۱۱ - مهر - ۱۳۹۱
عقاب علی احمدی


 

جلال جلالی‌زاده از راه‌یافتگان به دوره ششم مجلس شورای اسلامی ، از حوزۀ انتخابی سنندج، دیواندره و کامیاران، در گفت‌و‌گویی با پایگاه خبری جرس ، به زعم خود ، از دیدگاه‌های سیاسی  آزادیخواهانه و دموکراسی محورانه خود سخن گفته است. در این گفت‌و‌گو ، گفت‌و‌گو کننده بر اساس راهبرد  اصلاح طلبانه حکومتی معاصر،  با شیوه‌ای ویژه، می‌کوشد با نهادن حرف در دهان جلالی‌زاده، او را به همان مسیری که می‌خواهد، براند و پاسخ هایی دلخواه خود از زبان او بشنود .جلالی‌زاده نیز به این شیوه اعتراضی ندارد و از این واقعیت که پرسش‌های این گفت‌و‌گو با «هماهنگی» دو سوی گفت‌و‌گو تدوین شده است ، می‌توان نشانه هایی یافت . در بررسی این گفت‌و‌گو، به ناگزیر، تمامی متن این گفت‌و‌گو را خواهیم آورد تا چیزی از گفته‌های آن دو، ناشنیده نماند.

گفت وگو با این پرسش آغاز می‌شود:

جرس: جناب جلالی‌زاده در حالی که همچنان اعتراض به نتیجه انتخابات سال ۸۸ ادامه دارد شاهد تشدید اعتراض‌های قومی و هویت‌طلبانه هم هستیم. حکومت نیز نسبت به همه اعتراض‌ها برخوردی سرکوبگرانه دارد. شما ریشه این برخوردهای هویت‌طلبانه را در چه می‌بینید و چرا حکومت همه معترضان را سرکوب می‌کند؟

چنان که می‌بینیم ، روشن نیست موضوع پرسش اعتراض به نتیجه انتخابات است یا آنچه «اعتراض‌های قومی و هویت طلبانه» و برخورد با آنها از سوی حکومت ، خوانده می‌شود . در واقع ، گفت‌و‌گوکننده به شیوه مرضیه چند دهه اخیر ، می‌کوشد زمینه‌های اتحاد میان اعتراض‌کنندگان به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸  و کسی که خود را  «نماینده» تیره ایرانی «کرد» می‌داند، فراهم کند. این راهبرد که اساس آن بر به یاری‌گرفتن مخالفان یک دولت برای پیشبرد  یک هدف سیاسی استوار است ، در چند دهه اخیر نتیجه‌های خود را نشان داده است . اتحاد «علی‌اصغر حاج سیدجوادی» با «مهدی بازرگان»  و همدستی «کریم سنجابی» با «حبیب الله پیمان» از همین نوع اتحادها است . بر اساس همین نگرش بود که محمود طالقانی روا می‌دانست وجوهات شرعی دریافتی از مومنین و مقلدان در میان گروه‌های مخالف محمدرضاشاه، از فداییان اسلام تا مجاهدین خلق ، تقسیم شود؛ و این کار تنها با این دستاویز، و در واقع توجیه ، انجام می‌شد که همه این گروه‌ها «مخالف» دولت محمدرضاشاه هستند.

‌‌جلالی‌زاده: من پیش از هر بحثی باید بگویم که با هیچ فرهنگ، مذهب و نژادی ‌نمی‌توان [= نباید] برخورد فیزیکی داشت و راه حل هیچ مساله‌ای هم برخورد مسلحانه و فیزیکی نیست چرا که تجربه نشان داده است که برخوردهای فیزیکی و مسلحانه تنها بر افزایش هزینه‌ها تاثیر گذاشته است. یک نمونه آشکار از عدم توان [= ناتوانی] حکومت‌ها برای حذف هویت‌های متفاوت کردهای سوریه هستند. در حالی که حکومت اسد و سوریه این‌ها را به رسمیت ‌نمی‌شناخت و حتی به آن‌ها شناسنامه هم ‌نمی‌داد همه دیدند که در جریان اعتراض‌ها به دیکتاتوری اسد کردها هم به میدان آمدند و مطالباتشان را خواستند و امروز بعد از شهادت رهبر کردهای ترکیه مقامات امریکایی و سایر کشورهای جهان پیام تسلیت می‌دهند. می‌خواهم بگویم هیچ ملت و هویتی با تحت فشار قرار گرفتن، محرومیت، محاصره و حتی پاک کردن نشانه‌های آن از بین نخواهد رفت و در فرصت مناسب اعتراض هایش را علنی خواهد کرد. اما در مورد ریشه این اعتراض‌ها  باید بگویم که یک حس تحقیرشدگی شدید در میان معترضان وجود دارد. ما باید واقعیت ملت‌ها را بپذیریم و بدانیم که هر ملت و هویتی در طول تاریخ و پهنه جغرافیایی وجود داشته و خواهد داشت. مردم به دنبال حقوق خودشان هستند آن چه که در قانون هم مورد اشاره قرار گرفته و از این که در حقشان تبعیض روا داشته شود و نادیده گرفته شوند و حتی به خاطر هویت فرهنگی، قومی، مذهبی و نژادی‌شان نه تنها در حاکمیت جایی نداشته باشند بلکه تحقیر هم شوند [؟؟]. وقتی برای هویت‌های غیرخودی احترام و حقوق شهروندی قائل نیستیم آن‌ها هم آستانه تحملی دارند که [= و]  با سرکوب و برخورد نظامی و امنیتی ‌نمی‌توان مانع بروز اعتراض هایشان شد.

شما نگاه کنید در همه سال‌های گذشته کدام نماینده مجلس یک وزیر را به خاطر نقض قانون اساسی و نادیده گرفتن اصول قانون اساسی به مجلس کشانده است؟ چرا تا به حال هیچ وزیر و مسوولی در کشور به خاطر نقض قانون اساسی استیضاح نشده و جوابگو نبوده است؟ متاسفانه نقض قانون اساسی در کشور تبدیل به یک رویه شده و برخوردها هم با این نقض صریح عادی شده است. اگر این اعتراض‌ها شدت گرفته به خاطر این است که اعتراض‌های قبلی این‌ها پاسخی درخور نیافته و تجربه نشان داده که در نهایت تنها راه چاره این است که همه دور یک میز بنشینند و گفت‌و‌گو کنند. چه حکومت و چه اقوامی که به دنبال حقوق خود هستند پیش از این که باعث افزایش تلفات انسانی و مادی در بین طرفین شوند از شیوه‌های منطقی و قانونی کار را پیش ببرند.

آنچه در میان سخنان جلالی‌زاده بیش از هر چیز دیگر خودنمایی می‌کند ، این است که می‌کوشد  برای تیره ایرانی کرد «هویت» تازه‌ای تعریف کند . در این زمینه او می‌کوشد، جایگاه تیره ایرانی کرد در میان ایرانیان را چیزی بداند در اندازه جایگاه ایرانی‌نژادان کرد در سوریه و ترکیه. جلالی‌زاده که مانند بسیاری از دیگر مسامحه‌کاران این عرصه، سخن خود را با «قومیت» نامیدن کردها آغاز کرده بود ، کم کم «تیره» کرد را «ملت» کرد می‌نامد؛ در آنجا که می‌گوید : «ما باید واقعیت «ملت»‌ها را بپذیریم و بدانیم که هر «ملت» و «هویت» ی در طول تاریخ و پهنه جغرافیایی وجود داشته و خواهد داشت .» تیره کرد در ساختار همه فرمانروایی‌های ایرانی، از دوران باستان تا به امروز، حضور داشته است. آیا جلالی‌زاده که از ملت کرد سخن می‌گوید، می‌تواند نمونه‌ای از دولت کرد و پیشینه آن در منطقه ایران را نام ببرد؟ از آنجا که او سخن خود را با شاهدآوردن از جایگاه کردهای سوریه و ترکیه در برابر نظام سیاسی این دو کشور آغاز می‌کند ، چاره ای نیست جز آنکه بپذیریم ، او همچنان به دنبال تاسیس «ملت کرد» ‌و  کشوری به نام «کردستان بزرگ» است . و چنان که وعده می‌دهد : «در فرصت مناسب [ملت کرد] اعتراض هایش را علنی خواهد کرد» در ادامه او به موردهای نقض قانون اساسی اشاره می‌کند. آیا از جلالی‌زاده می‌توان پرسید ، «تو که به دوره ششم مجلس شورای اسلامی راه یافته ای و تا عضویت هیات رئیسه هم پیش رفته ای ، به هنگام نامزدشدن برای ورود به مجلس شورای اسلامی، در عمل، آیا پای همه موردهای نقض قانون اساسی از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۸ را امضا نکردی و به رسمیت نشناختی؟»

جرس: شما در صحبت هایتان چند بار از هویت‌های مذهبی متفاوت صحبت کردید و با توجه به این که خود شما هم هویت قومی و هم هویت مذهبی متفاوتی دارید نقش هویت یابی مذهبی را در اعتراض‌ها و سرکوب اعتراض‌ها چگونه می‌بینید؟

آیا مراد  از «هویت مذهبی» دین‌های الهی است؟ در برابر این پرسش گفت‌و‌گوکننده که می‌گوید ، «شما هم هویت قومی و هم هویت مذهبی متفاوتی دارید» باید پرسید ، «متفاوت با چه کسی یا چه چیزی ؟» مگر اعضای دولت  ایران از یک تیره ایرانی و پیرو یک مذهب هستند ؟» این ادعا در یک صورت درست درمی آید؛ و آن اینکه «دولت» را مجموعه زمامدارانی بدانیم که  بر کشور  حکومت می‌کنند. برای یادآوری باید به این نکته اشاره کرد که  اعتقاد به «آزادی دینی» از  عناصر اصلی «اخلاق ایرانی» است؛ چرا که ایرانیان همه پیامبران و معصومان را فرستادگان و نمایندگان یک خدا می‌دانند. بارها شاهد بودم که هم‌میهنان سنی‌مذهب من در هنگام ورود به مشهد برای زیارت به آرامگاه رضا ( ع) وارد می‌شدند و شیعه‌مذهبانی را دیدم که آرامگاه دانیال پیامبر (ع) در شوش را زیارت  می‌کردند. آزادی دینی به معنای گسترده و امروزی آن، از دستاوردهای نوین در زمینه حقوق بشر است؛ و تنها با اعتقادیابی ژرف به آزادی و نهادینه‌شدن دموکراسی می‌توان به آن دست یافت.

