۱۳ - مهر - ۱۳۹۱
تيرداد بنكدار


 

کتاب “دیپلماسی پنهان” نوشته آقای “مرتضی قانون” دارای دو بخش است. بخش نخست، به پیشینه تاریخی یهودیان ایران می‌پردازد و بخش دوم به نحوه مواجهه حکومت وقت ایران با مسئله مهاجرنشینهای یهودی در فلسطین و سپس تاریخ روابط میان دولت ایران با دولت اسرائیل، از بدو تاسیس دولت یهود در فلسطین، تا وقوع انقلاب اسلامی در ایران و سرنگونی حکومت پادشاهی‌ست.

    این نوشته خلاصه ای از بخش دوم این کتاب است که حاوی اطلاعات و داده‌های ارزشمندی برای پژوهشگران تاریخ و سیاست ایران و خاورمیانه است. شایان ذکر است که این کتاب در ۴۸۰ صفحه، در سال ۱۳۸۱ توسط “فرهنگسرای طبرستان” و در تهران منتشر شده است.

مقدمه

ایده تشکیل دولت یهود در جهان معاصر، برای نخستین بار توسط ناصرالدین شاه قاجار در دیدار با یهودیان متنفذ اروپایی که جهت سفارش خوشرفتاری با یهودیان ایران به دیدار وی آمده بودند، مطرح شد. وی در خاطراتش نوشته که از سر شوخی به این افراد گفته که حال که یهودیان بسیار ثروتمندی در اروپا هستند، چرا سرزمینی را خریداری نکرده و یهودیان جهان را در آنجا گرد نیاورده و خود این افراد ریاستشان را بر عهده نمی گیرند؟ این پیشنهاد طنزآلود ناصرالدین شاه، ۲۳ سال پیش از نگارش کتاب “دولت یهود ” توسط “تئودور هرتزل” بنیانگذار صهیونیسم، یعنی در سال ۱۸۷۳ میلادی ارائه گردید!(ص۸۲)

دیپلماسی پنهان

    اما در زمان پادشاهی رضاشاه و در سال ۱۳۰۹ خورشیدی (۱۹۳۰ میلادی) بود که برای نخستین باردر تاریخ روابط خارجی ایران مسئله یهودیان مهاجر در فلسطین مطرح گردید. در این سال که در”جامعه ملل” به تازگی گفتگوهایی بر له یا علیه یهودیان مهاجر در فلسطین آغاز گردیده بود،”محمد علی فروغی” وزیر امور خارجه وقت ایران در کابینه “مهدیقلی هدایت”، طی نامه ای به “حسین علا” ، نماینده ایران در جامعه ملل توصیه کرد که ضمن حفظ بی طرفی در معارضه رو به رشد اعراب با یهودیان مهاجر، از مسلمین جانبداری کند. در سال ۱۳۱۲ خورشیدی(۱۹۳۳ میلادی) که فروغی خود به نخست وزیری رسیده بود، باقر کاظمی وزیر امور خارجه ( که در دو کابینه دکتر مصدق نیز به ترتیب وزیر خارجه و دارایی گردید)، در نطقی که در مقر جامعه ملل در ژنو به عمل آورد، حمایت صریحی از فلسطینیان نمود ؛ به گونه ای که مراتب تقدیر و تشکر محافل مذهبی و ملی کشورهای اسلامی را در پی داشت.

    اما “عنایت الله سمیعی” ، وزیر امور خارجه کابینه “محمود جم” در سال ۱۳۱۵ خورشیدی (۱۹۳۶ میلادی) در گزارشی به دفتر مخصوص شاهنشاهی، ضمن بر شمردن تهدیدات بالقوه اعراب نسبت به مرزهای غربی و جنوبی ایران، به صراحت از ایده تشکیل دولت یهود حمایت کرده و  اتخاذ سیاست حمایت از تشکیل دولت یهود در سرزمین فلسطین را به عنوان موضع رسمی ایران توصیه نمود:

    «محدود کردن مهاجرت و فروش اراضی و تحصیل استرضای ممالک عرب… از لحاظ سیاست دولت شاهنشاهی… مصلحت نیست. تمرکز یافتن یهود در این کشور که در حقیقت از مهمترین مواقع و قلب و مرکز کشورهای عربی به شما می رود، علاوه بر منافع اقتصادی، از جهات سیاسی نیز مفید به حال ایران خواهد بود. چه وجود این قوم جدی که در تمام علوم و فنون سابقه و مهارت داشته و سوابق تاریخی درخشانی با ایران نیز دارد، رداع و عایق بزرگی برای تشکیل یک امپراطوری یا قوه متحد عربی کاملا تحت نفوذ اجنبی که در آتیه ممکن است سواحل جنوبی و حدود غربی ایران را تهدید کند و یا اقلا موجب زحمت و گرفتاری شود خواهد بود…»

تاسیس دولت اسرائیل و شناسایی آن از سوی دولت شاهنشاهی ایران

هنگامی که در سال ۱۹۴۸ میلادی (۱۳۲۷ خورشیدی) سازمان ملل متحد، اقدام به تاسیس کمیته تحقیقی جهت تعین تکلیف نهایی سرزمین فلسطین نمود، دولت ایران نیز از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای عضویت در این کمیته انتخاب گردید. کمیته پس از بررسی جوانب موضوع به دو گروه اکثریت و اقلیت که دارای دو دیگاه متفاوت بودند تقسیم شد. گروه اکثریت خواهان تاسیس دو دولت مستقل و مجزای یهود و عرب در فلسطین بود و گروه اقلیت خواستار آن بود که پس از استقلال فلسطین، یهودیان مهاجر و بومی فلسطین در سکونتگاههایشان از خودمختاری در چارچوب یک طرح نظام فدرالی بهره مند باشند. ایران نیز در این میان از اعضای فعال گروه اقلیت بود که از طرح خودمختاری حمایت کرده و مخالف طرح تقسیم بود.

