اشاره :
استاد احمد سمیعی گیلانی ، از اعضای پیوسته ی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، سردبیر نشریه ی علمی ـ پژوهشی « نامه ی فرهنگستان » ، ویراستار برجسته ی ایران، و صاحبنظر در سه حوزه ی علمی زبان شناسی، ویرایش و رسم خط زبان فارسی است.
ایشان علاوه بر ترجمه، تألیفاتی نیز، به ویژه در زمینه ی ویرایش و نگارش، دارند. این گفت وگو ، درباره بعضی مسائل بحث انگیز در سه حوزه ی یادشده است.
فهرست بعضی از کتاب ها و مقاله ها ، به شرح زیر است :
تألیف
آیین نگارش. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۶.ــ نگارش و ویرایش. تهران: سمت، ۱۳۷۸.ــ شیوه نامه ی دانشنامه جهان اسلام. تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۵.ــ سی و هفت سال. تهران: شباویز، ۱۳۶۵.ــ ادبیات ساسانی. تهران: دانشگاه آزاد ایران. ۱۳۵۵.
ترجمه
دیدرو. ۱۳۴۶. برادرزاده رامو. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: سازمان کتاب های جیبی.ــ فلوبر، گوستاو. ۱۳۴۷. سالامبو. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: سازمان کتاب های جیبی با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین.ــ اکم دومونتنی، میشل. ۱۳۸۳. تتبّعات (گزیده). ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: سخن.ــ لاینز، جان. ۱۳۵۷. چومسکی. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: خوارزمی ـ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.ــ چومسکی، نُعام. ۱۳۶۲. ساخت های نحوی. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: خوارزمی.ــ یاسپرس، کارل. ۱۳۶۳. کنفوسیوس. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: خوارزمی.ــ عبدالرشید. ۱۳۴۹. داتا گنج بخش (زندگینامه و تعالیم شیخ ابوالحسن علی بن عثمان هجویری). ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: مؤسسه فرهنگی منطقه ای.ــ ساند، ژرژ. دلدار و دلباخته. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.ــ روسو، ژان ژاک. ۱۳۴۵. خیالپروریها. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: انتشارات کتابخانه ایرانمهر.ــ دیدرو. ۱۳۴۷. هنرپیشه کیست؟ (نظر خلاف عرف درباره هنرپیشگان). ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: شرکت سهامی کتاب های جیبی با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین.ــ فرانس، پیتر. ۱۳۷۳. دیدرو. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: طرح نو.ــ یاسپرس، کارل. مسیح. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: خوارزمی.ــ پِرِک، ژرژ. چاپ دوم، ۱۳۷۶. چیزها. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: سروش.ــ لوئیس، ویلیام و له دین، مایکل. ۱۳۶۰. هزیمت یا شکست رسوای آمریکا. ترجمه احمد سمیعی گیلانی. تهران: ناشره.
مقاله ها
«سیر فلسفی دیدرو»، الفبا، ش ۱، شهریور ۱۳۵۲.ــ «فکر و زبانی»، معارف، دوره ۴، ش ۳، آذر ـ اسفند ۱۳۶۶.ــ «آزادی و علوم انسانی»، فرهنگ، سال ۱۰، ش ۲ و ۳، ۲۲ و ۲۳، تابستان و پاییز ۱۳۷۶.ــ «عناصر تراژدی در داستان سیاوش»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، سال ۱۳، ش ۵۱، تابستان ۱۳۷۸.ــ «وصف طبیعت در شعر غنائی فارسی در قرن پنجم»، نامه فرهنگستان، سال ۲، ش ۴، زمستان ۱۳۷۵.ــ «فواید زبانی شرح تعرف»، نشر دانش، سال ۱۲، ش ۴، خرداد و تیر ۱۳۷۱ و ش ۵، مرداد و شهریور ۱۳۷۱.ــ «مکتوبات مولانا جلال الدین»، نشر دانش، سال ۱۳، ش ۲، بهمن و اسفند ۱۳۷۱.ــ «سعدی در غزل»، نشر دانش، سال ۹، ش ۵، مرداد و شهریور ۱۳۶۸.ــ «کلام و پیام حافظ»، نشر دانش، سال ۴، ش ۵، مرداد و شهریور ۱۳۶۳ و ش ۶، مهر و آبان ۱۳۶۳.ــ «تساهل و تحرّی، دو صفت بارز سعدی»، سعدی شناسی، دفتر چهارم، مرکز سعدی شناسی، شیراز، ۱۳۸۰.ــ «بهار، شاعر سیاست پیشه»، سخنرانی در انجمن مفاخر فرهنگی، ۱۳۷۷.ــ «خدمت ادبیات داستانی به زبان فارسی»، نامه فرهنگستان، سال ۳، ش ۲، تابستان ۱۳۷۶.ــ «سفینه غزل»، نامه فرهنگستان، سال ۳، ش ۴، زمستان ۱۳۷۶.ــ «سخنی چند درباره شعر و ادب دوره سامانی و مقام آن در ادبیات فارسی»، سخنرانی در دوشنبه ـ تاجیکستان.ـ «جلوه های فرهنگ در ادب فارسی»، سخنرانی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی.ــ «پیچیدن در شعر و فن او»، کتاب امروز، دفتر ۵، بهار ۱۳۵۲.ــ «رساله ای از یادرفته در آیین نگارش تاریخ»، نشر دانش، سال ۵، ش ۲، بهمن و اسفند ۱۳۶۳.ــ «از دست نویس تا چاپ»، نشر دانش، سال ۷، ش ۴، خرداد و تیر ۱۳۶۶.ــ «تفکّر و زبان»، مجله زبان شناسی، سال ۵، ش ۲، پاییز و زمستان ۱۳۶۷.ــ «کلمات دخیل مختوم به تاء مربوط»، نشر دانش، سال ۱۳، ش ۴، خرداد و تیر ۱۳۷۲.ــ «تبصره ای بر تصحیحات قیاسی محدث ارموی در چاپ دیوان قوامی رازی»، سخنرانی در همایش بزرگداشت شادروان محدث ارموی، ارومیه، مرداد ۱۳۷۸.ــ «دریای جان»، نامه فرهنگستان، سال ۱، شماره ۴، زمستان ۱۳۷۴.ــ «از نومیدی عذاب آور تا جاذبه راز و ریحان به خوشبختی با سمبولیسم و پرنده آبی»، ققنوس، ۱۳۵۵.ــ «سَیْری در رمان جنگ و صلح»، سمینار بررسی رمان جنگ در ایران و جهان، کرمانشاه، شهریور ۱۳۷۲ و ۱۳۷۳.ــ «سابقه فرهنگستان در ایران»، نامه فرهنگستان، سال ۱، ش ۱، بهار ۱۳۷۴.ــ «مسائل مربوط به فرهنگ نویسی دو زبانه»، سخنرانی در دانشگاه دهلی، آبان ۱۳۷۷.ــ «سابقه ویراستاری و روند رشد آن در ایران»، سخنرانی در نخستین کنگره ایران شناسی، تهران، ۱۳۸۰.ــ «مسائل ترجمه خلّاق»، مجله مترجم، مشهد.ــ «آیا برنامه ریزی ترجمه ضرورت دارد؟»، سخنرانی در همایش ترجمه، مشهد.ــ «نقش تحکم در تعلیم و تربیت»، ماهنامه آموزش و پرورش (ترجمه)، دوره ۴۱، ش ۴، دی ۱۳۵۰ و ش ۵، بهمن ۱۳۵۰.ــ «اصول تعلیم و تربیت در نظام فکری روسو»، ماهنامه آموزش و پرورش، دوره ۴۵، ش ۲، آبان ۱۳۵۴.ــ «اهمیت تطبیق خصوصیات ساختاری زبان های مبدأ و مقصد در آموزش زبان بیگانه»، سخنرانی، لندن.ــ «زبان مطبوعاتی ما چه بوده و چه شده است؟»، نشر دانش، سال ۹، ش ۱، آذر و دی ۱۳۶۷.ــ «آزمایش بزرگ»، مجله سروش، سال ۱۵، ش ۶۶۷، آبان ۱۳۷۲.ــ «خلاقیت و تمرین هایی برای پرورش آن در نگارش»، سخنرانی در مجمع علمی آموزش زبان و ادب فارسی، یزد، ۱۳۷۹.ــ «کم اعتنایی به ادبیات معاصر»، نشر دانش، سال ۱۵، ش ۱ و ۲، آذر و اسفند ۱۳۷۳.ــ «رمان، دنیای خیال عصر ما»، نشر دانش، سال ۱۰، ش ۱، آذر و دی ۱۳۶۸.
