۲۴ - مرداد - ۱۳۹۳
مهرگان بویری


 

 

پس از مدت ها در یک دیده ورزی شتابزده بر وبگاه «لور» به نقدی که بر یکی از نویسه‌های منتشرشده بر یادداشت دکتر فریدون مجلسی نوشته شده است [ ۱ ] ، برخورد کردم که توجه مرا به خود جلب نمود. هرچند از تاریخ نشرِ آن گذشته است اما بر خود واجب دیدم که نسبت به حقیقت‌ گریزی و تحریف نگاری آن واکنشی نشان دهم و چند سطری به صورت اجمالی بنگارم. کِهتَر بر این باورم که « من نسبت به فرزندانم برای دانستن حقیقت و تاریخ اجدادم مسئولم، حتی اگر همه ی کتابهای عالم را بسوزانند ، و سعی در تحریف آن کنند …»

این بار هم مثل همیشه آقای « بهمن کیهان بختیار» مطلبی در این وبگاه منتشر کرده است که از نظر علمی کاملا غیرمستند بوده و همچون گذشته ، ابداعات متخیلانه و بی اساس خود را در زمینه ی زبان شناسی و علوم دیگر ارائه داده  که مملو از دعوت به تعقل و تفکر‌ستیزی است ؛ چنان که نویسنده در جایی از مطلب خود ، بیان یک پیرمرد روشن ضمیر عشایر را نسبت به استادان دانشگاه علمی‌تر دانسته است : یعنی اگر بیماری قلبی دچار شدید ، به جای اینکه به نزد متخصص قلب بروید ، در خانه ی ملاعلفی روستا را بزنید . برای روشن ترشدن موضوع ، بخش هایی از نوشته ی ایشان را در اینجا می آوریم :

کیهان بختیار: « اگر به دنبال ریشه های زبان امروز مردم بختیاری هستیم، بهتر است حوزه تمدن ایلامی (عیلامی) را مرور کنیم. گستره تمدن پرافتخار ایلامی که در دوره نوایلامی با محوریت بختیاری کنونی استمرار داشت و با هجوم آریاییان رنگ باخت، را پیش چشم خود تصور کنیم .»

ایشان در هیچ جا توضیح نداده است که از زبان ایلامی چه چیزی می داند که چنین مقایسه ای را انجام می دهد. شایان ذکر است که : « ایلامی زبان مـُـنـقـرض شده ی عیلامیانِ باستان است. این زبان در ایرانِ دوره هخامنشی، جایگاه ممتازی داشت. آخرین اثر مکتوب زبان ایلامی به سالهای حکومت اسکندر مقدونی بر ایران برمی گردد.»[۲]

وی در نقدِ خود هیچ توضیحی نمی دهد که چه اشتراکاتی بین زبان بختیاری کنونی و زبان ایلامیان وجود دارد. نکته ای که تمامی ایلام شناسان بر آن تاکید و اتفاق نظر دارند این است که از زبان ایلامیان چندان اثری در این عصر باقی نمانده است. ایشان (کیهان بختیار) چنان سخنانی را با اطمینان بیان می دارد :

« که شاید بهتر باشد بگوییم زبان مهاجمان آریایی به زبان مردم بختیاری یا ایلامی آن عصر نزدیک شد .»

چنان که هر زبان شناسی می داند ، زبان های باقی مانده در پهنه ی جغرافیای پارس ها (استان فارس ، بختیاری ،کهگیلویه و بویراحمد بوشهر و)… نه تنها شباهتی به زبان ایلامی ندارد بلکه شباهت بسیاری به زبان پارسی باستان دارد.

وی می افزاید که : « [ واژه ] ی پارسوماش ترکیبی از پارس + سیماش و لغتی مرکب از ایلامی و پارسی است » ؛ حال آنکه در باستان شناسان در این باره دیدگاه های گوناگونی وجود دارد ؛ اما قوی ترین احتمال این است که «سیماش» مکانی در قلمرو تمدن ایلامی است و کلمه ی «ماش» در ترکیب «پارسوماش» ، واژه ای پارسی است.

