مرتضی رهبانی
درس ۲۸ مرداد از لحاظ نهضت ملَی ایران و از لحاظ رهبران خائن حزب توده
نوشته ی : خلیل ملکی
چاپ اول : ۱۳۹۴
۳۸۴ص – ۲۲۰۰۰۰ ریال
ناشر : انتشارات پردیس دانش با همکاری شیرازه کتاب – تلفن فروش: ۸۸۹۵۲۲۹۷-۰۲۱
۲۸ مرداد : حکایت نامکرر
سالهاست که پرسیده میشود: چرا ماجرای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ همچنان مطرح و مورد بحث است؟ چرا پس از شصت سال هنوز مانند موضوعی «زنده» مورد بحث قرار میگیرد و درباره ی آن مقاله و کتاب منتشر میشود؟هر کس از این رویداد تعبیری دارد. موافقان از ۲۸ مرداد با عنوانهایی چون«سند آزادی» و «میراث نهضت ملّی ایران»، «الهامبخش دمکراسیطلبان و آزادیخواهان» و بهتازگی «شاهنامه ی آزادی» (دکتر محمدعلی موحد) نام بردهاند. شماری از مخالفان، آن را برکناری ساده ی یک نخستوزیر قانونشکن و متمرّد میدانند و آنچه را که در آن روز روی داد، «قیام ملّی» برای به کرسی نشاندن فرمان پادشاه و یکسره کردن کار «عنصری که ایران را به آغوش کمونیسم» و پشت «پرده ی آهنین» میبُرد. اما گروهی دیگر که «کودتا» بودن یا دستکم «کودتایی بودن» شیوه ی عزل مصدق را منکر نیستند، از پایان نیافتن بحثها گلهمندند و به طعنه و طنز از «عاشورای ۲۸ مرداد» و «کربلای مصدق» (داریوش همایون) یاد میکنند. حقیقت آن است که رویدادهایی از این دست، خارج از اراده ی پدیدآورندگانشان، زخمهایی عمیق در ضمیر پنهان ملّتها پدید میآورند که شاید تا نسلها التیام نیابند. پیامدهای چنین رویدادهایی آنقدر جدّی است که حتی گریبان پیروزمندان را هم رها نمیسازد.[ ۱ ] اما از نگاهی دیگر، چه بهتر که چنین رویدادهایی همواره زندهاند. چون در گذر سالها، در پیرامون هر کدام بحثهایی فراتر از مویه کردن بر مظلومیّت مصدق و یارانش و یا نفرین به این و آن پیش کشیده میشود. هم حساب کودتاگران و متحدان داخلی و خارجیشان وارسی میشود و هم خبط و خطاها، لجاجتها و یا «فریفته ی عوام» شدنها در رهبری نهضت ملّی آشکار میشود و همین به حافظه و تجربه ی تاریخی غنا میبخشد .
۲۸مرداد ۱۳۳۲ یک نقطه ی عطف تاریخی در همه ی عرصههای اجتماعی ایران بود و حیات سیاسی کشور و از جمله شکل و محتوای فعالیت احزاب نوپای پس از شهریور ۱۳۲۰ را دگرگون کرد. پیداست که تحلیل این رویداد برای حزبهایی که خود را مجهز به ایدئولوژی و نظریه ی سیاسیِ «راهنمایِ عمل» میدانستند، گام نخست برای بازسازی و ادامه ی فعالیت بود. حزب توده ایران و نیز حزب زحمتکشان ملّت ایران (نیروی سوم) چنین ادعایی داشتند. در نتیجه از معدود احزابی هستند که در زمانهای مختلف، به تحلیل ۲۸ مرداد پرداختند .
اهمیّت نشریات داخلی/ تعلیماتی
در پژوهشهای تاریخ معاصر ایران و در بررسی فعالیت شماری از احزاب و گروههای سیاسی، در کنار نشریات، رسالهها و کتابها، گاه به متنهایی استناد میشود که عنوانهایی چون «نشریه ی داخلی» یا «نشریه ی تعلیماتی» دارند. انتشار محدود و اغلب نامرتب این نشریات را از دهه ی ۱۳۲۰ به بعد سراغ داریم، ولی بهندرت نمونههایی از آنها را مییابیم. شاید بخش اعظم این نشریات دیگر از دسترس تاریخنگاران خارج شده، حتی نسخهای از آنها باقی نمانده باشد. با این حال باید آنها را از منابع دست اول تاریخ احزاب ایران به شمار آورد و به بازیابی آنها کوشید. نشریات داخلی / تعلیماتی دستهای از نشریات حزبیاند که تنها در سطح اعضا یا بخش انتخابشدهای از اعضا قرار میگیرند. تصمیمات و مواضع سیاسی در حزبهای دارای ساختار تشکیلاتی، معمولاً در ارگان رسمی حزب منعکس میشود. با این حال در بسیاری موارد، نشریات تعلیماتی به توضیح دلایل اتخاذ یک موضع یا توجیه یک تصمیم و سیاست برای جمع محدود اعضا میپردازند. گاه در مقام پاسخگویی به پرسشها و انتقادات درون حزبی برمیآید که هنوز در سطح جامعه آشکار نشده است و زمانی بحثهایی را بازتاب میدهد که در بین سطرهای آن، میشود اختلافنظر در دستگاه رهبری، دستهبندیهای جناحی و حتی انشعابهای آینده را خواند. نمونهها در تاریخ معاصر ایران بسیار است، از مقدمهچینی برای تغییر خطمشی یا آمادهسازی ذهنی اعضا برای ورود به مرحلهای جدید و گاه خطیر گرفته، تا زمینهچینی برای اخراج و تصفیه ی اعضا و حتی تغییر ایدئولوژی . بدین ترتیب معمولاً نشریات داخلی / تعلیماتی شامل مطالبی است که قرار نیست در خارج از چارچوب حزبی و به طور آشکار برای عموم مردم بیان شود . طبیعی است که نشریات تعلیماتی بیشتر در دورههای رونق فعالیت سیاسی (برای توضیح برنامه و تاکتیکها در میدان عمل) یا کوتاهزمانی پس از یک عقبنشینی ، شکست یا بحران درونحزبی (برای توجیه اعضا و پیشگیری از بروز اختلاف و …) منتشر شوند. از این دیدگاه نیز باید این نشریات را یکی از منابع دست اول، زنده و از همه مهمتر، دارای ویژگیِ مهمِ همزمانی با رویدادهای تاریخی دانست .یک نمونه ی جالب از این نشریات، جزوه ی تعلیماتیِ «درباره ی ۲۸مرداد» با امضای «کمیته ی مرکزی حزب توده ایران» است که شش ماه پس از کودتا، در بهمن ماه ۱۳۳۲ در سطح اعضای حزب انتشار یافت .