    پس از تصویب طرح تقسیم در مجمع عمومی سازمان ملل و اعلام استقلال دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی (۱۳۲۷ خورشیدی)، دولت ایران علیرغم اینکه به تدریج در می یافت که تسریع در دریافت کمکهای مالی پیش بینی شده در اصل ۴ ترومن از ایالات متحده تا اندازه ای منوط به شناسایی دولت یهود است، جهت حفظ روابط خود با کشورهای عرب به عضویت اسرائیل در سازمان ملل رای منفی داد.کابینه “احمد قوام” که زیر فشار گروههای مذهبی قرار داشت، با صدور بیانیه ای تاسیس دولت یهود را محکوم و آمادگی خود را برای همکاری جهت آزادی فلسطین با سایر دولتهای اسلامی اعلام نمود.

    اما از همین زمان بود که مجموعه وقایعی ایران را به باز اندیشی و تجدید نظر در موضع اولیه وا داشت. این دلایل را به طور خلاصه می توان چنین طبقه بندی نمود:

  1. حادثه ترور نافرجام محمدرضا شاه پهلوی در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ ( ۴ فوریه ۱۹۴۹) که منجر به برقراری حکومت نظامی و غیر قانونی شدن حزب توده و توقیف کلیه مطبوعات ( به غیر از روزنامه های کیهان و اطلاعات) و نیز دستگیری و تبعید آیت الله کاشانی گردید، استمرار فضای ضدیت با تاسیس اسرائیل را در فضای سیاسی کشور قطع گرداند.
  2. تحکیم قدرت شاه و افزایش اختیارات وی در نتیجه تشکیل مجلس موسسان در سال ۱۳۲۸ خورشیدی و به ویژه تشکیل مجلس سنا که متشکل از نمایندگان منصوب شاه بود و وزنه پرقدرتی را در مقابل مجلس شورای ملی شکل داد. به این ترتیب شاه از اختیار عمل بیشتری در همه حوزه ها، از جمله حوزه سیاست خارجی بهره مند گردید.
  3. موفقیت نظامی دولت تازه تاسیس اسرائیل در مقابل تهاجم گسترده اعراب موجب حیرت آمیخته با تحسین بسیاری از ناظرین سیاسی و نظامی ایران گردید. “سپهبد حاجعلی رزم آرا” رئیس وقت ستاد ارتش ایران در سخنرانی خود در باشگاه افسران، ارتش اسرائیل را به لحاظ کارایی و شهامت ستود و آنرا الگویی برای ارتش ایران دانست. در مطبوعات آن دوران نیز نوشته هایی در ستایش نظامیان اسرائیلی درج گردید.
  4. همزمان با تاسیس دولت اسرائیل، مهاجرت فزاینده و غیر قانونی یهودیان عراقی به ایران نیز آغاز شد که این موج مهاجران که شامل جمعیتی بالغ بر دو برابر یهودیان ایرانی بودند، سبب تحریک احساسات مسلمانان بر علیه یهودیان ایرانی و عراقی شد و به همین دلیل در برخی از شهرها در پی تحریکاتی عده ای اقدام به آزار و اذیت یهودیان نمودند. دولت ایران جهت خاتمه بخشیدن به منازعه پیش آمده ورود یهودیانی که تابعیت غیر ایرانی داشتند را به خاک کشور ممنوع نمود و به همین دلیل محافل صهیونیستی در جهان با جو سازی های فراوان دولت ایران را به اتخاذ سیاستهای یهودستیزانه متهم نمودند. “علی اصغر حکمت” وزیر امور خارجه کابینه “محمد ساعد مراغه ای” در پاسخ به این اتهامات، آنرا مردود و نشر چنین اکاذیبی را به عناصر مغرض و مفسده جو نسبت داد و گفت:«اگر شهربانی کل وجود عناصر نامطلوبی را در اتباع بیگانه برخلاف مصالح عامه تشخیص داده و پروانه اقامت آنانرا لغو نموده است، به هیچ وجه ارتباطی با سیاست ضد اقلیتهای مخصوص ندارد.» از سوی دیگر اتباع ایرانی غیر یهودی ساکن در اسرائیل ( مسلمانان و بهاییان)، مورد آزار و فشار دولت اسرائیل قرار گرفتند تا ایران را برای شناسایی اسرائیل زیر فشار بگذارند. به این ترتیب دولت ایران از یکسو با مساله وجود پرشمار یهودیان خواستار مهاجرت عراقی و ایرانی مواجه گردید و از سوی دیگر با مشکل اتباع ایرانی ساکن در اسرائیل، زیر فشار دولت اسرائیل و محافل صهیونیستی قرار گرفت.
  5. در این زمان رخدادهایی به تیرگی نسبی روابط ایران با جهان عرب به طور اعم و کشور عراق به طور خاص، منجر گشت. روابط ایران و عراق بر سر اختلافات دیرینه دو کشور بر سر اروند رود رو به تیرگی نهاده بود. ادعای ضمنی عراق بر خوزستان و بحرین نیز بر عمق این اختلافات می افزود. رفتار ناجوانمردانه دولت و ماموران عراقی نسبت به زوار ایرانی در عراق نیز به زمینه اصلی بروز کشمکشهای لفظی میان دو کشور منجر شد. در این بین همزمان با دیدار شاه ایران از آمریکا، دولت عراق اقدام به اخراج دسته جمعی اتباع ایرانی از عراق نمود. دولت ایران نیز متقابلا اعلام نمود که عراقی های مقیم ایران برای خروج از کشور ۱۵ روز مهلت دارند که این شامل حال یهودیان عراقی نیز  میگشت. از آنجایی که یهودیان عراقی از کشور خود رانده شده بودند، این اقدام دولت ایران انعکاسی منفی در مطبوعات و محافل بین المللی یافت و صهیونیستها آن را به عنوان موضوع جدیدی برای مانور تبلیغاتی مطرح نمودند. به همین دلیل دولت ایران ناچار شد که مدت مزبور را به ۳ ماه افزایش دهد.  