دکترعلی علی بابایی درمنی
حوادث ناگوار در تاریخ سده های میانه ی ملت ایران ، از جمله حمله ی مغول ها و جنگ های جانشینیِ صفویان، سبب شدند تا ایرانیان از قافله ی پیشرفت برخی از دانش های نوین مانند باستان شناسی بازمانند. در نتیجه، در سده های ۱۹ و ۲۰ میلادی گوشه های تاریکی از تاریخ ایران توسط برخی از خاورشناسان و باستان شناسان غربی مورد پژوهش قرار گرفت.
البته پژوهش¬های نوین نشان می¬دهند که بسیاری از خاورشناسان، برای رضای خدا به مطالعه¬ی تاریخ و فرهنگ شرق روی نیاورده-اند، و هدف آنها مطالعه¬ی شرق به منظور تسلط بر شرق بوده¬است : « خاورشناسی گونه¬ای اراده و یا «هدف» را بیان می¬دارد که آنچه به وضوح جهانی دگرگونه است، [یعنی شرق] نزد غربیان درک شود، و در مواردی تحت مهار و در معرض مداخله قرار گیرد و حتی به جهان غرب منضم گردد.» (سعید ۱۳۹۰: ۳۴)
پس از نخستین برخورد نظامی ایران و روسیه در زمان پتر اول، (۱۷۲۵-۱۶۷۲م.) مطالعات ایرانی مورد توجه روس¬ها نیز قرار گرفت. در سال ۱۸۰۴م. مرکز ایران شناسی دانشگاه قازان در روسیه آغاز به کار کرد. در سال ۱۸۱۱م. تدریس زبان فارسی در دانشگاه مسکو و در سال ۱۸۱۹م. تدریس این زبان در دانشگاه سن¬پترزبورگ آغاز شد.( رضا ۱۳۷۱: ۲۱۷) پس از پیروزی انقلاب کمونیستی اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، رهبران انقلاب توجه ویژه¬ای به مطالعات خاورشناسی ابراز داشتند تا جای که کوزنتسووا و کولاگینا، لنین را « پدر معنوی اتحادیه¬ی علمی خاورشناسان روسیه می¬نامند.» (کوزنتسووا و کولاگینا ۱۳۴۰: ۲۱)
ایران شناسان روس، پس از انقلاب، جز رویکردهای یادشده دیگر شرق شناسان، اهداف دیگری را نیز دنبال کردند:« مطالعات ایران شناسی روس¬ها در دوران شورایی از دو منبع مایه می¬گرفت : یکی دستاوردهای شرق شناسانی که کارشان را از عهد تزاری آغاز کرده بودند و دیگر ، مطامع سیاسی رژیم شوروی که در آن زمان عمدتا بر امکانات بالقوه و استعدادهای انقلابی شرق تکیه داشتند….تمامی توجه نسل جدید متخصصان مطالعات ایرانی حول این مسئله متمرکز شده بود که جامعه¬ی ایرانی به کدامین مرحله از مراحل تطور و تکامل [ اجتماعی] رسیده و نهایتا ، آیا آمادگی پذیرش انقلاب سوسیالیستی دارد یا نه؟ » (اتکین ۱۳۷۱: ۳۰۶،۳۰۹)
به بیان دیگر، به تعبیر کمونیست¬ها، برای اینکه در جامعه¬ای انقلاب سوسیالیستی رخ دهد، آن جامعه باید از مراحل تطور و تکامل کمونیستی، یعنی برده¬داری، زمینداری و سرمایه داری بگذرد. آنها توجه نمی¬کردند که برای تبیین علوم انسانی نمی-توان از قانون ها و نظریه¬های عام بهره گرفت و هر جامعه و تمدن بر اساس شرایط اقلیمی سرزمینی که در آن شکل گرفته، و ویژگی¬های نژادی پدیدآورندگانش، روند ویژه¬ای را در مسیر تکامل اجتماعی خود پیموده¬است .