جلالی‌زاده : متاسفانه باید بگویم این یک واقعیت است که در کشور ما اگر کسی به لحاظ هویت قومی و مذهبی متفاوت باشد باید مشکل را مضاعف تحمل کند. هم اکنون مذهب وسیله‌ای شده است برای توجیه بی عدالتی‌ها و تبعیض هایی که از سوی حکومت روا داشته می‌شود. و باز هم متاسفانه باید بگویم این نگاه تبعیض گونه حتی در بین بخشی از نیروهایی که خواهان اصلاحات هستند هم وجود دارد. به عنوان نمونه در مجلس ششم ما با آقای تاج زاده دیدار کردیم و نسبت به عدم استفاده از نیروهای اهل تسنن در پست‌های مدیریتی اعتراض کردیم. ایشان این موضوع را با یکی از معاونان وزیر که در جلسه بودند در میان گذاشت. پاسخ معاون وزیر که اصلاح طلب هم بود تاسف برانگیز بود. وی جواب داد اگر معاون و مدیر اهل تسنن به کار بگیرم در آن دنیا جواب فاطمه زهرا را چه بدهم. این رفتار نشان‌دهنده رسوبات مذهبی ضدبشری است که در این افراد نهادینه شده است. چگونه می‌توان با یک شهروند ایرانی که تازه مسلمان هم هست این گونه برخورد کرد و از وحدت و عدالت سخن گفت؟ من می‌خواهم بگویم که توسعه در یک کشور بدون هماهنگی و همراهی و همدلی همگان ممکن نیست. وقتی جامعه‌ای یک‌چهارم از شهروندانش را به خاطر هم‌مذهب‌نبودن از عرصه مدیریتی حذف می‌کند و از مشارکت اجتماعی و سیاسی کنارشان می‌گذارد ‌نمی‌توان امیدی به همدلی و همراهی و به تبع آن توسعه داشت. تا هنگامی که ما خودمان را در رسوبات مذهبی ضدبشری، ضدحقوق انسانی و شهروندی رها نکنیم و از این دام و حصاری که ساخته ایم بیرون نیاییم و اصرار داشته باشیم که همچنان قالبی فکر کنیم نباید انتظار مشارکت و همدلی دیگران را هم داشت. وقتی که ما دیگران را به خاطر عقاید و هویت‌های متفاوتشان محدود و منع می‌کنیم چه انتظاری داریم که آن‌ها حامی و همراه ما باشند؟

در این باره که می‌گوید، «این نگاه تبعیض‌گونه حتی در بین بخشی از نیروهایی که خواهان اصلاحات هستند هم وجود دارد ، باید گفت : آن نیروهایی  که او آنها را  اصلاح طلب و اصلاحگر می‌نامد و مصطفی تاج زاده را نمونه  بارز آنها  می‌داند ، مجموعه‌ای است که با به قدرت رسیدن محمد خاتمی به عرصه تصمیم گیری سیاسی کشور پای نهادند. آیا جلالی‌زاده تا به امروز«برنامه ای مدون» به عنوان برنامه اصلاحات سیاسی و اقتصادی – که  از سوی محمد خاتمی و نظریه پردازان او صادر شده باشد  –  دیده است تا به ما بگوید، ‌‌‌‌در کجای آن برنامه ، اشاره ای به «آزادی دینی» شده است؟  دیگر اینکه بر اساس کدام اصل از اصل‌های «قانون اساسی جمهوری اسلامی» رئیس‌جمهور  اختیار چنین کاری را دارد؟ آیا اعلام شعار «ایران برای همه ایرانیان» که از سوی حزب هوادار محمد خاتمی طرح شد، این پندار را پدید آورده است که همه نابرابری‌هایی  که در زمینه مشارکت سیاسی شهروندان ایرانی در ساختار سیاسی کشور وجود دارد، از میان خواهد رفت و جای خود را به شایسته‌سالاری آرمانی خواهد داد؟

جرس :  یک نگاه دیگر به این اعتراض‌ها شکاف زبانی است و برخی علت این تبعض را در این می‌دانند که چون حکومت مرکزی فارس زبان است به خودش اجازه می‌دهد که دیگر اقوام را نادیده بگیرد یا همسان‌سازی کند. آیا واقعا دلیل این تبعیض‌ها به دلیل هویت زبانی است؟

به این ترتیب ، پس از «شکاف هویتی» و «شکاف دینی» ، از وجود «شکاف زبانی» هم  در میان شهروندان ایرانی آگاه می‌شویم .

جلالی‌زاده: ببینید وقتی مسوولان توسعه نیافته‌اند [؟؟]  و به خاطر این که ضعیف‌النفس‌بودن و ناشایستگی خود را بپوشانند و مقام خود را حفظ کنند مدام علاقه دارند که همه مسائل را امنیتی و مهم جلوه دهند و خطرهای تجزیه و امنیتی را به اطلاع مسوولان بالاتر برسانند، [؟؟!!]  این تبعیض‌ها و نابرابری‌ها هست و فضای سرکوب هم از سوی حکومت تشدید می‌شود.

اینکه جلالی‌زاده می‌گوید ، «مسئولان  به خاطر اینکه ضعیف‌النفس‌بودن و ناشایستگی خود را بپوشانند و مقام خود را حفظ کنند ، مدام علاقه دارند که  همه مسائل را مهم و امنیتی جلوه  دهند و  خطرهای تجزیه و امنیتی را به اطلاع مسئولان بالاتر برسانند» ، به راستی چه معنایی دارد ؟ در کار اداره یک کشور ، کدام مسئله «مهم» و «امنیتی» نیست ؟ ‌آیا مراد او این است که مسئولان محلی ، زیرجلکی، پروانه  هر گونه فعالیت آقایان برای مرزکشی‌های ساختگی «میان‌تیره» ای و «خرده فرهنگ» ی را صادر کنند تا زمینه برای اقدام پایانی که «تجزیه سراسری» است ،  فراهم شود . جرس : جناب جلالی‌زاده من پاسخ سوالم را نگرفتم. شما نقش زبان را در این تبعیض‌ها چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا حکومت مرکزی فقط به خاطر این که فارس‌زبان است و زبان رسمی را فارسی می‌داند این تبعیض‌ها را اعمال می‌کند؟

این پرسش به این معنی است که گروهی فارسی‌زبان  زمام همه امور کشور را به دست گرفته‌اند و به غیرفارسی‌زبان‌ها اجازه مشارکت در کارهای کشور را نمی دهند؛ و تنها سخن‌گفتن به زبان فارسی آن حق را به آنها داده است .

جلالی‌زاده : من حرفم این است که اجرای قانون اساسی چه خطری می‌تواند داشته باشد. همه حرف ما این است که بیایید قانون اساسی را اجرا کنید. در قانون اساسی هویت‌ها و مذهب‌ها را به رسمیت شناخته اید. اگر اجرای این اصول معطل مانده خطر تجزیه دارد به خاطر نالایقی مدیران است. در باره نگاه نژادپرستانه [؟؟؟] هم متاسفانه باید بگویم که این رسوبات در ذهن برخی از شهروندان و مدیران جامعه هست و همین رسوبات نژادپرستانه سبب شده است تا آن‌ها علاقه‌ای نداشته باشند که دیگران هم از حقوقی برابر برخوردار شوند. در این راه گروهی به خاطر حفظ منافع شخصی و در امان ماندن از این تبعیض‌ها دست از هویت قومی خود کشیده‌اند و به نوعی الینه شده اند. آن‌ها چون ‌نمی‌خواهند از امکانات مالی، شغلی و سیاسی و اجتماعی محروم شوند هویت خودشان را انکار می‌کنند. این یک ورشکستگی اجتماعی است و نشانه بدی از بی‌هویت‌شدن شهروندان و اقوام را به ما ارائه می‌دهد. ارزش‌های انسانی و اجتماعی هنگامی قابل‌دفاع هستند که یک فرد با غرور هویت و شخصیت خود را نمایان کند و بدون هیچ گونه ترسی از سلب حقوق اجتماعی هویتش را با هر تفاوتی حفظ کند اما اگر وضعیت به گونه‌ای شد که من ناچار شدم فارسی حرف بزنم، لباس کردی نپوشم، تفاوت مذهبی‌ام را پنهان کنم تا در یک جا مقام و مسوولیتی به دست بیاورم ‌نمی‌توان از ارزش‌های اجتماعی و انسانی، دفاع از حقوق انسانی و همبستگی اجتماعی و مشارکت همگانی صحبت کنم.