همزمان روابط ایران و مصر نیز که در پی جدایی ملکه فوزیه از شاه ایران رو به سردی نهاده بود، همچنان در پی تداوم نوشته های توهین آمیز مطبوعات مصری به شاه و دربار ایران، تیره بود. اما با این اوصاف ایران همچنان در مجامع جهانی به پایداری در صف اعراب ادامه می داد. دولت ایران هنگام صدور قطعنامه ۳۰۳ مجمع عمومی سازمان ملل در ۹ دسامبر ۱۹۴۹ (۱۸ آذر ۱۳۲۸)، رای خود را به سود کشورهای عربی مبنی بر استقرار رژیم بین المللی در بیت المقدس، اعلام داشت. این در حالی بود که آمریکا و انگلستان با تصمیم مجمع عمومی سازمان ملل متحد مخالفت نمودند و پارلمان اسرائیل نیز انتقال پایتخت از تل آویو به بیت المقدس را تصویب نمود. روز پیش از تشکیل جلسه مجمع عمومی، کمیته مخصوص سیاسی سازمان ملل که ریاست آن را “نصرالله انتظام” نماینده ایران بر عهده داشت، با ۳۵ رای موافق در برابر ۱۳ مخالف و ۱۱ ممتنع، استقرار یک رژیم بین المللی را در بیت المقدس و مناطق اطراف آن تصویب نموده بود. دولت ایران نیز در تصویب این مصوبه، نقش فعالانه ای ایفا نمود.
  6. نخستین مسافرت شاه به ایالات متحده آمریکا در ۲۴ آبان ۱۳۲۸ خورشیدی (۱۵ نوامبر  ۱۹۴۹ میلادی) که به هدف جلب کمکهای مالی و اقتصادی آمریکا به ایران به منظور اجرای برنامه هفت ساله عمرانی کشور و اخذ کمکهای نظامی بیشتر به منظور تقویت بنیه دفاعی ایران بود. در این سفر شاه پس از اخذ موافقتهای کلی و اصولی از مقامات آمریکایی به ایران بازگشت و بلافاصله پس از مراجعت تصمیم خود را برای اجرای طرح اصلاحات ارضی و تصفیه ادارات از عناصر نا مطلوب اعلام داشت. هرچند که تحولات داخلی اجرای مقاصد او را تا بعد از ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ به تعویق انداخت. به هر ترتیب در جریان این سفر بود که شاه و مقامات ایرانی همراه وی، از نفوذ فوق العاده جمعیت ۵ میلیونی یهودیان آمریکا و به ویژه سرمایه دارانشان بر اقتصاد و سیاست این کشور مطلع شدند. در واقع با مخالفت جدی سرمایه داران یهودی، مسئله اعطای وام به ایران منتفی می شد. شاه در طول اقامت ۴۸ روزه خود در امریکا، ملاقاتهایی نیز با سرمایه داران بزرگ و محافل یهودی امریکایی داشت و در این ملاقاتها مسئله شناسایی اسرائیل نیز مورد بحث و مذاکره قرار گرفت. بنابراین برداشت مقامات ایرانی از اینکه شناسایی اسرائیل متضمن برخورداری از کمکهای مالی و تسلیحاتی امریکا خواهد بود و تهران را به صورت قابل ملاحظه ای به واشنگتن نزدیک می کند، به صورت عاملی در جهت شناسایی اسرائیل در آمد.

اعلام شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران

در ۲۴ بهمن ۱۳۲۸ (۱۴ فوریه ۱۹۵۰) بنابر گزارش آسوشیتدپرس محمد ساعد مراغه ای نخست وزیر وقت ایران اعلام کرد که دروازه های کشور به روی تمامی پناهندگان و کسانی که قصد دارند در ایران اقامت موقت داشته باشند باز است. پنج روز بعد ، نماینده اسرائیل با ساعد ملاقات کرد و به دنبال آن ساعد به روسای اداره گذرنامه، شهربانی و ژاندارمری دستور داد که نماینده مزبور را به عنوان نماینده اسرائیل در زمینه پناهندگان و مهاجران بشناسند. سر انجام هم در ۱۶ اسفند ۱۳۲۸ ( ۶ مارس ۱۹۵۰)، دولت ایران به صورت دوفاکتو  ، دولت اسرائل را به رسمیت شناخت و این موضوع به طور رسمی از جانب نماینده ایران در سازمان ملل اعلام شد و اطلاعیه رسمی دولت در این باره نیز ۱۰ روز بعد صادر گردید. در پی این اعلام بود که تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی به مخالفت با این اقدام برخاستند. از آن جمله “عبدالصاحب صفایی” ،نماینده مجلس شورای ملی و “سید محمد تدین”  ،نماینده مجلس سنا بودند. ساعد در نطقی که در روز ۳۰ اردیبهشت ۱۳۲۹ در مجلس سنا (یعنی بیش از یک ماه پس از سقوط کابینه اش) ایراد نمود ،  به دفاع از به رسمیت شناختن اسرائیل پرداخت:

    «… چنانکه آقایان محترم اطلاع دارند، در جهات عدیده ما مدیون مساعدتهای سازمان ملل متحد هستیم و برقراری روابط دوفاکتو با دولت اسرائیل با حیثیت سیاسی و منافع ایران تطبیق می کرد و این موضوع را دو سال به احترام اعراب عقب انداختیم  ؛ ولی وقتی مشاهده می شود که که اعراب با عقد قرار دادهای متارکه و مذاکرات نظامی و حضور در کنفرانسها و امضا سازشها و تسلیم به تصمیمات سازمان ملل راجع به تقسیم فلسطین و الحاق قسمت عرب نشین آن به اردن هاشمی و اتخاذ تصمیم مذاکره با کشور اسرائیل بر اساس تصمیمات سازمان ملل، عملا و بالفعل شناخته اند، دیگر علتی نداشت که دولت ایران هم به شناسایی بالفعل و (دوفاکتو) اسرائیل اقدام نکند…»

    پیشتر سخنگوی رسمی وزارت خارجه کابینه جدید “علی منصور” در دفاع از اقدام کابینه پیشین، ضمن اشاره به رسمیت یافتن اسرائیل توسط اعراب در  نتیجه انجام مذاکرات، وجود ۲۰ هزار تبعه ایرانی در اسرائیل و صادرات کالاهای ایرانی به این کشور را دلائلی بر لزوم برقراری رابطه میان دو کشور برشمرد.

    اما همزمان با جنبش ملی شدن صنعت نفت و تشکیل کابینه توسط “دکتر محمد مصدق”، بار دیگر موضوع روابط ایران و اسرائیل به میان کشیده شد. کشورهای عربی به مقامات دولت مصدق اطلاع دادند که در صورت بازپسگیری شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران، آنها نیز در جریان اختلافات ایران و انگلستان بر سر مسئله نفت، از موضع ایران حمایت خواهند کرد. در همین زمان بود که آیت الله کاشانی در مصاحبه ای با روزنامه المصری بغداد گفت که فسخ شناسایی اسرائیل توسط ایران حتمی است. باقر کاظمی ، وزیر امور خارجه کابینه مصدق نیز در ۱۶ تیر ۱۳۳۰ در مجلس حاضر و تصمیم دولت مبنی بر تعطیل کنسولگری ایران در بیت المقدس را به اطلاع نمایندگان رساند. البته دولت در اعلامیه رسمی که در روز بعد انعکاس داد علت این اقدام را کاهش درآمدها در اثر قطع صادرات نفت و الزام دولت به صرفه جویی های ارزی عنوان نمود. بنابر این کابینه مصدق تنها به فراخوانی کادر سیاسی اقدام نمود و نه فسخ شناسایی دوفاکتوی اسرائیل. اما علی رغم این باقر کاظمی تلاشهایی را در جهت تعطیلی فعالیت آژانس یهود در ایران نمود. به هر روی اعراب به اشتباه اقدام ایران را به منزله فسخ شناسایی دوفاکتوی اسرائیل تلقی نمودند.

آغاز روند همگرایی

پس از رخداد ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ به تدریج زمینه های تجدید رابطه و آغاز روند همگرایی میان ایران و اسرائیل، فراهم گردید. دو کشور به دلیل داشتن دو جهتگیری مشترک در سیاست خارجی و امنیت ملی، دارای انگیزه برای نزدیکی هرچه بیشتر با یکدیگر بودند.

  1. اتحاد با بلوک غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا و مخالفت با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و اقمارش.
  2. مقابله با ناسیونالیسم رادیکال عرب به سرکردگی “جمال عبدالناصر” رهبر مصر.

    گرایشهای دوجانبه و ویژه ایران و اسرائیل که روند همگرایی را تسریع می بخشید نیز در واقع معلول دو علت بالا بود.در سالهای دهه ۱۹۵۰ میلادی (۱۳۳۰ خورشیدی)  ارائه دکترین “میثاق حاشیه ای” توسط “بن گوریون” نخست وزیر اسرائیل و اتخاذ رویکرد “ناسیونالیسم مثبت” در سیاست خارجی توسط محمدرضاشاه پهلوی، روند همگرایی میان دو کشور را سرعت بخشید. بر اساس دکترین میثاق حاشیه ای بن گوریون،اسرائیل باید تلاش می نمود که که خود را از انزوای منطقه ای که اعراب برایش ایجاد کرده بودند رهانیده و با کشورهای پیرامون جهان عرب یعنی ایران، ترکیه و اتیوپی که در سیاست خارجی نیز با اسرائیل همسویی داشتند، ارتباط برقرار کند. از سوی دیگر نیز سیاست ناسیونالیسم مثبت شاه بر دو رکن اساسی “تساهل مذهبی” و  “حفظ منافع ملی” بنا نهاده شده بود. ناسیونالیسم مثبت شاه در راستای حفظ منافع ملی ایجاب میکرد که روابط با هر کشوری که به نوعی در تامین منافع ملی موثر واقع می شد، برقرار گردد.