مقاله های مندرج در:
فرهنگ آثار، فرهنگ آثار ایرانی ـ اسلامی ، دایره المعارف بزرگ اسلامی («بهار»؛ «بیهقی، ابوالفضل) »
****
ــ از آنجا که جناب عالی در دو حوزه ی زبان شناسی و ویرایش تألیف ها و ترجمه هایی دارید، اجازه بدهید ، گفت و گو را با پرسش درباره ی ارتباط زبان شناسی و ویرایش شروع کنیم . با توجه به اینکه در زبان شناسی جدید اعتقاد بر این است که دستور باید توصیفی (descriptive) باشد و اصول و قواعد دستوری از گفتار و نوشتار اهل زبان استخراج شود (برخلاف دستور تجویزی: Prescriptive))، حرفه ی ویرایش را که در واقع کنترل نوشته های دیگران است، چگونه می توان توجیه کرد؟
دکتر سمیعی گیلانی : «درست است. اساس زبان شناسی، توصیف است؛ ولی از توصیف، قواعدی استخراج می شود و تجویز هم از همین جا شروع می شود، یعنی تجویز قواعد. خود عنوان «دستور» هم می رساند که در آن تجویز است منتها تجویزی که بر توصیف مبتنی است.
اختلاف نظری که ظاهرا بین زبان شناسان و کسانی که در زمینه تحقیقات ادبی کار می کنند، پدید آمده، ناشی از یک سوءِ تفاهم در مورد زبان فصیح است. ممکن است معنا یا مطلبی در قالب یک عبارت درآید که آن عبارت از لحاظ دستوری درست باشد ولی فصیح نباشد، یعنی آن روشنی و کیفیت ادبی را نداشته باشد. اختلاف در دو سطح از زبان است: سطح عادی و سطح برجسته (ممتاز) که اگر بدان توجه نشود سوءِ تفاهم پیش می آید. این سوءِ تفاهم هم در عرصه ی جهانی و هم رفته رفته در کشور ما دارد برطرف می شود. علّت این است که زبان شناسان متوجه شده اند زبان ادبی با زبان متعارف فرق دارد و حتی در زمینه ی زبان ادبی پژوهش هم کرده اند. اکنون دستورنویسانی که برای آموزش عمومی یا مقاطع تحصیلی دستور می نویسد، هم به مبانی زبان شناسی توجه دارند هم به ضوابط ادبی و این به اصطلاح فاصله ای که بین تحلیل زبان شناسی و نقد ادبی وجود داشته است، به تدریج از بین می رود و نظرها به هم نزدیک می شود. امروز در عرصه ی جهانی حتی از آن نظر عدول شده است که در نقد ادبی تنها به مفهوم زبان شناسی باید توجه شود، بلکه به این اعتقاد روی آورده اند که در این نوع نقد به مسائل دیگری نیز باید توجه شود از جمله سبک ادبی و مراتب زبان. اختلاف نظر و سوءِ تفاهم کم کم رنگ می بازد و محو می شود.
به نظر من، برای آموزش دستور زبان، علاوه بر توصیف، تجویزهایی نیز لازم است. به ویژه برای به اصطلاح زبان رسمی تر، متمایزتر و برجسته تر که زبان نوشتاری است، ضوابطی علاوه بر قواعد زبان گفتاری و محاوره استخراج می شود که باید تعلیم داده شود. کافی نیست نسلی تربیت شود که درست حرف بزند و درست سخن بگوید یا مطابق قوانین دستوری بنویسد. علاوه بر آن، لازم است که این نسل بتواند رساتر، روشن تر، فصیح تر و زیباتر بنویسد؛ و این در انتقال فرهنگ بسیار مؤثر است چنان که تا به حال هم بوده. با نگاهی به تاریخ نوشته ها، می توان پی برد که در آنها علاوه بر ضوابط عالی دستور زبان، اصول فن بلاغت نیز رعایت شده است. در جملات، ابهام وجود ندارد و نوشته چاشنی ادبی دارد. همه ی اینها در نوشته های ما هست و اینکه فرهنگ ما مایه ی افتخار ما است به طور کلی مربوط به همین ضوابط بلاغی است نه ضوابط دستوریِ صِرف. »
ــ در این زمینه می توان بین نوشتارهای مختلف فرق گذاشت؟ گاهی نثر علمی است و ضرورت دارد متن ساده تری داشته باشد؛ و گاهی نثر توضیحی و برای مثال به قصد آموزش است؛ در نتیجه، هرچه بیشتر خالی از صناعات ادبی و فن بلاغت باشد، بهتر است. نظر شما چیست؟
دکتر سمیعی گیلانی : « البته زبان علمی با زبان ادبی فرق دارد. زبان علمی باید خیلی شفاف باشد آن چنان که هیچ مکثی روی کلمات و عبارات صورت نگیرد و به چندبارخوانی یا حتی دوباره خوانی نیازی نباشد. رسیدن به این مقصود، به مهارت نیاز دارد یعنی هر کسی نمی تواند به زبان علمی مطلب بنویسد. امروزه یکی از دشواری های عمده ی ما در انتقال علوم به نسل جوان همین است که کسانی که در زمینه ی علوم و حتی مباحث زبان شناسی معلوماتی کسب کرده اند، در انتقال دانش خود با مشکل مواجهند و بیانشان روشن و رسا و شفاف نیست . رعایت اینکه در گفتار یا نوشتار هر کلمه و هر تعبیری به موقع و در جای خود به کار برود و مطلب هر چه روشن تر و ساده تر باشد ، کار آسانی نیست. صِرفِ احاطه بر دستور زبان این مشکل را حل نمی کند. نگارش فن است و البته، اگر ادبی باشد، قریحه ی دیگری می طلبد. علمی نوشتن هم فن است و به مهارت دیگری نیاز دارد. اگر کتاب «کیمیای سعادت» را مطالعه کرده باشید، می بینید که غزالی در آنجا مباحث و مفاهیم حتی پیچیده ی عرفانی را چقدر روشن بیان و تعریف کرده و این حاکی از مهارت و استادی او است. کوتاه سخن اینکه نگارش متن علمی مهارت زیادی طلب می کند و کم از نوشته ی ادبی نیست. حتی ممکن است کسی ادیب باشد و در نگارش ادبی ماهر باشد ولی نتواند مقاله ی علمی را خوب بنویسد و این مهارت را کسب نکرده باشد. نباید اشتباه کرد که چون زبان علمی ساده است ، نوشتنِ مطالب علمی کار هر کسی است. »
ــ یعنی ساده نویسی برخلاف اسمش مشکل تر است؟
دکتر سمیعی گیلانی : « بله، مشکل تر است.»
