و عبرت­ آموز است :

«قضایا را آن طوری که شرح داده بودم متاسفانه راست است و در نتیجه هیچ گونه شک و شبهه باقی نمی­ ماند. ما با خودمان گمان می­ کردیم که قصاص قبل از جنایت نباید کرد و در دنیا تغییرات و تحولاتی رخ داده که ممکن است قضایای دورۀ میرزا کوچک­ خان و شومیاتسکی دوباره تکرار نشود. از گند و کثافت چشم می­ پوشیدیم به امید این که تغییر اساسی رخ خواهد داد و بارها با موجودات آزادی­خواه مباحثه کرده بودم که اگر کفۀ منافع [شوروی] به طرف دیگر چربید چه می­ شود؟ آنها اطمینان می­ دادند و به ۱۹۹۹دلیل ثابت می ­کردند که این جا محور و مرکز ثقل و چشم و چراغ آزادی­خواهان خاورمیانه است و چنین شکی جایز نیست. متاسفانه عروس تعریف […] از آب درآمد؛ آنها را به کثیف ­ترین طرزی دم چک داد و  مچ­شان را باز کرد و حتی نرمش هم به خرج نداد [….] من معتقدم سران حزب [توده] هم کم و بیش از جریان مطلع بوده­ اند و تقریبا به دست آنها این جنغولک­ بازی درآمد. قضایا روشن است و من از همان روز به بعد دیگر در  وکس [= انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی] حاضر نشدم […] من از تمام این جریان­ ها بیزارم.» [۵]

 

۲

می­ بینید که روشنفکر و نویسنده نامدار ما دربارۀ غائلۀ فرقۀ دموکرات چه خیالات خامی داشت ! برایش مسلم بود ، دولت شوروی با داشتن آن منابع و با آن جنگی که با آلمان کرد ، نمی­ آید خودش را بدنام بکند که آذربایجان ایران را بخورد. اعتقاد داشت «نهضت آذربایجان»، «پیشرو» است و «اصلاحات» آنجا اگر در تمام ایران تسری بیابد، به نفع تمام ملت ایران خواهد بود. اعتقاد نداشت فرقۀ دموکرات مامور است که مقدمات تجزیۀ ایران را فراهم کند بلکه آن را وسیلۀ موثری برای تغییر اوضاع ایران و اصلاحات اقتصادی و اجتماعی می­ دانست. صبغۀ ضدفارس و تاکید افراطی فرقه بر «ملت» ترک هم در نظر هدایت وزن چندانی نیافته بود. او به سنت روشنفکران ایرانی به دولت مرکزی و کارگزاران آن مطلقا بی­ اعتماد بود و لاجرم، خطابه­ ها و یادداشت­ های حقوقی متقن حسین علاء و حسن تقی­ زاده برای استیفای حق ایران را «چس ناله» می­ نامید !

 

صادق هدایت

 

امروز در پرتو اسناد متقن [آزادشده از] آرشیوهای ایران و انگلستان و آمریکا و مهم­تر از همه، شوروی سابق و خاطرات فراوانی که از مطلعان وقایع آذربایجان منتشر شده است، بطلان سخنان هدایت قطعی است. آن­قدر نظر هدایت و آنهایی که چون او می ­اندیشیدند پرت است که مردد می­ شوی آنها را گول بدانی یا بی­ مبالات نسبت به منافع ملی و تمامیت ارضی ایران .