در خوانش دلبخواهی جلالی‌زاده از متن قانون اساسی جمهوری اسلامی ، «هویت»‌ها و «مذهب»‌ها به رسمیت شناخته شده اند. برای یادآوری ، اصل‌های سیزدهم و پانزدهم این قانون اساسی را در اینجا می‌آورم : اصل سیزدهم : ایرانیان زرتشتی ، کلیمی ، مسیحی تنها اقلیت‌های دینی شناخته  می‌شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند  و در احوال شخصیه  و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل می‌کنند . اصل پانزدهم: زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است . اسناد و مکاتبات و متون و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبان‌های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است . تاریخ زبان فارسی نشان می‌دهد، زبان فارسی به وسیله قانون اساسی جمهوری اسلامی رسمیت نیافته است . این زبان  پس از یورش عرب‌ها  ، به عنوان ابزاری برای ارتباط بهتر ایرانیانی که در راه به دست آوردن خودسروری و استقلال خود با چیرگی عرب ، و پس از آن ترک‌ها و تاتارها مبارزه می‌کردند ، به کار گرفته شد. این زبان که از شاخه‌های زبان‌های اوستایی و پهلوی است ، «در دوره ساسانی زبان موبدان و دانشمندان بود». زبان فارسی «حدود دوهزاروپانصدسال پیشینه دارد که از آن حدود هزار سال نخستین، زبان گفتار در جنوب‌غربی ایران و سپس حدود هزاروپانصدسال زبان گفتار و حدود هزاروصد سال اخیر آن زبان نوشتار در بخش بزرگ سرزمین‌های فلات ایران بوده است.» در دوره‌ای دویست و پنجاه ساله، به دلیل شکست نظامی ایرانیان، زبان عربی زبانی بود که ایرانیان از آن برای نوشتن و ترجمه آثار استفاده می‌کردند، «اما در میانه سده‌ سوم، با طلوع دولت یعقوب، ورق برگشت و به فرمان امیری که از میان توده مردم برخاسته بود و جز زبان نیاکان خود زبانی نمی‌دانست، «دری» رسما زبان نوشتار شد. در این زمان که «فارسی» زبان «گفتار» بود، نام «دری» را بر خود داشت، و هنگامی که در میانه سده سوم هجری، زبان نوشتار هم شد، زبان پارسی (= پارسیگ) هم بدان داده شد: پارسی یا فارسی دری». [۱]

در واقع ، زبان فارسی «زبان استقلال ایران» است. امروزه جایگاه «کهن ترین زبان و ادببات جهان» نیز از آن زبان فارسی است. از روزگار رسمیت یافتن زبان فارسی  در میان استقلال‌خواهان ایران تا به امروز ، ایرانیان در کنار نگاهبانی  از نیمزبان و گویش  استان خود  — که آنها نیز از نیمزبان‌ها و گویش‌های باستانی ایران هستند —  برای ارتباط با یکدیگر ، از این زبان  بهره گرفته‌اند و این زبان را «زبان ملی» و «زبان ملت ایران» قرار داده اند. در مبارزه درازدامن و گسترده‌ای که ایرانیان با اشغالگران در پیش گرفتند ، آثار بزرگ ادبی ، فرهنگی ، هنری و علمی آنان به این زبان نوشته شد  که اکنون در شمار میراث  فرهنگی ومعنوی  ایران و جهان است. گستردگی زبان فارسی تا پیش رسیدن پای استعمار انگلستان  و ورود نورسیدگان روسی به منطقه ایران ، چنان بود که می‌توان آن را «زبان قاره»‌ها نامید : از غرب چین و شمال هندوستان امروز تا بوسنی و هرزگوین ، پهنه ای بود که  در آن  زبان فارسی به عنوان زبان نوشتار  متن‌های ادبی و فرهنگی و علمی و  هنری به کار گرفته می‌شد. در دوره ای یک‌هزاروچندصدساله ایرانیان برای دستیابی و نگاهبانی از یکپارچگی فرهنگی و سرزمینی خود ، همه کوشش خود را برای نیرومندکردن این زبان  به کار بستند. دیگر نیمزبان‌ها و گویش‌های ایرانی همچون آذری ( زبان مردم آذربایجان پیش از ورود زبان ترکی )، بلوچی ، تاتی ، تالشی ، خراسانی ، خوزی ، راجی، سیستانی ، کردی ، گیلکی، لری ، لکی،  مازندرانی [۲] و … تا به امروز به کوشش گویشوران آنها زنده مانده‌اند و در شمار گنجینه‌های فرهنگی ایران امروز  در شمارند و از سرچشمه‌های غنا و نیرومندی زبان ملی فارسی اند. آنچه از میراث فرهنگی تیره‌های ایرانی در ایران امروز و گستره «ایران فرهنگی» در دست است ، از دارایی‌های معنوی همه ایرانیان است . دیگر اینکه در ایران تیره ای به نام «فارس» وجود ندارد. فارس‌نامیدن ایرانیان از راهبردهایی است که کارگزاران تاریخنگار و زبانشناس روسیه تزاری و اتحاد جماهیر شوروی بعدی، برای پراکنده کردن ایرانیان و شاخه‌شاخه‌کردن آنها  به کار گرفتند و به وسیله نوکران خود در ایران به متن‌های سیاسی ایران وارد کردند. بی‌گفت‌وگو پیداست که این کار برای ایجاد تفرقه و آنچه امروز «شکاف زبانی» نامیده می‌شود ، انجام شد. آیا جلالی‌زاده آن گروه از فرزندان ایران را که پدر یا مادر کرد دارند  و یک کلمه کردی نمی دانند ، کرد می‌داند  یا به قول خودش ، فارس؟

   «استفاده از عبارت «زبان‌های قومی» نیز در  ماده پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی نباید موجب انصراف ذهن به سوی زبان‌های محلی شود. با توجه به تاریخچه و سیر تصویب این اصل از قانون اساسی، واژه «قومی» بار مذهبی دارد. در پیش‌نویس قانون اساسی این ماده چنین نوشته شده بود: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است و متون و اسناد و مکاتبات باید به این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبان‌های محلی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی هر محل و تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است.» به هنگام تصویب این اصل، نماینده اقلیت ارمنی، خالاتیان بیان می‌دارد، ارمنیان جا و محل مشخصی ندارند و در اینجا جایی برای خط و زبان اقلیت‌های مذهبی مشخص نشده است. در نتیجه به پیشنهاد نایب رئیس مجلس، واژه «قومی» به این اصل اضافه می‌شود تا اصل پانزدهم شامل اقلیت‌های مذهبی نیز بشود ‍‍[۳]‌‌. بنابراین اراده قانونگذار از گنجاندن واژه «قومی» در این ماده ناظر بر معنای امروزی نبوده و بیشتر در مورد اقلیت‌های مذهبی مانند ارمنیان که محل جغرافیایی خاصی ندارند، تصویب شده است. در نتیجه قانون اساسی سخنی از «زبان قومی» به میان نیاورده است و چنین پدیده‌ای را به رسمیت نمی‌شناسد [۴]».

در ادامه جلالی‌زاده از وجود «نگاه نژادپرستانه» در میان فارسی‌زبانان ادعایی خود سخن می‌گوید و مدعی است که این نگاه نمی گذارد «دیگران» هم از حقوق  برابر برخوردار شوند؛ اما او نمی گوید منظورش کدام نژاد است . در ایران  چه کسی فارسی‌زبان‌بودن خود را دلیلی بر دارابودن نژادی دیگر و جدا از بقیه ایرانیان دانسته است ؛  و در کجا؟

آنچه جلالی‌زاده می‌خواهد این است که تیره‌های ایرانی ، زبان ملی فارسی را رها کنند  و به گویش‌های محلی خود سخن بگویند ، بنویسند  و کار انجام دهند ! این خواست همسو با  حرکت هایی است که در سالهای اخیر به نام «حق آموزش به زبان مادری» آغاز شده است و  مدعی است که هموندان هر تیره ایرانی باید حق آموزش به زبان خود را داشته باشد. برای دستیابی به هر «حق» باید  «زمینه» و امکانات»ی  هم برای آن «حق» فراهم شود. نخستین این امکانات این است که یک زبان یا گویش محلی در آن اندازه رشد یافته باشد که بتوان با آن ، دانش‌های گوناگون و  روز جهان را درس داد ؛ از ادبیات و فلسفه تا فیزیک و شیمی و ریاضیات، و هنر‌های گوناگون همچون تئاتر و سینما و  موسیقی و نقاشی و گرافیک . اگر زبان را آن چیزی بدانیم  که  مردم کوچه و بازار آن را زبان می‌دانند ، شاید بتوان این کار را انجام داد . مردم عوام می‌پندارند ، هر کارگر بندر که  می‌تواند با چند جمله و شبه‌جمله و واژه به یک فرانسوی  یا ایتالیایی یا انگلیسی یا روسی و… اتاق مدیر ، راه رستوران ، دستشویی ، درمانگاه یا  خانه را نشان دهد یا با یک بیگانه ، در حد چند جمله کوتاه ، خوش و بش کند  ، به آن زبان مسلط است.