ــ آیا می توان اصول و قواعد ویرایش را با توجه به مسائل و مباحث زبان شناسی دوباره نوشت و تنظیم کرد ؟ اگر پاسخ مثبت است، این بازنویسی تا چه حد لازم است؟
دکتر سمیعی گیلانی : « البته زبان شناسی سهم واقعا مهمی در رشته های متعدّد دارد، از جمله فلسفه و روان شناسی، چه رسد به زبان که جای خاصّی دارد. اصولاً بعضی نظریات فلسفی مبتنی بر زبان است. چون زبان رابطه ی مستقیمی با فکر دارد و بدون زبان نمی توان فکر کرد، به خصوص در سطح بالاتر. بنابراین، زبان شناسی علمی است که حضور آن در هر حوزه ای و در هر عرصه ای از زبان نه تنها مفید بلکه ضروری است و همین طور که می فرمایید، حضور آن در ویرایش هم لازم است. البته ویرایش فن است مثل پزشکی و دبیری ؛ و در هر فنی، از علوم متعدّد استفاده می شود، برای مثال، در فن پزشکی از فیزیک، شیمی و طبیعی استفاده می شود. پزشکی تنها علم نیست؛ به عبارت دیگر، صرف معلومات در علم پزشکی برای آنکه کسی طبیب خوب و حاذقی باشد کافی نیست. به شم، استعداد و مهارت نیاز دارد. البته معلومات هم باید باشد. ویرایش هم مقتضیات خاص خود را دارد؛ معلومات هم می خواهد که یکی از شاخه های این معلومات آشنایی اجمالی با زبان شناسی است. »
ــ به عنوان مثال فرض بفرمایید که در آواشناسی قاعده ای هست که برطبق آن، اگر دو «واک» پشت سر هم بیاید، یک واک میانجی بینشان قرار می گیرد تا بتوان واژه ی حاصل را بهتر ادا کرد مثلاً در زبان فارسی، «پیوسته» با «یی» می شود «پیوستگی». و همین یک قاعده ی زبان شناسی را می توان هم در مورد جمع بستن اسامی، هم برای ساخت صفت و موارد دیگری مانند آن به کار برد؛ و از این جهت، یک قاعده ی کلی وجود داشته باشد که در همه مواردِ از این نوع به کار رود.
دکتر سمیعی گیلانی : «البته این به دستور مربوط می شود؛ یعنی ویراستار باید با دستور زبان آشنا باشد. اما این به آن معنا نیست که ویرایش دستور زبان است بلکه یکی از معلومات اساسی که ویراستار باید داشته باشد دستور زبان است. ولی قواعد دستور زبان تا به حال حتی در خارج بر اساس نوشتار تنظیم شده است. برای مثال، در زبان فرانسه، les tables در پایان s دارد ولی s آن تلفظ نمی شود، یعنی در تلفظ معلوم نمی شود که tables (بدون حرف تعریف les) مفرد است یا جمع، زیرا اساس این قاعده ی دستوری، نوشتار است. قواعد دستور زبان فارسی نیز براساس نوشتار تنظیم شده است. فرق است بین موقعی که قاعده براساس گفتار تنظیم شود و زمانی که براساس نوشتار تدوین شود. در مثالی که زدید، اگر اساسِ تنظیمِ قاعده گفتار باشد، «زنده» به «زندگی» و «خوب» به «خوبی» تبدیل می شود. چرا؟ برای اینکه در پایان واژه ی «زنده»، مصوّت (واکه) و در پایان «خوب»، صامت (همخوان) هست. بعد از صامت می توان مصوّت آورد ولی بعد از مصوّت نه. در این حالت (قرار گرفتن دو مصوت پشت سر هم)، به یک صامت میانجی نیاز است که در این مورد، «گ» است. البته توجیه تاریخی هم دارد. می گویند «ه» به «گ» تبدیل شده است که درست نیست. در واقع «ه» که نشانه ی «کسره» است، در تلفظ سر جای خودش مانده و فقط در نوشتار حذف شده است. بنابراین، «ه» به «گ» تبدیل نشده، بلکه یک «گ» اضافه شده است. این مثال نشان می دهد که تدوین قاعده براساس نوشتار به صورتی است و براساس گفتار به صورتی دیگر. در زبان شناسی گفتار را ملاک قرار می دهند نه نوشتار را؛ چون نوشتار ممکن است از امروز به فردا تغییر کند. در ترکیه هم ملاحظه می کنید که زمانی به خط عربی ـ فارسی می نوشتند و امروز به خط لاتینی می نویسند. بنابراین نوشتار را نمی توان ملاک قرار داد. آنچه در زبان می ماند گفتار است؛ خط تغییر می کند و عوض می شود. »
ــ آیا نمی توان گفت که ما نوشتاری بحث می کنیم ، اما مبنا گفتار است؟
دکتر سمیعی گیلانی : « بله، مبنا گفتار است. ولی دستورنویسان سنتی به این مسئله توجه نداشتند. یکی از تفاوت های دستور سنتی و دستور نو این است که در دستور نو یعنی در زبان شناسی، گفتار و در دستور سنتی نوشتار ملاک است. »
ــ آیا می توان با استفاده از مباحث زبان شناسی و اصول و قواعد ویرایش را کلی تر کرد؟ چنان که در زبان شناسی نیز بعد از زبان شناسی سنّتی، مسائل گروه ها ــ Phrases ــ مثل گروه اسمی، صفتی و… پیش آمد و دیگر مقولات نحوی (Parts of Speech) به واژه محدود نشد یا بعدها با توجه به تشابه بعضی رفتارها در گروه های اسمی و صفتی و نیز بین گروه های دیگر، به گروه های بزرگ تر قائل شدند. شاید بتوان از این زاویه مسائل مطرح در نحو یا بخش های دیگر ویرایش را جمع و جور کرد و از حجم قواعد و ویرایش کاست. ضمن اینکه یکی دیگر از کاربردهای رشته ی زبان شناسی معرفی می شود.