در مورد ایران نیز مورخان شوروی کوشش کردند تا دوره¬های تاریخ ایران را بر دوره¬های سه گانه¬ی یادشده منطبق سازند و همانطور که گفته شد، به ویژگی¬های انسانی و شرایط اقلیمی متفاوت ایران با کشورهای اروپایی توجه نمی¬کردند: « مورخان شوروی بر اساس متدولوژی مارکسیست – لنینیست، هر یک در مورد دوره¬ای از تاریخ ایران کار کرده¬اند. اولین جامعه¬ای که در ایران به وجود آمد، جامعه¬ی برده¬دار بود که در حدود سده¬ی ششم پیش از میلاد ایجاد شد. جامعه¬ی فئودالی متقدم بین سده-های سوم و پنجم میلادی و جامعه¬ی فئودالی پیشرفته در سده¬ی ۱۰ میلادی برقرار شد.» (پتروشفسکی ۱۳۵۹: ۳۴)
به بیان دیگر ،از نگاه مورخان شوروی دوران ماد و هخامنشی، نماینده¬ی آغاز دوران برده¬داری و دوره¬ی اشکانی، برده¬داری پیشرفته و در شرف انحلال و دوره¬ی ساسانی دوره¬ی فئودالیسم است . ( خنجی ۱۳۵۸: ۳۴-۳۳)
البته دکتر محمدعلی خنجی این نقیصه را متوجه استالینیست¬ها می¬داند و بر این باور است که مارکس و انگلس نظریه¬ی «وجه تولید آسیایی» (۱) را برای تبیین روند تکامل اجتماعی شرق باستان ارائه دادند که تا اندازه¬ای برای این منظور مناسب¬تر بود : « مارکس سرانجام به این نتیجه رسید که شرق و غرب در راه تکامل تاریخی خود از دو مسیر جداگانه راه پیموده¬اند و اشکال و احکام کلی که از بررسی سازمان حکومت¬ها و جوامع یونان و روم و اروپای فئودالی به دست می¬آید، قابل تطبیق با تاریخ مشرق زمین نیست، و سرانجام «وجه تولید آسیایی» را برای تبیین تکامل تاریخی مشرق زمین برگزید.» ( خنجی ۱۳۵۸: ۱۲)
هرچند که وجه تولید آسیایی برطرف کننده¬ی برخی از کاستی¬های شیوه¬ی کمونیست¬ها برای تبیین روند تکامل دوره¬های تاریخ شرق است، با این حال چنان که گفته شد، کشورهای شرقی نیز هر یک به سبب ویژگی¬های انسانی و اقلیمی با یکدیگر تفاوت دارند . بنابراین با این مدل نیز نمی¬توان به طور کامل به تبیین روند تکامل تاریخی همه ی این کشورها پرداخت.
به هر رو، مورخان شوروی با کنار نهادن نظریه¬ی «وجه تولید آسیایی»، مراحل تطور و تکامل کمونیستی را به تمامی مناطق جهان تعمیم دادند. این تصمیم در گردهمایی مورخان شوروی در لنینگراد و در سال ۱۹۳۱م. اتخاذ شد. ( خنجی ۱۳۵۸: ۲۵) پس از این گردهمایی، مورخان شوروی دست به کار شدند تا دوره¬های برده¬داری و فئودالیسم را در تمدن¬های باستانی بیابند و یا در حقیقت ، واقعیات آن جوامع را با تئوری¬های خود منطبق کنند.
پیش از نقد برخی از آثار مورخان شوروی در مورد تاریخ ایران باستان، جا دارد تا نقش سازنده و مثبت برخی از این مورخان در شناسانیدن برخی از منابع مهم تاریخ ایران باستان به پژوهشگران این حوزه را یادآور شویم:
بانو پیگولوسکایا (۱۹۷۰ – ۱۸۹۴ م.)، از پژوهشگران شوروی در حوزه¬ی تاریخ اشکانیان و ساسانیان ، نخستین کسی بود که اهمیت منابع سریانی را به پژوهشگران این حوزه یادآوری کرد، و در آثار خود از منابع سریانی مانند، « تاریخچه¬ی کرخ بیت سلوک » و « تاریخچه¬ی آدیابن » به خوبی سود برد. با این حال، شیوه ی او و دیگر مورخان شوروی در بهره گیری از این منابع ارزشمند ، نادرست بود.