«درباره ی ۲۸ مرداد»
حزب توده ایران و شماری از رهبران و کادرهای آن، در طول سالها، حجم چشمگیری از مطالب را درباره ی کودتای ۲۸ مرداد به صورت کتاب، مقاله، مصاحبه و یا بازگویی خاطرات منتشر کردهاند که البته تنها برخی از آنها موضعگیری رسمی حزبی تلقی میشوند. از جمله ی این مطالب است جزوه ی «درباره ی ۲۸مرداد» و نقد درونحزبی آن در مقاله ی «خطوط اساسی همکاری حزب ما با سازمانهای بورژوازی» نوشته ی نورالدین کیانوری [۲ ] . سالها بعد کتابی از فرجالله میزانی (جوانشیر) [۳ ] در این باره منتشر شد و همچنین تحلیلهای جدید و متفاوت با گذشته ی نورالدین کیانوری، پس از پیروزی انقلاب و بازگشت به ایران [۴] . همو در گفتوگوی مفصلی که به عنوان «خاطرات»اش منتشر شد [۵]، بار دیگر به ۲۸ مرداد پرداخت که نقد مفصل و مستند یکی از اعضای سرشناس و جداشده ی حزب، بابک امیرخسروی، را در پی داشت . [۶]
اما نخستین و نزدیکترین اعلام مواضع حزب از نظر زمانی به رویداد مورد بحث ، همان جزوه ی «درباره ی ۲۸ مرداد» است که در پیوست کتاب درس ۲۸ مرداد…هم آورده شده است. از این جزوه در نوشتهها و خاطرات شماری از رهبران و فعالان حزب توده سخن رفته است و اکنون به برکت اینترنت، متن آن هم در دسترس است. البته پیداست که این همان متنی نیست که در بهمن ۱۳۳۲ در غالب یک جزوه ی تعلیماتی و در سطحی وسیع میان اعضای حزب منتشر شد، بلکه متنی است که بعدها با ماشین تحریر حروفنگاری شده است. از کتاب حاضر درمییابیم که این نشریه حتی به دست زندانیان تودهایِ محبوس در قلعه ی فلکالافلاک (خرمآباد) هم رسانده شده بود .
«درباره ی ۲۸مرداد» که امضای کمیته ی مرکزی حزب توده ایران را دارد، نوشته ی گالوست زاخاریان، عضو کمیته ی ایالتی تهران و از دوستان نزدیک نادر شرمینی (مسئولِ جاهطلب و تندرو سازمان جوانان حزب) است. زاخاریان در اوایل ۱۳۳۴ دستگیر شد و در زندان به نحو نامعلومی به قتل رسید. در بررسی این سند حزبی، سه موضوع قابل توجه است : شرایط زمانی انتشار، موقعیت انتشاردهندگان ، و هدف آنها از این کار .
در صبح ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شبکه ی فعالان حزب توده و بهویژه سازمان جوانان آن، پس از سه روز اجتماعات و تظاهرات پرسروصدا در خیابانهای تهران، پایین آوردن عکسهای شاه، توزیع علنی « نامه ی مردم » (ارگان مخفی کمیته ی مرکزی حزب) و طرح شعارهای تند علیه سلطنت و به طرفداری از برپایی «جمهوری دموکراتیک»، در برابر کودتایی که در حال شکلگیری بود، منفعل ماندند . در واقع رهبری حزب که در صف مقدم مدعیان هوشیاری و آمادگی در برابر کودتای احتمالی قرار داشت و از هفتهها قبل (بهویژه از اواخر تیرماه و همچنین در روزهای ۲۶ و ۲۷ مرداد) مرتباً درباره ی آن هشدار میداد، و از ابتدای کودتا نیز در جریان کامل شکلگیری آن بود [۷] ، از اتخاذ تصمیم ناتوان ماند و اعضای در حال آمادهباش خود را در خیابانها عاطل نگه داشت تا کار یکسره شد . این در حالی است که حدود یک ماه قبل، حزب توده با به میدان آوردن چند ده هزار تن از اعضا و هواداران خود (در ۳۰ تیر ۱۳۳۲) قدرتنمایی چشمگیری کرده بود. این انفعال و بیتصمیمی باعث اعتراض اعضای شبکه ی حزبی در سراسر کشور شد که بیشتر صدمات را نیز در پی کودتا متحمل شده بودند. آنها احساس میکردند که به آرمانهایشان خیانت شده و رهبری حزب را به زبونی و بیکفایتی متهم میساختند. رفتهرفته اعتراضات از سطح برخی از کادرها فراتر رفت و به حوزهها و توده ی حزبی گسترش یافت . جزوه ی «درباره ۲۸ مرداد» در چنین شرایطی منتشر شد .
انتشاردهندگان این جزوه، اکثریت هیئت اجراییه ی حزب توده بودند. در پی دو رویداد تاریخیِ ختم غائله ی آذربایجان (۱۳۲۵) و سپس سوءقصد به شاه (۱۳۲۷) که به غیرقانونی اعلام شدن حزب و بازداشت رهبران آن و سپس فرار دستهجمعیشان از زندان (۱۳۲۹) انجامید، بخش بزرگی از رهبران بهناچار مخفی و در چند نوبت از کشور خارج شدند. در دوره ی مورد بحث، کمیته ی مرکزی حزب در مسکو مستقر بود و رهبری سازمانهای حزبی در ایران با هیئت اجراییهای پنج نفره بود متشکل از : مرتضی یزدی، محمد بهرامی، حسین جودت، علی عُلُوّی و نورالدین کیانوری . سه نفر نخست (و در بیشتر مواقع، به اتفاقِ نفر چهارم) با کیانوری که مدعیِ نمایندگیِ «جناح انقلابی» حزب بود و شخصیتی تندخو، جاهطلب و ماجراجو داشت ، در اختلاف و کشاکش دائمی بودند. اکثریت هیئت اجراییه که در معرض انتقادات تند اعضا قرار گرفته بود، نوشتن جزوه ی توضیحی «درباره ی ۲۸ مرداد» را به زاخاریان واگذار کرد و آن را بدون اطلاع کیانوری (مسئول شعبه ی تبلیغات و تعلیمات حزب) در بین اعضا منتشر ساخت . [۸]
هدف از انتشار «درباره ی ۲۸ مرداد» در وهله ی اول سلب مسئولیت از رهبری حزب در قبال رویداد پیش آمده بود. حزب توده در دوره ی زمامداری مصدق بهظاهر غیرقانونی و مخفی بود، اما سوای یک تشکیلات نظامی پنهانی و قدرتمند، چندین سازمان علنی و جانبی [۹] داشت که از طریق آنها دست به فعالیتهای گسترده ی سیاسی میزد. چند نشریه ی علنی [۱۰] و همچنین تشکیلات کارگری حزب در کارخانههای مهم تهران [۱۱] این مجموعه را تکمیل میکردند. کارگران متشکل حزبی آمادگی و تجربه ی بسیج نیرو و شرکت در تظاهرات را داشتند. اما تنها دستوری که از هیئت اجراییه در بعد از ظهر ۲۸ مرداد به نیروهای بلاتکلیف در خیابانها داده شد، متفرق شدن و پاک کردن خانهها از اسناد و مدارک بود . از دیدگاه اعضای فعال حزب توده که در درگیریهای خیابانی کارآزموده بودند، آنچه در صبح ۲۸ مرداد از نقاط جنوبی شهر آغاز شد، «اقدامی در میدان عمل» بود که میشد در همان شروع ـ و حتی با بسیج اعضای عادی حزب ـ در برابرش ایستاد و طلایهداران کودتا را ساعتها پیش از پیوستن نظامیان وفادار به شاه درهم شکست. اما جزوه ی «درباره ی ۲۸ مرداد» در پاسخ به این پرسشها و انتقادات جز نظریهپردازیهای عتابآلود و سرزنشبار عرضه نکرد .
