۲۳ - مهر - ۱۳۹۱


 

پرسش: « وضعیت امروز ادبیات داستانی چگونه است؟ نسبت به گذشته، نویسندگان خوب و همین‌طور خوانندگان خوب، بیشتر شده‌اند یا کمتر؟ نویسندگان و کتاب‌خواندن، نسبت به چهل سال پیش که کارتان را شروع کردید چه تغییراتی کرده است؟ »

 پاسخ: « داستان‌نوشتن و داستان‌خواندن و کتاب‌خریدن، همیشه کارهایی بوده‌اند که حتی در بافرهنگ‌ترین جوامع، اقلیت بسیار کوچکی آنها را انجام داده‌اند. هرمان ملویل در گمنامی محض مرد. وقتی اف. اسکات فیتز جرالد مرد، کتاب‌هایش یا چاپ نمی‌شدند یا فروش نداشتند. پل بولز توانست زندگی کند و با تجربه مسایل فرهنگی- اجتماعی بنویسد؛ چون برای یک راهنمای مسافرتی مهم قدیمی مطلب می‌نوشت. گاهی در آمریکا نویسندگان ارج و قرب خاصی هم ندارند. چند سال پیش قرار بود در بوستون – شهر نویسنده‌ها و روشنفکرها- برای یک پل قشنگ و یک تونل خوش‌ریخت اسم انتخاب کنند. روی اولی اسم یک مددکار اجتماعی و فعال حقوق مدنی را گذاشتند که تازه مرحوم شده بود و روی آن یکی، اسم یک بازیکن بیس‌بال. این اتفاق در بیشتر شهرهای ایالات متحد آمریکا می‌افتد. دلیلش هم تا حدی بی‌فرهنگی ریشه‌دار و در ضمن، ترس جماعت کتاب‌نخوان از کتاب‌ها و به طور کلی از نویسنده‌هاست. نسبت به زمانی که من اولین کتابم را در دهه ۱۹۶۰ به چاپ رساندم، بسیاری از جنبه‌های نویسندگی تغییر کرده‌اند. کار نویسندگی بیشتر به یک جور کار گروهی کاسبی و فروشندگی تبدیل شده و به طور کلی، کمتر مطبوع است – اما روزگار من مثل سابق است. از رختخواب بیرون می‌آیم، وقت تلف می‌کنم، می‌نشینم پشت میز کارم، سعی می‌کنم چیزی بنویسم و … »

پرسش: « شما جهانگرد قهاری هستید. فرهنگ ادبیات در خارج از آمریکای شمالی چگونه است؟ چه تفاوت‌های جغرافیایی‌ای مشاهده می‌کنید و چه تغییراتی در طول زمان اتفاق افتاده است؟ »

پاسخ: « در سال‌های ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۹ که در انگلستان زندگی می‌کردم، زندگی ادبی در آنجا به کل متفاوت بود؛ چون پول عامل مهمی نبود- کسی درآمد زیادی نداشت، مگر از میزان فروش کتاب‌هایش در ایالات متحد آمریکا و پول‌های بادآورده گاه و بی‌گاه. خیلی‌هامان برای مجلاتی که دستمزد کمی می‌دادند، معرفی کتاب یا مقاله می‌نوشتیم. کریستوفر هیچنز، جاناتان ریبن، مارتین آمیس، ایان مک‌ایوان، جولیان بارنز و من – که همگی امروز پردرآمد هستیم- نویسندگان ثابت مجله « نیو استیسمن » بودیم. به نظرم، ژاپن، آلمان و هند نویسندگان و خوانندگان و خریداران کتاب جدی‌ای دارند؛ اما هلند به اعتقاد من مستحکم‌ترین فرهنگ ادبی دنیا را دارد . »

پرسش: « ظهور کتاب‌های الکترونیکی [چه آینده ای] برای کتابخوانی در پی دارد؟»

