محمد قائد
از جمله پرسشهای بسیاری که ماجرای انتشار ربعمیلیون گزارش و نامه و بخشنامه دولت آمریکا برانگیخت: آیا اسرار متناسب با حجم تولیدشان مصرف دارند؟ عرفا میگفتند «اسرار ازل»، به معنی یک جمله یا حتی یک کلمه که غایت عصاره، یا عصاره غایت هستی باشد و از یک نفر به چند محرم راز انتقال یابد. حالا که خـُفیهنویسان و سیاسیون صبح تا شب هزارها برگه اسرار تولید میکنند آیا معقول است به این تلّ عظیم اوراق که در اختیار دستکم دو و نیم میلیون نفر، یعنی تمام کارمندان رسمی یک بوروکراسی بسیار بزرگ، قرار دارد بگوییم اسرار؟ و تشخیص سرّیبودن مطالب بر پایه چه معیاری است؟ هر کارمندی احساس کند نظرش خیلی مهم است اجازه دارد بالای آن مهر طبقهبندی بزند؟
پاسخهایی احتمالی از آخر به اول: هرگاه حرفی که در گزارش به مافوقها نوشته میشود متفاوت یا صددرصد مخالف با چیزی باشد که در رسانه اعلام میشود، روی گزارشی که به گاوصندوق میرود مهر سرّیبودن میزنند. دوم، تلّ عظیم کاغذ مال قدیم بود: امروزه یک سیدی یا حتی حافظهای به اندازه یک فندک کوچولو جای کافی برای ضبط یک خروار گزارش دارد. سوم: دستگاه دولت برای کارا بودن نیاز به اطلاعات دارد. اگر نتیجه آنچه را این یکی مأمور در پی تحقیقش برآمده آن یکی مقام نداند، ممکن است شماری بزرگ در پی کشف هویت پرتقالفروشی بروند که اسمش صریح و روشن مدتها پیش جایی در یک گزارش درج شده.
برخی مقامهای بلندپایه دولتها، بخصوص در ایالات متحده، هر زمان بخواهند کار خود یا جناحی را که به آن وابستهاند پیش ببرند گزارشی که مُهر«محرمانه» یا «سرّی» بالای آن خورده به نشریهای میدهند چاپ کند. صِرف این حرف که چنین موضوعی تا امروز صبح جزو اسرار طبقهبندیشده دایرهای اطلاعاتی بود کافی است آن را برای خوانندگانی پرکشش کند. به تعبیری کمی بددلانه، گاه حرفی را در پوشش اسرار میبرند تا بعد با افشای آن به مقصودشان برسند: بودجه بیشتری بگیرند، حریفان اداری و مخالفان سیاسی را کنف کنند و به همه نشان بدهند اینها اطلاع ندارند و بیربط میگویند، یا به دشمن خارجی پیام بدهند ما خیلی بیش از اینها میدانیم و او را بترسانند.
اما نباید انتظار داشت این قبیل مطالب هنگامی که افشا میشود همواره نزد خواننده عادی هیجانانگیز باشد. گاه حتی ممکن است بهنظر خوانندگانی در حد مکاتبه پیشپاافتاده میان دو اداره برسد. و تردید خواننده بسیار مهم است: اینهایی که رو شده اگر هم حقیقت دارد حاوی تمام حقیقت است؟
نگاه کنیم به یک مورد مهم که درباره آن بسیار هیاهو اما بسیار کم بحث شد: اسناد بهدستآمده از سفارت آمریکا در تهران در سال ۵۸. میتوان آن اوراق را چهار دسته کرد: گزارشهایی درباره روابط دولت ایالات متحده با شاه و دمودستگاهش و اوضاع ایران؛ گزارشهایی درباره منطقه خاورمیانه و غرب آسیا؛ اطلاعاتی درباره تسلیحات و آزمایشهای اتمی و موشکی شوروی؛ خلاصه صحبتها با مخالفان رژیم شاه در روزهایی که معلوم بود رفتنی است.
و پس از آنکه رفت، انتشار نتیجه گزارشهای نوع اول تحصیل حاصل بود: ارقام خرید تسلیحات و داد و ستد تجاری رژیم سرنگونشده شاه در حکم چوبزدن به مُرده بود. دسته دوم کلاً از نوع مقالههایی بود که در مجلات تخصصی برای شماری معدود متخصص آن رشته نوشته میشود: رابطه هند و پاکستان، ترکیه و عراق و البته اعراب و اسرائیل. از دسته سوم که با دستگاه کاغذخردکن رشتهرشته شده بود کمتر چیزی انتشار یافت. درهرحال جزئیات موشکهای استراتژیک حریف برای کمتر کسی جز معدودی کارشناس جاذبه داشت یا دارد.
کاغذهای نوع چهارم بود که مسئله ساخت، برای کسانی دردسر شد و از آنها برای تعقیب و بازداشت و طرد افراد استفاده شد: مقامهای سفارت آمریکا صحبتهای خود با برخی مخالفان ایرانی رژیم شاه را برای اطلاع مقامها در واشنگتن گزارش کرده بودند و نسخهای از نظر این فعالان سیاسی در خود سفارت بایگانی شده بود.