مسئولیت شکست
جزوه ی «درباره ی ۲۸ مرداد» در آغاز به جدّی بودن اعتراضات اعضای حزب اذعان کرده است و اگر چه آن را «احساسات آنی و ناپخته»، «حالت عصبی» و «نظریات نادرست» خوانده، اما ضرورت پاسخگویی به آن را پذیرفته است. در سراسر این متن به نمونههای متعددی از نامههای انتقادی اعضا (از نقاط گوناگون کشور) پرداخته شده که بهخوبی گویای عمق و گستره ی نارضایتیهاست. همراه با ذکر این نمونهها ، از سرزنش نویسندگان آنها خودداری نشده، چرا که رهبری حزب را به بیتدبیری و انفعال و حتی خیانت متهم ساختهاند و برخی از آن فراتر رفته، ساحت قدسی اتحاد جماهیر شوروی را نیز مشمول پرسشها و انتقادات خود ساختهاند . نویسنده این روحیه را مغایر با «روحیه ی پرولتاریایی» میداند و معترضان را به دوری از «قضاوت ذهنی» و «در نظرگرفتن امکانات واقعی و شرایط عینی تکامل اجتماعی» فرامیخواند. چرا که بیتوجهی به «عناصر عینی نهضت» باعث «ماجراجویی در سیاست» میشود. در آخر نیز با عصبانیت این اعتراضات را «نقنقِ» کسانی اعلام میکند که انگیزه ی مبارزه در شرایط دشوار را ندارند .
جزوه پس از کوشش در ارائه ی تحلیلی طبقاتی از کودتای ۲۸ مرداد، بیتالغزل خود را عرضه میدارد و آن بحث «مراحل انقلاب» بر اساس مارکسیسم استالینی است. با توضیح مراحل سهگانه ی انقلاب در «کشورهای مستعمره و نیمهمستعمره» و احراز مرحله ی اول، یعنی «انقلاب ملّی ضدامپریالیستی» برای ایران، و پس از پذیرفتن برخی از اشتباهات حزب تا پیش از ۳۰ تیر ۱۳۳۱، به این نتیجه میرسد که مسئولیت شکست ۲۸ مرداد با بورژوازی ملّی (یعنی مصدق و جبهه ی ملّی) است که رهبری مرحله ی اول انقلاب را بر عهده داشت و «حزب طبقه ی کارگر» در آن مسئولیتی ندارد .
در پلنوم چهارم حزب توده (مسکو، ۱۳۳۶) که بحث محوری آن رسیدگی به اشتباهات رهبری حزب توده در قبال نهضت ملّی شدن نفت، دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد و نیز انتقاد از خود محدود بود، نشریه ی تعلیماتیِ «درباره ی ۲۸ مرداد» (و نقد کیانوری بر آن) نیز مورد بحث قرار گرفت و قطعنامهای درباره ی آن صادر شد. [۱۲] این قطعنامه پس از توضیح مفصلِ «مرحله ی انقلاب ایران»، آن را مرحله ی «انقلاب بورژوا دمکراتیک طراز نوین، یعنی مرحله ی انقلاب ضدامپریالیستی و ضدفئودالی» شناسایی میکند که در آن کارگران، دهقانان، روشنفکران، خردهبورژوازی و بورژوازی ملّی «قوای محرکه و پایگاه اجتماعی انقلاب» را تشکیل میدهند. اما «وظیفه ی اساسی حزب پرولتاریا /حزب توده ایران آن است که … بتواند رهبری (هژمونی) پرولتاریا را تأمین کند و در پیشاپیش ملّت قرار گرفته، وی را به جانب پیروزی انقلاب ببرد». قطعنامه جزوه ی «درباره ی ۲۸ مرداد» را «متضمن اشتباهات جدّی تئوریک» خوانده، تصویبکنندگان آن (اکثریت هیئت اجراییه) را «دچار سردرگمی در مسائل تئوریک» و «درک غیردقیق مسائل اجتماعی» و «تبرئهجویی» از خطای خود در ۲۸ مرداد دانسته ، «لحن نادرست» آن را خطاب به اعضای معترض مورد انتقاد قرار داده است. همچنین اگرچه نقد کیانوری را در مجموع صحیح میشمارد، اما نحوه ی انتشار آن را، بدون طرح در هیئت اجراییه ، مستحق انتقاد میداند .
اما جزوه ی «درباره ی ۲۸ مرداد» در کنار توجیهها و اتهامزنیهای مفصل خود، عاری از سخنان درست نیست . برای مثال : توجه دادن به اینکه در صورت ورود حزب به میدان ۲۸ مرداد، بخشهای مردد ارتش و حتی اندک نظامیان طرفدار مصدق هم ممکن بود تردید را کنار بگذارند و به کودتا بپیوندند؛ مردم «آمادگی» پیوستن به مقاومتی را نداشتند که حزب میتوانست به راه اندازد؛ یا اینکه امکان غلبه بر کودتا تنها با نیروی حزب وجود نداشت . نویسنده به تلویح یادآور میشود که بازگشت مصدق در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به قدرت و باقی ماندن او در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، تفاوتی ماهوی با شکستن احتمالی کودتا در ۲۸ مرداد به دست مردم مسلح و تحت رهبری حزب توده (یعنی خیال خامی که در ذهن اعضای ساده ی حزب پرورده میشد) دارد. چنین رویدادی چیزی نبود جز طرد شاه و ایجاد «جمهوری» یا به عبارت دیگر، «جمهوری دمکراتیک خلق». و این، کار کوچکی نبود. این اشاره ی مجمل، میتواند پاسخی به این اعتراض و بهانهجوییِ تاریخیِ رجال ملّی هم باشد که دههها حزب توده را به خاطر به میدان نیاوردن نیروهایش (از جمله تشکیلات نظامیاش) سرزنش کردهاند و به این پرسش پاسخ نگفتهاند که حزب توده، در صورت چنین اقدامی، چرا میبایست قدرت به چنگ آورده را به مصدق و یارانش تقدیم کند و چرا نباید به پیروی از سنّت تاریخی احزاب برادر، دست به کار ساختن «جمهوری تودهای» مطلوب خود شود !
نویسنده ی «درباره ی ۲۸ مرداد» دلیل «بلاتکلیفی افراد حزبی در روز ۲۸ مرداد» را این میداند که «پیشبینیهای لازم از قبل درباره ی شکل مبارزه در صورت کودتا، از طرف ما نشده بود» که با توجه به آنچه پیشتر گفته شد، برای اعضای حزب عذر موجهی نمیتوانست باشد . اذعان به این قصور و انتقاد از خود کمیته ی مرکزی به خاطر آنکه در روز ۲۸ مرداد «در اتخاذ تصمیم سرعت کافی به خرج نداده است» بیشترین مسئولیتی است که جزوه پذیرفته است. نویسنده میگوید : «ما غافلگیر شدیم، اطلاع قبلی نداشتیم، تصمیم سریع نگرفتیم و منتظر اقدامات دولت شدیم »، اما تصمیم درست را نه دست زدن به مقاومت مسلحانه ـ که «در حکم انتحار بود» ـ بلکه تکرار عملیات حزب در ۳۰تیر و ۹ اسفند ۱۳۳۱ و دست زدن به انواع کارهای تهییجی و تشویق مردم به اعتراض و تظاهرات علیه کودتاچیان میداند. با این حال، ناگهان این پیشبینی عجیب را مطرح میکند که در آن صورت هم موفق به درهم شکستن کودتا نمیشدند، ولی دستکم افراد حزبی میتوانستند تجربهای بیاموزند !