    به این ترتیب ،دو کشور علاقه مند به برقراری مجدد روابط بودند. در همین راستا وزارت امور خارجه ایران در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۳۸ خورشیدی (۱۲ دسامبر ۱۹۵۹ میلادی) نخستین نماینده غیر رسمی ایران را به منظور اداره امور کنسولی مربوط به ایران در سفارت سوئیس (که حافظ منافع ایران در اسرائیل بود)  ،به اسرائیل اعزام داشت. اما شاه در مصابحه ای با “عبدالرحمان فرامرزی” مدیر روزنامه کیهان به تاریخ ۲ امرداد ۱۳۳۹ خورشیدی ( ۲۴ ژوئیه ۱۹۶۰) به طور رسمی آغاز روابط ایران و اسرائیل را اعلام نمود. وی در پاسخ به پرسشی که صحت خبر برقراری روابط دو کشور ایران و اسرائیل را جویا گشته بود، اظهار داشت: «این شناسایی سابقا صورت گرفته بود و امر تازه ای نیست منتهی روی جریانات روز  و شاید هم به لحاظ صرفه جویی، چند سال پیش نماینده ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم برنگشته است. ولی این موضوع شناسایی چیز تازه ای نیست.»

    اما اتحادیه عرب در واکنشی تند اقدام ایران را غیر دوستانه خواند. اعلام رسمی روابط ایران و اسرائیل به قطع مناسبات سیاسی ایران با جمهوری متحده عربی مصر در ۲۶ ژوئیه ۱۹۶۰ میلادی (۴ امرداد ۱۳۳۹ خورشیدی) انجامید. دولت ایران نیز متقابلا اقدامات ناصر را ناشی از توطئه ای با اهداف و نیات توسعه طلبانه در منطقه قلمداد کرد و این نکته را یادآور شد که ایران در جریان بحران سوئز و موضوعات مطروحه در سازمانهای بین المللی همواره جانب اعراب را نگه داشته است. “عباس آرام” وزیر امور خارجه وقت ایران نیز در یک مصاحبه مطبوعاتی در ۵ امرداد (۲۷ ژوئیه) که کلیه سفرای کشورهای عربی و اسلامی نیز به آن فراخوانده شده بودند، دو سند را به حاضران ارائه داد. سند نخست متن نامه ای بود که دولت ایران در تاریخ ۱۶ مارس ۱۹۵۰ خطاب به “موشه شارت” وزیر امور خارجه وقت اسرائیل ارسال و به موجب آن دولت اسرائیل را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخته شده بود. سند دوم متن تلگرافی بود که در سال ۱۹۵۱ از سوی باقر کاظمی وزیر امور خارجه کابینه مصدق به سفارتخانه های ایران در کشورهای مسلمان مخابره شده بود و در آن قید گشته بود که ایران کنسولگری خود را در بیت المقدس تعطیل کرده و دولت اسرائیل را به طور دوژوره به رسمیت نخواهد شناخت و این اقدام را به خاطر رضایت دولتهای اسلامی انجام داده است. اما در این تلگراف تصریح شده بود که شناسایی دوفاکتو همچنان به قوت خود باقیست. اظهارات آرام تا اندازه زیادی توانست که تبلیغات ناصر را در میان دولتهای اسلامی و عربی خنثی کند و میان دولتهای عرب شکاف ایجاد کند.

همکاری های مشترک

پس از برقراری مجدد روابط ایران و اسرائیل همکاریهای مشترکی را در زمینه های مختلفی آغاز کردند که عبارت بودند از:

۱.همکاری های مشترک نظامی، امنیتی و اطلاعاتی که شامل مواردی چون استفاده از تجارب اطلاعاتی و برنامه های آموزشی موساد برای ساواک ایران بود. همچنین موساد اجازه یافت که پایگاه های استراق سمع الکترونیک در سه نقطه از نوار مرزی ایران با عراق در خوزستان، ایلام و کردستان بنا کند. از کلیه اطلاعات جمع آوری شده توسط این پایگاه همواره یک نسخه به اداره دوم ساواک (اداره کسب اطلاعات خارجی) و یک نسخه نیز به اسرائیل ارسال می گردید. در صورت لزوم اعضای اتحادیه های نظامی ناتو و سنتو نیز از اطلاعات به دست آمده بهره مند می شدند. پایگاه های برون مرزی اسرائیل در ایران الگوی مناسبی برای پایگاه های برون مرزی ساواک که فعالیتهای مشابهی را در نوار مرزی عراق صورت می دادند، به شمار می آمد. این همکاری ها برای ایران دستاورد های داشت که کشف توطئه عراق برای ایجاد آشوب در خوزستان و تاسیس یک جمهوری مستقل عربی در آن ناحیه، یک نمونه از آن بود. تشکیلات برون مرزی ایران و اسرائیل هرگونه تحریکات تجزیه طلبانه و خرابکارانه را در خوزستان که جملگی از طرف رژیم عراق ساماندهی می شد، زیر نظر داشتند. پس از کودتای “عبدالسلام عارف” در فوریه ۱۹۶۳ (بهمن ۱۳۴۱) اقدامات ضد ایرانی عراقی ها افزایش یافت. عارف مصمم بود که با ایجاد تشکیلاتی از اعراب بومی در استان خوزستان، آنان را بر علیه حکومت شاه ایران  بشوراند. وی در همین راستا “محی الدین ناصر” از مقامات بلندپایه شرکت ملی نفت ایران را در راس حزبی به نام “لتحریر العربی” قرار داد و او را به عراق دعوت کرده و با مقادیر قابل توجهی پول و اسلحه به خوزستان فرستاد. هنگامی که توطئه کشف شد، شاه خواستار آن بود که تمامی توطئه گران فورا بازداشت شوند ولی این اقدام به توصیه اسرائیلی ها تا زمان آغاز عملیات که منجر به تکمیل شواهد و مدارک جرم گردد به تعویق افتاد. پس از بازداشت توطئه گران، ناصر و دو همدستش اعدام و سایرین به زندانهای بلند مدت محکوم شدند. اسرائیلی ها پس از تکمیل شبکه های خود، پایگاه هایشان در ایران را تا حدود سالهای ۴۶ – ۱۳۴۵ خورشیدی (۱۹۶۷ میلادی) برچیده و هدایت شبکه هایشان را از اسرائیل بر عهده گرفتند.