آنچه از معنای  توانایی زبان برمی آید ، این است : هر زبان که از نظر ساختاری در انتقال مفهوم‌های ادبی و علمی   و فرهنگی و هنری  توانا باشد و از  گنجینه واژگان  تخصصی برای آموزش و آفرینش آثار علوم انسانی و علوم تجربی برخوردار باشد و بتواند با زبان‌های دیگر  رقابت کند ، زبانی توانا است . گویشوری که ادعا می‌کند  یک زبان را به خوبی می‌داند ، باید بتواند به آن زبان بخواند، مطلب  بنویسد ،  شعر دکلمه کند  و سخنرانی کند.  آیا جلالی‌زاده  می‌تواند بگوید در چند درصد از دانندگان تحصیل‌کرده و حتی دانشگاه‌رفته زبان فارسی — که زبان مشترک همه تیره‌های ایرانی و دستاورد بزرگ  تمدن ایرانی است  —  این توانایی‌ها وجود دارد ؟ آیا او می‌داند که دولت‌های ایرانی در دوره نوسازی  هنوز نتوانسته‌اند فهرستی از همه نسخه‌های خطی آثار زبان فارسی را فراهم کنند ؟ آیا او حتی از روی کنجکاوی در صدد برآمده است تا ببیند چند ملت در جهان مانند ملت ایران دارای  چنین گنجینه ای از آثار خطی است ؟ او و دیگر کسانی که می‌پندارند، می‌شود یکشبه از نیمزبان‌های ایرانی ، زبان علم و ادبیات و هنر و دین ساخت ، آیا به روندی که برای تولید یک جزوه و کتاب و در دسترس قراردادن آن باید طی شود، دقت کرده‌اند ؟ آیا کسی به این پرسش پاسخی می‌دهد که چگونه  هواداران رسمیت دادن به نیمزبان‌های محلی می‌خواهند برای این نیمزبان‌ها در فاصله رای‌گیری مورد نظر جلالی‌زاده برای استقرار دولت‌های محلی ، واژه‌نامه‌های گوناگون را تالیف کند ؟  نه،  کسی خود را برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها خسته نمی کند.

دلیل آن را هم  می‌توان با دقت در سرنوشت فرهنگی تکه هایی از سرزمین‌های ایرانی که از پیکر ایران جدا شدند ، یافت: در تاجیکستان، زبان فارسی یک بار به خط لاتینی نوشته شد تا تاجیکان نتوانند کتاب‌های فارسی را بخوانند و ارتباط آنها به طور کلی ،  با جهان فارسی‌زبان و ایرانی‌نژاد بریده شود . در گام دوم زبان فارسی به خط  «استالین‌فرموده» سیریلیک نوشته شد و — به قول تاجیکان  —  برای  دومین بار مردم بی‌سواد شدند . در روندی هفتادساله جمهوری تاجیکستان که  مردم آن  قرار بود  ، در مجموعه حزب‌های برادر مؤسس اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به زبان خود بخوانند و بنویسند و زندگی کنند ، به تابعی از زبان و ادبیات و فرهنگ روسی تبدیل شد . روس‌ها در محافل خصوصی خود، آن زبان روسی  را که به تاجیکان آموخته‌اند مسخره  می‌کنند . در بلوچستان پاکستان بیشترینه عضوهای انجمن ایالت بلوچستان، توانایی نوشتن به نیمزبان بلوچی را ندارند [۵]. در اینجا زبان‌ انگلیسی و نیمزبان اردو جای زبان فارسی را گرفتند. در بحرین زبان مردم به زبان عربی جای سپرد و مردمان آن دیار از زمان جداشدن از ایران تا به امروز، تنها در خانه می‌توانند فارسی سخن بگویند. در افغانستان با توطئه‌های انگلستان برای روزگاری دراز خواستند، به زور، زبانی را که فارسی نباشد  ،  به زبان مردم تبدیل کنند و به زور نیمزبان پشتو را که آن هم نیمزبانی ایرانی بود ، اما توانایی  زبان فارسی را نداشت ، جایگزین کردند و پس از اشتباهکاری‌ها بسیار و زیان‌های هنگفت و شکست پشتو ،  بار دیگر به  سوی  زبان فارسی بازگشتند. در عراق که به عنوان بخشی از امپراتوری عثمانی، زبان نوشتار آن زبان فارسی بود، در آغاز زبان عربی را بهانه‌ای برای تجزیه آن از امپراتوری عثمانی کردند و سپس ایرانی‌نژادان – از جمله کردها- را وادار به آموزش این زبان کردند [۶]. در قفقاز و اران (جمهوری خودخوانده آذربایجان) که تا یکصدسال پیش جزئی از ایران بود، کار به جایی رسید که منکر حضور زبان فارسی شدند و حتی شاعری چون نظامی گنجه‌ای را ترک‌تبار دانستند. اگر جلالی‌زاده به نشست‌های مطبوعاتی وزیران امر خارجه کشورهای تازه استقلال یافته مجموعه شوروی سابق توجه می‌کرد ، می‌دید که هیچیک از آنها به زبانی به جز زبان روسی سخن نمی گوید. دلیل هم،  البته، ناتوانی زبان جمهوری‌های سابق  در مقایسه با زبان  روسی به عنوان زبان سیاسی روسیه است . آیا جلالی‌زاده از خود می‌پرسد ، توانایی و گستره نیمزبان کردی ،  به عنوان یکی از نیرومندترین نیمزبان‌های ایرانی  ،  چه شباهتی به زبان ملی فارسی دارد ؟ آیا یک کردزبان با سخن‌گفتن به نیمزبان کردی می‌تواند در مجموعه  «ایران» زندگی کند و با هم‌میهنان خود از تیره‌های گوناگون ایرانی ارتباط برقرار کند  ؟  آیا یک کرد با نیمزبان کردی می‌تواند در سازمان‌ها و نهادهای کشوری و لشکری ایران کار انجام دهد ؟ پیامد این خواسته او که در استان  کردستان  مردم  تنها به نیمزبان  کردی امور مربوط به آموزش و کار خود را انجام دهند، «تجزیه فرهنگی» کشور است.

در سی‌وچند سال گذشته، گروهی از ایرانیان فارسی‌زبان و غیرفارسی‌زبان، با شناخت ریشه‌های پیوندهای فرهنگی ژرف میان تیره‌های ایرانی، نام‌های آذربایجانی، کردی، گیلانی، لری، مازندرانی، بلوچی و … را بر فرزندان خود نهادند. جلالی‌زاده اگر در میان وابستگان غیرکرد خود جست‌و‌جو کند، کسانی را خواهد یافت که نام کردی بر فرزند خود نهاده‌اند. به عنوان یک پیشنهاد، او می‌تواند بررسی کند و ببیند چنددرصد از کالاهای فرهنگی مانند آثار شعر و موسیقی مربوط به تیره‌های آذربایجانی، خراسانی، خوزستانی، کرد، گیل، لر، لک، مازندرانی و هرمزگانی در استان‌های آنها به فروش می‌رسد و چنددرصد – به قول او – در استان‌های فارسی‌زبان. واقعیت‌های مربوط به «هویت» واقعی یک ملت را نمی‌توان با اعلامیه‌ها و بیانیه‌های حزبی و گروهی دگرگون کرد [۷]. تیره‌های ایرانی در دوره‌های گوناگون زندگی خود، دارای زندگی مشترک، خاطرات ملی و تاریخ مشترکند و پیوند آنها – چنان‌که یکی از پژوهشگران تاریخ معاصر به درستی به آن اشاره کرده است – چیزی نیست در حدود یک «قرارداد حقوقی».  [۸]