در این میان ، ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف (۱۹۹۹-۱۹۱۵م.)، مامور شد تا با نگارش کتاب « تاریخ ماد »، جامه¬ی برده¬داری را بر قامت ساختار اقتصادی و اجتماعی شاهنشاهی¬های ماد و هخامنشی بپوشاند. تفاوت ساختارهای اقتصادی و اجتماعی ایران باستان با یونان و روم که هر دو در دوره¬ی باستان از کانون-های مهم برده¬داری بوده¬اند، سبب شد تا ایگور دیاکونوف برای یافتن شواهدی که با استناد به آنها بتواند جامعه¬ی ماد و هخامنشی را برده¬دار قلمداد کند، با دشواری های جدی روبه رو شود. ایگور دیاکونوف خود معترف است که اسناد و شواهد اندکی که از دوره¬ی ماد به جا مانده¬است ، امکان بررسی دقیق تاریخ آن دوره را نمی¬دهد. در این شرایط مورخ باید از اظهار نظر قطعی پرهیز کند و تنها به ارائه¬ی فرضیه¬های محتمل بسنده کند. اما همو در کمال شگفتی معتقد است مشکلات مربوط به کمبود شواهد و مدارک تاریخی در این دوران با استحکام تئوری-های کمونیستیِ پژوهشگران شوروی برطرف می¬شود و مورخ به راحتی می¬تواند در مورد مسائل تاریخ این دوره حکم قطعی دهد: « مولف در بیان و احیای جریان تکامل تاریخ اجتماعی و اقتصادی ماد با دشواری¬های بزرگ و قلت فوق¬العاده مطالب و منابع روبرو شد. با این حال تئوری¬های علمی نقطه¬ی قابل اتکایی برای شخص محقق می¬باشد. اوضاع و احوالی که هم زمان با جامعه-ی برده¬داری بوده¬است، و نخستین گام¬هایی که جامعه¬ی مزبور در طریق تکامل برداشته¬است، به حدی مورد مداقه¬ی نظری دانشمندان شوروی قرار گرفته¬است، که به محض در دست داشتن چند مدرک پراکنده و آثار و اشارات غیرمستقیم و غیره می¬توانند جریان و مشی تکامل را چنان که تقریبا موافق با حقیقت باشد، مشخص نموده و پیشرفت هر مرحله را جداگانه معین نمایند.» ( دیاکونوف ۱۳۵۷: ۴-۳)
در حقیقت ایگور دیاکونوف به جای اینکه با استفاده از نشانه ها و یافته¬های اندک دوره¬ی ماد، به ارائه¬ی یک فرضیه ی علمی بسنده کند، آن نشانه های اندک را به گونه¬ای دستکاری می¬کند تا درستی تئوری مارکسیستی ثابت کند.
در جایی ،ایگور دیاکونوف آزادی اسیران و برده¬های آشوری به دست سپاهیان مادی پس از گشوده شدن نینوا در سال ۶۱۲ پ.م را که در منابع تاریخی تصریح شده¬است، (دیودور سیسیلی ۱۳۸۲: ۱۴۲) را نه دلیلی برای وجودنداشتن برده¬داری در دوره¬ی ماد، بلکه به منظور تطبیق با تئوری¬های مارکسیستی، نشان از عدم تکامل زیرساخت¬های برده¬داری، یا عدم تکامل تولیدات برده¬داری در سرزمین ماد می¬داند.
ایگور دیاکونوف قلب واقعیت و دگرگون کردن شواهد تاریخی برای برده¬دار جلوه دادن ساختارهای اقتصادی و اجتماعی شاهنشاهی ماد را به ساختارهای اقتصادی و اجتماعی شاهنشاهی هخامنشی نیز گسترش می¬دهد. او برای این منظور یافته¬های باستانی را که همگی نشان از پیشرفته بودن ساختارهای پیشگفته در شاهنشاهی هخامنشی است ، به سخن گفتن واداشت تا اعتراف کنند که :« ما بدون هیچ شک و تردیدی شواهد دوران برده¬داری می¬باشیم.»¬
صحبت بر سر لوح¬های ایلامی تخت جمشید است که پژوهشگران منصف تاریخ ایران باستان، آنها را نشان از وجود ساختار پیشرفته¬ی اداری – اقتصادی هخامنشیان به شمار آورده¬اند.(۲) از دیگر سو، اگر قرار باشد که تاریخ¬پژوهان دلیل دال بر نبود نظام برده¬داری در دوره¬ی هخامنشی اقامه کنند، بهترین دلیل لوح¬های ایلامی تخت جمشید است که بر اساس آنها کارگران تخت جمشید از دستمزد و مزایای مکفی برخوردار بوده¬اند. حتی می¬توان مدعی بود که دستمزد و مزایای کارگران تخت جمشید منطبق بر معیارهای دوران معاصر است، تا آنجا که بانو هاید ماری کخ اصطلاح « تامین اجتماعی » را برای توضیح برخی از مزایای ویژه¬ی کارگران در دوره¬ی هخامنشی به کار برده¬است : « این لوح¬ها می¬گوید که در نظام هخامنشی حتی کودکان خردسال از پوشش خدمات حمایتی اجتماعی بهره می¬گرفتند. دستمزد کارگران بر اساس نظام منضبطِ مهارت و سن طبقه¬بندی می¬شده، مادران از مرخصی و حقوق زایمان و نیز « حق اولاد » استفاده می¬کرده¬اند، دستمزد کارگرانی که دریافت اندکی داشتند با جیره¬های ویژه ترمیم می¬شد تا گذران زندگی¬شان آسوده¬تر شود، فوق¬العاده¬ی « سختی کار » و « بیماری » پرداخت می¬شد، حقوق زن و مرد برابر بود، و زنان امکان داشتند تا کار نیمه وقت انتخاب کنند، تا از عهده¬ی وظایفی که در خانه و به خاطر خانواده داشتند، برآیند. این همه « تامین اجتماعی » که لوح¬های هخامنشی گواه آن است، برای سده¬ی ششم پ. م دور از انتظار است. چنین رفتاری، که فقط می¬توان آن را مترقی خواند، نیازمند ادراک و دورنگری بی پایانی بوده¬است.» (کخ ۱۳۸۷: ۳۴۶)