    نمونه دیگری از همکاری ها، همکاری دو کشور در تجهیز کردهای عراقی به رهبری “ملا مصطفی بارزانی” بر علیه حکومت عراق بود. افسران آموزش دیده ساواک و موساد، کردهای عراقی را از پشتیبانی آموزشی، تسلیحاتی، تدارکاتی و لجستیکی بهره مند می ساختند. ارسال این کمکها پس از دیدار ماموران دو سازمان با بارزانی در سال ۱۹۶۳ میلادی ( ۱۳۴۲ خورشیدی) از راه مرز ایران آغاز گردید و اولین دوره آموزشی افسران کرد در سال ۱۹۶۵ در کوههای کردستان و توسط افسران اسرائیلی برگزار شد. اسرائیل پس از موفقیت در جنگ شش روزه سلاحهای روسی به غنیمت گرفته شده از ارتشهای مصر و روسیه را در اختیار کردها قرار داد و همچنین ماهانه ۵۰۰ هزار دلار نیز به صورت کمک مالی به کردهای بارزانی می پرداخت. همزمان دولت شاهنشاهی ایران نیز سالانه ده ها میلیون تومان از محل هزینه های سری ساواک در اختیار کردهای عراقی می گذاشت. ایران همچنین بیش از یکصد نوع توپخانه صحرایی، موشکهای ضد تانک و موشکهای سام را برای نیروهای بارزانی ارسال نمود. یک فرستنده قوی نیز توسط ساواک در منطقه نصب شده بود که از آن در جهت مقاصد تبلیغاتی استفاده می شد. علاوه بر این بارزانی از پوشش حفاظتی توپخانه ایران و نیز حضور مخفی تکاوران ایرانی در میان نیروهایش بهره مند  بود. اما پس از امضای موافقتنامه الجزایر در سال ۱۹۷۵ میلادی میان شاه و صدام حسین که منجر به تنش زدایی از روابط ایران و عراق شد، دولت ایران دست از پشتیبانی از کردهای عراقی کشید و با قطع حمایتهای ایران، بارزانی مقهور نیروهای عراقی شده و به همراه حدود ۶۰۰ هزار نفر از نیروهایش به ایران پناهنده شد.

    امضای قرارداد  الجزایر  میان ایران و عراق، بر خلاف منافع سیاسی اسرائیل بود که خواستار بی ثباتی در روابط ایران با اعراب بود. “اسحاق رابین” نخست وزیر اسرائیل برای کسب توضیحات بیشتر از شاه به تهران آمد. از نظر اسرائیلیها بی اطلاعی آنها از تصمیم شاه برای صلح با عراق، نشانگر این بود که روابط ایران با دولت یهود بیشتر مصلحتی است تا ضروری. بسته شدن نوار مرزی ایران و عراق به روی معارضین کرد،ضربه محکمی به منافع اسرائیل بود زیرا این کشور را از تنها راه دسترسی به مناطق داخلی عراق محروم می نمود.  این موضوع مقامات اسرائیلی را با یک پرسش اصلی مواجه ساخت مبنی بر اینکه آیا تفکر استراتژیک سنتی مبتنی بر اینکه اسرائیل موجب سرگرمی ناسیونالیسم توسعه طلب و مهاجم عرب است، جاذبه اش را برای ایران از دست داده است؟ پاسخ شاه در این باره به “یوری لوبرانی”  ، سفیر اسرائیل در ایران چنین بود: «ایران مورد تهاجم عراق قرار خواهد گرفت. بحث بر سر احتمال این حمله نیست، بلکه بر سر وقت حمله است.» شاه سپس لوبرانی را مطمئن ساخته بود که توافق الجزایر در واقع بازتاب نیاز او برای به تعویق انداختن و خاموش کردن فتیله وقوع یک جنگ پر احتراق بین دو کشور بوده است.