این گزارشها کسانی را شدیداً به زحمت انداخت و هم سبب ایجاد سؤال درباره برخی کسان شد که اسمشان نبود. خلایق میپرسیدند: اینها تمام اسناد به دست آمده در سفارت آمریکاست؟
نگارنده که در چند مطلب به آن گزارشها اشاره کرد در مورد کمتر نوشتهاش با این حد از شک و تردید از سوی این تعداد خواننده روبهرو شده است. می پرسیدند: مطمئنید همهاش همینهاست؟ کاملاً خبر دارید؟ میدانید در گزارشهای مربوط به فلان و فلان شخص چه نوشته شده؟ اگر نمیدانید پس چرا این نمایش را تحویل میگیرید؟
در آن زمان، پرسندگان شکاک هم نمیدانستند آیا کاغذهای دیگری هست، و اگر هست در آنها چه نوشته شده، گرچه بعدها مقامهایی آمریکایی در خاطراتشان از تهران صحبت از مذاکره با افرادی کردند که در اسناد افشاشده اسمی از آنها نبود.
شکاکان نهایتاً حرفشان این بود: نباید مقداری کاغذ را که گزینشی منتشر شده جدی گرفت؛ ما تا همه را نبینیم باور نمیکنیم. غالباً اسناد منتشرشده را نه خریدند، نه خواندند و نه اعتنا کردند.
در حالی که خوانندگان میل نداشتند این نگارنده کاغذهای بهدستآمده از سفارت آمریکا در تهران را جدی بگیرد، در جاهای دیگر بسیار جدی میگرفتند. دو مسافر مهمان، یکی عازم اروپا و دیگری رهسپار امریکا، با عجله مجموعه چاپشده اسناد سفارت آمریکا را مرور کردند چون همراهداشتن حتی یک صفحه از آن کتابها در فرودگاههای آمریکا و حتی اروپا یعنی دستبند و پرونده سنگین، زیرا اموال دولتی بود و بالای همه مهر محرمانه و سرّی دیده میشد.
فکر بدی نیست کسانی بعدها با خونسردی به مرور آن گزارشها و کاغذها و بازتاب آنها در مطبوعات ایران بپردازند. کتاب یا کتابهایی خواهد شد روشنگر و پرخواننده. منظورم خود کسانی نیست که سفارت گرفتند و اسناد رشتهشده را به هم چسباندند و انتشار دادند. آنها به اندازه کافی دراین باره صحبت کردهاند و اگر هم حرفی تازه داشته باشند بعید است در زمان حیاتشان و تا وقتی در ایران هستند قابل انتشار باشد.
بعضی گزارشهای خفیهنویسان آمریکایی بامزه بود. در زمینه مشکلات آمریکاییهای مقیم ایران، یکی میگفت مهندسان شرکتهای نظامی، که پس از چهاربرابرشدن قیمت نفت فوجفوج به ایران آمدند، به بنگاه معاملات املاک میروند تا خانه اجاره کنند و میگویند این قدر حقوق میگیرند و خانهای با این مشخصات میخواهند اما در ایران چنین کاری بسیار غریب است زیرا کسی در چنین موقعیتی درآمدش را اعلام نمیکند، آن هم حقوق مهندس تأسیسات نظامی به دلار که برق از صاحب ملک ایرانی میپراند.
ما که در این جامعه بزرگ شدهایم میدانیم گرچه عیبی ندارد درآمدمان را تا سر حد باور دیگران زیاد نشان دهیم، در بنگاه معاملات املاک باید گفت اینجانب حقوقبگیر ناچیزیام با صنار سهشاهی درآمد و سرپناهی مختصر برای اهلوعیال میخواهم، و بعد هر خانهای به ما نشان دادند، با ژست یک اعیانزاده عیبی در آن پیدا کنیم تا سرانجام با چکوچانه و توی سر مالزدن و ادعای غبن، خانهای بگیریم که ممکن است از سر پدرجدمان هم زیاد باشد.
برخلاف سال ۱۹۷۹، این بار افشای اسناد محرمانه دولت آمریکا ضربهای از دست غرب به قلب غرب است. برخلاف آن بار که تصمیم گرفتند حرف محتویات کاغذها را نزنند زیرا کلاً ضربهای ازسوی جهان سوم بود، این دفعه عقبه خواهد داشت و موضوع دعواهای سالهای پیش رو خواهد بود. درهرحال، شاید بتوان از این زاویه هم نگاه کرد: آیا تعبیرو تفسیرهای گزارشگران آمریکایی به قدری درک صریح آدمها (به اصطلاح خودمان، لـُری حرفزدن) کمک نمیکند؟
ایرانیها که تربیت شدهاند با مجامله و بازی با کلمات و تعارف قضیه را رفع و رجوع کنند و به تعویق بیندازند میگویند وقتی با ژاپنی قرارداد امضا میکنند از حرکت سر آنها به چپ و راست و بالا و پایین عصبی میشوند چون در لحظهای که پای ارقام در میان است باید فوراً تشخیص داد طرف معامله این مبلغ را دادنی است یا انتظار دارد بگیرد. در مقابل، برای بانک ژاپنی در تهران انشاءالله گفتن ایرانیها معمایی است پرخرج، چون نمیتوانند بفهمند طرف همین فردا صبح میپردازد یا هیچ خیال ندارد سر کیسه را شل کند.