حقیقت این است که دربارۀ بحران آذربایجان هرچه هدایت به دوستش گزارش می­ داد ، نادرست بود و وارونه. اسناد آرشیوهای باکو ثابت کرده که فرقۀ پیشه ­وری ساخته و دست نشانده و ملعبۀ شوروی بوده و استالین شخصا فرمان تشکیل این حزب را «با هدف رهبری یک جنبش جدایی­ طلب در آذربایجان جنوبی» ؟! صادر کرده است. [۶] برای هدایت باورکردنی نبود که شوروی با آن منابع و جنگی که کرد، [بخواهد] آذربایجان ایران را بخورد ، اما امروز مسلم است که میرجعفر باقروف، دبیر حزب کمونیست جمهوری آذربایجان، نه فقط شهرهای قزوین، ارومیه، میانه، مراغه، تبریز، اردبیل، زنجان، سلماس، خوی، انزلی و غیره را «خاک آذربایجان خود» می­ دانست که تهران را هم جزو «شهرهای قدیمی آذربایجان» می­ دانست و برای نیل به آرزویش پیگیرانه می­ کوشید.[۷] اسناد نشان می­ دهد، شوروی برای مازندران و گیلان و کردستان و گرگان و مشهد هم خواب­ هایی شبیه غائلۀ فرقۀ پیشه ­وری دیده بود. [۸]

 

روی جلد جلد دوم کتاب « روزشمار غائلۀ  آذربایجان »

 

به شهادت اسناد آرشیوهای شوروی سابق، آنچه هدایت «اصلاحات پیشرو» تلقی می­ کرد، نقشۀ دقیق و حساب شده ­ای بود برای آماده کردن شرایط مناطق شمالی ایران برای خودمختاری و سپس تجزیه . باقروف رضایت شخص استالین را برای مداخله در امور آذربایجان ایران ستاند. [۹] با اطلاع استالین هیئتی به آذربایجان و مناطق شمالی ایران اعزام شد تا پیشرفت­ های آذربایجان شوروی را به نمایش بگذارد. این امور در شهریور و مهر ۱۳۲۰ اتفاق افتاده است؛ یعنی مقارن با اشغال ایران. عملکرد باقروف و این هیئت و مداخلات آنها در اسناد ثبت شده است. دولت نحیف ایران هم به این مسئله واقف بوده و آشکارا اعتراض کرده است. [۱۰] اما روشنفکر خیال ­پرور ما  که نفرت مطلق از دولت مستقر، چشمانش را تیره کرده [بود]  کجا این چیزها را می­ دید؟ او به دنبال تلقی رویا آلود خود از «آزادی» و «اصلاحات پیشرو» بود. هدایت با «وکس» (انجمن روابط فرهنگی ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) مراوده داشت در حالی که در بالاترین سطح رهبری شوروی تصمیم گرفته شده بود که از فرهنگ و زبان و ادبیات به مثابه ابزاری برای پیشبرد مقاصد سیاسی استفاده شود. [۱۱] هدایت دوستدار زبان فارسی بود و به دلیل آنچه دفاع از زبان فارسی گمان می­ برد ، به دانشمند عاشق زبان فارسی، حسن تقی­ زاده، هجوم برده بود ولی در برابر فارسی ستیزی آشکار فرقه [دموکرات] سکوت کرده بود. فرقه فارسی ستیز بود ، چون زعمای شوروی تصمیم گرفته بودند با تقویت زبان ترکی، زبان فارسی را به محاق ببرند تا به منافع سیاسی خود برسند. [۱۲]

هدایت از سکوت حزب توده در قبال فرقه [دموکرات] متعجب بود. اما حزب توده نهایت همکاری را با فرقه داشت و از اعضای خود می­ خواست به فرقه بپیوندند [۱۳] . اما البته این ارتباط تنگاتنگ را تا حدودی پنهان می­ کرد. [۱۴]  می­ توان این رشته را ادامه داد.

 

۳

کاوه بیات، محقق و مورخ خبیر و ایران دوست، پرسش مهمی طرح می­ کند : آیا برای روشنفکران و نخبگان سیاسی و فرهنگی در بحبوحۀ بحران آذربایجان این امکان مهیا نبود که ماهیت آن را دریابند ؟ آیا خطرناک بودن و ضدایرانی بودن غائلۀ آذربایجان آن قدر غامض بود که درک و فهمش منوط باشد به گذشت ده ­ها سال و نشر اسناد فوق محرمانۀ آرشیوها ؟ آیا  کسی نبود که انذار دهد؟ آیا  کسی نبود که پرده از خطری که در پوشش تبلیغات فریبنده ، تمامیت ارضی ایران را تهدید می­ کرد ، بردارد؟

