پرسش : « مردم ایران از نظر پارامترهای آنتروپولوژی فیزیکی در چه گروه نژادیای قرار میگیرند؟ »
پاسخ : « اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران از نظر پارامترهای آنتروپولوژی فیزیکی، یعنی گروه خونی، موی بدن، شکل جمجمه و مدل برش چشم، به نژاد قفقازی تعلق دارند که خود به سه گروه شمالی، آلپی و مدیترانهای تقسیم میشود. بیشتر مردم ایران جزء گروه آلپی یا کلهگرد قرار میگیرند. گروه آلپی نیز خود از دو زیرگروه آرمنوئید (Armenoid) و ایرانوئید (Iranoid) تشکیل میشود. ویژگیهای نژادی آرمنوئید، بین مردم جنوب قفقاز بهویژه در میان ارمنیها دیده میشود و اصلا بههمیندلیل است که این گروه نژادی را آرمنوئید مینامند. مازندرانیها، آذریها، گیلکها و بخشی از اهالی خراسان، بیشتر آرمنوئید و ساکنان مناطق مرکزی، شمال غربی، شرق و جنوب ایران بیشتر خصوصیات نژادی ایرانوئید را نشان میدهند. بخش کوچکی از جمعیت ایران نیز مغولوئید (Mongoloid) و سیاهپوست (Negritos) هستند. ویژگیهای نژادی مغولوئید فقط در بین هزارهها و ترکمنها دیده میشود. براهوییها و ساکنان خلیجفارس نیز به گروه سیاهپوستان تعلق دارند. بافت نژادی کشور ایران در این سه هزار سال، یعنی پیش از ورود آریاییها به فلات ایران، تغییر چندانی نکرده است. فقط مغولوئیدها هستند که در دورۀ بعد از اسلام به ایران وارد شدهاند. »
پرسش : « خاورشناس شهیر روس، ولادیمیر مینورسکی کردها را از اعقاب مادها دانسته که همراه فارسها و پارتها به داخل فلات ایران مهاجرت کردهاند و نظریۀ «منشأ مادی کردها» مدتهاست از سوی پژوهشگران ایرانی پذیرفته شده است. نظر شما به عنوان یک قومشناس دراینباره چیست؟ »
پاسخ : « کردها همانقدر با مادها ارتباط و پیوستگی دارند که تالشها، گیلکها، مازندرانیها، سیوندیها، ابیانهایها و ساکنان جاسب و کلا همۀ اقوامی که امروز به زبانهای شمال غربی صحبت میکنند، نه کمتر و نه بیشتر . کمااینکه کلمۀ «کرد» به عنوان یک قومنام (ethnonym) از قرن ۱۲- ۱۳ میلادی به وجود آمده و قبل از آن «کرد» به معنی «دامدار و چوپان» بوده است. البته حاملان گویشهای کردی از اواخر دورۀ اشکانی وجود داشتهاند ولی آنها را به عنوان قومی به نام «کرد» نمیشناختهاند و فقط از نظر زبانی قابل تفکیک بودهاند . »
پرسش : « یعنی واژۀ «کرد» در متون حقوقی زبان پهلوی نیز بار قومیتی نداشته است ؟ »
پاسخ : « خیر! در متون حقوقی و در کارنامۀ اردشیر بابکان، «کرد» به معنی «دامدار، کوچرو و چوپان» است که در شاهنامه هم اتفاقا به همین معنی آمده است. این واژه هنوز هم در گویشهای جنوب دریای خزر به معنی «شبان گوسفند» – در مقابل «گالش» به معنی «شبان گاو»- به کار میرود. نسبت کردها با کردوخها نیز پایه و اساس علمی ندارد. درضمن بگویم ، خود مینورسکی هم که در ابتدا چنین نظری ابراز کرده، در نوشتههای بعدی خود از این نظریه عدول کرده است .
باز هم تأکید میکنم ،در ایران پیش از اسلام دو قوم بزرگ وجود داشته است با نامهای شرطی ماد و فارس، هر گروه قومی که امروز در ایران وجود دارد از این دو به وجود آمدهاند . »
در گسترۀ ایران امروزی هیچگاه annexation یا الحاق سرزمینهای اقوام دیگر اتفاق نیفتاده است، یعنی هیچ گروهی امروز در ایران نمیتواند ادعا کند حکومت مرکزی ایران سرزمین آنها را تسخیر کرده و به ایران الحاق گردانده است.