شوربختانه، ایگور دیاکونوف به منظور درست نشان دادن تئوری-های مارکسیستی مورخان شوروی، به قلب واقعیت پرداخته و این اسناد متقن دال بر وجود نظامی پیشرفته در دوره¬ی هخامنشی را نشان از وجود برده در این دوره به شمار آورده¬است : « گرچه ممکن است در میان کورتش¬ها(۳) عده¬ای از اعضای خانواده¬های جماعات آزاد نیز که به رسم بیغار جلب شده بودند، وجود داشته¬اند، ولی به نظر ما شکی نیست که توده¬ی اصلی کورتش را بردگان تشکیل می¬داده¬اند» ( دیاکونوف ۱۳۵۷: ۳۰۴)
دکتر محمدعلی خنجی به درستی یادآور شده¬است که برای برده¬دار نامیدن یک ساختار اقتصادی- اجتماعی تنها یافتن چند برده در سرای چند دولتمند کافی نیست، (۴) و باید وجود اجزای دیگر آن ساختار را نیز اثبات کنیم. زیرا هنگامی که از یک ساختار برده¬دار در ایران باستان سخن می¬گوییم، باید بتوانیم ما به ازای وجود بردگان، صف برده¬داران را چنان که در « آکروپل » آتن و یا « فوروم » روم وجود داشته¬اند، در هگمتانه، شوش و استخر نیز نشان دهیم، به جز این باشد، معنای ساختار را که از اجزایی مرتبط با یکدیگر برای نیل به هدفی مشترک تشکیل شده¬است را به درستی درنیافته¬ایم. ( خنجی ۱۳۵۸: ۴۴-۴۳) با وجود همه ی کاستی¬هایی که برای پژوهش ایگور دیاکونوف برشمردیم، باید جانب انصاف را رعایت کنیم و نظر دکتر خنجی را بپذیریم که در کتاب « تاریخ ماد » ایگور دیاکونوف تمامی منابع باستانی مربوط به این دوره گردآوری شده و اگر نتیجه-گیری¬های نویسنده را از آن حذف کنیم، برای پژوهش تاریخ دوره-ی ماد بسیار راهگشاست. ( خنجی ۱۳۵۸: ۶۲)
مورخ دیگر روس، میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف، برده¬داری را با ساختار سیاسی- اجتماعی ایران ناسازگار می¬داند، و بر این باور است که برده¬داری در بابل و مصر رواج داشته¬است، و برده-داران این مناطق نیز در برابر نظم نوین اداری هخامنشی مقاومت می¬کردند. (میخائیل دیاکونوف ۱۳۸۲: ۱۲۷-۱۲۶) این مورخ همچین به پرداخت دستمزد به کارگران در دوره¬ی هخامنشی اشاره می¬کند، با این حال او نیز برای سازگار کردن تاریخ ایران با تئوری¬های مارکسیستی، به برده¬داری در املاک شاه ایران اشاره می¬کند.(همان: ۱۲۴-۱۲۳)
محمد عبدالغفورویچ داندامایف نیز اشتباهات دیگر مورخان روس را در ارزیابی تاریخ هخامنشیان ادامه داد. این مورخ با اینکه تمامی مدارک و شواهد موجود از دریافت دستمزد و امکانات کافی از سوی کارگران تخت جمشید حکایت دارد، باز هم کارگران تخت جمشید را به سبب اینکه به طور مثال از کاپادوکیه به تخت جمشید آمده¬بودند، – و او حدس زده که آنها اسیر جنگی بوده¬اند،- « نیمه آزاد » تلقی کرده¬است.(Dandamayev 1975: 77) این مورخ از خود نپرسیده¬است که اگر شاه بزرگ در پی آن بود تا کارگران و یا به قول او اسیران را به کار اجباری وادار کند، چه لزومی داشت که به آنها دستمزد و امکانات رفاهی اعطا کند، کارگرانی که به گفته¬ی خود داندامایف در زمان خشایازشا، ۴ برابر یک کارگر بابلی دستمزد دریافت می-کردند.(ibid: 78)
داندامایف در جایی دیگر و این بار هم با دلایلی سست¬تر کوشید تا جامعه¬ی هخامنشی را جامعه¬ای برده¬دار معرفی کند. و این در بررسی کتیبه ی بیستون بود . « پس از پیروزی داریوش بزرگ بر گئوماتا، داریوش چراگاه¬ها، رمه¬ها، کارگران و خانه¬های مردم را که گئوماتا ستانده¬بود، به آنها برگرداند.» (کتیبه¬ی بیستون، ستون اول، سطر ۶۵) داندامایف مصرانه کوشیده واژه¬ی « کارگر » (در متن فارسی باستان maniyamcha) را با واژه « بردگان » جایگزین سازد، این در حالی است که متخصصان فارسی باستان برای ترجمه¬ی واژه¬ی (maniyamcha) از کارگر یا مستخدم استفاده¬کرده¬اند.(Kent 1989:120) از دیگرسو، در متن آرامی کتیبه¬ی بیستون نیز تنها آمده که داریوش اموال (nksyhum) و خانه¬های مردم را به آنها برگرداند و داندامایف با اصرار دارد که (nksyhum)، معادل اموال نامنقول، چراگاه و « بردگان » می-باشد، (داندامایف ۱۳۷۳: ۲۸۴-۲۸۰) تا از این رهگذر تئوری¬های استالینیستی مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی را در مورد تکامل تاریخ را اثبات کند. اما در حقیقت آقای داندامایف و سایر مورخان شوروی با قرار گرفتن در قالب¬های تاریخنگاری اتحاد جماهیر شوروی، ثابت کرده¬اند که خود برده هستند و نه کارگران در ایران باستان. داندامایف و دیگر مورخان شوروی، برده¬های تئوری¬های استالینیستیِِ در مورد تکامل تاریخی جوامع جهانی بودند، تئوری¬هایی که آنها برای انطباقشان با تاریخ ایران، به تحریف تاریخ پرداختند.