۲. همکاری های مشترک فنی و اقتصادی ایران و اسرائیل که به ویژه در امور مربوط به کشاورزی در جریان بود. کامیابی اسرائیلی ها در تبدیل زمینهای لم یزرع فلسطین به مناطق حاصلخیز، شاه را متقاعد کرده بود که از خلال روابط با اسرائیل بتواند از کمک کارشناسان اسرائیلی در اجرای طرح اصلاحات ارضی و توسعه کشاورزی ایران بهره مند شود. برای اسرائیل نیز این همکاری ها سرآغاز مناسبی برای تحکیم روابط و تحقق دکترین میثاق منطقه ای به شمار می رفت. زلزله هولناک قزوین در سال ۱۳۴۱ خورشیدی (۱۹۶۲ میلادی) سرآغاز این همکاری ها گردید. شرکت اسرائیلی “تاهال” در مناقصه بازسازی مناطق زلزله زده برنده شد و به عنوان مجری پروژه شروع به کار نمود. اسرائیلی ها در خلال این طرح به آموزش کارشناسان ایرانی در زمینه کشاورزی و توسعه روستایی نیز مشغول شدند. این طرح نیز در پایان نتایج چشمگیری را در بر داشت. برای نمونه با افزایش چاه های حفر شده از ۹۵ حلقه به ۲۷۲ حلقه، مناطق تحت پوشش آبیاری از ۲۶۰۰ هکتار به ۲۳ هزار هکتار افزایش یافت. حجم مبادلات ایران و اسرائیل به این ترتیب تا پایان دهه ۱۹۶۰ میلادی( ۱۳۴۰ خورشیدی) به رقمی بالغ بر حدود ۲۵۰ میلیون دلار در سال رسید که رقم چشمگیری بوده است.

    جنبه دیگری از همکاری های فنی و اقتصادی ایران و اسرائیل،  همکاری های نفتی بوده است. این همکاری ها به ایران این امکان را می داد که از نفوذ صهیونیست ها در آمریکا جهت پذیرش تقاضاهای تسلیحاتی و مالی بهره مند گردد.  همچنین ایران نفت خود را در قبال خرید برخی تجهیزات و تسلیحات مدرن نظامی و بهره گیری از تخصصهای مختلف اسرائیل، به آن کشور تحویل می داد. با تحریم نفتی کشورهای عربی علیه اسرائیل، ایران به صورت بزرگترین منبع تامین کننده نفت اسرائیل درآمد ؛ به طوری که در سال ۱۹۷۶ میلادی (۱۳۵۵ خورشیدی) اسرائیل ۷۵% نیاز داخلی خود را از ایران تامین می کرد. وجود نفتکشهای بسیار در پایانه های نفتی ایران در خلیج پارس این امکان را در اختیار اسرائیل قرار می داد تا به شکلی مخفیانه نفتکشهای خود را برای دریافت نفت از ایران گسیل دارد. روابط نفتی ایران و اسرائیل از سال ۱۹۵۹ میلادی که دو کشور، شرکت مختلطی به نام “ترانس آزیاتیک” را تاسیس نمودند، گسترش یافته بود. چندی بعد اسرائیلیها تصمیم گرفتند که با احداث خط لوله ایلات – اشکلون در خاک خودشان، جریان توزیع نفت را در کشورشان به صرفه تر کنند. این تصمیم با استقبال شاه ایران مواجه شد و این خط لوله با سرمایه گزاری مشترک و ۵۰ به ۵۰ شرکت ملی نفت ایران و اسرائیل در ژوئن ۱۹۶۸ ( خرداد ۱۳۴۷) طی یک پروژه ۱۵۰ میلیون دلاری آغاز و در فوریه ۱۹۷۰ ( بهمن ۱۳۴۸) به پایان رسید. انگیزه ایران از شرکت در این پروژه، دریافت سود مشارکت از اسرائیلی ها و ایجاد مسیری مناسب تر برای صادرات نفت خام به کشورهای اروپای شرقی، و به ویژه رومانی بود. این مشارکت علی رغم تلاشی که در جهت محرمانه نگاه داشتن آن صورت پذیرفت، برملا گردید و اعتراض کشورهای عرب را در بر داشت. در واقع روابط نفتی ایران و اسرائیل، همواره جنبه محرمانه داشت و در برگه های فروش شرکت ملی نفت ایران هرگز از اسرائیل نام برده نمی شد و به جای آن از شرکتهای ساختگی که توسط این کشور به منظور خرید نفت ایران درست شده بودند، اشاره می شد.

چالشهای روابط ایران و اسرائیل

دو چالش عمده پیش روی روابط ایران و اسرائیل قرار داشت که عبارت بودند از:

  1. تلاش ناشی از اجبار ایران به محرمانه نگاه داشتن روابط  با اسرائیل که علی رغم اصرارهای مداوم اسرائیلیها به آشکار نمودن این روابط، مقامات ایرانی همواره با تاکید بر حساسیت برانگیزی این کار چه در سطح توده های مذهبی در درون کشور و چه در مناسبات ایران با کشورهای منطقه، از پذیرفتن خواسته اسرائیلیها سرباز می زدند. نمونه این مصلحت اندیشی مقامات ایرانی را می توان در پاسخ شاه به نامه بن گوریون در سال ۱۹۶۳ میلادی و نیز خودداری “دکتر علی امینی ” ،نخست وزیر وقت از برپایی استقبال رسمی از داوید بن گوریون ،نخست وزیر و “گلدامایر”، وزیر امور خارجه اسرائیل در فرودگاه مهرآباد تهران در سالهای ۱۹۶۱ و ۱۹۶۲ میلادی (۱۳۴۰ و ۱۳۴۱ خورشیدی) یاد کرد. البته همه مقامات اسرائیلی چنین اصراری بر علنی کردن روابط نداشتند و برای نمونه “مایر عزری” نماینده اسرائیل در ایران در زمان سفرهای یاد شده، دلائل مقامات ایرانی را درک می کرد.
  2. جنگهای اعراب و اسرائیل و شکست اعراب و توجیهات فرافکنانه اعراب بر شکستهایشان سبب می گشت که روابط دو کشور ایران و اسرائیل به میزان زیادی حساسیت برانگیز شود. دو جنگ آخر اعراب و اسرائیل که همزمان با گسترش روابط همگرایانه ایران و اسرائیل شده بود، به مثابه چالش عمده ای در مقابل این رابطه جلوه گر شد. اما ایران در جریان این دو جنگ دو موضعگیری کمابیش متفاوتی نمود.

     پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل که شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۴۲ را در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۷ میلادی (اول آذر ۱۳۴۶ خورشیدی) دائر بر ضرورت عقب نشینی نیروهای اسرائیلی از مناطق اشغالی و غیر قانونی بودن تحصیل زمین به وسیله جنگ صادر نمود، ایران از این قطعنامه حمایت و پشتیبانی خود را از اعراب اعلام داشت.

     اما در جریان جنگ رمضان یا یوم کیپور اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳، دو نکته درباره موضع گیری ایران حائز اهمیت است. نکته نخست اینکه ایران علی رغم آنکه به طور فعال در کنار اعراب قرار نگرفت ولی در راستای موضع گیری سیاسی پیشینش مبنی بر ضرورت عقب نشینی اسرائیل از مناطق اشغالی سال ۱۹۶۷، اقداماتی به نفع اعراب انجام داد. این اقدامات عبارت بودند از ارسال یک میلیون تن نفت مجانی پس از درخواست سادات به مصر، عدم صدور اجازه ورود به خاک ایران به داوطلبان یهودی استرالیایی که به منظور شرکت در جنگ عازم اسرائیل بودند و  موافقت با عبور هواپیماهای ایرفلوت(غیر نظامی) شوروی که حامل تسلیحات برای اعراب بودند از فراز خاک ایران. به علاوه شاه مقادیر فراوانی کمکهای پزشکی، دارویی و لجستیکی برای اعراب گسیل داشت و حتی هواپیماهای باربری با خلبانان ایرانی را در اختیار عربستان سعودی قرار داد. به این ترتیب دولت ایران به اسرائیل گوشزد نمود که تداوم اشغال سرزمینهای عربی مورد تائید ایران نبوده و مانع اصلی گسترش روابط دو کشور در سطحی فراتر از سطح فعلی خواهد بود. نکته دوم اینکه ایران با عدم حضور در تحریم نفتی اعراب علیه غرب و حتی اسرائیل و ادامه تولید خود نشان داد که مایل نیست از حربه نفت به عنوان ابزاری برای تحصیل مقاصد سیاسی و نظامی استفاده شود. شاه در دفاع از  اقدام ایران در مصاحبه ای با خبرنگار معروف ایتالیایی “اوریانا فالاچی” گفت:

    «… ایران کشوری است مستقل و همه می دانند که کشور من مسلمان است ولی عرب نیست و تصمیمی که اعراب می گیرند برای ایران نیز قابل عمل نمی باشد.  ایران احتیاج مبرمی به پول دارد و با نفت می توان پول زیادی به دست آورد. تفاوت من با اعراب در همین است. برای اینکه کشورهایی که می گویند ما نفت به غرب نمی فروشیم نمی دانند با پول آن چه کار کنند. بنابراین در مورد آینده فکر نمی کنند. اغلب این کشورها ششصد یا هفتصد هزار نفر جمعیت دارند و یا پول زیادی در بانک. می توانند سه چهار سال زندگی کنند بدون آنکه نفت بفروشند. من نه، من سی و یک و نیم میلیون نفر جمعیت دارم و اقتصادی که باید پیشرفت کند، رفرمی که باید انجام شود. بنابراین من احتیاج به پول دارم و می دانم که با آن چه کار کنم و نمی توانم به خودم اجازه بدهم که پومپ نزنم و نمی توانم به خودم اجازه دهم که به هرکسی نفروشم.»

    به هر روی ، پس از پایان جنگ ۱۹۷۳ ایران و شکست طرح تحریم نفتی اعراب، روابط ایران با کشورهای عربی که دچار تنشهایی گردیده بود، به حالت عادی خود بازگشت و ایران از جمله آغازگران تلاشهایی شد که در نهایت منتهی به برقراری فرآیند صلح میان اعراب و اسرائیل گردد. ایران با روابط حسنه ای که پس از کمکهایش در جنگ به مصر با این کشور به سامان رسانده تا جایی که رابطه دوستانه ای میان شاه و “انور سادات” ریس جمهور مصر پدید آمده بود از یکسو و از سوی دیگر با استفاده از روابط دیرینه خود با اسرائیل استفاده کرده و طرفین را تشویق به تنش زدایی و تعدیل مواضعشان می نمود. نتیجه این اقدامات فعالانه ایران مذاکرات صلح کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸ م (۱۳۵۷ خورشیدی) بود که همچنان از مشوقهای ایران تاثیر می پذیرفت. هرچند که انعقاد “معاهده صلح کمپ دیوید” – که اولین معاهده صلح پایدار و نه تنها ترک مخاصمه میان اعراب و اسرائیل بود- میان سادات و “مناخیم بگین” نخست وزیر اسرائیل یک ماه پس از سقوط شاه و نظام شاهنشاهی ایران در مارس ۱۹۷۹ میلادی ( اسفند ۱۳۵۷ خورشیدی) صورت پذیرفت.

برگرفته از  : انجمن پژوهشی ایرانشهر

نظر شما