در جزوه ی «درباره ی ۲۸ مرداد» ادعاهای گزاف و تناقضهای آشکار کم نیست . برای مثال، یک جا مدعی میشود که «در جریان رفراندم [انحلال مجلس] قسمت اعظم مردم زیر رهبری ما، زیر شعارهای ما، در رأی دادن شرکت جستند» ولی کمی بعد میگوید: «درباره ی پشتیبانی قشرهای وسیع مردم [از حزب توده در برابر کودتا] ما قرائن و اماراتی نداریم .»
در این نوشته بارها از خلیل ملکی و « نیروی سوم » یاد و به اندیشهها و سیاستهایشان حمله شده است. جزوه، ملکیِ سوسیالیست را نماینده ی «جناح راستِ بورژوازی ارتجاعی» معرفی میکند و «راه سوم»ی را که او به جای وابستگی به قدرتهای بزرگ شرق و غرب تبلیغ میکرد، «تزهای مغلوط» و «کاخ خیالی» میخواند که «۲۸ مرداد با یک ضربه» تمام آن را فرو ریخت.
خلیل ملکی، ۲۸ مرداد و نشریه ی تعلیماتی حزب توده
خلیل ملکی، از فردای کودتا و شکست نهضت ملّی، و پس از غلبه بر بحران روحی و وسوسه ی خودکشی، به فکر چارهجویی ـ دستکم در عرصه ی نظری ـ افتاد. اولین اقدام او، نوشتن اعلامیهای در اول شهریور ۱۳۳۲ بود که بلافاصله و برای سالها همچون یک «سند خیانت»، علیه وی به کار رفت. در آن نوشته ضمن قدردانی از جایگاه و خدمات دکتر مصدق در ملّی کردن صنعت نفت و قطع دست قدرتهای بیگانه، به تلویح پایان دوره ی نخستوزیری او نیز به رسمیت شناخته شده بود. ملکی ضمن «عبور از مصدق»، بر عزم ملّت ایران در ادامه ی نهضت ملّی و لزوم تشکیل یک «نهضت مقاومت» برای حفظ «میراث نهضت ملّی از دستبرد دشمنان» تأکید کرد. اما منظور از این «دشمنان»، در درجه ی اول حزب توده ایران بود که بخش اعظم اعلامیه به آن، و نه حاکمیت برخاسته از کودتا، اختصاص داشت. در واقع حتی عبارت «کودتا» نیز در این متنِ به دقت نگاشته شده دیده نمیشود و تنها یک بار از ضربه ی «ارتجاع جهانی» یاد شده است. از مضمون اعلامیه چنین بر میآید که نویسنده میکوشد «منطبق با اوضاع و احوال و شرایط موجود و امکانها و واقعیتهای اجتماعی» مفرّی برای ادامه ی فعالیت «نیروی سوم» و شاید عموم نیروهای ملّی بیابد تا «هدفهای انقلابی نهضت ملّی و حتی اصلاحات داخلی را در چارچوب قانون اساسی و حکومت مشروطه و با وسایل سیاسی و مسالمتجویانه و در عین حال جدّی و قاطع» دنبال کنند. تأکید بسیار بر نقش «سران خائن حزب توده» و «بزرگترین عامل شکست نهضت ملّی» دانستن آن حزب راـ که البته تکرار مواضع نیروی سوم پیش از کودتا بود ـ شاید به نحو دیگری نیز بتوان تعبیر کرد:جستوجوی یک نقطه ی مشترک با حاکمیت مستقر، و تلاش برای بازسازی فضای سیاسی کشور پس از کودتا. هنوز چرخش بزرگ پیش رو (تعطیلی مشروطیت و نظام پارلمانی نوپای پس از شهریور ۱۳۲۰) نه تنها بر سران نهضت ملّی، که بر فرمانده ی عالی و نخستوزیر کودتا هم آشکار نشده بود. دو هفته پس از صدور این اعلامیه، خلیل ملکی خود را به فرمانداری نظامی تسلیم کرد .
در اواخر شهریور ۱۳۳۲، ملکی بدون محاکمه ، به قلعه ی فلکالافلاک (خرمآباد) فرستاده شد تا نزدیک به یک سال «زندان مضاعف» را در کنار بازداشتشدگان تودهای، یعنی همرزمان سابق و دشمنان آن روزش، تجربه کند. [۱۳] در آنجا بود که جزوه ی «درباره ی ۲۸ مرداد» پنهانی ـ احتمالاً به وسیله ی یکی از زندانیان ناراضی تودهای [۱۴] ـ به دستش رسید. ملکی در پاسخ به اتهاماتی که در آن علیه « نیروی سوم » و شخص وی مطرح شده بود و فراتر از آن، بررسی سیاستها و عملکردهای حزب توده در قبال نهضت ملّی شدن نفت و دولت مصدق، رساله ی حاضر را نوشت [۱۵] و آن را به تدریج توسط اعضای خانواده ی خود که برای ملاقاتش به خرمآباد میآمدند ، به خارج از زندان فرستاد . این رساله یکی از آثاری است که در آن ملکی به تفصیل نظریه و برنامه ی سیاسی خود را تشریح کرده است ؛ نظریه و برنامهای که با تعدیل و تغییرهایی، در سراسر دهه ی ۱۳۳۰ و بخشی از دهه ی ۱۳۴۰ مبلّغ آن بود. از این نظر نیز متن حاضر یک سند مهم تاریخی است. رساله ی «درس ۲۸ مرداد»، در نسخه ی دستنوشت، نام نویسنده ندارد و در متن آن از خلیل ملکی با عنوان سوم شخص یاد میشود . پیداست که نویسنده میخواسته آن را به نام حزب زحمتکشان ملّت ایران (نیروی سوم) منتشر سازد. دیگر آنکه عنوان جدلی/ موهنِ این رساله (درس ۲۸ مرداد از لحاظ … رهبران خائن حزب توده) از خود نویسنده است.