بانو پیگولوسکایا ادامه دهنده¬ی راه آن گروه از مورخان روسی بود که جامعه¬ی ایران را در دوره¬ی ماد و هخامنشی بررسی می-کردند و کوشش کرد تا واقعیات جامعه¬ی ایران در دوره¬ی اشکانی و ساسانی را با تئوری¬های مارکسیستی سازگار کند. این مورخ شوروی می خواست جامعه¬ی ایران را از دوران برده¬داری ایگور دیاکونوف تحویل بگیرد و به منزل فئودالیسم برساند. اینچنین بود که او موضوع تحقیق خود را « بررسی دوران گذار از برده-داری به فئودالیسم در تاریخ ایران باستان» برگزید : « به روزگار فئودالیسم در نظام اجتماعی- اقتصادی ایران [۶-۳م.]، دو پدیده¬ی قدیمی محفوظ ماند. یکی از این دو بقایای مناسبات عصر برده¬داری و دیگری بقایای نظام بدوی کهن بود.» ( پیگولوسکایا ۱۳۷۷: ۲۶۸) در حقیقت نشانه هایی که پیگولوسکایا به دست آورده¬است ، نه برای فئودال خواندن جامعه¬ی ساسانی کافی است و نه برای برده¬دار خواندن آن. از ین رو پیگولوسکایا از ارائه¬ی یک نظریه¬ی قطعی پرهیز کرده و دوره¬ی ساسانی را ترکیب تمامی دوره¬های تکامل تاریخی کمونیستی به شمار آورده¬است.
در باره ی نبود نظام برده¬داری در ایران باستان سخن گفتیم و اشاره می¬کنیم که پیگولوسکایا نیز همچون ایگور دیاکونوف و دیگر مورخان روس، هیچ نشانه ای از وجود « برده ی تولیدی » که مهمترین جزء پدیدآورنده¬ی یک جامعه¬ی برده¬داری است به دست نمی¬دهد و تنها دلیلی که برای وجود بقایای برده داری در نظام ساسانی ارائه می کند ، وجود گروهی « برده ی خانگی » است ؛ در حالی که برای اینکه بتوان نظامی را « برده دار » دانست ، وجود «¬ برده ی تولیدی » در آن است . (پانوشت ۴) یکی از دلایلی که سبب شده تا پیگولوسکایا دوره¬ی ساسانی را دوره¬ی برده¬داری نیز به شمار آورد، به کارگرفته شدن برخی از غیر ایرانیانی است که گاهی برای جبران خساراتی که به ایران در زمان جنگ وارد کرده¬بودند، در برخی از مناطق ایران است ؛ مانند رومیانی که در زمان شاپور اول ساسانی در شوشتر به کار گمارده شدند. این کارگران «انشهریک » یعنی « غیرایرانی » نام داشتند، و وجود آنها نشان¬دهنده¬ی ساختار برده¬داری در ایران ساسانی نیست . این اشتباه از سوی « پریخانیان » ، مترجم روسی کتاب « ماتیکان هزار دادستان » نیز تکرار شده و او نیز « در انشهریکان » را در ماتیکان « در بردگان » نامیده و از وجود بردگان در ایران ساسانی سخن گفته¬است.( فرخ مرد بهرامان ۱۳۹۱: ۸۹) از دیگر سو، پیگولوسکایا که خود معترف است که بردگان مورد ادعای او بخشی از درآمد حاصل از زمین کشاورزی (vindishn) را دریافت می¬کردند،( پیگولوسکایا ۱۳۷۷: ۲۷۳،۲۸۴) از خود نمی¬پرسد که چگونه ممکن است یک برده – که به تعبیر عنایت¬الله رضا در یونان و روم باستان حتی مالک جان خودش هم نبوده- صاحب اموال منقول و غیر منقول باشد؟