دکتر سمیعی گیلانی : «لازم است که ویراستار با مفاهیم زبانی آشنا باشد؛ چه، بدون آشنایی با مفاهیم زبانی، نمی تواند وظایف خود را انجام دهد؛ و این ــ چنان که قبلاً هم گفته شد ــ به دلیل آن نیست که ضوابط ویرایش باید صرفا براساس مبانی زبان شناسی تدوین شود. قواعد زبان شناسی یکی از عوامل دخیل در تدوین ضوابط ویرایش است ولی یگانه عامل نیست. رعایت مسائل دیگری هم ضرورت دارد. البته، همان طور که فرمودید، برای تنظیم قواعد و ضوابط ویرایش باید از مفاهیم زبانی براساس زبان شناسی استفاده کرد. »
ــ از آنجا که جناب عالی یکی از اعضای گروه مؤلفان کتاب زبان فارسی دانش آموزان در مقاطع راهنمایی و دبیرستان هستید، آیا اینک محتوای مطالب زبان شناسی و ویرایش در این کتاب ها نظر شما را تأمین کرده است ؟
دکتر سمیعی گیلانی : « نمی دانم که این نسخه ی حاضر یعنی ویرایش جدیدِ کتاب های راهنمایی به چه صورت است. من مطالعه نکردم ولی تحریر اول یا چاپ اول آن یا چاپ هایی که از روی آن انجام شده، به نظر من، با دقت نسبتا قابل قبولی از هر حیث تهیه شده است. آن زمان جناب آقای دکتر حداد عادل معاون آموزش وپرورش بودند و در تدوین کتاب های درسی مباشرت داشتند و این کتاب ها واقعا روی مبانی نسبتا استواری تدوین شد. از نظر ویرایش زبانی، این کتاب ها را قبول دارم ولی از نظر ویرایش فنی آنها را مطالعه نکردم. همین قدر می دانم که به ویژه از نظر نشانه های فصل و وصل اشکال دارد. از نظر دستوری هم البته سعی شده است که با مبانی جدید زبان شناسی مطابقت داشته باشد؛ ولی از آنجا که گرایش، بیشتر به سمت رعایت مبانی زبان شناسی بوده است، تا حدی می توان گفت که در فاصله گرفتن آن از دستور سنتی افراط شده است، و این، به نظر من، قابل هضم نیست. کتاب های دستوری هم که خارجیان برای آموزش می نویسند و من آنها را مطالعه کرده ام ، تلفیقی از دستور سنتی و دستور براساس مبانی زبان شناسی است. در این کتاب ها، در احکامی که برای درست یا نادرست ذکر شده گرایش تا حدّی به دستور سنتی است که، به نظر من، لازم هم هست؛ یعنی این طور نباید باشد که ما به کلّی دستور سنتی را کنار بگذارییم و فقط از نظر زبان شناسی بگوییم که درست یا نادرست چه مفهومی دارد و آن را به کار ببریم؛ چون درست و نادرست در زبان شناسی ــ همان طور که قبلاً عرض کردم ــ در مورد زبان متعارف و عادی است ولی برای زبان در سطح بالاتر باید جوانب دیگری را رعایت کرد که در دستور سنتی بیشتر منعکس است و نباید آنها را نادیده گرفت. »
ــ بسیاری از مطالب و مباحث زبان شناسی در زبان فارسی برای آموزگاران باسابقه (که مدارک آنها عمدتا در رشته ادبیات فارسی است، نه زبان شناسی) دشوار است و من خود بارها شاهد بودم که آنان از انتقال بعضی مطالب مقدماتی زبان شناسی (مثل معرفی گروه اسمی، یا گروه های دیگر و یا بقیه مباحث) به دانش آموزان گله می کنند. به نظر شما برای رفع این مشکل چه باید کرد؟ آیا بهتر نیست برای درس زبان فارسی از دارندگان مدارک زبان شناسی بهره جست؟
دکتر سمیعی گیلانی : « مشکل بزرگی که در آموزش و پرورش در همه ی زمینه ها وجود دارد این است که، پس از تصویب قانون تعلیمات اجباری، شمار مراکز آموزشی یکباره به طور تصاعدی افزایش پیدا کرد. سابقا وقتی می خواستند دبیرستانی تأسیس کنند، پیش از آن، در دانشسرای عالی دبیر تربیت می کردند. حتی خود من شاهد بودم که عده ی دبیران تربیت شده بیش از میزان نیاز هم بود آن چنان که مثلاً فرض کنید برای درس فارسی که امروز یک دبیر آن را درس می دهد، سه یا چهار دبیر وجود داشت: یکی دبیر انشا بود، یکی دبیر دیکته، یکی دبیر متن فارسی، … در دوره ی دبیرستان، با آنکه در رشته ی علمی تحصیل می کردم، آقای خانلری دبیر دیکته ی ما بود. به موازات افزایش دبستان و دبیرستان به طور تصاعدی، نتوانستند آموزگار و دبیر تربیت کنند. به علاوه، در مراکزی که دبیر تربیت می شد، معلومات استادان روزآمد نبود. برای مثال، در همین زمینه دستور لازم است استادی که تدریس می کند با مبانی زبان شناسی آشنا باشد. دستورنویس امروز باید زبان شناس باشد. به عبارت دیگر، امکان ندارد کسی که زبان شناس نباشد بتواند دستور بنویسد؛ آن هم نه زبان شناسی که این رشته را خودآموزی کرده و مثلاً فقط کتاب هایی در این زمینه خوانده باشد بلکه باید به شکل آکادمیک در این رشته تحصیل کرده باشد. البته کسانی که ادیب اند ولی زبان شناس نیستند می توانند در دستورنویسی شرکت کنند و در تدوین آن سهیم باشند ، ولی مستقیما نمی توانند دستور بنویسند.
امّا، در شرایطی که ذکر آن رفت، همین استادان دستور را درس می دادند. کسی که لیسانس داشت، دبیر دبیرستان می شد و آن که دوره ی دانشسرای مقدماتی و تربیت معلم را می گذراند ، آموزگار و دبیر راهنمایی می شد و اینها با همان تعلیمات سر کلاس حاضر می شدند. اما این آموزش روزآمد نیست بلکه آموزشی است که عمرش سر آمده است .