و اما در این باره که می‌گوید : «ناچار شدم به فارسی حرف بزنم ، لباس کردی نپوشم ، تفاوت مذهبی‌ام را پنهان کنم .» چه کسی او را از سخن‌گفتن به نیمزبان کردی بازداشته است ؟ هیچکس. او می‌تواند به کردی با هر کس که این نیمزبان را می‌داند ،  گفت و شنود کند . دلیل آن هم این است که این زبان تا به امروز در ایران باقی مانده است . نکند او می‌پندارد ، نیمزبان کردی هم چیزی است در ردیف زبان هایی همچون فرانسوی و ایتالیایی و انگلیسی و روسی ؟ می‌دانیم که کوشش‌های فرهنگستان زبان  و ادبیات فارسی در دوره نوسازی ، به زبان فارسی که برای از بیش از هزار سال پیش تاکنون، در پهنه ای بزرگ، زبان علم و هنر و دین بوده است، یک «توانایی نسبی» برای انتقال مفهوم‌های نوین  بخشیده است .آیا او می‌پندارد گویشی مانند «لاری» هم از نظر توانایی در اندازه‌های نیمزبان نیرومندی همچون «کردی»  است‌؟ این دو اگر شباهتی داشته باشند ، آن شباهت در  ایرانی‌بودن و وجود واژه‌های مشترک و ساختار ایرانی آنهاست. گویش «لاری» توان هماوردی با  «نیمزبان کردی» را ندارد ؛ واین دو به هیچ وجه نمی توانند جای زبان فارسی را بگیرند. نیمزبان‌ها و گویش‌های ایرانی غیرفارسی گونه‌هایی «گویش گفتاری» هستند که تنها می‌توانند نیاز گویشوران به گفت‌و‌گو درباره مسائل جاری و عادی زندگی روزمره در جامعه کشاورزی را برآورده کنند. هیچیک از این گویش‌ها، توانایی انتقال مفهوم‌های علمی، از علوم انسانی تا علوم تجربی، را ندارد. نگاهی به واژه‌نامه‌هایی که از این نیمزبان‌ها و گویش‌ها منتشر شده است، جایگاه آنها را به عنوان یک گویش یا نیمزبان ایرانی، و نه یک زبان ایرانی نشان می‌دهد [‍۹]. در سال‌های اخیر،  از بسیاری کسانی که با روشنفکران کرد آشنا هستند، شنیده ام که بسیاری از آنها در خانه با فرزندان خود به انگلیسی سخن می‌گویند و تاکید آنها بر رسمیت بخشیدن به نیمزبان کردی ، در واقع، راهکاری برای از میدان بیرون‌راندن زبان فارسی است . آنچه در رویای این آقایان می‌گذرد این است که پس از تاسیس مجلس محلی  کردستان، با یک رای گیری به شیوه ایستادن و نشستن(قیام و قعود)، زبان انگلیسی را جایگزین زبان نوشتاری و علمی فارسی و نیمزبان گفتاری کردی کنند.

جرس: با این صحبت‌ها شما عدم توسعه اقتصادی را هم به خاطر همین نگاه‌های نابرابر گرایانه می‌دانید؟

«توسعه‌نیافتگی» که مبحثی پیچیده در ارتباط با «امکانات اقتصادی» یک ملت است  و باید به زبان آمار و علم از آن سخن گفت ، به سادگی، به اتهامی دیگر علیه همان «حاکمیت فارسی‌زبان خیالی» که جلالی‌زاده از آن سخن می‌گوید، تبدیل می‌شود. [۱۰]

جلالی‌زاده: توسعه‌نیافتگی اقتصادی هم یکی ازمشکلات مردمان هویت‌طلب است که در رژیم پهلوی بوده و بعد از انقلاب تبعیض‌های مذهبی هم به آن اضافه شده است. در سیستان و بلوچستان از هر ۳۵۰ معلم یک نفر بلوچ است. این را در کنار نامگذاری خیابان ها، شعار نویسی بر دیوارها و سردادن شعارها بگذارید که نوعی اهانت و تهاجم به فرهنگ بومی و مذهبی مردم این منطقه است. این عدم استفاده از مدیران بومی که هویت قومی و مذهبی دارند به رده‌های پائین تر هم سرایت کرده و شما می‌بینید که مردم بومی این مناطق ناچار به کوچ اجباری برای کار می‌شوند و کارکنان و مدیران از سایر مناطق می‌آیند و امکانات بیشتری هم می‌گیرند. وقتی مردم بیکار هستند، امنیت اقتصادی و معیشت ندارند، هویتشان به خطر افتاده، هیچ امکاناتی به آن‌ها داده نمی‌شود باید چه کار کنند؟ یا مهاجرت می‌کنند و این مناطق از مردمان بومی خالی می‌شود و جایشان را مهاجران جدید می‌گیرند یا به قاچاق کالا و مواد مخدر روی می‌آورند که هم خطرات جانی دارد وهم خطر اعتیاد و یا به مشاغل کاذب و غیرواقعی. علاوه بر این به خاطر شرایط روحی نامناسب بسیاری از آن‌ها معتاد می‌شوند و خودکشی می‌کنند. برای همین من معتقدم عدم تامین معاش و امنیت اقتصادی مردم این مناطق هویت قومی و مذهبی آن‌ها را هم تهدید می‌کند. واقعا چرا یک حکومت حتی اصلاح‌طلبانش هم نتوانستند علیرغم تمام برنامه‌های اصلاح‌طلبانه‌ای که برای رفع تبعیض‌ها داشتند از نیروهای اهل تسنن استفاده کنند؟ چون مراجع‌شان اجازه ندادند. شما حکومت مدعیان علوی را با حکومت امام علی مقایسه کنید. واقعا این چنین بود و امام علی با مخالفانش این‌گونه رفتار نکرد که این‌ها با شهروندان این جامعه رفتار کردند.چرا یک قوم به نام مذهب باید شاهد این همه بی عدالتی باشد؟ کسانی که فکر می‌کنند با تحت فشار قراردادن و بی‌توجهی و محرومیت می‌توانند هویت مردم را بگیرند سخت در اشتباهند و باید بدانند این هویت اکتسابی نیست که از دست برود و یک امر محال را دنبال می‌کنند. اما این تبعیض‌ها و نابرابری‌ها به عنوان لکه ننگی در تاریخ بشریت باقی خواهد ماند .

در پاسخ باید گفت ، «توسعه‌نیافتگی» جدا از مشکلات «هویت‌طلبان» یکی از مشکلات «ایران معاصر» است و نه تنها در دوره پهلوی و از سال ۱۳۵۷ تا به امروز ، ایرانیان را رنج داده است ، که تا دهه‌های آینده هم ایرانیان را رنج خواهد داد . دلیل هم البته فاصله «امکانات اقتصادی» ایران با جهان پیشرفته و استانداردهای مورد نظر آن است . اگر این راست باشد که در بلوچستان از هر ۳۵۰ نفر آموزگار یک نفرشان بلوچ است ، این چیزی جز فاجعه معنی نمی‌دهد و نشانه ای انکارناپذیر از ناکارآمدی دستگاه آموزش کشور است. جلالی‌زاده از نامگذاری خیابان‌ها و شعارنویسی بر دیوارها و سردادن شعارها شکایت دارد؛ اما از محتوای این شعارها چیزی نگفته است. اگر منظور او این است که محتوای شعارها با اعتقادهای مذهبی مردم سیستان و بلوچستان ناسازگاری دارد ، باید گفت بخشی بزرگ و مهم از کوشش‌های فرهنگی و دینی گروهی از ایرانیان در گسترش شریعت و فقه شاخه‌های گوناگون  مذهب اهل تسنن گردآمده است و در شمار افتخارات ایرانیانی است که در  زمینه دین  و فرهنگ دینی ، چیزی به این جهان افزوده‌اند .یک ایرانی، زمانی می‌تواند ادعا کند «حق» موجودیتی به نام «ایران» را بجا آورده است که در راه بهروزی همه هم‌میهنان خود ، از حقوق شهروندی و ملی هر تیره ایرانی و ایرانی‌شده ، دفاع کند . وجود اعتیاد و قاچاق و بیکاری و نبود امنیت اقتصادی  در هر جای ایران ، استخوانی است در گلوی هر ایرانی میهن‌پرست.

جرس: به باور شما اگر حکومت به مطالبات اقتصادی این اقوام پاسخ بدهد می‌توان امیدی به کاهش اعتراض‌ها داشت؟

تاکید بر کاربرد واژه «اقوام» که در واقع امر ، وجود خارجی ندارد ، به نوعی ، نادیده‌گرفتن مفهومی است به نام «ملت ایران» و اجزای تشکیل‌دهنده آن .  تیره‌های ایرانی آذربایجانی  ، بلوچ،  تات ، تالش ، خراسانی ، خوزی، سیستانی، کرد، گیل ، لر، لک  ، مازندرانی  و … ترکمن و عرب ایرانی به همراه فارسی‌زبانان. اجزای تشکیل دهنده ملت ایران‌اند. به کاربردن واژه «اقوام» این دشواری را ایجاد می‌کند که تیره‌های ایرانی را جدا از ساختار و تنه‌ای به شمار می‌آورد  که ملت ایران را تشکیل داده است. یکی از خواسته‌هایی که  ملت ایران در پیگیری خواسته‌های دموکراتیک خود برای دستیابی به آن کوشش می‌کنند، امنیت اقتصادی برای همه ایرانیان است.