کیهان بختیار، با جسارت تمام ، «شاهنامه ی فردوسی» را جنگنامه فردوسی را می خواند و چنین می نویسد : «علاقه مردم بختیاری به جنگنامه فردوسی، دقیقاً نشانه تنافر آنان با مهاجمان آریایی بوده » ؛ و خواسته یا ناخواسته ، از بسیاری حقیقت ها، سخنی به میان نمی آورد . او کتابی را «جنگنامه» می خواند که نه تنها ایرانیان بلکه جهانیان آن را می ستایند .
«سُرایش شاهنامه ی شکوهمند حکیم توس ، گامی بلند و استوار در اعتلای تاریخ فرهنگی –اجتماعی ایرانیان بود تا با آمیخته ای از تاریخ ، داستان و هنر شعر (نظم ) فارسی ،اثری ماندگار در فرهنگ جهان پدید آورند . شاهنامه ی منظوم حکیم توس به تناسب علاقه مندی مردم گویشور اقوام ایرانی و دیگر مردم جهان به خط و زبان های مختلف به دوستدارانش هدیه گردید . و این خود به زیرکشیدن شان شاهنامه ی عظیم فردوسی حکیم است ؛ اثری که در میان چند اثر حماسی جهانی بیشتر مورد تمجید و توجه قرار گرفته است». [۳]

برای آگاهی کیهان بختیار ، بد نیست جمله هایی از جواد خسروی نیا را به نقل از مقدمه ی برگردان او از «شاهنامه ی فردوسی به گویش بختیاری » در اینجا بیاوریم :

« در ایل بختیاری ، شاهنامه خوانی، سنتی دیرین و کُهن است و یکی از مراسم رایج و قدیمی ایل به شمار می رود . مردان به گاه خواندن «شاهنامه» بر سکو و بلندایی جای می گرفتند و در کنارشان بالش هایی پُر از پَر و ترکه های چوبی بلند می نهادند و خواننده به گاه هیجان و در اوج و فراز داستانهای حماسی ، چنان به وجد و غرور می آمد که ترکه هایی تَر را بر گُرده ی بالش ها می کوبید که گاه فضایی پرآگین و نمایشی ایجاد می کرد و به قدری از شور زایدالوصف خود را کاهش می داد .» [۴]
جالب تر این است که در ادامه چنین گفته است : « لرهای بختیاری جنگنامه فردوسی را می خواندند ولی نه به زبان پارسی بلکه به زبان لری بختیاری. »

باز برای یادآوری به کیهان بختیار می نویسم : « نخُست اینکه بختیاران ، «شاهنامه فردوسی » را «هفت لشکر» می گفتند . دیگر اینکه تا آنجا که ما می دانیم ، کمتر از پانزده سال است که استاد «جواد خسروی نیا» داستان هایی از «شاهنامه» را به گویش بختیاری بازسرایی کرده اند. سوم اینکه علاقه ی مردم بختیاری به «شاهنامه ی فردوسی » از فراوانی واژه های شاهنامه ای ( واژه های دارای ریشه های سه گانه زبانهای قدیم ) و به ویژه نامهای شاهنامه ای که مردم از نامهای حماسه ای شاهنامه برگرفته اند ؛ پیداست ؛ برای نمونه ، نامهای رستم ، طهماسب ، جمشید، لهراسب ، فریدون ، کاوه، بیژن ، منیژه و تهمینه ، رودابه ، فریبرز ، داراب ، اسفندیاری ، کهزاد ،زال ، سام ، نریمان و دیگر نام های ایرانی که در شاهنامه نیامده اند ؛ مانند : آرش . بنابر این می توان گفت که نقش «شاهنامه ی فردوسی» در گویش بختیاری بیشتر از همه ی گویش های ایرانی است .

در جایی دیگر کیهان بختیار چنین می گوید :

«از منظر نخست یعنی محتوا، مردم بختیاری که باورمند به آئینهای کهن پیشاآریایی بودند، همسو با رستم که بر پرستش زوان و میترا و آناهید بود، با اسفندیار نوآئین به نبرد کشیده می شوند.»

پرسشی که در اینجا پیش می آید این است که چرا کیهان بختیار کلمه ی «مهاجم» را برای آریایی های کوچنده به کار برده است ؟!! واژه ی «مهاجم » ; [mohājem] در فرهنگ لغت به معنی کسی است که ناگاه حمله کند یا ناگهان به ‌کسی یا جایی درآید؛ هجوم‌کننده. آیا ایشان می توانند کتاب تاریخ مرجعی را به خوانندگان معرفی کنند که گزارشی از جنگ میان عیلامیان و پارسیان در آن آمده باشد ؟ بنا بر اسناد معتبر، سکونت و همزیستی پارسیان در منطقه ی عیلامی ها بر مبنای قراردادها و نیازهای دو قوم پیشگفته انجام شده است …
این هم نکته ای جالب است که کیهان بختیاراز آیین های باستانی سخن می گوید ؛ اما حتی نمی داند یا نمی خواهد بگوید که « میترا و آناهید ، ایزد های مهمِ فرهنگ و تمدن های آریایی بودند.» و در شرایطی در باره ی اندیشه ها و تاریخ ایران باستان مطلب می نویسد که حتی نمی داند « اندیشه ی زروانی » هم در اندیشه های دینی آریایی ها ریشه دارد، و حتی نمی داند که اگر اسفندیاری هم بود، آریایی بود. یادآور می شوم که :« واژه ی «زروان» در زبان اوستایی به گونه ی «Zarvan» و در پهلوی «Zurvan» یا «زُوران» و در یونانی «ائون» آمده است و به معنی «زمانِ بی کران» است .
به گفته ی زرتشت ، زوران آفریده ی هرمزد است ؛ اما در نامه های پهلوی ، از او به عنوانِ موجودی برتر از هرمزد یاد شده است .»[۵ ]

