۲۱ - فروردین - ۱۳۹۶
نوشته ی : محمد  آقازاده


 

Mohammad Heydari-3

 

 

محمد حیدری عزیز !

مانده ام روایت مراسم تشییع جنازه ات را از کجا آغاز کنم : از مویه های عاشقانه ی همسرت ، از بغض همکاران ات که خیلی نبودیم ، بسیاری نبودند. می دانم تو خود مرگ روزنامه نگاری را خیلی وقت قبل اعلام کرده بودی ، هیچکدام از روزنامه ها عکس تو را که پیشکسوت همه ی آنها بودی در صفحه ی اول شان چاپ نکرده اند تا نشان دهی هنوز از همه ی آنها زنده تری . از روزنامه های مرده که تجارتخانه شده اند چه انتظاری باید داشت جز این چنین رفتار ناجوانمردانه و غیر حرفه یی . حیف از آن تلفن هایی که من به مدیران مسئول و سردبیرها زدم . می دانم راضی نبودی که تماس بگیرم ولی چاره یی جز این نداشتم . بگذار از جای دیگر برای تو بنویسم . من و اسماعیل عباسی ، همکار سابق ات در «اطلاعات» و همکار من در «همشهری» که هر دو مبدل به نعش شده اند ، سوار مترو شدیم تا خود را از بهشت زهرا به خانه برسانیم . دستفروشی کیف کارت های عابر بانک را می فروخت ؛ چند زن با چادر مندرس را خطاب قرار داد و گفت نمی خرید ؟ یکی از زنان با بغض گفت ما از دار دنیا تنها یارانه می گیریم و آن هم زیر تیغ حذف است . تو برای آنها قلم می زدی و می نوشتی؛ آرزوی رفاه آنها را داشتی، ولی جهان ذره یی شبیه رویاهایت نشد . دارم به حمله ی موشکی آمریکا به سوریه می اندیشم ، به انتخابات و جای خالی تحلیل های خالی ات . بی تو جهان برای ما فهم ناپذیرتر می شود . با عباسی از استادنماهایی می گفتیم که هیچ کارنامه یی جز مجیزگویی ندارند و به جای برقدرت بودن ، باقدرت اند و همیشه لقب استاد را یدک می کشند و سال هاست هیچ ننوشته اند و دریغ از چند خط تحلیل . چون هیچ نمی گویند بی سوادی شان رسوا نمی شود . تو به جای غم غربت چاپ سربی در فضای مجازی می نوشتی و هر روز خودت را نو می کردی . آنها به تشیع جنازه ات نیامدند، چرا که نام تو کافیست توخالی بودن شان را افشا کند . یک بار گفتی به ستایش ها و گفته های فضای مجازی اعتماد نکن ! می دانستم راست می گویی . خیلی از آنها که با جدیت فراخوان دادند که برای مراسم ات همه بیایند ، خود نیامدند . می دانم تو نمی رنجی و حتما می گویی باید مدام نوشت تا تغییر  امکان پذیر شود … تو رفتی و تنهایمان گذاشتی . ولی با نوشتن ، مدام نوشتن می کوشیم نشان دهیم اگر جای خالی ات پر نمی شود ولی راهت ادامه می یابد . برای آن زنان خواهیم نوشت و از دردها و رنج هایشان خواهیم نوشت . حتی بی اعتنا به تنهایی و حتی قضاوت تاریخ که سراسر آلوده به گفتمان قدرت است . ما این راه را انتخاب کردیم سراسر باخت ولی تا در لحظه مرگ مثل تو وجدان آرامی داشته باشیم .

نظر شما