این مشکل را چگونه می توان چاره کرد؟ به نظر من، با آموزش جدّیِ حین خدمت. باید سمینارهای آموزشی تشکیل داد. اکنون سمینارهای آموزشی تشکیل نمی شود. سمینارهایی که تشکیل می شود غیرآموزشی است. برای مثال، فرض کنید با یک سمینار آموزشی چهار یا پنج هفته ای می توان معلومات دبیران را نسبتا روزآمد کرد. چنین سمینارهایی را در هر منطقه و ناحیه آموزش و پرورش می توان تشکیل داد. البته ممکن است برای همین سمینارها هم استاد کافی وجود نداشته باشد ، یعنی استادی که خود با مبانی زبان شناسی آشنا باشد تا بتواند آنها را تدریس کند. اما، به هرحال، این کار باید شروع شود تا عده ی چنین استادانی به طور تصاعدی بالا رود، به هر حال یک عده شاگردان ممتاز در آنجا تربیت می شوند که آنها هم می توانند به نوبه ی خود عده ای دیگر را تعلیم دهند . »
ــ در سرفصل های درسی رشته مترجمی در دانشگاه ها توجّه اصلی روی زبان مبدأ است و به زبان مقصد توجّهی نمی شود. هنوز دانشجویان مترجمی فایده ی دروس و مباحثی مثل «ساخت زبان فارسی» و «نگارش فارسی» را درک نمی کنند. شاید یک علت این باشد که در سرفصل های این درس ها هنوز بیشترین توجه روی ادبیات فارسی است نه زبان فارسی (که برای دانشجویان این رشته کاربردی تر است)؛ مسائلی مثل «بررسی انواع نثر» (مصنوع، مسجّع و…) یا «تاریخچه ی نثر در ادبیات فارسی» که بیشتر به کار دانشجوی ادبیات فارسی می آید و دانشجوی رشته ی مترجمی خود می تواند در مورد آنها مطالعه کند و اینها ارتباط تنگاتنگی با رشته ی او ندارد. ولی اگر دستور زبان فارسی از دیدگاه زبان شناسی و به شکل کاربردی (همراه با مثال) به آنها ارائه شود، برای آنها مفیدتر خواهد بود. نظر شما در این باره چیست؟
دکتر سمیعی گیلانی : «جداکردن زبان محاوره از ادبیات در واقع یک مسامحه است. زبان و ادبیات با همدیگر تعامل دارند. برای مثال، کنایات مشهور که اینک در زبان محاوره به کار می رود، زمانی مشهور نبودند یعنی در ادبیات بودند و بعدا وارد زبان محاوره شدند . اصولاً زبان محاوره تا حدود زیادی تصویری است. در بحث از انواع زبان ها (زبان علمی، زبان ادبی، زبان محاوره،…) وجه مشترک زبان محاوره و زبان ادبی را تصویری بودنِ هر دو ذکر می کنند. امثال و تعبیرات کنایی مشهور در زبان محاوره وجود دارد. بنابراین، نمی توان زبان را بدین طریق از ادبیات جدا کرد. حتی در کنایات مشهور، که خیلی عادی به نظر می رسند، برجستگی هایی وجود دارد که مغفول می ماند. برای مثال، «چشم پوشیدن» یعنی «عفوکردن». خوب، «چشم پوشیدن» ملموس است و این عمل را برخلاف «عفوکردن» می توان دید و این برای ما عادی است. اما بسیاری از تعبیراتی که برای ما کاملاً آشناست، برای خارجی زبانان نامأنوس می شود و ما به هنگام ترجمه مجبور می شویم معادلی در زبان های خارجی برای آنها پیدا کنیم که کار مشکلی است. زبان شناسان، ادبیات را به معنای وسیع آن گرفته اند و شامل هر سخنی دانسته اند که برجسته و تحسین برانگیز و شایسته حفظ کردن و تکرار کردن باشد. بنابراین، نگاه کردن به زبان و ادبیات به این صورت، فقط برای سهولت تحقیق و تحلیل است وگرنه، بین این دو تعامل است. همچنین بسیاری از عناصر از زبان محاوره وارد ادبیات شده است مخصوصا در ادبیات عرفانی، منتها این عناصر را انتخاب کرده اند، از صافی ذوق گذرانده اند، تغییراتی جزئی در آن داده اند و خورندِ زبان ادبی کرده اند. بنابراین، این تعامل همیشه وجود دارد.
در مورد ترجمه، تعلیم دستور زبان و امثال آن منتفی است ؛ چون فرض بر این است که مترجم به زبان مبدأ و مقصد آشنایی و حتی احاطه ی کامل دارد وگرنه نمی تواند ترجمه کند. از طرفی، ترجمه انواع متعدّد دارد. در ترجمه ی خلّاق و ادبی، تفکر در متون ادبی، تتبّع در زبان ادبی و حتی آمادگی ذهنی لازم است. در یک متن ادبی، استعاره، کنایه، تشبیه، اسطوره، تمثیل، و بسیاری صناعات ادبی دیگر وجود دارد که برگردان آنها به زبان مقصد به خلاقیت نیاز دارد. هرچند به نظر می رسد که در ترجمه های معمولی به این نوع خلاقیت نیازی نباشد، با این حال چنان که در زبان شناسی گفته اند، در هر زبانی، واقعیت به نوعی تقطیع و به عبارت دیگر به یک صورت منعکس می شود. مقصود از اینکه می گوییم به زبان فارسی یا به زبان فرانسه فکر می کنیم، چیست؟ فکر که علی الظاهر یکی است؛ پس چطور است که می گوییم به زبان خاصّی فکر می کنیم؟ معلوم می شود که فکر هم یکی نیست؛ یعنی درباره ی یک مفهوم و معنی در زبان فرانسه یک جور فکر می شود و در زبان فارسی و انگلیسی جور دیگر. بنابراین، حتی در مسائل عادی هم باید آشنایی به روح زبان مبدأ وجود داشته باشد، آن هم نه آشنایی سطحی و به اصطلاح ابتدایی بلکه آشنایی کافی و عمقی. اصولاً برای استفاده از امکانات زبان شناسی باید در زبان تتبّع کرد. حتی می خواهم اضافه کنم که آشنایی با زبان حتی زبان ادبی هم کافی نیست؛ آشنایی با فرهنگ هم لازم است، یعنی شما تا با فرهنگ قومی آشنا نباشید، به خصوص در سطوح بالا، نمی توانید متنی را ترجمه کنید؛ چون، در آن متن، اشارات و تلمیحاتی وجود دارد ــ اشارات اساطیری و تاریخی . به علاوه هر زبانی حامل فرهنگ خاصی است و در آن فرهنگ اشارات و کدهایی هست که اگر با آنها آشنا نباشیم، نمی توانیم آنها را درست به زبان مقصد