کیهان بختیار، دانسته و آگاهانه ، تیره ی «بختیاری» را بخطا «لـُر» معرفی کرده است تا بگوید حوزه ی جغرافیای تمدن ایلام ، سرزمین لُر است ؛ حال آنکه در تمام منابعِ ایلام شناسی ، زیستگاه و جغرافیای نژاد ایلامی را کوه های بختیاری دانسته اند. پهنه ی انتشار این نژاد را هم در تمام استان خوزستان ، شمال استان بوشهر ، جنوب غرب سوسن بختیاری ( بخش های کوچکی از استان فارس از جمله شهر سپیدان و بخشی از کهگیلویه و بویر احمد ) ، بخش کوچکی از جنوب استان لرستان (کوه های بختیاری) ، پشتکوه لرستان (استان ایلام کنونی) نام برده اند. با این تفاسیر ، تیره ی « لر » از نژاد « کــــــــــاسی» است و میان «ایــلامی» و «لــر» پیوندی وجود ندارد » ؛ در واقع بــخـتـیـاری هـم بازمانده ی نــژاد «ایــلامی» و پــارس آریایی است . نشانه ی این وابستگی به فرهنگ و زبان پارس ها در فرهنگ و زبان آنها به روشنی دیده می شود . این را هم یادآوری کنیم که نمی توان به قاطعیت گفت که در آن زمان ، واقعا جمعیت ایلامی ها بیشتر بوده یا پارس ها . کوشش برای روشن کردن و اندازه گیری درصد این نژاد غالب هم کاری بسیار دشوار است (مگر با انجام آزمایش های ژنتیک ) . تازه ، در روزگار ما « عصر مدرن» است ، قدمت تاریخی و یا آریایی بودن حقی را ایجاد نمی کند و تنها حقیقت را روشن می کند.

کیهان بختیار در جایی از مطلب خود گفته است که

«چرا ، بختیاری ها و لرها را زاگرس نشین می گویند و این توهین به حساب می آید؟. »

اول از همه به این تحریف نگار باید گفت که صفت « زاگرس نشین» را به لک ها و کردها و … هم می دهند . آیا اگر مردمانی را که خاستگاه شان سرزمین های رشته کوه زاگرس سترگ و آسمان سا است ،به نام منطقه شان بخوانند ، این کار توهین به شمار می آید ؟ پاسخ منفی است. او خود برای تایید مطلب خود ، مثال می زند که ، « اگر به آقای مجلسی بگوییم «جنگل نشین» ، توهین به حساب نمی آید ؟» هرچند که این مثال او نمونه ای از تعمیم جز به کل است ، اما باز هم پاسخ منفی است. کسی برای محل سکونتش در طبیعت مورد تمسخر و اهانت قرار نمی گیرد. زاگرس عنصر مهمی در پیوندها و روابط تیره های کرد ، لر ،بختیاری ، لک و … است.