چنان که گفتم ، در ایران دو نژاد وجود دارد : یکی نژاد ایرانی و دیگری ترک، که تنها نمایندۀ آنها در ایران ترکمنها هستند. حتی قشقاییها را هم که تا حدی ریشۀ ترکی دارند، نمیتوان ترک به شمار آورد، زیرا در بسیاری از موارد هم از نظر آنتروپولوژی و هم از لحاظ فرهنگی، شاخصهای ایرانی به دست آوردهاند و در میهنپرستی و پایبندی به مصالح کشور ایران نیز همواره پیشتاز بودهاند. در خراسان هم حدود ۶۰ هزار عرب بودهاند که اکنون همگون شده و فارسیزبانند. مردم آذربایجان هم هرچند به ترکی تکلم میکنند، اما از نژاد اصیل ایرانی و از اخلاف آذریهای باستان هستند که به گروه «ماد» تعلق دارند. البته در کنفدراسیون شاهسون گروههای کوچکی از اقوام ترکنژاد وجود دارند. اصلا گفتمان «قومیت» در ایران پایه ندارد و محصول القائات خارجی است . »
پرسش : « پس قومی به نام «کرد» از چه زمانی شکل گرفته و خاستگاه آن به کجا بازمیگردد ؟ »
پاسخ : « اصولا خاستگاه گویشوران کردی و گسترهای که این زبان در آنجا شکل گرفته، بنابر دادههای زبانی، مناطق مرکزی ایران است. بعدها و بهویژه در سدههای نخستین هزارۀ دوم بعد از میلاد کوچ این مردم به شمال شروع شده است .
دربارۀ خاستگاه نژادی کردها، من در مقالهای با عنوان «Prolegomena to the study of the Kurds» که در مجلۀ ایران و قفقاز ( Iran and the Caucasus ) چاپ شده است ، بهتفصیل سخن گفته و خوانندگان را برای آگاهی بیشتر دراینباره به مقالۀ مزبور ارجاع میدهم . »
پرسش : « بنابراین بهتر نیست در تحقیقات علمی ایران را به گروههای زبانی- مذهبی تقسیم کنیم نه گروههای قومی ؟ »
پاسخ : « به نظر بنده اصطلاح «خردهفرهنگ » گویاتر و مناسبتر است، مثلا خردهفرهنگ آذربایجان، خردهفرهنگ فارس یا خوزستان و…، هرچند بعضی از فعالان فرهنگی ایران این اصطلاح را توهینآمیز تلقی میکنند. صفت «خرده» در این اصطلاح اصلا جنبۀ تحقیرآمیز ندارد، بلکه مبیّن محلی و منطقهایبودن این فرهنگ است. بنابراین ما میتوانیم این اصطلاح را به «فرهنگ بومی» یا محلی اصلاح کنیم . من فکر میکنم این جنبۀ توهینآمیز ممکن است در ذهن کسانی شکل بگیرد که از بیرون به مسئله نگاه میکنند نه از درون ؛ و فرهنگ بومی خود را در تقابل با «فرهنگ ملی» میبینند، یعنی خود را عضو خانواده نمیپندارند. نکتۀ مهم دیگر اینکه ، چنانکه در بالا اشاره کردم، دو اصطلاح «اقلیت» و «اکثریت» در ایران اصلا معنا ندارد. اقلیت و اکثریت در ایران فقط مرتبط با مسائل دینی است که مثلا مسیحیان اقلیت هستند و مسلمانان اکثریت ؛ و درواقع فقط غیرمسلمانان را میتوان اقلیت به معنای مذهبی آن به شمار آورد. حتی در رابطه با سنی و شیعه این اصطلاحات مصداق ندارد؛ فقط میتوانیم بگوییم اقلیت مسیحی، یهودی، مندایی و زرتشتی. لبّ مطلب آنکه وجود گروههای قومی در ایران پدیدهای است مجازی و بسیار شرطی؛ فقط گروههای زبانی یا به عبارت بهتر خردهفرهنگها یا فرهنگهای بومی مختلف در ایران وجود دارند و ما با گوناگونی زبانها و گویشها در این کشور مواجه هستیم . »