برگردانیم . بسیاری از خطاهای فاحش و حتی مضحک مترجمان از همین جاست . حتی مترجمان خارجی، به خصوص آنها که داستان های ایرانی را ترجمه کرده اند، از آنجا که با فرهنگ ما آشنا نبودند، مرتکب این لغزش ها شده اند. برای مثال، اذان، معنایی را که در فرهنگ ما دارد، برای یک فرد فرنگی ندارد؛ یا مَثَل «خانه به آب و جارو / دختر به چشم و ابرو» برای نسل جدید ما هم قابل درک نیست، چه رسد به مترجم خارجی؛ چرا که آن وقت ها برای اینکه خاک بلند نشود، برای جاروکردن ابتدا آب می پاشیدند ولی الآن، که جاروی برقی جای جاروی دستی را گرفته، این مَثَل نیاز به شرح و تفسیر دارد و مترجم ناآشنا نمی تواند، فقط با معنی تحت اللفظی یا لفظ به لفظِ «آب و جارو»، آن را ترجمه کند. بنابراین چنان که ملاحظه می کنید، در مواردی مانند این، علاوه بر زبان، آشنایی با فرهنگ هم لازم است. ترجمه واقعا فنّ بسیار دشواری است مخصوصا ترجمه ی خلاق و ادبی که نوعی آفرینندگی است. ترجمه ی شعر که دیگر جای خود دارد. »
ــ البته منظور من دانشجوی مترجمی است؛ دانشجویی که تربیت می شود که مترجم شود، نه خودِ مترجم . آیا سرفصل های دانشگاهی برای یک دانشجوی مترجمی که می خواهد تربیت شود و اصول را یاد بگیرد، مناسب است. در مورد جداسازی هم به نکته ی جالبی اشاره فرمودید و آن اینکه جداسازی زبان و ادبیات برای منظور خاصی صورت می گیرد. درست همانند زبان شناسان که زبان را به بخش هایی تقسیم می کنند. این تقسیم بدان معنا نیست که واقعا زبان تقسیم شود بلکه برای بررسی بهتر و بیشتر است. در مورد دانشجوی مترجمی که می خواهد تربیت و بعدها مترجم شود، آیا بهتر نیست بیشتر با مسائل کاربردی زبان سروکار داشته باشد تا مسائلی مثل انواع نثر و غیره ؟
دکتر سمیعی گیلانی : « ببینید، بیشتر این مسائل به نحوه ی آموزش زبان مربوط می شود. یک قسمت از آموزش زبان البته دستور زبان و امثال آن است؛ ولی با دستور زبان و لغت ـ معنی نمی توان زبان یاد گرفت، چنان که کودک هم به طور طبیعی با این ابزار زبان یاد نمی گیرد بلکه مثلاً از کاربرد لغت با معنی آن آشنا می شود. فرهنگی به زبان فرانسه منتشر شده به نام Mes dix mille mots، که ترجمه تحت اللفظی آن، «ده هزار واژه من» است. در این فرهنگ، به جای تعریف یک مدخل، کاربردهای متعدّد آن ارائه شده است؛ یعنی دقیقا با همان به اصطلاح فرایندی تدوین شده است که کودک طی آن با زبان آشنا می شود. البته پیداکردن شواهد یعنی نشان دادن معنی یک کلمه با چند کاربرد آن کارِ بسیار مشکلی است. در این فرهنگ، ابتدا معنی کلمه آمده ولی به آن اکتفا نشده بلکه، در کنار آن، کاربردهای متنوعش ارائه شده است که مراجعه کننده، با آن کاربردها، علاوه بر معنی، در فضای آن زبان قرار می گیرد ؛ مثل ماهی که در آب است. روش آموزش زبان در نزد ما عموما درست نبوده است. جوانان ما هم توجه ندارند؛ فکر می کنند که با اتکا به قواعدی که در کلاس یاد می گیرند یا متنی که در کلاس می خوانند می توانند زبان یاد بگیرند. این طور نیست. برای زبان یادگرفتن باید خواند و شنید. هیچ راه دیگری هم وجود ندارد. کسانی هم که می خواهند مترجم شوند باید بخوانند و بشنوند.
یکی از مترجمان معروف و زبردست امروز ما نجف دریابندری است. ایشان تحصیلات دانشگاهی ندارد و بالاترین مدرکشان فکر می کنم دیپلم باشد؛ ولی زبان انگلیسی و فرهنگ این زبان را هضم کرده است. به هنگام ترجمه، کمتر به فرهنگ مراجعه می کند، حتی گاهی، به جای مراجعه به فرهنگ، از کسی که وارد است سؤال می کند، یعنی توجه دارد که با فرهنگ نمی توان ترجمه کرد. فرهنگ فقط وسیله ی کمکی است نه وسیله ی اساسی. وسیله ی اساسی این است که مترجم شمّ زبان داشته باشد و شمّ زبان یعنی اینکه ساختار زبان در ذهنش باشد. آن هم حاصل نمی شود مگر با زیادخواندن و زیادنوشتن. البته راهنمایی استاد و اصلاحاتی که او می کند هم باید باشد. ولی اصولاً، برای استادی در یک فن، علاوه بر معلومات و حتی بیش از آن، به ممارست و قریحه و استعداد نیاز است. به عبارت روشن تر، هر کسی نمی تواند مترجم شود. بعضی ها هستند که استعداد فراگیری زبان دارند اما لزوما مترجم نیستند؛ مثل هموطنان ارمنی ما که استعداد یادگیری زبانشان فوق العاده بالاست. پیش از آموختن هر فنی باید دید که برای آن فن استعداد داریم یا نه ؟ شما نمی توانید بدون داشتن استعداد موسیقی دان شوید. ممکن است مراحل مقدماتی و ابتدایی موسیقی را آموزش ببینید، ولی نمی توانید موسیقی دان و یا حتی نوازنده ی خوبی شوید. در مراحل بعد، علاوه بر استعداد، به معلومات، ممارست و تمرین نیاز هست . اگر کسی فکر کند که بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه در رشته ی مترجمی می تواند ترجمه کند ، دچار اشتباه و خطاست . »
ــ برای بیشترخواندن و بیشترنوشتن (توصیه ی بسیار بجا و عالمانه ای که فرمودید)، نیازی به آموزش نیست؛ و دانشجویان بعد از اینکه فارغ التحصیل می شوند یا در حین تحصیل می توانند و باید این کار را بکنند؛ امّا منظورم بیشتر متناسب یا حتی مناسب بودن یا نبودن امکانات و سرفصل های دانشگاهی است. آیا درست است که برای دانشجویان مترجمی مسائل ادبیات را مطرح کنیم با توجه به اینکه زمان هم کوتاه است و طبعا نمی شود همه ی مسائل را مطرح کرد ؟ آیا بهتر نیست مسائل مربوط به ادبیات فارسی بیشتر برای دانشجوی ادبیات فارسی مطرح شود ؟