پاسخ: « حروف چاپی متحرک به نظر راهبان  –  که شارحان و تکثیرکنندگان متون بودند – جادویی می‌آمدند. در همین مسیر، بدون شک کتاب‌های الکترونیکی به نظرم جادویی هستند. من نوشتن را در دهه ۱۹۴۰ شروع کردم، آن موقع به مدرسه ابتدایی واشنگتن در مدفورد ماساچوست می‌رفتم و برای نوشتن از قلم و دوات استفاده می‌کردم. پس همه جور فناوری‌ای را در زندگی‌ام دیده‌ام. فکر نمی‌کنم مردم بیش از گذشته داستان بخوانند (همان‌طور که گفتم این علاقه اقلیتی از مردم است) اما چیزی که قطعاً تباه شده است، کیفیت مادی یک کتاب است: آن شکلی که یک نفر با خواندن یک کتاب آن را مال خودش می‌کند (یادداشت‌نوشتن داخل کتاب، تا کردن گوشه های صفحه‌ها، قهوه ریختن روی آن) و با آن به عنوان یک شیء و گاهی یک شیء مقدس، زندگی می‌کند. نوشتن، یکی از هنرهای تجسمی است. به همین خاطر است که من هنوز پیشنویس اول را با دست می‌نویسم. نمی‌توانم پیشگویی کنم که عادات مطالعه چه تغییراتی خواهند کرد؛ اما می‌توانم بگویم مهم‌ترین چیزی که از دست می‌رود، آرشیو کاغذی است – انبوه دستنوشته‌ها، نامه‌ها و دفترچه‌ها دیگر در زندگی نویسنده وجود نخواهند داشت و جایشان را دسته‌های کوچکی از دیسک‌ها می‌گیرند. شیرینی‌های پلاستیکی کوچکی که زمانی نمونه‌های عالی خطاطی بودند.»

پرسش: « حرکت به سوی دستگاه‌های کتابخوانی الکترونیکی، دسترسی به داستان‌های خوب را افزایش می‌دهد یا کاهش؟ »

پاسخ: « به شدت افزایش می‌دهد. کاملاً مطمئنم. اما کتابخانه‌های مجانی هم پر از کتاب‌هایی هستند که کسی نمی‌خواندشان. »

پرسش: « به تازگی یک تور معرفی کتاب را تمام کرده‌اید؛ آیا احساس کردید که خواندگان کتاب‌های الکترونیکی شیوه‌های متفاوت مطالعه دارند و به شکلی روی خوانندگان یا مخاطبان بالقوه‌تان اثر می‌گذارند؟ »

پاسخ: « دوست داشتم بتوانم به آنها بگویم همه می‌توانند کتاب‌هایم یا داستان کوتاهم را در آتلانتیک روی کیندل‌هایشان دانلود کنند: «دوست دارید کار من را بخوانید؟ وارد سیستم شوید و دانلود کنید.». دوست داشتم هیچ بهانه‌ای برایشان باقی نگذارم. کتاب‌نخوان‌ها پر از بهانه‌های احمقانه هستند. »

پرسش: « شما خودتان را بیشتر رمان‌نویس می‌دانید یا سفرنامه‌نویس، یا روزنامه‌نگار یا هیچیک از اینها؟ الان روی چه چیزی کار می‌کنید؟»

پاسخ: «من داستان‌نویسی هستم که عاشق سفرکردن است و موفق شده سفر را به یک فرم روایی تبدیل کند. در حال حاضر – با دست راستم – دارم یک رمان می‌نویسم. با دست چپم هم مشغول گردآوری گزیده‌هایی از کتاب‌هایی هستم که مرا سر ذوق آورده‌اند. »

پرسش: « در کارهای شما، شاید به ناحق، نگاه مردم‌گریزانه به جهان مورد توجه قرار گرفته است. در عین حال در مصاحبه‌ای که اخیر با رادیوی سراسری داشتید، گفتید که راز اصلی یک جهانگرد موفق‌بودن، مودب‌بودن است. مردم‌گریزی‌تان را  – اگر این یک توصیف درست باشد – چگونه با رفتار مودبانه سازگار می‌کنید؟ »

پاسخ: « احتمالاً من آدم غیرعادی‌ای باشم. همان‌طور که بیشتر نویسندگان هستند، اما نه مردم‌گریز. من این نگاه را دارم که شما زندگی‌تان را وقتی بهتر پشت سر می‌گذارید که بفهمید بیشتر مردم اوضاعشان از شما خراب‌تر است و زندگی‌های واقعاً سخت و مشکلات تقریباً غیرقابل‌تصوری دارند. »

برگرفته از : هفته‌نامه « کتاب هفته »، شماره ۳۱۰، شنبه ۵ آذرماه ۱۳۹۰، ص۱۱.

نظر شما