پرسش : «به نظر شما، چطور میتوان از بهوجودآمدن هویتهای قومی کاذب جلوگیری کرد ؟ »
پاسخ : « با یک اصطلاح یا با یک نام میتوان روی روندهای سیاسی تأثیر گذاشت. اصولا اصطلاحات یا ترمینها از جمله قومنامها خود یک مقولۀ سیاسی هستند و از طرف محافل ذینفع با هدف خاصی استفاده میشوند و اهرم مهمی در سیاستگذاری به شمار میآیند. با استفاده از یک اصطلاح میتوان هویت کاذب به وجود آورد، میتوان تشنج به وجود آورد یا تشنجزدایی کرد… مثلا وقتی ساکنان آذربایجان را – که در اصالت ایرانی آنها هیچ شکوتردیدی وجود ندارد – ترک بنامیم، رفتهرفته در آنها هویت ترکی به وجود میآید. البته من میدانم واژۀ ترک در ایران بار نژادی ندارد و فقط برای اشاره به زبان به کار میرود، ولی بههرحال اگر در استفاده از واژۀ ترک حساسیت لازم به خرج داده نشود، خواهناخواه مردم آذربایجان با هویت ترکی و به تبع آن با ترکیه، جمهوری باکو یا با جمهوریهای ترکزبان آسیای مرکزی پیوند داده شده و از ایران طرد میشوند که این وضع، درنهایت موجب بهوجودآمدن قومی علیحده در ایران خواهد شد. این مسئله به هیچوجه گناه مردم نیست، چطور میشود آنها را ترک نامید و بعد انتظار داشت گرایشهای ترکی نداشته باشند و از تأثیرات مخرب پانترکیسم مصون بمانند ؟!
مردم خطۀ شریف آذربایجان را فقط باید «آذری» یا «آذربایجانی» نامید؛ مانند کاشی یا کاشانی، تهرانی، خراسانی، یزدی و… . درعینحال باید توجه داشت برای نامیدن مردم ترکزبان شمال ارس، یعنی ساکنان جمهوری باکو به هیچوجه نباید از واژههای آذری یا آذربایجانی استفاده کرد؛ زیرا آن منطقه هرگز آذربایجان نبوده، بلکه «اران» نام داشته است و مردم این منطقه نیز هرچند ترکزباناند ولی با مردم آذربایجان ایران علائق تکوینی ندارند و از نظر فرهنگی کاملا جدا هستند. اصلا بهوجودآوردن جمهوریای به نام آذربایجان به این نیت بوده است که در آینده، آذربایجان ایران را به این جمهوری همنام ملحق کنند. دراینباره، دانشمندانی که خود برخاسته از خطۀ آذربایجان هستند ، تحقیقات ارزشمندی انجام دادهاند، از جمله : احمد کسرویتبریزی، سیدحسن تقیزاده، محمدامین ریاحی، یحیی ذکاء، عبدالعلی کارنگ، عباس زریابخویی و… . استاد مرحوم عنایتالله رضا هم در این زمینه تحقیقات مبسوطی کرده و کتابها و مقالات متعددی به چاپ رسانده است .
گاهی وقتی از جنگ آذریها و ارمنی ها صحبت میشود، خلط مبحث میشود و مردم ناخودآگاه تصور میکنند منظور آذربایجان ایران است، درصورتیکه ارمنی ها از ساکنان بومی آذربایجان بوده و همواره زندگی مسالمتآمیزی در کنار مسلمانان این دیار داشتهاند. بنابراین باید روند نامگذاری را تحت کنترل درآورد و به رسانههای گروهی ابلاغ کرد از بهکاربردن اصطلاحات کاذب و نامهایی که پشتوانۀ تاریخی ندارند و موجب بهوجودآوردن هویت کاذب میشوند، پرهیز کنند. معتقدم دولت باید نامگذاریهای جغرافیایی و تاریخی را تحت کنترل شدید درآورد. اصولا نامهای تاریخی، قومی و نژادی به منزلۀ کورهراهی است که دشمنان سعی میکنند به وسیلۀ آن در هر دژ مستحکمی نفوذ کنند .