در بساط تولید و افشای ربع میلیون کاغذ دولتی نکته اصلی شاید این باشد: سواد، صلاحیت، درستکاری و راستگویی مقامهای دولت در حد قاطبه کشورشان و مردم دنیاست. سطح آب در همه جای با هم بالا و پائین میرود، هرچند تبت بام دنیا باشد و هلند زیرزمین آن.
یک پیام مهم اسناد ویکیلیکس این است: شما خوب میدانی واقعیت چیست و من درباره شما چه فکر میکنم اما بهتر است هر دو آبروداری کنیم چون «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز». در مطلبی که بسیار پیش از این قضایا در رسانههای ایران هم منعکس شد، پسر نخستوزیر مقتول لبنان برای نشریهای چاپ بیروت روایت کرد پدرش به او گفت با پادشاه عربستان مشغول صحبت بود که تلفن زنگ زد و پادشاه به کسی پشت خط دستور داد بگویید یکی، و بعد برای مهمانش توضیح داد نیروی هوایی کشورش سه هواپیمای جنگی یکی از کشورهای همسایه را در نبردی بر فراز خلیج فارس سرنگون کرده اما اعلام یکی کافی است.
و دو گاف کوچولو: یک نامزد انتخابات تابستان ۱۳۵۹ مجلس شورای اسلامی وقتی میخواست پشت میکروفون برای جمعیتی صحبت کند، به بغل دستیاش چیزی درباره شل جمعشدن جماعت گفت که ناخواسته از بلندگو پخش شد. و همین اواخر وقتی نخستوزیر پیشین بریتانیا در اتومبیلش گفت زنی که با او کنار خیابان حرف زد چه موجود متعصبی بود، به سرعت برق در دنیا منتشر شد.
در ایران بدون مراجعه به گزارشهای روزمره سفارت بریتانیا درباره وقایع نهضت مشروطیت و نفت مشکل بتوان کتابی معتبر در این باره نوشت. آن گزارشها را نه مورخانی از قبیل هرودوت و بیهقی، بلکه کارمندانی ساده اما به همان اندازه دقیق به عنوان وظیفه روزانه نوشتند.
اما نباید خیال کرد صداقت و درستکاری در ذات آدمهاست. در گرماگرم نبرد بر سر ملیشدن نفت، اسنادی کشف و ضبط شد که نشان میداد مقامهای شرکت نفت ایران و انگلیس برای خوردن حق طرف ایرانی سندسازی میکنند و پیش از هر گفتگویی بیانیه آماده دارند تا بیدرنگ اعلام کنند این دور مذاکرات هم شکست خورد. تا سالها در ایران هرگاه میخواستند کسی را خراب کنند یا شائبه ایجاد کنند ادعا میکردند سند یارو در اسناد خانه سدان درآمد، یا سندش به دست آمده اما هنوز فاش نشده.
به همان روال، سالهاست از اسناد ساواک در دو شکل کاملاً متفاوت استفاده میکنند: گزارشهای مربوط به برخی افراد نشان میدهد پلیس مخفی رژیم سابق، با تمام بیانصافیاش، تلویحاً تأیید کرده که اینها کارشان درست است و شخصیتشان حرف ندارد. در مقابل، گزارشهای مربوط به بقیه نشان میدهد اینها ذاتاً موجودات حقیر ناجوریاند و در سراپای وجودشان هنری نیست که نیست.
و باز به همان روال، در پاکستان هم رندان بی درنگ دست به کار شدند و ادعا کردند در اسناد ویکیلیکس آمده که آمریکاییها گفتهاند برخی مقامهای هندی آدمهای بیخودیاند. هندیها اسناد را کاویدند و کارت قرمز نشان دادند. روزنامههایی که در پاکستان بیگدار به آب زده بودند چارهای جز پوزشخواهی نداشتند.
تاکنون پسوند «گیت» برای ویکیلیکس به کار نبردهاند، لابد چون دستهگل را مستقیماً مقامهای دولت به آب ندادهاند. درهرحال، پیام غایی این است: اگر در زمان قدرت و حیات افراد فاش شود یعنی افشاگری و آبروریزی. بعدها راحت اسمش را میگذارند اسناد تاریخی.
برگرفته از: روزنامه شرق ، شماره ۱۱۵۶ به تاریخ ۱۹/۱۰/۸۹، صفحه ۱۳
نظر شما