دکتر سمیعی گیلانی : « بله. این مشکل در همه ی عرصه ها وجود دارد. فرض بر این است که یک فارغ التحصیل دبیرستان که وارد دانشگاه می شود با زبان فارسی آشنا و تا حد زیادی با متون فارسی هم مأنوس شده است. امّا متأسفانه این طور نیست؛ همچنان که در استخدام یک حروف نگار فرض بر این است که او حروف نگاری را بلد باشد نه اینکه بیاید حقوق بگیرد و تازه حروف نگاری را یاد بگیرد. دانشجویان ما هم همین طور هستند: آن مقدمات را طی نکرده اند و ندارند. پس این فقدان را ناگزیر باید به نوعی جبران کرد. اینکه می گویید سرفصل هایی که برای ترجمه در نظر گرفته شده است لازم به نظر نمی رسد، برای همین است که فرض می گیرید که دانشجویان این مرحله را طی کرده اند. ولی این طور نیست. در نتیجه، این سرفصل های اضافی بار می شود و گاهی هم ــ همچنان که اشاره کردید ــ مسائل اصلی و ضروری را که باید تعلیم داده شود، می پوشاند. کسی که می آید در سال اول دانشکده می نشیند باید این مقدمات را گذرانده و در واقع استحقاق نشستن در آن جایگاه را داشته باشد. اما چون عموما چنین نمی شود، میانگین توقعی که از دانشجویان داریم خیلی پایین است. در انگلستان، امکان ندارد کسی که نتواند درست بنویسد یا مثلاً اسمی از شکسپیر و والتر اسکات نشنیده باشد ، وارد رشته های زبان و ادبیات در دانشگاه شود. حال آنکه در ایران هستند دانشجویان حتی رشته ی ادبیات که اسمی از مفاخر ادبی ما نشنیده اند و اگر از آنها سؤال شود که فلان شاعر متعلق به کدام قرن است، نمی دانند. بنابراین، اگر سرفصل ها با این فرض تنظیم شود که دانشجویان واقعا استحقاق نشستن در آن جایگاه را دارند، آن وقت مسائل نظریِ ترجمه مطرح می شود و باید تعلیم داده شود که مدون است و تنظیم شده است ، به خصوص اینکه زبان شناسان در دهه های اخیر روی مبانی ترجمه بسیار تحقیق کرده اند. ترجمه، به نظر من، بیشتر باید کارگاهی شود. فن را باید در کارگاه یاد گرفت نه سرکلاس؛ برای مثال، دانشجوی پزشکی تا سر بیمار نرود نمی تواند چیزی یاد بگیرد. دوره ی انترنا و اکسترنا برای همین است. آیا می توان طبیعی دان بود بی آنکه کار عملی کرد؟ یا بدون رفتن به مزرعه می توان کشاورزی کرد؟ امکان ندارد. باید به مزرعه رفت تا متخصص کشاورزی شد؛ یعنی کشاورزی، علاوه بر علم، به چیزهای دیگری نیاز دارد. ترجمه هم همین طور است. بیشتر از معلومات، به ممارست و تمرین نیاز دارد. باید در سطوح متعدّد کارگاه های ترجمه تشکیل شود؛ یا دانشجویان رشته ی مترجمی در سمینارهایی که برای ترجمه تشکیل می شود شرکت کنند. آقای دکتر خزاعی فر در مشهد برای تشکیل چنین سمینارهایی بانی شدند و تا به حال دو همایش برای ترجمه گذاشته اند که واقعا ابتکاری بود و من در هر دو شرکت داشتم. مطالب جالب بسیاری در آنجا مطرح شد و از زوایای گوناگون به ترجمه نگاه کردند. امّا فقط دانشجویان مشهدی در آن شرکت کردند. در حالی که باید دانشجویان جاهای دیگر نیز شرکت کنند و این سمینارها در جاهای دیگر، به خصوص در تهران که مرکزیت دارد، برگزار شود که تا به حال ندیدم . به هر حال، فقط کلاس و معلومات نیست. اینها لازم و راهنما هستند ولی باید راه را طی کرد. نمی توان فقط با فراگرفتن اصول کوهنوردی کوهنورد شد. باید اول راه آسان تری طی کرد؛ بعد کم کم به قُلّه ی اِوِرست رسید. ترجمه هم همین طور است. ترجمه، مثل هر فن دیگر، به تمرین و ممارست نیاز دارد. »
ــ آیا مطالب آن سمینار به صورت مکتوب چاپ شده است؟
دکتر سمیعی گیلانی : « چاپ خواهد شد. »
ــ لطفاً نظرتان را در مورد قواعد زبانی و مفاهیم زبانی و ارتباط این دو با یکدیگر بفرمایید. در جایی که رعایت هر دو ایجاد اشکال می کند، کدام را بر دیگری ترجیح دهیم، بهتر است ؟
دکتر سمیعی گیلانی : « ببینید، قواعد و مفاهیم زبانی در طول هم هستند نه در عرض هم . در هر علمی ، اول مفهوم سازی می شود بعد فرضیه ساخته می شود و آنگاه که این فرضیه به کرسی نشست، نظریه می شود؛ یا مستقیما از مفهوم سازی به نظریه سازی می رسیم. بنابراین، اینها در عرض هم نیستند بلکه در طول هم اند؛ یعنی اول مفاهیم زبانی ساخته می شود (واج، تکواژ، اسم، صفت، قید، گروه، انواع جمله ها،…) بعد این مفاهیم در قواعد گنجانده می شوند. هر قاعده ای با الفاظی بیان می شود که برخی از آنها خصلت اصطلاحی دارند و برای مثال، وقتی از قاعده ی جمع سخن به میان می آید، در آن، هم ادات جمع مطرح می شود هم مقوله ی اسم؛ یا در بحث از فعل، عناصر فعل هم مطرح می شود، عناصری مثل ماده ی فعل، شناسه، زمان، وجه. مفاهیم زبانی در قاعده درج می شوند. بدون مفاهیم (یعنی آشنایی با مفاهیم زبانی) نمی توان قاعده را بیان کرد و یا فهمید. بنابراین، اینها در طول هم هستند، نه در عرض هم . »
ــ به هنگام ویرایش، بسیار پیش می آید که ویراستار به جایی می رسد که اگر بخواهد فلان قاعده را رعایت کند، مفهوم از دست می رود.
دکتر سمیعی گیلانی : « مقصودتان، کدام مفهوم است ؟ »
ــ مفهوم معناشناسی .
دکتر سمیعی گیلانی : « یعنی اگر قاعده را رعایت کند، مفهوم را نمی رساند ؟ »
ــ بله. اگر پایبند آن قاعده ی ویرایشی باشد، در انتقال مفهوم خلل وارد می شود؛ و باید خلاف قاعده عمل کند .