البته بعضی از سیاستمداران ایرانی هم سالها پیش دربارۀ دخالتهای خارجی و هویتسازیهای کاذب هشدار دادهاند؛ از جمله محمدعلی فروغی در جایی گفته است: «تخم لق کردستان مستقل را هم انگلیسها در دهن اکراد شکستهاند و خاطر دولت ترکیه را از این جهت متزلزل ساختهاند و البته ما هم باید مثل آنها متزلزل باشیم …
بله ! اصولا تجزیۀ کشورها یکی از خویشکاریهای امپریالیسم جهانی است؛ بهویژه بریتانیاییها در این زمینه تبحر خاصی دارند و میتوانند یک منطقۀ کاملا یکپارچه را در چند سال تجزیه کنند، نمونۀ بارز آن هندوستان است یا کشور یوگسلاوی. همۀ مردم یوگسلاوی یک قوم هستند؛ قوم اسلاو. زبان و فرهنگ و فولکلور و همۀ فاکتورهای قومی آنها یکی است. در دورۀ کمونیستی و در زمان حکومت تیتو، وی سعی میکرد تفاوتهای دینی خردهفرهنگهای یوگسلاوی را – ارتدوکس، کاتولیک و مسلمان، که این مسلمانان هم بیشتر پیرو فرقۀ بکتاشیه هستند – کمرنگ کند و میگفت مردم یوگسلاوی یک قوم هستند، همه به یک زبان صحبت میکنند و از نظر آنتروپولوژی تفاوتی ندارند. ولی غرب آمد و این اختلافات را پررنگ کرد و هویتهای مختلفی به وجود آورد. مثلا میگویند بوسنیاییها، مگر بوسنیاییها قومند ؟! یا میگویند زبان بوسنیایی، در حالی که زبانی به نام بوسنیایی وجود ندارد و این زبان همان زبان «صربی» یا «صرب و کرواتی» است. حالا همین مدل هم ممکن است در ایران پیاده شود. بنابراین دولتمردان و سیاستگذاران ایرانی باید به این موضوع توجه خاصی داشته باشند. متأسفانه ، چنانکه من به عنوان یک ناظر خارجی میبینم، در رقابتهای انتخاباتی برخی نامزدها سعی میکنند با مطرحکردن مسائل قومی آرای بیشتری به دست آورند، ولی این مقوله، بسیار حساس است و نباید از آن برای کسب آرای مردم بهرهبرداری کرد.
اجازه دهید دراینباره خاطرهای نقل کنم : من حدودا ۱۵ سال پیش، در سفری به اردبیل، روزی به بقعۀ شیخ صفیالدیناردبیلی – که در آن زمان هنوز مرمت نشده بود- رفته بودم. در آنجا دیدم گروهی از دانشآموزان یک دبستان که گویا کلاس دوم یا سوم ابتدایی بودند به همراه خانمی که معلمشان بود به بقعۀ شیخصفی آمدهاند. من با یکی از بچهها شروع به صحبت کردم و فهمیدم زبان فارسی را بسیار خوب میداند. معلم که متوجه این موضوع شده بود، جلو آمد و پرسید چرا با بچه صحبت میکنید ؟ من گفتم میخواستم ببینم زبان فارسی را میداند یا نه ؟ آن خانم برافروخته شد و پاسخ داد: زبان فارسی زبان مادریاش است، چطور ممکن است نداند؟! و این برای من بسیار خوشحالکننده بود. بله ! در آن زمان نهچندان دور، از دید من به عنوان یک پژوهشگر خارجی، وضع اینگونه بود ولی امروز متأسفانه، گفتمانهای تفرقهافکنی در سطح جامعه ایران به چشم میخورد که ممکن است عاقبت خوبی نداشته باشد.»
پرسش : «سؤالی که تا اینجای بحث برای من پیش آمده این است که دلیل نگرانی و دغدغۀ خاطر شما به عنوان یک دانشمند و پژوهشگر خارجی در باب مسائل ایران چیست ؟ آیا این نگرانیها ناشی از این نیست که تمامیت ارضی ایران برای منافع ملی جمهوری ارمنستان نیز مهم است ؟ »
پاسخ : « سؤال جالبی است ! بله، تمامیت ارضی ایران برای منافع جمهوری ارمنستان مهم است، کسی نمیتواند منکر اهمیت این موضوع شود. ولی بنده از منظر دیگری به مسئله نگاه میکنم؛ اولا، ایران و کشورهای اطراف حیطۀ مطالعاتی بنده است و ثانیا من ارمنیها و فرهنگ ارمنی را جزئی از فرهنگ بزرگ هندوایرانی میدانم و معتقدم ارمنیها هم در شکلگیری فرهنگ ایرانی سهیم هستند. بنابراین نمیتوانم منافع ملی ارمنستان را از منافع ملی ایران جدا کنم . به عبارت دیگر، ایراندوستی بنده جنبۀ بنیادین و فلسفی دارد و نه مقطعی . ما میدانیم حتی از دورۀ هخامنشی نیز ارمنیان برای حفظ تمامیت و استحکام ایران کوشیدهاند . در زمان انقلاب مشروطه و غائلۀ پیشهوری نیز ارمنیانی مانند اردشیر آوانسیان که عضو حزب توده بودند، بر خلاف پیشهوری بینش دیگری داشتند و همواره بر تمامیت ارضی ایران تأکید میکردند .