در «سرگذشت تدوین این کتاب» به قلم دکتر کمال قائمی، از یاران خلیل ملکی و فعالان نیروی سوم، میخوانیم که در زمانی که این نوشته بخش به بخش به تهران میرسید، از روی آن چند نسخه تهیه و در جاهای مختلف نگهداری میشد تا در یورشهای مأموران امنیتی از بین نرود . کتاب حاضر بر اساس تنها نسخه ی بازمانده (نزد مرتضی مظفری [۱۶] از اعضای «نیروی سوم») آمادهسازی و منتشر شده است . [۱۷] در میان دستنوشت رساله، بخشی که به تشریح موقعیت ایران و «نهضت ملّی در مقابل قدرتهای بزرگ» و نیز نقد سیاست شوروی و حزب توده اختصاص دارد، به قصد انتشار در نشریه ی « نبرد زندگی » (۱۳۳۴)، حروفچینی و صفحهبندی شده است. این قسمت در ضمن، انتقاداتی را متوجه رهبری نهضت ملّی و سیاست آن در قبال حزب توده میکند. بر اساس توضیح دکتر قائمی، به دلیل مخالفت سران آن روز جبهه ملّی و مصلحتاندیشی رهبران نیروی سوم، این بخش هیچگاه منتشر نشد. وی به این نکته نیز اشاره دارد که «میتوان به تحقیق گفت که اگر رساله ی تعلیماتی حزب توده چاپ نشده بود و یا به وسیله ی اعضای سرخورده ی آن حزب به دست ملکی نرسیده بود، او دست به تحریر این کتاب نمیزد و یا کتاب را به صورت شرح مقاطع گذشته میپرداخت.» (ص۲۷۹)
رساله ی «درس ۲۸ مرداد …» نه تنها پاسخی است به حملات و اتهامات جزوه ی «درباره ی ۲۸ مرداد»، بلکه ادعانامه ی مفصلی است علیه حزب توده و سیاست و مشی آن از بدو تأسیس تا دوره ی نهضت ملّی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد . خلیل ملکی که تا زمان انشعاب (۱۳۲۶) در شمار رهبران حزب توده بود، در پرداختن به آن دوره تردیدی نکرده است. این رساله یکی از متنهایی است که در آن بهروشنی و بدون پردهپوشی دیدگاههای خود را درباره ی مسائل جهانِ پس از جنگ ، نقش قدرتهای بزرگ و جایگاه ایران در معادلات جهانی شرح میدهد. او به تفصیل از تدبیری سخن میگوید که باید برای بهرهگیری از رقابت میان قدرتهای بزرگ و قطع دست استعمار و پیشرفت ایران به کار بست .
تصویر جهان پس از جنگ
رساله با مقدمهای حماسی درباره ی نهضت ملّی ایران، مقاومت مبارزان و جنبشی که همچنان زنده است آغاز میشود. نویسنده گریزی هم به «ماتریالیسم تاریخی» میزند و از کارل مارکس بدون ذکر نام، به عنوان «جامعهشناس بزرگ» یاد میکند. همچنین اشارهای به سرنوشت انقلاب اکتبر دارد که از همان ابتدا «پرولتاریا را نیز به زنجیر … کشید».
خلیل ملکی در ترسیم چهره ی جهان پس از جنگ جهانی دوم، نظام دوقطبی و جایگاه انگلستان را شرح میدهد. آمریکا و شوروی از جنگ بسیار قدرتمندتر از قبل بیرون آمدند و قدرتهای دیگر پیش از جنگ به قدرتهای درجه ی دوم و سوم تبدیل شدند و به دور یکی از دو قطب گرد آمدند. در این میان تنها قدرتی که نقش استثنایی دارد انگلستان است که «گرچه اصولاً جزء بلوک غربی است، ولی با بازی کردن بین آمریکا و شوروی میخواهد ضعف امپراتوری خود را جبران کند». نویسنده به «نیروی ملل در قارههای آمریکا و اروپا و مخصوصاً آسیا» نیز توجه دارد که میکوشند در مقابل این دو قدرت بزرگ مقاومت کنند و موفقیتهایی نیز به دست آوردهاند. نهضت ملّی ایران هم یکی از این نیروهای ملّی است که مانند دیگران «تنها با استفاده از تناقضات موجود در جهان حاضر» میتواند به اهداف خود برسد (صص۴۸-۴۹). در اینجا با تشریح نظریهای روبهروییم که ملکی تا واپسین سالهای عمر خود، با تجدیدنظرهایی در جزئیات، به توضیح و دفاع از آن ادامه داد. کلیّات این تفسیر از جهان و روش سیاسی با آنچه به نام «سیاست موازنه ی منفی» در میان احزاب مختلف نهضت ملّی مطرح بود ، نقاط مشترک بسیاری دارد؛ اگرچه در توضیحات ملکی، در جاهایی تعلق خاطر او به سوسیالیسم نیز به چشم میخورد . ملکی شرط ضروری برای بهرهگیری از تناقضات میان قدرتهای جهانی را درک سیاست کلّی هر کدام میداند. در صحنهای که او توصیف میکند، شوروی خواستار تقسیم جهان میان قدرتهای بزرگ است و انگلستان (امپریالیست ضعیف) هم با این نظر موافق است. اما آمریکا نمیخواهد شوروی بیش از غنائمی که در جنگ به دست آورده را صاحب شود. همسویی منافع شوروی و انگلستان ـ که بارها به پیشینه ی آن در چارچوب همکاری در جنگ علیه فاشیسم اشاره میکند ـ تا آنجاست که شوروی هیچ کاری علیه آنچه «منافع انگلستان در نفت ایران» میداند انجام نمیدهد و انگلستان هم در ازای آن، منافعی را در ایران یا خارج از آن برای شوروی قائل میشود. در این میدان، آنچه سیاست آمریکا را برجسته میسازد، رقابتش با نفوذ شوروی است. آمریکا نفوذ انگلستان در ایران را میپذیرد، اما با سیاست آن کشور در قبال شوروی موافق نیست که دست مسکو را در «منطقه ی نفوذ و حریم امنیّت»اش باز میگذارد. ملکی تأکید میکند که آمریکا هم «مانند هر امپریالیست دیگری» به دنبال «نفوذ اقتصادی و استعمار» است، اما «بخصوص در کشورهای مجاور شوروی، آمریکا مهیا و آماده برای گذشتهای بزرگی نسبت به دول کوچک است، مشروط بر اینکه آمریکا متقاعد شود که سیاستمداران آن کشور کوچک و همسایه ی شوروی متوجه خطر آیندهای [هستند] که از طرف دولت توسعهطلب شوروی آنها را تهدید میکند و از لحاظ معنوی مجهز به مبارزه با ستون پنجم شوروی باشند.» (صص۵۵-۵۶) از این رو «هدف نهضت ملّی در درجه ی اول متوجه مبارزه با انگلستان است و مبارزه با آمریکا تا حدّی است که سیاست آمریکا نخواهد جانشین نفوذ انگلستان یا دنبالهرو آن باشد.» (ص ۹۰)
سیاست شوروی و حزب توده در قبال نهضت ملّی
ملکی در ترسیم سیاست شوروی (و «ستون پنجمش» : حزب توده) به نظریات حزب کمونیست شوروی و استالین توجه میدهد که طبق آن، «هیچ نهضت ملّی و ضداستعماری … ممکن نیست، مگر با کمک مستقیم اتحاد جماهیر شوروی» یعنی «ستاد زحمتکشان جهان». به این ترتیب تفسیری ساده و انتزاعی از جهان دوقطبی شکل گرفت: «اردوگاه زحمتکشان با سرپرستی شوروی و اردوگاه امپریالیسم». «کمینترن و بالاخره کمینفرم این اصل لنینیستیِ استالین را نوعی تغییر شکل داده و منافع طبقاتی تمام زحمتکشان جهان را تحتالشعاع هدفهای سوقالجیشی و سیاسی دولت شوروی قرار میدهد.» (ص۶۲)
سیاست حزب توده در دوره ی زمامداری مصدق مورد نقد تند ملکی قرار دارد. او معتقد است که همه خطمشیها و روشهایی که حزب توده در پیش گرفت و گاه خود آنها را اشتباه خواند، اشتباه نبود بلکه سیاست و روشهایی بود مطابق با اصول لنینیستی پیشگفته ی شوروی . او سیاست کمونیستها در کشورهایی مانند ایران را در سه محور خلاصه میکند: ۱) «خرابکاری اقتصادی در تمامی شئون زندگی»؛ ۲)«خرابکاری سیاسی» و جلوگیری از هرگونه نهضت ملّی که مستقل از مسکو باشد؛ ۳) مبارزه ی جدّی با آمریکا که «هنوز تسلیم تقسیم استعماری جهان با شوروی» نشده، تحت نام ایجاد «صلح پایدار». در نتیجه هم دشمنی حزب توده با مصدق و «جادهصافکن امپریالیسم» خواندن او و هم تغییر موضع حزب و اعلام حمایت از مصدق (پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱) را دو روش برای یک هدف، یعنی نابودساختن نهضت ملّی میداند.از این رو «اعتراف سران حزب توده به اشتباه خود» را دروغ میخواند (ص۹۳). اما تناقض اینجاست که اگر حزب توده به واقع چنین هدفی را دنبال میکرد و به آن رسید، در عمل چه چیزی جز نابودی خود (ظرف مدتی کمتر از دو سال) به دست آورد ؟ در این سطرها نمونهای از مباحثات دهه ی ۳۰ را مییابیم که بازتابی از مجادلات نیروهای رقیب حاضر در میدان است . بعدها در اسناد و مباحثات حزب توده آشکار شد که از ابتدای نهضت ملّی شدن نفت، جریانی در اقلیّت رهبری حزب توده با سیاست مبارزه ی بیامان با دولت مصدق مخالف و خواستار جانبداری از او بود. [۱۸] اگرچه این نظر در میان کادرهای حزبی نیز طرفداران زیادی داشت، اما تا پیش از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نتوانست در تغییر سیاست کمیته ی مرکزی و هیئت اجراییه توفیقی یابد .