 

میلاد  عظیمی

 

برای پاسخ به این پرسش، بیات با همکاری رضا آذری شهرضایی کتاب ارجمندی را سامان داده است با نام روزشمار غائلۀ آذربایجان. این کتاب دو جلدی مشتمل است بر مقالات و یادداشت­ ها و گزارش­ هایی که دربارۀ غائلۀ آذربایجان روزنامه­ های هور ، نسیم صبا، کانون و وظیفه از یازدهم مرداد تا بیست و نهم اسفند ۱۳۲۴ درج آمده است. این روزنامه­ ها به سیدضیاءالدین طباطبایی وابسته بودند و می­ دانیم که توده­ ای­ ها با سیدضیاء دشمن خونی بودند و هیچ فرصتی را برای لجن مال کردن او از دست نمی­ دادند. این کتاب نشان می­ دهد که سیدضیاء هر که بوده و هرچه کرده ، در جریان غائلۀ آذربایجان موضعی سخت صائب و سنجیده داشته و وطن پرستانه عمل کرده است. البته صادق هدایت و روشنفکرانی چون او همواره از این که ذره ­ای درستی و خیرخواهی در کار و کارنامۀ امثال سیدضیاء ببینند، ناتوان بوده ­اند. نفرت و برج عاج نشینی و آرزوپروری کور و کرشان کرده بود. هدایت در نامه ­هایش با چنان تنفر و تحقیری از رجال عصر رضاشاهی سخن می­گوید که حیرت ­آور است؛ همه را به یک چوب می­ راند. پیداست که با این همه بیزاری، به مطالب تکان دهندۀ این روزنامه­ ها وقعی نمی­ نهادند. در نتیجه قادر نبودند مسائل را درست ارزیابی کنند و آرزوهای خام­شان به باد رفت و سرخورده شدند. ببینید بعد از خاتمت کار فرقۀ [دموکرات] و فضاحت ناجوانمردی شوروی و سکوت حزب توده، هدایت به چه نومیدی اسف انگیزی رسیده است :

«من از تمام این جریان­ ها بیزارم . زندگی ما دربست احمقانه جلومان افتاده انبانۀ پر از گه است. باید قاشق قاشق خورد و به به گفت. فقط انتظار ترکیدن را می­ کشم. همۀ درها بسته است. خودم را گول که نمی­ خواهم بزنم . خواجه می­ فرماید : از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود / زنهار از این بیابان وین راه بی­ نهایت» .

روزشمار غائلۀ آذربایجان آینه ­ای ارجمند است که در آن خامی و ناتمامی عمل بسیاری از نخبگان و روشنفکران پرمدعا در قبال یک بحران ملی و جهانی مهم بازتاب یافته است. این کتاب نشان می­ دهد که همۀ هشدارها داده شده بود؛ هشدارهایی که روشن و تمام بود و هیچ کم نداشت؛ هشدارهایی استوار که با اسناد تاریخی توثیق می­ شود. این کتاب نشان می ­دهد، بودند کسانی که مفاد سندهای محرمانه را مستمراً در روزنامه­ های خود می ­نوشتند؛ یعنی هشدار می­دانند که فرقه ­بازیچۀ دست شوروی است، قصدش تجزیه ایران است، روز به روز مسلح­ تر و مقتدرتر می­ شود، خشن است و برای نیل به اهدافش از هیچ جنایتی رویگردان نیست، دشمن ایران و مبانی ملیت ایرانی است، طبق نقشۀ شوروی می­خواهد در مجلس شورای ملی نفوذ کند، و برخی از اعضای آن در حال گرفتن تابعیت از شوروی هستند. این گزارش ­ها عمدتا از شهرها و دیه­ های آذربایجان فرستاده می­ شد ، با جزئیات و نام و نشان دقیق . عجبا  که این روزنامه ­ها معمولا فرقی میان حزب توده و فرقۀ [دموکرات]  نمی­ گذاشتند. مثلا می ­نوشتند توده­ چی­ ها به مزارع رفتند و گفتند مالکیت لغو شده و نباید سهمی به مالکان داد ؛ درصورتی که علی­ القاعده باید می­ نوشتند اعضای فرقۀ دموکرات. این یعنی [اینکه] برای قوۀ عاقلۀ این روزنامه ­ها فرقۀ دموکرات و حزب توده تفاوتی نداشت و یک روح در دو بدن بود .