نکتۀ دیگر آنکه، هر ملتی عناصر میهنپرستی یا «پاتریوتیسم» خاص خود را دارد. مثلا در میان وطنپرستان روس، ایجاد امپراتوری و یگانگی قوم اسلاو و کلیسای ارتدوکس روس از جایگاه ویژهای برخوردار است، اینها از عناصر مهم جهانبینی وطنپرستان روس است . ولی در میان ارمنی ها یکی از عناصر مهم میهنپرستی ایرانگرایی است. شما نمیتوانید یک وطنپرست ارمنی را که عرق ملی دارد پیدا کنید که مثلا بگوید ما نباید با ایران رابطه داشته باشیم. حتی ممکن است این فرد به روسها نگاه حسنهای نداشته باشد، ولی مطمئنا کشور ایران برایش مهم است. باور کنید این مسئله اصلا ربطی به مسائل ژئواستراتژیک ندارد و باید ریشۀ آن را در تاریخ جست .
از همه مهمتر اینکه، ایران یک پدیده فراملی، فرامنطقهای و جهانی است. فرهنگ ایرانی بخشی از میراث بشری است و همانقدر که برای خود ملت ایران اهمیت دارد ، برای مردم جهان نیز مهم است. خدشهدارشدن تمدن ایرانی خدشهدارشدن بخشی از میراث بشری است. کمتر کشوری پیدا میشود که چنین جایگاهی در جهان داشته باشد. اگر ایران شکل کنونی خود را از دست دهد، بشریت بخشی از میراث خود را گم میکند. حفظ فرهنگ ایران حفظ میراث بشری است؛ ایرانگرایی مترادف با مرام و معرفت و بزرگمنشی است.
کشورهایی مانند ایران و روم که چنین جایگاهی در تمدن بشری داشتهاند، در طول تاریخ کم بودهاند. البته در سدههای اخیر روسیه نیز سعی کرده است جایگاه خود را از نظر فرهنگی به همین درجه در جهان ارتقا دهد. من خود دیدهام افرادی که تاتار یا ازبک هستند، ارتدوکس شدهاند و خود را روس معرفی میکنند، نه اینکه طرفدار قوم روس باشند، بلکه خواهان فرهنگ و تمدنی هستند که نقش پررنگتری در میراث بشری دارد. روسیه این جنبه را در ۲۰۰، ۳۰۰ سال اخیر به خود گرفته است، ولی ایران سه هزار سال است که چنین جایگاهی دارد. در جهان امروز اگر آمریکا به شکل فعلی وجود داشته باشد یا نه، چیزی از میراث بشری از دست نمیرود.