اما از این بحثها گذشته، از دید ملکی «بزرگترین خیانت به ملّت ایران و به نهضت ملّی ایران این است که رهبری آن حزب عدهای از بهترین نیروهای اجتماعی را از نهضت ملّی جدا کرده و بر علیه آن به کار برده است.» (ص۹۴)
«ستون پنجم»
عبارت «ستون پنجم» که بارها در سراسر رساله تکرار میشود، به دو گروه اشاره دارد : نخست حزب توده که آن را «ستون پنجم» شوروی میداند؛ دوم «ستون پنجم حزب توده در داخل نهضت ملّی و نیروی سوم» که اشاره ی آشکاری است به مخالفان درونحزبی خلیل ملکی . این مخالفان (دکتر محمدعلی خنجی و مسعود حجازی) کمی پیش از کودتای ۲۸ مرداد بهسختی با رهبری ملکی درافتادند و از دشمنی و تخریب شخصیت او فروگزار نکردند. بعدها این اختلافات حتی با خروج آن دو از « نیروی سوم » هم ادامه یافت و دامنه ی آن تا اوایل دهه ی ۱۳۴۰ و فعالیت جبهه ی ملّی دوم کشیده شد . خلیل ملکی در مقابل، سالها از همان روشی استفاده کرد که خود سنّت تودهای اتهامزنی میشمرد. اتهام «ستون پنجم» بودنِ خنجی و حجازی، به واسطه ی تکرار زیاد، به نوشتهها و گفتههای دیگران (از جمله دکتر مصدق) هم راه یافت، ولی به نظر نمیرسد که حتی مورد قبول همه ی یاران ملکی در « نیروی سوم » هم بود.
اما درباره ی «ستون پنجم» شوروی، ملکی ترکیب متناقضنمای «حزب روسی و انگلیسی توده» را به کار میبَرَد. در جاهایی به نظر میرسد که او قائل به دو نوع تودهای است : «توده ی روسی» و «توده ی انگلیسی» که به اتفاق هم مصدق را سرنگون کردهاند (ص۱۱۸). در جاهای دیگر این دو یکی هستند و انگلستان از «ستون پنجم» شوروی (یعنی حزب توده) در جهت اهداف خود استفاده کرده و مصدق را به زیر کشیده است. این روایت دیگری از اصطلاح غریب «تودهنفتی» است که در میان طرفداران مصدق معنی خاص خود را داشت . در سالهای اخیر، برخی مراد از آن را تودهایهای دروغینی تفسیر کردهاند که توسط دستگاههای اطلاعاتی انگلستان و آمریکا، برای ایجاد تفرقه، هراسافکنی، خرابکاری و اغتشاش سازماندهی شده بودند .
اشتباهات دولت ملّی و «دموکراسی متمرکز و باانضباط»
خلیل ملکی سالها درباره ی دلایل شکست نهضت ملّی گفت و نوشت و این رساله شاید یکی از نخستین نقدهای او در این زمینه باشد. نویسنده در مجموع، سیاست و روش دولت ملّی را تأیید میکند، اما اشتباهاتی را برمیشمارد که باعث شکست آن شد. اگرچه ملکی مسئولیت عمده ی این شکست را متوجه حزب توده ساخته، اما دولت مصدق را به خاطر مماشات با آن مقصر میداند. از نظر او این مماشات باعث تشتت نیروهای حامی نهضت ملّی شد و گروهی از آنان را به دلیل ترس از قدرتگیری حزب توده، از نهضت جدا ساخت و رو در روی آن و در اتحاد با «دربار و دستنشاندگان انگلستان» قرار داد. از سوی دیگر آمریکا را (باز هم به خاطر ترس از قدرتگیری کمونیسم در ایران) به آغوش انگلستان افکند. ملکی «لیبرالیسم» دولت مصدق و «روشهای لیبرالی» آن را در برابر حزب توده اشتباه میداند و معتقد است که باید نوعی «دموکراسی متمرکز و باانضباط» جای آن را میگرفت. این سخن قاعدتاً به معنی ممانعت از فعالیت حزب توده (به شیوه ی نیمهعلنیِ آن زمان) ـ اگرنه سرکوب کامل آن ـ است. ملکی این ادعا را که در آستانه ی ۲۸ مرداد «خطر روی کار آمدن حزب توده وجود داشت» «دروغ بیشرمانه» میخواند. چرا که حزب توده «آنطور که باید مسلح نبود» و دیگر اینکه شوروی در آن زمان در موقعیتی نبود که اجازه ی چنین کاری را به آن حزب بدهد. از دید او، خطر حزب توده در ایفای نقش «مقدمهالجیش» کودتاچیان ـ به واسطه ی هرج و مرجی که ایجاد میکرد ـ بود. ملکی همچنین به نشریه ی تعلیماتی شماره ی ۱۲ حزب توده استناد میکند که در آن به اعضای حزب توصیه شده بود با آفریدن «حوادث بیدارکننده» جبهه ی ملی را «رسوا» سازند. (ص۱۷۰)
در رساله از پیشنهادهای « نیروی سوم » به دولت هم سخن رفته است که بیشتر آنها کارهایی «انقلابی» است و نامتناسب با مشی دولت مصدق : تشکیل «کمیتههای نهضت ملّی در تمام ادارات و کارخانه [ها] و محلات و شهرستانها»؛ تشکیل «گارد ملّی» برای حفاظت از نهضت در مواقع بحرانی و جلوگیری از «اخلال و خرابکاری و هرج و مرج» حزب توده ؛ تأسیس «یک حزب بزرگ ملّی» [۱۹] و …
رساله از دو عامل سخن میگوید که باعث شکست دولت ملّی شد : نخست، همراه شدن آمریکا با انگلستان (که حزب توده را در آن مؤثر میداند) و «توطئه ی دشمنان نهضت ملّی به دست حزب توده و به دست جاسوسان ستون پنجم در نهضت»؛ دوم، «لیبرالیسم دولت آقای مصدق» که پیشتر از آن یاد شد (ص۱۳۲). بدین ترتیب، عامل اصلی شکست نهضت ملّی را در هر حال حزب توده ارزیابی میکند؛ نظری که پذیرش آن حتی در زمان نگارش رساله هم دشوار به نظر میرسد .