جلالی‌زاده : من [در]  ابتدای بحث هم گفتم مطالبات این‌ها اقتصادی نیست. مطالبات این اقوام انسانی، فرهنگی، حفظ کرامت انسانی شهروندان و رعایت اصول اساسی زندگی مدرن است.[ ؟؟] شما وقتی یک انسان را با تمام امکانات مالی و رفاهی در یک فضای بسته قرار دهید و به او اجازه خروج از آن فضای بسته را ندهید زندگی برایش مناسب نیست. برای همین می‌گویم مطالبات اقوام ایرانی تنها اقتصاد نیست و راه حلش هم توسعه اقتصادی نیست. اگر چه توسعه اقتصادی هم باید بدون تبعیض و برای همه باشد. اما مهم تر حفظ فرهنگ و میراث فرهنگی این اقوام است که باید مورد احترام قرار بگیرد. باید به مقدسات و فرهنگ آن‌ها احترام گذاشت نه این که به تمسخرشان گرفت. شما نگاه کنید سی و دو سال است که از انقلاب می‌گذرد، صدا و سیمایی که با پول مالیات و عوارض مردم اداره می‌شود تا چه حد در خدمت اقوام بوده است؟ تلویزیون کردستان یا بلوچستان برای فرهنگ اقوام آن جا چه کرده است؟ چرا از ابتدای انقلاب تا به حال حتی در همین مناطق که اکثریت با اقوام و اهل تسنن است ما نباید یک رئیس صدا و سیما، یک رئیس دانشگاه، یک استاندار کرد یا بلوچ اهل تسنن داشته باشیم؟ به باور من توسعه اقتصادی لازم است اما کافی نیست. وقتی مردم یک منطقه‌ای تبعیض اقتصادی، مذهبی و ملی را با هم و همزمان تجربه می‌کنند و دیدگاه مسوولان به آن‌ها انسانی نیست و حتی در برخورد با آن‌ها به عنوان مراجعه کننده به خاطر زبان و پوششان زبان تحقیر و تمسخر به کار می‌گیرند، امید بستن به توسعه اقتصادی برای حل این مشکلات و اعتراض‌ها بیهوده است و با توسعه اقتصادی ‌نمی‌توان پاسخ اعتراض‌ها را داد.

جلالی‌زاده در پاسخ به این پرسش می‌گوید، «مطالبات این‌ها اقتصادی نیست. مطالبات این اقوام انسانی، فرهنگی، حفظ کرامت انسانی شهروندان و رعایت اصول زندگی مدرن است.»؛ اما در چند سطر پایین تر می‌گوید، «برای همین می‌گویم مطالبات اقوام ایرانی تنها اقتصاد نیست و راه حلش هم توسعه اقتصادی نیست. اگر چه توسعه اقتصادی هم باید بدون تبعیض و برای همه باشد. اما مهم تر حفظ فرهنگ و میراث فرهنگی این اقوام است که باید مورد احترام قرار بگیرد.» و مراد خود را از میراث فرهنگی ، در چند سطر پایین تر ، زبان محلی و پوشش محلی تیره کرد می‌داند . از آنجا که او خواستار زندگی مدرن است ، آیا می‌توان از او پرسید  در کدام جامعه مدرن ، تشخص یک تیره با لباس محلی اش در میان تیره‌های دیگر یک ملت ، اهمیت تعیین‌کننده دارد ؟ به جز عرب‌ها ، چه کسی بر حفظ پوشش محلی خود در دیدارهای دیپلماتیک اصرار دارد ؟ اساسا تا کجا و تا چه زمان می‌توان این پوشش محلی را در هر جا به کار گرفت ؟ تا آنجا که من می‌دانم ، کسی نمی تواند کسی را از پوشیدن لباس محلی منع کند . در یک  جامعه مدرن – از آن نوع که جلالی‌زاده می‌خواهد – که  از فرهنگ محلی و ملی هم برخوردار است ، لباس محلی تنها در مناسبت‌های  ویژه و جشن‌های فرهنگی و ملی از سوی گروهی از مردم پوشیده می‌شود؛ مانند اسکاتلند، سوئیس، اتریش و دیگر نقاط جهان .اینکه جلالی‌زاده بر گویش محلی و پوشش تاکید می‌کند ، به این دلیل است که می‌خواهد تکه ای از این کشور را به رنگ و چهره ای دیگر دربیاورد تا زمینه جداکردن آن را فراهم کند .

جرس: شما در بخش قبلی گفته‌هایتان به اصلاح‌طلبان اشاره کردید و این که این جریان هم در اجرای رفع تبعیض‌ها ناکام ماند. با توجه به این که خود شما هم در مجلس ششم بودید و رابطه نزدیکی با اصلاح‌طلبان داشتید علت این ناکامی را در چه می‌بینید؟

جلالی‌زاده: این را بگویم که در دوره اصلاح طلبان خود آقای خاتمی و بسیاری از مدیرانش که به دنبال حل مساله و ایران برای همه ایرانیان بودند تلاش‌های خوبی صورت گرفت که دستاوردهایی هم داشت. به عنوان نمونه شما در این دوره هیچ تروری در سیستان و بلوچستان ‌نمی‌بینید. امنیت کامل تقریبا برقرار شده بود مردم هم منتظر تحقق این شعار‌ها بودند. وگرنه دلیلی ندارد که دست به اسلحه ببرند و جنگ راه بیاندازند. اما متاسفانه به خاطر برخوردهای احتیاط آمیزی که از سوی آقای خاتمی و بخشی از اصلاح طلبان شکل گرفت شاهد یک عقب نشینی در این حوزه بودیم. به عنوان مثال من خودم عضو هیات رئیسه موقت مجلس ششم بودم، نه این که عضویت در هیات رئیسه مهم باشد نه، به خاطر این که یک کار نمادین بود برای این که این پیام را به جامعه بدهند که ما می‌خواهیم این تبعیض‌ها را برداریم. وقت انتخاب هیات رئیسه دوستان مجلس گفتند که آقای وحید خراسانی تلفن کرده‌اند و گفته‌اند که اگر یک سنی در هیات رئیسه بالاتر از اهل تشیع بنشیند من فرمان عدم مشروعیت می‌دهم و کفن پوش با پای برهنه به خیابان می‌آیم. متاسفانه این تهدید از سوی دوستان اصلاح طلب بدون هیچ واکنشی برای توضیح این که این فرمان به استناد کدام آیه و حدیث نبوی صادر می‌شود پذیرفته شد. دوستان به من گفتند که به خاطر مصالح کشور این فرمان   را بپذیر. من تنها برای این که ثابت کنم که این حق من است به عنوان یک شهروند که رای مردم را دارد به عضویت هیات رئیسه درآید در انتخابات هیات رئیسه ماندم و رای خوبی هم آوردم اما عقب نشینی از همانجا شروع شده بود.

همانطور که می‌بینیم ، اعتبار و وجاهت قانونی تهدید یک مقام مذهبی در گرو مستندبودن آن به دستور دینی است ؛ یعنی اگر برای مخالفت یک مقام مذهبی که  پست و مسئولیت مستقیمی  در اداره یک دولت ندارد ، شاهدی مذهبی و دینی ارائه شد ، این مخالفت اعتبار می‌یابد . این ارزشداوری در میان هواداران جمهوری اسلامی پذیرفته است و از اعتبار کافی ، برخوردار. این، اما، با خواست جلالی‌زاده که خواهان «دستیابی به اصول زندگی مدرن» است ، جور درنمی آید.

جرس : به گمان شما این عقب نشینی‌ها به خاطر این بود که اصلاح طلبان اراده‌ای برای رفع تبعیض‌ها نداشتند یا اراده‌ای فراتر از اراده اصلاح طلبان و دولت و مجلس مانع پیشبرد این برنامه‌های اصلاح طلبانه شد؟

جلالی‌زاده : شخصیت آقای خاتمی و بعضی از اصلاح طلبان به جای خود این‌ها هم محترم و هم پیگیر بودند. اما متاسفانه باید بگویم که اراده جدی و قوی هم برای رفع این تبعیض‌ها وجود نداشت. و یا اگر هم بود عوامل اقتدارگرا و انحصارطلب خارج از دولت که غیر از خودشان برای هیچ فرد و گروهی شأن و منزلت قائل نیستند متصور نبودند که یک دولت و مجلسی در این کشور قانون اساسی را آن گونه که هست و عدالت و ایران برای همه ایرانیان را به اجرا بگذارد. برای همین از هیچ ت برای مانع ایجاد کردن کوتاهی نکردند و همین طور که گفتم دوستان اصلاح‌طلب هم بخشی به خاطر آن رسوبات مذهب ضدبشری عقب‌نشینی کردند.

در اینجا ارزیابی جلالی‌زاده از گنجایش‌های قانون اساسی جمهوری اسلامی  برای برآورده‌ساختن خواسته‌های او چنین است : «قانون اساسی را آن‌گونه که هست و عدالت  و ایران را برای همه ایرانیان را به اجرا بگذارد .» این جمله به این معنی است که عدالت و سهم‌دهی به همه ایرانیان بر اساس قانون اساسی ، کاری شدنی و ممکن است. بر اساس اصل اول ، حکومت ایران جمهوری اسلامی است؛ اصل دوم اصل‌های اعتقادی یک حکومت دینی را به نمایش می‌گذارد؛ در اصل سوم ، تامین آزادی‌های سیاسی و اجتماعی در حدود قانون و مشارکت سیاسی مردم در تعیین سرنوشت خود را مجاز می‌شمارد ؛ اصل بیستم ، همه افراد ملت را با رعایت موازین اسلام، از همه حقوق انسانی ، سیاسی، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی برخوردار می‌داند ؛ اصل بیست و چهارم ،  نشریات و مطبوعات را تا آنجا که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی نباشد ، آزاد می‌داند و اصل بیست و ششم چنین می‌گوید : «احزاب، جمعیت‌ها ، انجمن‌های سیاسی و صنفی و انجمن‌های اسلامی یا اقلیت‌های دینی شناخته شده آزادند ، مشروط به اینکه اصول استقلال ، آزادی ، وحدت ملی ، موازین اسلامی و اساس  جمهوری اسلامی را نقض نکنند . در واقع ، فعالیت و مشارکت  سیاسی  اشاره‌شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی تنها در چارچوب نظام سیاسی کنونی کشور ایران، که همان جمهوری اسلامی است ، مجاز است. آنچه «اصول زندگی مدرن» نامیده می‌شود و جلالی‌زاده به دنبال آن است، در این چارچوب جا نمی گیرد .