البته اروپا در کل پدیدۀ دیگری است و مانند ایران یک قطب فرهنگی و تمدنی است. اگر اروپا نیز در کلیت آن دچار معضل شود، ضربهای به میراث بشری و فاجعه بزرگی برای تمدن انسانی خواهد بود که متأسفانه، این اتفاق در حال رویدادن است و من از این بابت بسیار نگرانم . اگر راستش را بخواهید، من در جهان کنونی دو قطب بزرگ تمدنی میبینم : یکی ایران و دیگری اروپا، خدشهدارشدن هریک از اینها ضربۀ بزرگی بر پیکرۀ بشریت وارد میآورد. همۀ دستاوردهای بشری از علم گرفته تا فلسفه، محصول اروپاست و فرهنگ انسانی، امروز بر پایۀ میراث فرهنگی اروپا استوار است . »
پرسش : « حال بپردازیم به مسئلۀ « زبان مادری » . به نظر شما «آموزش زبان مادری» در ایران با چه موانع و مشکلاتی روبهروست و آیا در حال حاضر این امر امکانپذیر است ؟ »
پاسخ : « دربارۀ «آموزش زبان مادری در کنار زبان معیار» باید همۀ جوانب را در نظر گرفت. چطور باید این زبانها را در مدرسه تدریس کرد ؟ براساس کدام گونه باید برای این زبانها کتاب درسی تدوین شود؟ و از کجا باید معلمانی برای تدریس این زبانها پیدا کرد؟ برخی گمان میکنند سمنانی، سیوندی، حتی گیلکی و مازنی لهجهاند و کردی و بلوچی زبان هستند، در صورتی که سیوندی، سمنانی یا مازنی تفاوت بیشتری با زبان فارسی دارند تا کردی . کردی مهاباد و کرمانشاه به فارسی نزدیکترند تا زبانهای فوق. بنابراین با همان معیارهایی که ما کردی را زبان به شمار میآوریم، گزی یا ابیانهای هم زبانند نه گویش . کردی را در مدارس بر اساس کدام گونه باید تدریس کرد؟ گویش مهابادی، کرمانشاهی، بیجاری یا خراسانی؟ آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی یک فانتزی است. ترکی آذربایجانی هم چنین وضعیتی دارد . »
پرسش : « بنابراین شما با آموزش این زبانها مخالف نیستید؛ ولی معتقدید چنین چیزی عملی نیست و فقط یک رؤیاپردازی است . »
پاسخ : « بله، رؤیاپردازی است ! البته برخی از بازگوکردن مسئلۀ تدریس زبان مادری در مدرسه نیت بدی در سر ندارند، ولی از موانع و مشکلاتی که در سر راه وجود دارد، بیخبر هستند . »
پرسش : « قبل از اینکه به این بحث ادامه دهیم، خواهش میکنم توضیح دهید تعریف شما از «زبان مادری» چیست ؟ چون عدم شفافیت در بهکاربردن این اصطلاح، ممکن است سبب برخی سوءبرداشتها شود . »
پاسخ : « خدمت شما باید عرض کنم، تعریف مقولهای به نام «زبان مادری» بسیار دشوار است. در حال حاضر شاید بیش از ۱۰، ۱۵ تعریف از این پنداره وجود داشته باشد. من احساس میکنم چیزی که به پندارۀ «زبان مادری» جنبۀ احساسی داده است، وجود لفظ «مادر» در این اصطلاح است . ابداع اصطلاح زبان مادری یا به آلمانی Muttersprache، به اوایل قرن نوزدهم میلادی بازمیگردد؛ یعنی زمانیکه مکتب فیلولوژی تطبیقی- تاریخی هندواروپایی در حال شکلگیری بود و مفهومی که بنیانگذاران این مکتب از اصطلاح زبان مادری اراده میکردند، بیشتر جنبۀ رمانتیک داشت. البته بعضی نیز میگویند این اصطلاح را روحانیون کلیسای کاتولیک به وجود آوردهاند، زیرا با وجود اینکه مراسم مذهبی کلیسای کاتولیک به زبان لاتین بود، ولی وقتی روحانیون مردم را موعظه میکردند به زبانهای بومی سخن میگفتند تا راحتتر بتوانند آنها را به کاتولیسیسم دعوت کنند .
زبان مادری را زبان اصلی، زبان اول یا زبان بومی نیز مینامند. همۀ اینها نامهایی است که به مفهومی به نام زبان مادری اطلاق میشود. بنابراین ابتدا باید ببینیم این اصطلاح چه مفهومی را میرساند یا چه پدیدهای را توصیف میکند ؟ برای مثال، وقتی یک زن ایرانی در آلمان با یک آلمانی ازدواج میکند، درست است که فرزند آنها زبان فارسی را خواهد آموخت ولی به دلیل آنکه در آلمان زندگی میکنند، زبان آلمانی به زبان اول آن کودک تبدیل خواهد شد، بنابراین ما دیگر نمیتوانیم بگوییم زبان فارسی زبان مادری این کودک است، اگرچه در معنای عام زبان مادری او فارسی است. بنابراین مفهوم زبان مادری درواقع فقط به مادر مربوط نمیشود. نویسندۀ معروف آمریکایی، جی.آر.آر. تالکین، برای مفهومی به نام زبان مادری اصطلاح جالبی ابداع کرده، وی زبانی را که مادر با کودک صحبت میکند «زبان گهواره» نامیده است. در حال حاضر حس میکنم برداشت برخی مردم ایران از زبان مادری همین زبان گهواره است. در اینجا باید بهصراحت بگویم، زبان اول همۀ ایرانیان فارسی است و آن زبانی که آنها با آن در خانه سخن میگویند ، در واقع زبان گهواره است و با زبان گهواره نمیتوان در مدرسه تحصیل کرد. آموزش در مدرسه و دانشگاهها باید حتما به زبان اول یا زبان اصلی باشد .