ملکی درباره ی عملکرد حزب توده در روز ۲۸ مرداد تفسیر خاص خود را مطرح میسازد. او مینویسد حزب توده [در جزوه ی «درباره ی ۲۸ مرداد»] شکست دولت نهضت ملّی در برابر کودتا را اجتنابناپذیر میخواند، چون مطابق با نظریهه ی استالینی، نهضتهای ملّی در کشورهای وابسته به استعمارگران جهان مدرن بدون رهبری احزاب کمونیست محلی و بدون اردوگاه پرولتاریای جهانی محکوم به شکست است. «رشد و تکامل نهضت ملّی ایران با منافع نهضت پرولتاریایی [و شوروی] تناقض پیدا کرده است» (ص۲۱۸) از این رو رهبری حزب توده مایل به پیروزی آن نبود و برای همین در ۲۸ مرداد ناظر بیعمل ماند.
نفی همکاری با حزب توده
ملکی بهصراحت شعار حزب توده در دعوت به تشکیل «جبهه ی واحد ضدّ استعمار» را فریبکاری میخواند. او به تجربه ی احزاب ملّی و سوسیالیست اروپای شرقی در پایان جنگ اشاره میکند که وارد چنین ائتلافهایی با احزاب تابع مسکو شدند و پس از کوتاهمدتی، کمونیستها تمام قدرت را قبضه و متحدان سابق خود را حذف کردند. پیشنهاد «جبهه ی واحد» در دوره ی دوم زمامداری مصدق از اینگونه بود .
از سوی دیگر، این تصور برخی که افزوده شدن نیروی حزب توده به «نهضت ملّیِ آن وقت و یا نهضت مقاومت ملّیِ حالا» را باعث افزایش نیروی نهضت میدانند نادرست میشمارد، بلکه آن را باعث تضعیف نهضت میداند. گذشته از هدفهای متفاوت نهضت ملّی و حزب توده که مانع از ائتلاف آنهاست ، تجربه ی حاصل از تظاهر حزب توده به پیوستن به نهضت را یادآور میشود که باعث از دست رفتن بخشی از نیروهای نهضت شد، مخالفان آن را مصممتر کرد و دشمنان تازهای هم برایش پدید آورد (ص۱۴۱). از این رو هدف حزب توده از طرح این شعار را چیزی نمیداند جز خارج ساختن رهبری نهضت از دست «بورژوازی ملّی» (ص ۱۵۰).
ملکی نه تنها رهبران حزب توده، که آنهایی را که در آستانه ی ۲۸ مرداد در «نیروی سوم» سنگ ائتلاف با حزب توده را به سینه میزدند بیپروا خائن میخواند ـ که اشاره ی دیگری است به همان «ستون پنجم» سابق . (ص۱۵۸)
پیشبینی رساله درباره ی عاقبت ائتلاف با حزب توده درست به نظر میرسد؛ همچنین توضیح سیاست تخریب و دشمنی با دولت مصدق که حزب توده تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱ درپیش گرفت . اما تغییر سیاست حزب توده پس آن تاریخ بهسختی با فرمول ملکی قابل توضیح است. اینکه چون دیدند از راه مخالفت با مصدق به جایی نمیرسند، پس تصمیم گرفتند تظاهر به طرفداری کنند و از این راه به تخریب دولت ملّی و تحقق سیاست انگلستان بپردازند و در انجام این وظیفه ی پنهانی موفق هم شدند تفسیری است که امروز پذیرفتنی نیست .
حزب توده همچنین سرزنش شده است که پس از ۲۵ مرداد «تظاهر به تغییر رژیم و استقرار جمهوری دمکراتیک» کرد، در حالی که خود معتقد به پیروزی این شعار نبود. اما چنین شعاری در روزنامههای احزاب ملّی، از جمله «نیروی سوم» (ارگان حزب زحمتکشان ملّت ایران ـ نیروی سوم) هم نقش بسته بود. [۲۰] در ضمن در اغتشاشهای خیابانی روزهای پیش از کودتا، که حزب توده صحنهگردان اصلی آن بود، افتخار به زیر کشیدن مجسمههای شاه و رضاشاه ـ به تصدیق دکتر مصدق ـ از آنِ «نیروی سوم» و دو حزب دیگر نهضت ملّی بود. به نظر میرسد که ناکام ماندن توطئه ی ۲۵ مرداد و خروج سراسیمه ی شاه از کشور فضای چنان ملتهبی پدید آورده بود که حتی دولت هم نمیتوانست کاملاً خود را از آن دور نگه دارد. نمونهای از آن را میتوان در سخنرانی وزیر امور خارجه ی وقت در میتینگ ۲۵ مرداد در میدان بهارستان و شعارهای تند حاضران یافت .
سرنوشت «درس ۲۸ مرداد…»
اما سرنوشت رساله ی «درس ۲۸ مرداد…» و انتشار نیافتن آن در زمان حیات ملکی (حتی در دوره ی گشایش نسبی فضای سیاسی در ۱۳۳۹-۱۳۴۱ در ایران یا توسط جامعه ی سوسیالیستهای نهضت ملّی در اروپا)، و یا در آغاز انقلاب (که حتی برخی ترجمههای نهچندان خوشخوان و به لحاظ موضوع کهنهشده ی ملکی نیز بازچاپ میشد) قابل تأمل است. آن هم رسالهای که بسیاری از مباحث نهضت ملّی و مجادلات جدّیاش با حزب توده را بهروشنی مطرح میساخت و شاید در صورت انتشار میتوانست منشأ آثاری نیز باشد . تأخیر شصت ساله در انتشار یک رساله ی جدلی، آن هم رسالهای درباره ی اساسیترین مسائل روز نهضت ملّی، خود پرسشی است نیازمند تحقیق .