کیهان بختیار در جای دیگری از مطلب خود مدعی شده است که دکتر فریدون مجلسی غیرمطلع است و زبان شناس نیست ؛ در حالی که دکتر فریدون مجلسی دوره های آموزش عالی زبان شناسی خود را در کالج های معتبری همچون «جان هاپکینز» و جورج تاون» گذرانده است.
نکته های بامزه در مطلب کیهان بختیار کم نیست ؛ او بی اینکه حتی بداند زبان پارسی یک بار در زمان هخامنشیان در کشور رسمی و رایج شده است و قدر مسلم اینکه تا حد زیادی ، زبان ایلامی حتی در میان گویشوران آن کنار گذاشته شده است ، پیشنهاد می کند برای پیداکردن ریشه ی زبانی مردم بختیاری در مورد فرهنگ و زبان ایلامی تحقیق کنند، بدون آنکه بداند یا بخواهد به این حقیقت توجه و اشاره کند که در کتاب های ایلام شناسی صریحا اعلام شده است که از زبان ایلامی چندان اثری در زبان مردم امروزی پیدا نمی شود. پژوهشگران ایلام شناس بسیاری از جمله راولینسون به این واقعیت اشاره کرده اند . راولینسون می نویسد: «… زبانی که تکلم می کنند از پهلوی قدیم می باشد که شباهت زیادی به پهلوی ساسانی دارد»[۶]
مسعود تقی نجات بر آن است که: « زبان بختیاری زبان کاملی است . دارای خصوصیات و ویژگی های آوایی خاص خود و دارای گستره وسیعی از کلمات و الفاظ و ترکیبات و همانطور که تا به امروز بسیاری از نویسندگان نوشته اند، دارای ریشه در زبان اصیل و باستان ایران.» [۷]

کیهان بختیار در مطلب خود که ظاهرا در باره ی فرهنگ و گویش بختیاری است ، نیم نگاهی هم به درگیری های تیره – طایفه ای داشته است . در این باره او چنین نوشته است :

« آقای فریدون مجلسی یکی از حرفهای سطحی و دروغ های مضحک و نخ نما شده ی دستگاه تبلیغات رژیم پهلوی سابق را تکرار کرده است. ویژگی دروغهای ماشین تبلیغات فرهنگی رژیم پهلوی این بود که ظاهراً در حال تعریف و تمجید از مردم بختیاری بودند و در واقع در راستای نابودکردن پیشینه و هویت این مردم حرکت می کردند. رژیم پهلوی دو فرهنگ منحط و غرور کاذب را در خرم آباد و مسجدسلیمان ایجاد کرد و به وسیله این دو قطب دافعه، توانست بین لرهای لرستان را علیه لرهای بختیاری تحریک کند و بالعکس.»

بهمن کیهان بختیار در اثنای سخنان خود، با زیــرکی تمام ، حرف رابطه ی تاریک و جنگ های سلسله وار میان دو تیره ی بختیاری و لُر در دوره ی پهلوی را به میان می کشد، بدون آنکه اشاره ای به این سلسله جنگ ها در دوره های تاریخ ایران در پیش از دوره ی پهلوی داشته باشد. جنگ و اختلاف نظر های طبیعی که بین هر دو تیره ی ساکن در یک منطقه و کشور پدیده ای آشنا و شناخته شده است و در اعتقاد های قومی و رابطه های اقتصادی و اجتماعی متفاوت آنها دارد. برای آگاهی کیهان بختیار می نویسم که : این سلسله جنگ های میان دو تیره ی « بختیاری » و « لر » در دوره ی صفویان ،افشاریان ،زندیان و قاجاران هم بوده است.

در فرصتی دگر ، نمونه هایی دیگر از تحریف‌ نگاری و بازی با اذهان عمومی و تاثیرات اینگونه نوشته ها بر جامعه ی نوین بختیاری را موردِ واکاوی و نگرش قرار خواهیم داد.

پی نوشت ها :

۱. مقاله ای با عنوان « زبان بختیاری کهن تر از زبان پارسی است و ریشه های متفاوتی دارد » ، نوشته ی بهمن کیهان بختیار در وبلاگ « لور » .

در این نشانی هم می توان این مطلب را یافت : http://ibnanews.ir/vdcb.sbzurhbwgiupr.html

۲. Keith Brown, ed. Encyclopedia of Language and Linguistics (2ed.). Elsevier Elamite (2005)
۳ .عباس عیدوندی . مقدمه ی هفت خوان رستم . خسروی نیا ، نیوشه ،۱۳۸۹ ، ص ۱۱ .
۴ . -خسروی نیا ،جواد . شاهنامه ی بختیاری . تهران ، گفتمان خلاق ،۱۳۸۰ ، ص ۵ .
۵. -جلالی مقدم ،مسعود . آیین زروانی . تهران ، انتشارات گوته ،۱۳۷۲، ص .۴۲
۶-راولینسون ،هنری . سفر به لرستان ، خوزستان ،بختیاری . ترجمه دکتر سکندر امان اللهی بهاروند، سال ۱۳۵۶ .
۷. تقی نجات، مسعود، کتاب آنزان ، مقاله « آیا ما نیمی از ۶۰۰۰ زبان موجود خواهیم بود؟!»،انتشارات آنزان ، ص۱۵.