اصولا از هر اصطلاحی یک تعریف عینی وجود دارد و یک تعریف ذهنی یا حتی عامیانه (vulgar). برخی زبان مادری را به معنای تحتاللفظی آن میفهمند . اگر تعریف ما از زبان مادری اینگونه باشد ، باید بگوییم در ایران هر دهکدهای زبان مادری خودش را دارد. مثلا در مناطق کردنشین ایران قومی به نام گوران وجود دارد که بین مریوان تا گوران کرند ساکن هستند، یعنی از استان کردستان تا کرمانشاه و گروهی از آنها هم در عراق زندگی میکنند . همانطور که میدانید گورانها کرد نیستند و به گروههای مختلف مانند اورامانها، باجلانها و ساکنان دهکده کندوله و … تقسیم میشوند و هر کدام گویش خاص خود را دارند و جمعیت آنها نیز چیزی حدود یک میلیون نفر است. حال بفرمایید اینها باید کدام گویش را در مدرسه بیاموزند ؟ بهعلاوه زبان هر روستایی با روستاهای دیگر اختلافات محسوس دارد. این حالت دربارۀ گویشهای کردی نیز صادق است .
از طرفی ، طبق همان معیارهایی که کردی «زبان» محسوب میشود ، گویشهای خور یا گز را هم باید زبان تلقی کنیم، پس بچههای این مناطق نیز باید زبان مادری خود را در مدرسه بیاموزند؛ اگر قانونی اجرا میشود باید دربارۀ همه به طور یکسان اجرا شود. اما آیا چنین چیزی را میتوان در ایران تصور کرد ؟! وزارت آموزش و پرورش چطور میتواند برای همۀ این زبانها کتاب درسی تهیه کند ؟ برای تدریس یک زبان در مدارس، ابتدا باید شکل نرماتیو یا استاندارد آن را براساس همۀ گویشها و گونههای آن درست و بر پایۀ آن کتاب درسی تدوین کرد. حال بگویید برای گورانی، سمنانی، کردی یا ترکی آذری چطور میشود یک زبان استاندارد یا معیار به وجود آورد ؟ البته این امر امکانپذیر است ولی کاری است بسیار خطیر، زمانبر و دشوار و در برخی از موارد حتی غیرممکن .
پس «زبان مادری» مردمی که در ایران زندگی میکنند، فارسی است که زبان اصلی و زبان اول آنهاست و این را صراحتا باید گفت . زبانها و گویشهایی که مردم در خانه صحبت میکنند، گونههای فرهنگی و زبانهای محلی (local) هستند. زبانی که مادر به وسیلۀ آن با کودک خود سخن میگوید ، تعریفی عامیانه یا وولگار از زبان مادری است. کودکی که در اورامان متولد میشود و مادرش با او به این زبان سخن میگوید، طبیعی است در ابتدا زبان فارسی را نداند، ولی این مسئله دال بر این نیست که دولت باید برای او یک کتاب درسی اورامانی چاپ کند. ببینید، اینها حقایقی است که باید پذیرفت. بالاخره دربارۀ مقولهای به نام «زبان» محدودیتهایی وجود دارد که مردم باید بپذیرند و در مورد آنها کاری از دست دولت ساخته نیست . »
برگرفته از : پایگاه پارسی انجمن (با ویرایش ) ، به نقل از : روزنامۀ شرق، شمارۀ ۲۷۹۲ (۱۳ بهمن ۱۳۹۵) .