اگرچه ممکن است برخی از استدلالهای خلیل ملکی در این رساله ـ مانند توضیح تغییر مواضع سیاسی حزب توده پس از ۳۰ تیر۱۳۳۱، یا «ستون پنجم» درون نیروی سوم ـ نااستوار یا بیش از حدّ توطئهاندیشانه به نظر رسد، اما بحث او درباره ی مجموعهای از مسائل مانند سیاست شوروی در قبال ایران، مفهوم واژه ی «انترناسیونالیسم» در قاموس کمونیسم روسیـ استالینی، نفرت کمینترن/ کمینفرم از مفهوم «ملّی» و هراس هر دو از تحقق عملی و حتی طرح یک «راه سوم» و مستقل از دو اردوگاه برای رهایی کشورها از استعمار و عقبماندگی، عاقبتِ ائتلافِ نیروهای ملّی و سوسیالیست با «احزاب برادر» … و بسیاری موضوعات دیگر، همچنان پلمیکهایی جدّیاند. لحن و بیان تند ملکی در آن «فردای پس از توفان» ـ که به تناسب حمله ی چندبرابر حزب توده، تشدید میشد ـ نباید باعث نادیده گرفتن مسائلی شود که در این رساله بهروشنی و آشکار به بحث گذاشته است. مسائلی که اگر در آنها دقیق شویم، همان بحثهای طیف وسیعی از نیروهای ملّی و چپ ایران است که تا چند دهه بسیاری از مردان و زنان خلاق و فداکار کشور را به ورطه ی جدلها و دشمنیهای بیپایان کشاند؛ برخی را به کجراهه ی سرسپردگی به دشمنان تاریخی ایران انداخت، و شماری را در وادی سرگشتگی به قتلگاه بُرد .
پی نوشت ها :
۱.خلیل ملکی در مقدمه ی همین کتاب مینویسد: «عامل کودتا خود در دام کاری که کرده است ، افتاده است و رهایی ندارد».
۲. انتشار یافته در نشریه ی تعلیماتی مسائل حزبی، شماره ی ۴۴(۱۸ فروردین ۱۳۳۳). [نگارنده این نشریه را نیافته است.]
۳. حزب توده و دکتر محمد مصدق : نکاتى از تاریخ حزب توده ایران، (تهران: انتشارات حزب توده ایران، ۱۳۵۹). و نیز : نکاتی از تاریخ حزب توده ایران؛ مصاحبه ی نشریه ی « امید فردا » (وابسته به سازمان جوانان و دانشجویان دمکرات ایران)،چ ۲ (تهران: انتشارات حزب توده ایران، ۱۳۵۹). کیانوری در این تحلیلها، کودتای ۲۸ مرداد را «شکستناپذیر» معرفی کرده است .
۴. تجربه ی ۲۸ مرداد، (تهران : انتشارات حزب توده ایران، ۱۳۵۸).
۵. خاطرات نورالدین کیانوری، مؤسسه ی تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، (تهران: مؤسسه ی اطلاعات، ۱۳۷۱).
۶. نگاهی از درون به نقش حزب توده ایران، (تهران: مؤسسه ی اطلاعات، ۱۳۷۵).
۷. به گفته ی اکبر شاندرمنی، اعضای هیئت اجراییه ی حزب که از روز ۲۵ مرداد همواره با هم و در یک محل به سر میبردند، از بامداد ۲۸ مرداد تشکیل جلسه داده بودند، خبرها را دنبال میکردند و از سوی شبکه ی اعضای سازماندهی شده و منتظر دستور حزب در خیابانهای تهران تحت فشار بودند (امیرخسروی، همان، ص۶۵۶).
۸. پس از انتشار نقد کیانوری درنشریه ی تعلیماتی مسائل حزبی، شماره ی ۴۴ (که آن هم بدون اطلاع رهبری حزب صورت گرفته بود)، اختلاف میان اکثریت هیئت اجراییه با کیانوری بالا گرفت و آنها در نامههایی به کمیته ی مرکزی مستقر در مسکو خواستار توبیخ و خارج ساختن او از ایران شدند. این مکاتبات و پاسخ کیانوری به آنها در کتاب خاطرات نورالدین کیانوری آورده شده است.
۹. جمعیت ایرانی هواداران صلح، جمعیت ملّی مبارزه با استعمار، اتحادیه ی مستأجران … برخی از تشکلهای شناخته شده ی حزب توده در آن زماناند .
۱۰. روزنامه ی « به سوی آینده » و روزنامههای متعدد جایگزین آن، «شهباز» و نشریات سازمانهای علنی حزب.
۱۱. از جمله کارخانههای چیتسازی، دخانیات، سیلوی تهران و …
۱۲. «قطعنامه ی پلنوم وسیع کمیته ی مرکزی حزب توده ایران درباره ی مرحله ی انقلاب ایران و خطاهای اساسی دو سند (جزوه ۲۸ مرداد و نشریه شماره ۴۴)»، در: ناریا [ناصر بناکننده/ پورپیرار]، اپورتونیسم واقعاً موجود؛ همراه با اسناد کامل پلنوم چهارم(پلنوم وسیع) حزب توده ایران(سال ۱۳۳۶)، (تهران،۱۳۵۹)، صص۲۷- ۳۰.
۱۳. خلیل ملکی درباره ی این دوره ی سخت یادداشتهایی را در مجله ی فردوسی (مهر ـ آبان ۱۳۳۶) منتشر کرد که مجموعه ی آن در این کتاب گرد آمده است: خاطرات زندانیان فلکالافلاک، گردآوری و تدوین: سیّد فرید قاسمی، (خرمآباد: پیمان، ۱۳۷۵).
۱۴. عباس عاقلیزاده نوشته است که در میان زندانیان تودهای که فلکالافلاک را به «شکنجهگاه روحی» ملکی تبدیل کرده بودند، تنها یک نفر (که بعدها همکار عاقلیزاده در روزنامه ی کیهان شد) به ملکی محبتی داشته، گهگاه به دیدارش میرفته و ملکی بارها از او به نیکی یاد کرده است. (یادنامه ی خلیل ملکی، بهکوشش امیر پیشداد و محمدعلی همایون کاتوزیان، (تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۰)، ص۲۴۹.)
۱۵. ملکی باید این رساله را در فاصله ی بهمن/ اسفند ۱۳۳۲ تا شهریور ۱۳۳۳ (که از زندان آزاد شد) نوشته و سپس در تهران تکمیل کرده باشد .
۱۶. مرتضی مظفری پس از انقلاب جزوهای را به مناسبت دهمین سالمرگ خلیل ملکی منتشر کرد: دو نامه یا آنچه بر نهضت ملّی ایران پس از ۲۸ مرداد گذشته است، (تهران: مروارید، ۱۳۵۸).
۱۷. متن حاضر در جاهایی افتادگی دارد و یا تکرار مطالب در آن دیده میشود. اگر چه خلیل ملکی بعدها مطالبی را در آن تکمیل و تصحیح کرده، پیداست که فرصت بازبینی کامل و تدوین دوبارهاش را برای انتشار نیافته، یا از خیر آن گذشته است.
۱۸. محمدحسین تمدن در تهران و ایرج اسکندری و غلامحسین فروتن در خارج از ایران از آن جملهاند.
۱۹. در آغاز فعالیت جبهه ی ملّی دوم، همان کسانی که در این رساله «ستون پنجم» حزب توده در نهضت ملّی نام گرفتند، قصد تبدیل جبهه ی ملّی به چنان حزبی را داشتند. طبیعتاً یکی از مخالفان جدّی آنها خلیل ملکی بود؛ کسی که تا پایان کار جبهه ی ملّی دوم خود و گروهش به عضویت آن پذیرفته نشدند .
۲۰. ملکی مسئولیت طرح این شعار را هم به گردن «ستون پنجم» نفوذی در نیروی سوم گذاشته است. (ص۱۷۶)
نظر شما