جرس : با این تفسیر که شما گفتید آیا می‌توان عدم همراهی اقلیت‌های قومی با جنبش سبز را به این ناکامی‌ها نسبت داد؟

در این  پرسش جریان سیاسی «جنبش سبز» عمده ترین و تنها جریان سیاسی کشور و نماینده همه ایرانیان دانسته شده است.  در اینجا سخنانی از چند تن از چهره‌های سیاسی وابسته به جنبش سبز را می‌آوریم تا دانسته شود، دیدگاه‌های آنان دربارۀ رابطۀ تیره‌های ایرانی با یکدیگر و جایگاه و نقش آنان در زندگی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران چیست؟

جلالی‌زاده: قطعا پیشینه اصلاح‌طلبی [= اصلاح‌طلبان] و وعده هایشان در میان مردم موثر بود. مردم بلوچستان دو دوره بیشترین رای را به آقای خاتمی دادند. با این که قانون شوراها به اجرا درآمد و شهرداران سنی سرکار آمدند اما یک استاندار اهل تسنن به کار گرفته نشد. چطور ممکن است که ما در همه این سالها یک فرماندار اهل سنت نداشته باشیم. مگر الان احمدی نژاد برای مدیرانش به حرف کسی گوش می‌کند یا اجازه می‌گیرد که آقای خاتمی اجازه می‌گرفت؟ آن هم با آن پشتوانه مردمی که دولت آقای خاتمی داشت. همین احتیاط‌ها و همین تن دادن به مصلحت‌ها باعث شد که مردم فاصله بگیرند و در انتخابات سال ۸۸ هم یک دوری میان آن‌ها و انتخابات و اصلاح طلبان به وجود آمد. وگر‌نه هر قوم و اقلیتی در ایران می‌داند که اصلاحات به نفع او است.

اینکه جلالی‌زاده ادعا می‌کند که «مردم» از انتخابات فاصله گرفتند و در انتخابات ۱۳۸۸ هم میان آنها و انتخابات و اصلاح طلبان دوری به وجود آمد ، این شبهه را پیش می‌آورد که شاید او «مردم» را «هویت طلبانی» می‌داند که در کردستان ، آذربایجان، بلوچستان و خوزستان به زمینه‌چینی برای تجزیه  کشور سرگرم‌اند. تا به امروز، نگارنده از این‌که «مردم  ایران» از این انتخابات فاصله گرفته باشند ، نشانه  و گزارشی نیافته است.

عباس عبدی، از مشاوران مهدی کروبی در این باره چنین می‌گوید:

برای من آقای موسوی یک اهمیت دیگری هم دارد و آن اینست که ایشان فارس نیست. آقای کروبی هم لر است. من خودم فارس هستم. ولی برای من خیلی مهمه رئیس جمهور فارس نباشد. چون تا به حال تمام رئیس جمهورها فارس بوده‌اند. آقای خامنه‌ای هم بیشتر مشهدی بودند و فارس محسوب می‌شوند. برای من این مسئله خیلی مهم است. و دلیلی ندارد از مناطقی محدود [!!؟!] تمام رئیس‌جمهورها انتخاب شوند. اگر چنین شود، معرف نوعی تبعیض است. چون به صورت احتمالی رخ دادن این پدیده [؟] احتمال بسیار اندکی دارد. [۱۱]

در پاسخ می‌گویم: ترکیب «قوم فارس» از ابداعات تاریخنگاران روسی است که به وسیله دست‌نشاندگان توده‌ای آنها به متن‌‌های سیاسی ایران معاصر راه یافته است. «پارس»ها یا «فارس»ها، تیره‌ای از آریاییان بودند که در جنوب ایران خانه داشتند و پس از همبستگی با دیگر تیره‌های آریایی همچون «ماد»ها و «پارت»ها و دیگر شاخه‌های آریایی، ملت ایران را پدید آوردند. گونۀ اروپایی شدۀ واژۀ «پارس» به گونه‌های «Persia» و «Perse» تا پیش از فرمانروایی رضاشاه پهلوی در اسناد رسمی، نام رسمی کشور ایران بود. دلیل هم این است که آبشخور آشنایی غرب با ایران، تاریخ جنگ‌های ایران با یونان بوده و پایتخت ایران که در آن دوران تخت جمشید بود، به یونانی «پرسپولیس» نامیده می‌شد؛ یعنی شهر و تختگاه پارس‌ها. در واقع، در نزد اروپاییان، واژۀ «پارس» یا «فارس» معادل واژۀ «ایران» بود. در دورۀ رضاشاه، نام «ایران» به طور رسمی برای نامیدن کشور در اسناد سیاسی به کار رفت. تاریخنگاران روسی در کتاب‌های خود همواره کوشیده‌اند منکر وجود ملت ایران شوند. در اردیبهشت ۱۳۸۸، مهدی کروبی در جمع دانشجویان دانشگاه تهران اعلام کرد:

در کابینۀ من همۀ اقوام ایرانی وزیر خواهند داشت. [۱۲]

پس از برگزاری دهمین انتخابات ریاست جمهوری، مهدی کروبی در دیدار با «ستاد پیگیری مطالبات آذربایجان» [!!؟!] در پاسخ به اینکه چه برنامه‌ای برای رسمی شدن زبان ترکی [!!؟] در حیطه‌هایی چون آموزش و پرورش، دانشگاه‌ها، رسانه‌های سراسری، دوایر و ادارات دولتی دارد، زبان ترکی را زبان اول و دوم اغلب استان‌های کشور می‌داند و قول تأسیس تلویزیون ترکی‌زبان و رسمیت‌یافتن دفاع قضایی [!!؟] به زبان‌های محلی را می‌دهد. [۱۳]

در پاسخ به مهدی کروبی باید گفت، آنچه او «اقوام ایرانی» می‌نامد، تیره‌های آریایی‌اند که با اتحاد خود ملت ایران را پدید آورد‌ه‌اند و تفاوت‌های ناچیز در آداب و رسوم، زبان و موسیقی آنان، چنان نیست که بتوان آن‌ها را «قوم» نامید. این تیره‌ها در همۀ دوره‌ها در ساختار قدرت حضور داشته‌اند. در دورۀ جمهوری اسلامی دستیابی به رهبری سیاسی، ریاست مجلس، سخنگویی دولت و… برای اعضای این تیره‌ها دور از دسترس نبوده است. اما در پاسخ اینکه زبان ترکی را زبان اول یا دوم «اغلب» استان‌های کشور می‌داند، باید گفت: زبان ترکی در سه یا چهار استان کشور گویشورانی دارد که ایرانی‌نژاد بودن آن‌ها نیازی به اثبات ندارد. رواج زبان ترکی در این استان‌ها پیامد دست‌اندازی‌های دولت‌های عثمانی و روسیه در دوران معاصر است. دیگر همین ایرانی‌نژادان ترکی‌زبان برای پیوند با دیگر بخش‌های ایران، زبان ملی «فارسی» را آموخته‌اند و با آن خدمت کرده‌اند. نکتۀ دیگر اینکه، زبان دستگاه قضایی در این کشور زیر تأثیر زبان عربی است و دست‌اندرکاران دستگاه قضایی احتمالاً تنها کسانی هستند که از آن سر در می‌آورند. آیا مهدی کروبی نمی‌داند، دفاع در دادگاه به زبان محلی نیاز به قاضی‌ای دارد که آن زبان محلی را به تمامی بداند؟ پیامد این حرف، تجزیه رسمی سرزمین‌های این کشور و جداکردن آنها از یکدیگر است؛ چرا که در این صورت یک قاضی خوزستانی نمی‌تواند در دادگستری تبریز کار کند و یک قاضی تبریزی در دادگستری اصفهان. آیا مهدی کروبی می‌داند که هیچیک از مردمان ایرانی‌نژاد در سرزمین‌های جداشده از ایران، نتوانستند زبان خود را نگاه دارند و ناگزیر از پذیرفتن اجباری زبان‌هایی چون روسی، انگلیسی، عربی و ترکی شدند؟

زهرا رهنورد دیدگاه خود را درباره تیره‌های ایرانی و پیوند آنان چنین بیان می‌کند:

او به «چندفرهنگی بودن ملت ایران» [!؟؟] اشاره کرد و آن را یک سعادت [؟] برای مردم دانست و گفت: «فرهنگ ایران تنها در فلات مرکزی [؟!!؟] متمرکز نشده و این به نفع افراد است، زیرا وقتی اقوام مختلف مانند عرب‌ها، کردها، ترک‌ها و گیلکی‌ها و… هر یک به نحوی به مردم‌سالاری دینی اعتقاد داشته باشند، تنوع فرهنگی یک کشور به فرصت تبدیل می‌شود و باید از آن استفاده کرد.» در ادامه «او از کشور سوئیس به عنوان یک الگوی موفق در این زمینه نام برد و گفت: این کشور که از سه قوم آلمانی، ایتالیایی و فرانسوی تشکیل شده توانسته است با وحدت این اقوام و با بهره‌مندی از یک اقتصاد قوی در کشور خود یکپارچگی ایجاد کند و از سلطه‌گری حکومت بکاهد. [۱۴]

آنچه در پاسخ زهرا رهنورد می‌توان گفت، این است: چندفرهنگی دانستن ملت ایران ادامۀ همان نگرش روسی است که می‌خواست رابطۀ تیره‌های ایرانی را چیزی جا بزند در ردیف رابطۀ مردمانی چون قرقیزها، ازبک‌ها، تاجیک‌ها، روس‌ها و ارمنی‌ها در اتحاد جماهیر شوروی. پیوندهای میان تیره‌های ایرانی دربرگیرندۀ رابطه‌ای بسیار ژرف است و به نسبت‌های موجود میان مردمان تشکیل‌دهندۀ کشورهایی مانند چین و روسیه شباهتی ندارد. دیگر اینکه مقایسه تیره‌های ایرانی که صاحبان این کشورند و قوم دانستن و مقایسۀ آن‌ها با قوم‌های تشکیل‌دهندۀ کشور سوئیس، قیاسی شگفت‌انگیز است. موسیقی تیره‌های ایرانی از خراسان تا خوزستان و از آذربایجان تا سیستان ویژگی‌هایی دارد که میان آن‌ها مشترک است و به سبب این ویژگی‌های مشترک، در فهرست نام موسیقی‌های جهان، چیزی وجود دارد که نام آن «موسیقی ایرانی» است. همچنین زبان‌ها و نیمزبان‌ها و گویش‌های تیره‌های ایرانی به سبب ویژگی‌های مشترک خود، یک خانوادۀ زبانی پدید آوردند که نام آن «خانوادۀ زبان‌های ایرانی» است. موسیقی ایرانی در پهنه‌ای از چین تا اسپانیا، بر موسیقی ملت‌های گوناگون اثر نهاده است. این موسیقی با برخورداری از گنجایش‌های هنری موسیقایی تیره‌های گوناگون ایرانی، و در سایۀ کوشش‌های سترگ موسیقیدانان ایرانی برای آفرینش آثار هنری، تا به امروز، در فهرست موسیقی‌های جهان باقی مانده است.

جرس: و همین دوری باعث شد که در اعتراضات به نتیجه انتخابات هم ما شاهد سکوت و عدم مشارکت هویت طلبان و قومیت‌ها در ایران باشیم؟

در این پرسش همچنان گفت‌و‌گوکننده به دنبال یافتن زمینه ای برای  اتحاد «هویت‌طلبان» زیر فرمان جلالی‌زاده با جریان موسوم به «جنبش سبز» است.

جلالی‌زاده : این که اقوام مشارکت نداشتند را قبول ندارم. شما همین حالا نگاه کنید خیلی از افرادی که بعد از انتخابات زندان رفته‌اند و یا قبل از انتخابات از اقوام و اقلیت‌ها هستند. منتها این که در مناطق قومی و اقلیت ‌نشین شاهد اعتراض نبودیم به خاطر آسیب پذیری بیشتر این مناطق است. هر چند این را هم ‌نمی‌توان نادیده گرفت که پیشینه اصلاحات در میان اقلیت‌ها نوعی دلسردی به وجود آورده بود  وگرنه باز هم تاکید می‌کنم که  وضعیت اقلیت‌ها در دولت‌های اصلاح طلب بهتر از وضع کنونی بوده است.

کاربرد واژه «اقلیت» در سخنان جلالی‌زاده که به  تیره‌های ایرانی اشاره دارد ، در جهت همان تفرقه‌افکنی در میان  صف‌های ملتی است که اجزای آن ، تیره‌های ایرانی در سراسر ایران هستند .

جرس:  با این حال شما ویراست دوم منشور جنبش سبز را در برآوردن مطالبات حقوق اقلیت‌های قومی و مذهبی در ایران چگونه می‌بینید؟

تغییراتی که در متن نخستین  منشور موسوم به «منشور جنبش سبز»  داده شده است، چنین است :

در مورد انحرافات، به جای «در سال‌های اخیر» آمده «به تدریج پس از انقلاب و به ویژه در سالیان اخیر.»

• عبارت «توسعه‌ی رابطه با تمام کشورهای جهان» افزوده شده.

• به جای «تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران» آمده «تحکیم وجه اخلاقی، بینش، و کنش پیروان همه‌ی ادیان توحیدی کشور.»

• عبارات «نظام عقلانیت توحیدی» و «خرد جمعی توحیدی» و «جنبش سبز جنبشی ایرانی- اسلامی است» حذف شده.

• عبارت «مقاومت جدی در برابر تبعیضات قومی، جنسیتی، طبقاتی، و مذهبی» افزوده شده.

• عبارت «توسل به روش‌های غیرخشونت‌آمیز به معنای تسلیم یا کرنش در برابر ظلم و یا سکوت در برابر آن نیست» افزوده شده.

• مشخصاً به «اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر» اشاره شده.

• به جای عبارت «گفت‌وگو میان نمایند‌گان گروه‌های مختلف فکری و سیاسی» آمده «گفت‌وگو میان نمایند‌گان گروه‌های مختلف فکری و سیاسی با یکدیگر و نیز با حاکمیت و با مردم.»

• عبارت «تأمین حقوق مادی کارگران، کشاورزان و کارکنان خدماتی» افزوده شده [۱۵].

جلالی‌زاده : منشور مکتوب خوبی است اما تا زمانی که به مرحله عمل درنیاید و جامه عمل نپوشاند ما ‌نمی‌توانیم به آن اعتماد کنیم و آن را فصل الخطاب مطالبات هویت طلبانه یا اقلیت‌ها بدانیم. اما این را باید در نظر داشته باشیم که هر اقدامی که در ایران صورت بگیرد باید مطالبات اقلیت‌ها و اقوام را در نظر داشته باشد. این اعتراض‌ها یک آتش زیر خاکستر است که با پوشاندن از بین ‌نمی‌رود و بهترین راه برای حکومت‌ها واقع‌بینی کامل دولت و قانونگذار برای پاسخگویی به این مطالبات است.

در پاسخ او به این پرسش، پیگیری فروکاستن جایگاه « ملت ایران» به «قوم» و «اقلیت» ادامه دارد. در سخنان او تهدیدی پنهان دیده می‌شود ؛ در آنجا که می‌گوید «اعتراض‌ها آتش زیر خاکستر است .»

جرس : یک مشکل که وجود دارد این است که خواست‌های هویت گرایانه معمولا به بهانه تجزیه‌طلبی تهدید امنیت ملی به شمار می‌آیند. به نظر شما این خواست‌های هویت طلبانه تهدید امنیت ملی هستند یا می‌توان از آن‌ها راهی برای امنیت پایدار گشود؟

در این پرسش، گردن‌نهادن به خواسته‌های «هویت‌طلبان» – از هر گونه و با هر نیت –  راهی برای دستیابی به «امنیت پایدار» شمرده شده است . گروه هایی که خود را پان ترک ، پان کرد ، پان بلوچ و پان عرب می‌نامند، آشکارا، از خواست خود برای تجزیه سیاسی و فرهنگی کشور سخن می‌گویند و خود را «هویت طلب» نیز می‌نامند؛ اما گفت‌و‌گوکننده محترم در این پرسش بدون کشیدن خط فاصلی میان کسانی که در چارچوب «دموکراسی ملی» خواسته‌های خود را پیگیری می‌کنند با کسانی که به نام «هویت طلب» ، روند تجزیه کشور را پیش می‌برند ، همه را «هویت طلب» می‌نامد .

جلالی‌زاده : این که هویت‌طلبی با تجزیه‌طلبی یکسان است یا به تجزیه‌طلبی می‌انجامد یک بحث کهنه‌ای است که الان طرفداری ندارد. جهان هم اکنون به سمت دنیای واحد می‌رود و مرزهای فرضی زمینی در حال از بین رفتن هستند. هم اکنون شما شاهد ملت‌ها و دولت‌های دموکرات مدافع حقوق انسانی از ملت‌های تحت ستم [؟؟؟!!] هستید. مثل اتفاقی که در لیبی و یا پیش از آن در کوزوو رخ داد [؟؟؟!!] حالا ما در کشوری زندگی می‌کنیم که شهروندان آن به خاطر هویت متفاوت و این که مثل ما  [ ؟؟] حرف ‌نمی‌زنند یا فکر ‌نمی‌کند از حقوق اساسی خود محروم شده اند. همه این‌ها به خاطر بی عدالتی هایی است که صورت گرفته و مسوولان باید از همه کسانی که حقشان به خاطر این تفا

امکان نظردهی برای این مطلب وجود ندارد.