۲ نظر
گویش ها و نیم زبان های تیره های ایرانی شاخ و برگ های درخت تناور زبان فارسی و زبانهای باستانی ایران هستند و در آنها می توان واژگانی را یافت که با آنها کاستی های واژگانی زبان فارسی را از میان برداشت و برای نیرومندترکردن آنها سود جست . پس تقویت و احیای گویش های اقوام ایران ریشه های زبان فارسی را تقویت خواهد کرد . مردم اذربایجان ترک زبان هستند، اما نود درصد آنها ترک تبار نیستند ؛ همانگونه که نیمی از مردم هند و بسیاری از کشورهای آفریقایی به زبان انگلیسی گفتگو می کنند که اشغالگران استعمار بریتانیائی زبان پیشین آنها را گرفتند و زبان انگلیسی را به آنها دادند . همان گونه که زبان انگلیسی بومیان استرالیا و لاتن آمریکای جنوبی که زبان آغازین مردم آن سرزمین ها نبوده است ، در کشور ترکیه نیز تا یکی دوقرن گذشته به زبان یونانی ارمنی کردی و فارسی صحبت می شد اما بعدها این مردمان به زور شمشیر ترکان عثمانی ترکیزه شدند و هویت راستین خود را از دست دادند . در ایران هر قومی می تواند با مجوزهای حکومت گویش خود را تقویت کند ؛ اما آنچه پانترکیست ها به دنبال آن هستند ، چیزی جز تغییر هویت و سرانجام تجزیۀ فرهنگی و سیاسی کشور نیست .
ارسال شده در تاریخ اسفند ۶ام, ۱۳۹۶ در ساعت ۱:۰۵ ب.ظ
درود بر شما و پاینده باشید . در سرزمین لرنشین که بخش بزرگی از شمال و جنوب زاگرس میانی را شامل می شود ، مردم به زبان های محلی متعددی سخن می گویند ؛ برای نمونه یک لر لرستانی که کاملا دارای گویش محلی هست ، با یک لر بختیاری ، در گفتگو ، نمی تواند ارتباط برقرار کند ؛ و اگر هم بتواند ، به سختی و با کمترین بهره . یک لر بختیاری هم در ارتباط با لر کهگیلویه و لر ممسنی همین گرفتاری را دارد ، در حالی که همه به شدت به فارسی میانه وابسته هستند و تجربه شخصی من اینست که زبان ( گویش ) بختیاری ها دارای بسیاری واژه های اصیل فارسی هست که در فارسی مرسوم و رسمی ، نیست . برای نمونه در شاهنامه ، واژه نامه اش و همچنین در تاریخ بیهقی – که می خواندم – هم واژه نامه اش برایم کاربردی نداشت و جالب اینکه واژه های بجا مانده فارسی در این گویش را فارسی زبانان نمی دانستند . نکته دیگر اینکه گویش مردمان غرب سرحد بختیاری با سرحد شرق آن تفاوت دارد ، به حدی که تیره و طایفه هر کس را از لهجه و گویشش می شناسند و گمان من بر اینست که نقش کم رنگ زبان نوشتاری و کتاب یکی از عوامل عمده این گرفتاری بوده است . اگر فرهیختگان و محققین بومی پا پیش بگذارند و تحقیق میدانی کنند ، بسیاری از اسرار گویش ها ، آشکار می شود . یکی از کلیدهای گویش کردی حرف “ژ” هست که در بسیاری واژه ها به جای ” ز ” فارسی امروزی نشسته و یا بهتر است بگویم « ز » به جای « ژ » نشسته است و یا واژه هایی که در گویش کمی تغییر کرده یا خلاصه شده اند . مثال آشکار آن نام روزهای هفته است .در گویش بختیاری هم در بسیاری واژه ها ، حرف ” ح ” جانشین حرف ” خ ” شده و به جای ” ش ” نسبت ” س ” نشسته است و خلاصه سازی واژه ها هم بسیار است. لذا بسیار زیبا خواهد بود که یک کرد و یا لر به دور از تعصبات احساسی قومی امروز و با زمینه دانشگاهی مرتبط ، با تحقیقات میدانی خود بتواند نقش اساسی در شناساندن ریشه های یکپارچگی آغازین این دو گویش و نزدیکی تنگاتنگ آنها با فارسی امروزی ، بازی کند .
ارسال شده در تاریخ اسفند ۱۷ام, ۱۳۹۶ در ساعت ۹:۵۸ ق.ظ
نظر شما