برگرفته از : http://bakhtiaran.com ( با ویرایش )

 

۲ نظر

  1. یک بختیاری می‌گوید،

    با درود بر شما و آقای مهرگان بویری عزیز که این نقد بجا و دندان شکن را نوشته اند. بسیار متشکرم . امیدوارم از این دست نقدها (توسط پژوهشگران میهن پرست مسائل قومی حقیقت گو)، که بیشتر دست قوم گرایان را رو می کند ،در رسانه های های ملی منتشر شود.

    ارسال شده در تاریخ شهریور ۲۵ام, ۱۳۹۳ در ساعت ۱۲:۳۱ ب.ظ

  2. فریدون مجلسی می‌گوید،

    جناب آقای مهرگان بویری، با تشکر از پاسخ شما. حقیقت این است که در ایران امروزی به غیر از خراسان و سیستان ، زبان فارسی دری در هیچ منطقه ای زبان محلی ، بومی تلقی نمی شود غیر از منطقه ی لرستان و بختیاری (با وجود تفاوت هایی که دارند، بختیاری خالص تر و لری آمیخته تر) و زبان های محلی اعم از انواع کردی، پارسی و تاتی و کاسی (گیلکی و مازنی) و غیره تحت تأثیر زبان فارسی دری خراسانی به عنوان زبان مشترک فرهنگی منطقه قرار گرفتند, که از دربارهای قسطنطنیه تا دهلی را شامل می شد. اما چرا بختیاری به زبان دری (هرچند به لهجه خود) سخن می گوید، و آیا زبان فارسی دری پیشتر در ایران رواج داشته است؟ پاسخ به نظر من مثبت است. در واقع فراموش نکنیم رواج زبان دری در امپراتوری ایران و در تیسفون پیش از پارسی ساسانی رواج پانصدساله در دوران دولت پارتی (خراسانی) اشکانی داشته است. و بعد از آن هم به دلیل نفوذ تاریخی در تیسفون و ری و مناطقی از ایران باقی ماند و آشنا بود و تأثیر گذار. به گزارشی از دانشمندی آلمانی برخوردم که نام « بختیاری » را برگرفته از باختریا می داند یعنی باختریایی (بلخی). در افغانستان امروز هم بختیاری می گویند. به عقیده ایشان بختیاری ها که نشانه های قومی و فرهنگی و زبانی پارتی دارند، هنگام پیشرفت و تفوق تدریجی اشکانیان به سمت غرب نخست به دامغان آمدند و پس از بیرون راندن سلوکی ها به تیسفون آمدند. آنها طبیعتاً برای این فتح متکی به شمار مردمان بسیار بودند که برای پایداری در محل دور از از خاستگاه اولیه در باکتریا و خراسان به غرب کوچانده شدند، و چون نیاز به پشتیبانی بیشتر داشتند، طوایف بیشتری را در مناطقی شبیه خاستگاه اولیه آنان که موقعیت پارتی برای دامداری و پرورش اسب داشت در مناطق زاگرس جستند. بختیاری ها به زبان دری خراسانی سخن می گویند، دام پرور و سوارکار و تیرانداز هستند (تربیت پارتی) و حتی از مشخصات قومی پارتی یعنی قد کشیده معمولاً بلند، بینی کشیده، سبیل تاب داده، و لباس های ویژه برخوردارند. پس از دوران ساسانی هم در ارتش ایران نیروی مهمی بودند و کسانی مانند وهرز رازی ، فاتح یمن در اواخر ساسانی از خاندان مهران پارتی بود. زبان فارسی امروزی که از زمان سامانی پرورانده شد و زبان رسمی غزنوی و سلجوقی شد ، به وسیله آنان در غرب ایران پراکنده شد و بعد از انتقال پایتخت به اصفهان که کسانی از خراسان مانند خیام نیشابوری و نظام الملک توسی از عناصر فرهنگی توسعه آن بودند اهمیت بیشتر یافت، در حالی که در همان زمان بختیاری به آن زبان آشنا بود و لر هم با آمیختگی بیشتر به آن زبان آشنا بود. من این تفسیر را که بختیاری و لر از کوچندگان پارتی می داند که بساط یونانیان را برچیدند و حکومت پانصدساله اشکانی را بنیان نهادند و پشتیبانی کردند و در آن مناطق باشنده شدند ، از تفسیرهای دیگر منطقی تر و مستدل تر یافته ام. با احترام، فریدون مجلسی

    ارسال شده در تاریخ اسفند ۲۹ام, ۱۳۹۴ در ساعت ۹:۰۳ ق.ظ

نظر شما