مورخان از این کتاب البته استفاده ­ها خواهند برد. اما یک فایدۀ مهم این کتاب آن است که می­ تواند دستمایۀ خوبی برای فیلم­سازان و رمان­ نویسان باشد. چون در گزارش ­های این روزنامه ­ها معمولا جزئیات ارزشمندی آمده که فرصتی فراهم می­آورد تا بر مبنای مستندات تاریخی، روایات هنری زندۀ پویای جذابی از این واقعه به دست داده شود. این نکات ریز و جزئی امتیاز بزرگ کتاب است؛ باید یاد کنم از فی ­المثل گزارش ­هایی از آنچه در روستاها و میتینگ­ ها و اغتشاشات گذشته است. مطالبی دربارۀ استفادۀ فرقه از زنان و مواجهه­ شان با ملاکان . دربارۀ نام و نشان قداره ­بندان و مزدوران و کسانی که مردم را به ورود به فرقۀ [دموکرات] دعوت  می کردند، دربارۀ  گروه­ ها و محافل سری. به هرحال روزی باید روایت ایران از غائلۀ آذربایجان در قالب رمان و فیلم عرضه گردد و این امر نیاز به اطلاع از جزئیات دارد. کاری که سال­ هاست دیگران به آن مشغول اند و مبالغات مستعار و دروغین خود را جامۀ هنر و ادب می­ پوشانند. خوشبختانه کاوه بیات این تحرکات سیاسی رخ در نقاب ادبیات نهفته را نیز با نگاه تیزبینش رصد می­ کند و مقالات جانداری در این زمینه می­ نویسد .

یادداشت­ها :

  1. پاکدامن، ناصر (به کوشش) ، هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورایی ، چ ۲، پاریس ، کتاب چشم­انداز، ۱۳۷۹، صص ۶۱-۶۲.
  2. همان، ص ۷۲.
  3. همان، صص ۷۳- ۷۴
  4. همان، ص ۷۷.
  5. همان، صص ۸۳-۸۴
  6. نگاه کنید به:

بیات، کاوه ، «استالین و فرمان تشکیل فرقۀ دموکرات آذربایجان»، مجلۀ گفتگو ، ش ۴۰، شهریور،  ۱۳۸۳ ، ص ۱۵۱-۱۵۶؛ حسنلی، جمیل ، فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان، ترجمۀ منصور همامی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۳، ص ۹ .

  1. همان، صص ۱۹-۲۱
  2. رضا، عنایت الله . ناگفته­ ها : خاطرات، در گفت­گو با عبدالحسین آذرنگ، علی بهرامیان، صادق سجادی و علی همدانی. تهران: نشر نامک، ۱۳۹۱، صص ۴۸-۴۹.
  3. حسنلی، ص ۲۱ .
  4. همان، ص ۲۳-۲۵-۲۷ .
  5. همان، صص ۳۵- ۳۸؛ صدری، منیژه و رحیم نیکبخت (به کوشش) ، پیدایش فرقۀ دموکرات آذربایجان به روایت اسناد و خاطرات منتشرنشده ، تهران: موسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۶ ، ص ۳۱-۳۳ .
  6. حسنلی، ص ۳۷؛ نیز صدری و نیکبخت، صص ۳۳ – ۳۴ .
  7. رضا، عنایت الله ، ص ۳۸ .
  8. همان، ص ۴۰ .
  9. پاکدامن، ص ۸۵.

 

برگرفته از : مجلۀ اندیشۀ پویا ، شمارۀ ۵۲ ، امرداد ۱۳۹۷ ، ص ۰۶ تا ۹۸ (با ویرایش )

 

 

 

نظر شما