اما در باره ی « فئودالیسم » دانستن جامعه¬ی ساسانی. در آغاز برای ارزیابی سخن پیگولوسکایا توضیحی لازم است . فئودالیسم در اروپای قرون وسطی یک نظام اقتصادی، نظامی و حکومتی پدید آورد که در هیچ زمان دیگری و در هیچ جای دیگر دنیا نمونه ای مانند آن دیده نشده است . این نظام بر پیمان یا سوگند فئودالی، بین شاه و خدمتگزاران (واسال¬ها) مبتنی بود. واسال معمولا یک شوالیه بود و تعهد واسال به وفاداری و خدمت نظامی به شاه یا ارباب بود. در عوض ارباب، به واسالش یک فی (fee) یا پیشکشی می¬داد، که از سده¬ی ۱۰ میلادی به بعد این پیشکش قطعه¬ای زمین بود. (لوی بیل ۱۳۸۴: ۱۰)
واسال¬های اروپایی که بسته به اینکه زمین¬هایشان در کدام منطقه¬ قرار داشت، کنت و دوک و یا ارل نامیده می¬شدند و نسل اندر نسل سوگند وفاداری خود را به شاه تجدید می¬کردند و بر زمین¬های موروثی و رعایایشان حکومت می¬کردند. برخی از این خاندان¬های فئودال که نسل اندر نسل و برای هزاران سال بر بخشی از مناطق اروپا حکومت کردند، به تدریج در مناطق خود از استقلال نسبی برخوردار شدند . در حقیقت این فئودال ها رقیبی برای شاهان در ساختار قدرت حکومت¬های اروپایی شدند. حال اگر ما بخواهیم جامعه¬ی ایران را در هر دوره¬ای « فئودال » به شمار بیاوریم، باید در تاریخ ایران فرمانروایان محلیِ قدرتمندی را بیابیم که قدرتی هم طراز با شاهان ایران داشته و در یک دوره¬ی نسبتا طولانی بر منطقه¬ای از ایران حکومت کرده باشند . قدرت نظام ملوک¬الطوایف و صاحبان تیول ایران در همه ی دوران تاریخی ایران تابعی از قدرت شاه بوده¬است ؛ زیرا به طور کلی نهاد شاهی و ساختار قدرت در ایران با اروپا متفاوت است . بنابراین، نمی¬توانیم جامعه¬ی ایران را در هیچ دوره¬ای « فئودال » بدانیم.
با این حال، پیگولوسکایا به تشریح رخدادهای ایران ساسانی، که از نظر او دارای ساختار سیاسی- اقتصادی نسبتا فئودال بوده است، می¬پردازد؛ از یک سو، پذیرش اسلام از سوی ایرانیان را به « ظهور انواع ایدئولوژ¬ی¬های جدید همگام با توسعه¬ی روابط فئودالی جدید» نسبت می¬دهد، ( پیگولوسکایا ۱۳۹۱: ۱۷۶)(۵) و از سوی دیگر ، علت شکست ایرانیان از اعراب را « مشکلات بیمارگونه¬ی توسعه¬ی فئودالیسم ایرانی» تشخیص می¬دهد، که از نظر او با حمله¬ی اعراب تا حدودی مرتفع شد. (همان: ۱۷۷)
یکی دیگر از رویکردهای مورخان شوروی، یافتن انقلاب¬های کمونیستی در تمدن¬های باستانی بود. آرزوی پیگولوسکایا، و شاید سران حزب کمونیست شوروی برای برپایی یک انقلاب کمونیستی در کشورهای شرقی، موجب شده که این مورخ شوروی برخی از حوادث تاریخی، را « انقلاب » به شمار آورد. او به این نکته توجه نداشت که مفاهیم سیاسی زمان خود را نباید به سده¬ی دوم پیش از میلاد تعمیم داد و غارت مردمان شهرهای آسیای کوچک توسط سکاها را «انقلاب » نامید : « قیام بزرگ سکاها به رهبری سائوماک، در حدود سال ۱۰۷ پ. م توسط مهرداد پونتی سرکوب شد، ولی امواج این جنبش انقلابی که سده¬ی دوم پیش از میلاد را در برگرفته و جهان برده¬داری باستان را به لرزه افکنده بود، خاموش نشد.» ( پیگولوسکایا ۱۳۷۷: ۸۵)