دکتر سمیعی گیلانی : «ببینید، در زبان، هم مسائل دستوری وجود دارد هم مسائل بلاغی . حتی، در نوشته های سعدی که در فصاحت و بلاغت آثار او تردیدی نیست، در بسیاری از جاها مطالبی وجود دارد، که ما در زبان متعارف اصلاً آن طور نمی گوییم و همان طور که شما اشاره کردید ممکن است از نظر دستوری اشکال داشته باشد ولی مقصود را بهتر بیان می کند. مثلاً می گوید:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار / هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
هر ورقِ برگ که نمی توان گفت. اگر هر کسی غیر از سعدی آن را گفته بود به او ایراد می گرفتند؛ ولی چون سعدی چنین گفته است، وقتی می خوانید، اصلاً توجّهی نمی کنید که در اینجا یک اشکال دستوری و حتی یک اشکال معنایی و منطقی وجود دارد. در مقاله ای که در مجله ی «نشر دانش» چاپ شد، در بحث از ایجاز حذف، در غزل سعدی این بیت را شاهد آوردم :
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند / چندان فتاده اند که ما صید لاغریم
در این بیت، خیلی چیزها حذف شده است؛ ولی وقتی آن را می خوانید حذف شده ها را خودتان حدس می زنید. اگر بخواهیم آن را کامل کنیم باید بگوییم : سعدی تو کیستی ! [هیچ کس] زیرا که در این حلقه ی کمند چندان [صید] افتاده است که [در میان آنها] ما صید لاغریم . در زبان می توان عناصری را حذف کرد و عبارت همچنان افاده معنی کند. اینها در واقع عناصر به اصطلاح لقّ و سست اند، یعنی بار معنایی آنها در واقع فرسوده شده است و به عبارت دیگر، آن قدر تکرار شده اند که حتی اگر حذف شوند، مخاطب، خود، آنها را سر جایشان می گذارد. به عبارت روشن تر، این عناصر از لحاظ اطلاع رسانی خیلی ضعیف اند و بار اطلاعاتی چندانی ندارند . در هر عبارتی، چنین عناصری وجود دارد که با حذف آنها، مخاطب باز هم مقصود را می فهمد . مثال بارز آن موقعی است که یک خارجیِ آشنا به زبان فارسی با شما به زبان فارسی حرف می زند. او در عبارات خود عناصر زیادی را حذف می کند یا حتی جابه جا می کند؛ ولی شما مقصود او را می فهمید. چرا ؟ برای اینکه بار اطلاع رسانی عناصر حذف شده خیلی ضعیف است و می توان آنها را حدس زد . در ایجاز هم می توان این عناصر را به قرینه ی لفظی یا معنایی و گاهی حتی بدون قرینه حذف کرد. پس، عناصری در زبان وجود دارد که بار اطلاعاتی آنها بر اثر تکرار و بسامد زیاد خیلی کم شده است و حذف آنها هیچ اشکالی ایجاد نمی کند؛ حتی اگر این حذف باعث شود که آن جمله یا آن عبارت از صورت دستوری به اصطلاح مدوّن خارج بشود.
حالا این بیت معروف سعدی را در نظر بگیرید :
بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
مرحوم سعید نفیسی گفته اند که «یکدیگر» در اینجا غلط است و باید گفته می شد «بنی آدم اعضای یک پیکرند» برای اینکه نمی شود اعضای یکدیگر بود بلکه باید اعضای یک کل بود. درحالی که او توجه نداشت سعدی اصلاً پایبند این مسائل نیست. زبان منطق خودش را دارد نه آن منطق عقلانی که ما می گوییم. بنابراین، سعدی هیچ اشکالی نمی بیند که بگوید «بنی آدم اعضای یکدیگرند». در زبان عادی و محاوره ای هم چنین تعبیرهایی به کار برده می شود ــ تعبیرهایی که از لحاظ منطق عقلانی درست نیست ؛ ولی از نظر منطق زبانی کاملاً درست است. یک معنی ممکن است در دو زبان فرانسه و فارسی که دو ساختار متفاوت دارند به دو صورت سلبی و ایجابی بیان شود. به همین دلیل مترجمان دچار اشتباه می شوند، چرا که توجّه ندارند زبان فرانسه منطق خود و زبان فارسی هم منطق خود را دارد. در زبان انگلیسی، در نقل قول غیرمستقیم فعل را در زمان ماضی می آورید ، ولی در زبان فارسی آن را به صورت مضارع ترجمه می کنید. اگر یک منطق بر هر دو زبان حاکم بود، نباید چنین می شد. بنابراین نمی توان منطق به اصطلاح رسمی را بر زبان تحمیل کرد. هر زبانی منطق خود را دارد. حافظ می فرماید :
ما را ز منعِ عقل مترسان و می بیار / کان شحنه در ولایت ما، هیچ کاره نیست
می گوید: هیچ کاره نیست ؛ اما مرادش این است که هیچ کاره است، کاره ای نیست. »
ــ منطقی که فرمودید ، در ویرایش نثر امروز چطور باید حاکم باشد. در ویرایش یک مطلب غیرادبی قضیه چگونه می شود ؟
دکتر سمیعی گیلانی : «یک وقت هست که با نوشته ای سروکار دارید که یک ناشی یا نوخامه آن را نوشته است و او به شما اختیار می دهد و حتی خوشحال می شود که نوشته اش را شسته رُفته تر کنید، خوب، در آنجا می توانید تصرف کنید و حد تصرفتان هم می تواند بسیار فراتر از عرف باشد. حتی می توانید متن او را بازنویسی کنید؛ ولی یک وقت هست که با نوشته ای سروکار دارید که صاحب سبکی آن را نوشته است. در اینجا دیگر نمی توان تصرف کرد ؛چون نویسنده خود صاحب سبک است. برای مثال، فرض کنید که شما سبک مِسکوب را نمی پسندید ؛ چون خیلی پیچیده است ولی سبک او چنین است؛ و این بدان حد است که حتی از روی نوشته می توان حدس زد که اثر از کیست. دریابندری خیلی ساده می نویسد و نثر او به زبان محاوره و معمولی خیلی نزدیک است. در آنجا هم نمی توانید تصرف کنید. در مواردی مانند اینها، باید حرمت قائل بود و از تصرف پرهیز کرد ؛ هرچند که به نظر ویراستار بهتر باشد که متن جور دیگر نوشته شود. در اینجا اعمال سلیقه جایز نیست. ولی ــ همچنان که اشاره شد ــ در جایی که فردِ ناشی و نوخامه ای که صاحب سبک نیست متن را نوشته، دست ویراستار باز است. البته در اینجا هم اشکالی وجود دارد که به معرفی آن شخص مربوط می شود. وقتی ترجمه ای را تصحیح و یا حتی گاهی بازنگاری می کنید، مترجم از اینکه متنش استاندارد شده است خوشحال می شود؛ امّا اشکالی در اینجا وجود دارد که او آن طور که باید معرفی نمی شود یا درست معرفی نمی شود، هم برای ناشران و هم برای مخاطبان. البته کاری که ویراستار انجام می دهد ناظر به مصلحت خوانندگان است؛ یعنی او می خواهد متنی را که خواننده می خواند شسته رُفته باشد و این حسن است. شاید به شکلی بتوان این اشکال را تا حدی رفع کرد؛ مثلاً تصریح شود که متن بازنگاری یا در فلان حد ویرایش شده است . »
پایان بخش نخست
نظر شما