پیگولوسکایا غارت شهرهای آسیای کوچک به دست بیابانگردان سکایی را چنان توصیف می¬کند که گویی صفوف به هم فشرده¬ی پرولتاریای ستمدیده برای ریشه کردن بساط سرمایه داران و مرفهین بی دردِ امپریالیست بپا خاسته¬اند تا در نهایت ، « جامعه¬ی بی طبقه¬ی کارگری » را برپا سازند. رخداد دیگری که در تاریخ ساسانیان مورد توجه پیگولوسکایا قرار گرفته¬است، شورش مزدک است که برای استخراج یک انقلاب مارکسیستی مورد توجه دیگر مورخان شوروی نیز بود: « کوشش زمین¬داران در جهت تابع کردن جماعات روستایی به گونه¬ی فئودالی، با مقاومت مواجه گردید. نهضت مزدکیان که در پایان سده¬ی پنجم میلادی ایران را به لرزه افکنده بود، مظهر اعتراض روستائیان علیه فشارهای فئودالی طبقه¬ی حاکم بود. اصلاحات انوشیروان موجبات تحکیم نظام فئودالی جدید را در ایران فراهم آورد.» ( پیگولوسکایا ۱۳۷۷: ۴۵۹)
به هر شکل ، دستکاری نظام¬های برده¬داری و فئودالی اروپایی برای تطبیق دادن آن با شرایط اجتماعی- سیاسی ایران، و از دیگرسو، دستکاری کردن شرایط اجتماعی- سیاسی ایران برای جادادن آن در قالب تئوری¬های مارکسیستی ادامه یافت و پطروشفسکی و برخی دیگر از مورخان شوروی کوشیدند تا جامعه¬ی ایران در دوره¬ی میانه را جامعه¬ای « فئودال » قلمداد کنند؛ ترفندی که کوزنتسووا و کولاگینا آن را بزرگترین خدمت ایران شناسی شوروی به تاریخ ایران می¬¬دانند. (کوزنتسووا و کولاگینا ۱۳۴۱: ۶۸)
در پایان باید یادآور شویم، با توجه به نکات ضعف و قوت پژوهش های مورخان دوره¬ی شوروی، یکی از ضرورت¬های حوزه¬ی مطالعات تاریخ ایران باستان، بازنگری کلی در آثار این پژوهشگران است .
پی نوشت ها :
۱. در وجه تولید آسیایی مالکان بزرگ به استثمار رعایا ادامه می¬دهند، و هرگاه به درآمدهای بیشتری احتیاج داشته باشند، فشار بر آنان را بیشتر می¬کنند یا کوشش می¬کنند که قلمروی خود را بسط دهند. بدین ترتیب، وضع تولید، ابزار تولید و نحوه¬ی کار قرن¬ها بدون تغییر می¬ماند و تنها معماری، هنرهای تزئینی و ساختن کاخ¬ها که متعلق به طبقه¬ی حاکم است، رونق می¬یابد. ( خنجی ۱۳۵۸: ۷۱)
۲. در سال¬های ۱۹۳۴-۱۹۳۳ م. در کاوش های تخت جمشید و در دیوار استحکامات آن ، چندین هزار لوح¬ گلی به خط ایلامی به دست آمد . این لوح¬ها سندهای چگونگی پرداخت دستمزد به کارگران تخت جمشید است و به سال¬های سیزدهم تا بیست و هشتم پادشاهی داریوش بزرگ مربوط می¬شود.( ۴۹۴-۵۰۹ پ.م) این سندها در سال ۱۹۶۹ م. توسط هالوک منتشر شد. R. T. Hallock, Persepolis Fortification Tablets, Chicago 1969. همچنین، لوح¬های ایلامی دیگری در خرانه¬ی تخت جمشید یافت شد که آنها نیز در باره ی چگونگی پرداخت دستمزد به کارگران است و سال های ۴۹۲ تا ۴۵۸ پ.م را در بر می¬گیرد. این سندها نیز در سال ۱۹۴۸ م. توسط جرج کامرون منتشر شد. G. G. Cameron, Persepolis Treasury Tablets, Chicago 1948. این لوح¬های ایلامی ثابت میکنند که همه ی کسانی که در این کاخ ها کار می کردند، از جمله کارگران ساختمانی و نجار و سنگتراش و معمار و مهندس ، مزد می¬گرفتند و هر کدام از این لوح¬ها سند پرداخت دستمزد به یک یا چند نفر کارگر است.
۳. « کورتش یک کلمه¬ی ایلامی است که در لوح¬های ایلامی تخت جمشید به معنی « کارگر » ¬است. ( دیاکونوف ۱۳۵۷: ۳۰۰)
۴. به طور کلی در یک جامعه¬ی برده¬دار ، « برده» تولیدکننده است ، که دارای تفاوت عمده¬ای با « برده ی خانگی » است ، که ممکن است در هر جامعه¬¬ی پیشرفته یا غیر پیشرفته موجود باشند. ( خنجی ۱۳۵۸: ۲۱)
۵. در ایدئولوژی کشور شوراها، « خدا » جایگاهی نداشت و ظهور دین های توحیدی و غیرتوحیدی تنها پاسخی برای برطرف کردن بحران¬های اجتماعی به شمار می¬آید. در همین راستا، پیگولوسکایا قدرت گرفتن مانی را نیز در نتیجه¬ی تشدید بحران برده¬داری ایران در سده¬ی سوم میلادی تلقی می¬¬کند.(۱۳۷۷: ۴۷۴) همچنین (لوکونین ۱۳۶۵: ۱۲۳)
کتابنامه ی فارسی :
۱.اتکین، موریل، «ایران شناسی در شوروی»، ایران شناسی در اروپا و ژاپن، ترجمه¬ی مرتضی اسعدی، تهران، الهدی ،۱۳۷۱ .
۲. پتروشفسکی، ایلیا پائولوویچ، ایران شناسی در شوروی، ترجمه¬ی یعقوب آژند، تهران، نیلوفر ،۱۳۵۹ .
۳. پیگولوسکایا، ن ، ایران و بیزانس در سده¬های ششم و هفتم میلادی، ترجمه¬ی کامبیز میربهاء، تهران، ققنوس ،۱۳۹۱.
۴. پیگولوسکایا، ن ، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و اشکانیان، ترجمه¬ی عنایت¬الله رضا، تهران، علمی و فرهنگی ،۱۳۷۷ .
۵. رضا، عنایت¬الله ، « ایران شناسی در روسیه و اتحاد شوروی»، مجموعه مقالات انجمن واره ی بررسی مسائل ایران شناسی، به کوشش علی موسوی گرمارودی، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه،۱۳۷۱ .
۶. داندامایف ، محمد عبدالغفورویچ ، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ترجمه¬ی روحی ارباب، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی ،۱۳۷۳ .
۷. دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ ، تاریخ ماد، ترجمه¬ی کریم کشاورز، تهران، پیام ،۱۳۵۷ .
۸.دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ ، تاریخ ایران باستان ، ترجمه¬ی روحی ارباب، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی ،۱۳۸۲ .
۹.دیودور سیسیلی، ایران و شرق باستان در کتابخانه¬ی تاریخی ، ترجمه¬ی حمید بیکس شورکایی، اسماعیل سنگاری، تهران، جامی ، ۱۳۸۴ .
۱۰. خنجی، محمدعلی، رساله¬ای در بررسی تاریخ ماد و منشاء نظریه ی دیاکونوف ، تهران، طهوری ، ۱۳۵۸ .
۱۱.سعید، ادوارد شرق شناسی ، ترجمه¬ی لطفعلی خنجی، تهران، امیرکبیر ،۱۳۹۰ .
۱۲.فرخ مرد بهرامان ، مادیان هزار دادستان ، ترجمه¬ی سعید عریان، تهران، انتشارات علمی ، ۱۳۹۱.
۱۳.کخ، هایدماری ،از زبان داریوش ، ترجمه¬ی پرویز رجبی، تهران، کارنگ ،۱۳۸۷ .
۱۴.کوزنتسووا، ن.آ. و ل.م. کولاگینا ، « مطالعات درباره ی ایران (۱)»، پیام نوین، س ۴، ش ۵، بهمن ۱۳۴۰، ۱۹- ۲۴ .
۱۵.کوزنتسووا، ن.آ. و ل. م. کولاگینا ، « مطالعات درباره ی ایران (۳)»، پیام نوین، س۴، ش ۹، خرداد ۱۳۴۱، ۶۶- ۷۴ .
۱۶.لوکونین، ولادیمیر گریگورویچ ، تمدن ایران ساسانی، ترجمه-ی عنایت الله رضا، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی ، ۱۳۶۵ .
۱۷.لوی بیل، تیموتی ، عصر فئودالیسم ، ترجمه¬ی مهدی حقیقت-خواه، تهران، ققفوس ،۱۳۸۴ .
کتابنامه ی لاتین :
۱. Dandamayev, Muhammad A, 1975, Forced Labour in the Palace Economy in Achaemenid Iran, Altorientalische Forschungen, Vol 2, 71-78
۲. Kent, Roland Grubb1989, Old Persian: grammar, texts, lexicon (Volume 33 of American Oriental series), New Haven (Conn.) , American Oriental Society
یادآوری : این مقاله که پیش از این در مجله ی « کتاب ماه تاریخ و جغرافیا »، شماره¬ی ۱۷۸ (اسفند ۱۳۹۱) به چاپ رسیده-است، با افزودن تعدادی منبع دیگر در اختیار « تارنمای ایران چهر » قرار گرفت .
نظر شما