۲۳ - دی - ۱۴۰۱
نوشتۀ : دکتر علی بهرامیان


« رایگان آبادی جهان می کنیم و پاداش جز مرگ نمی بینیم. پنداری که مزدورانیم که خرابی عمر به مقاطعه داریم. پنداریم که دور فلک حریفی خوش است. اختران فلک هم روزی در مغاک خواهند افتاد. ملک الموت هم شربت موت بچشد».

از سال های دور خوب به خاطر دارم که در اتاق بخش تاریخ در ساختمان سابق مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، روزی ابوالفضل خطیبی، کتاب تاریخ الوزراء یا ذیل نفثه المصدور ابوالرجای قمی را در برابرم گشود و گفت عبارات او را در وصف مرگ بخوانم و تأکید کرد: این کتابی است که می توان از هر جای آن گشود و از زیبایی و فریبایی نثر و مضمون بلند آن، جان را از ادب و فرهنگ پارسی سرشار کرد. دریغ و درد که ابوالفضل خطیبی، دوست عزیز و استاد گرانقدر ما، در مغاک مرگ و خاموشی افتاد.

دکتر ابوالفضل خطیبی

ابوالفضل خطیبی دانشمند و پژوهشگری خودساخته بود و چون به کار تحقیق و پژوهش می پرداخت، همۀ وقت و نیرو و احساس خود را بر سر آن می نهاد. او برای دایره المعارف بزرگ اسلامی و دیگر دانشنامه ها ده ها مقاله تحقیقی نوشت، غالبا دربارۀ فرمانروایان و وزیران و شاعران و دیگر مشاهیر ایرانی در سده های پیش از یورش مغولان و شعر معاصر نیز در دایرۀ دلبستگی ها و دلمشغولی های او قرار داشت. او آراء خود را با شور و شوق بسیار با اهل نظر در میان می نهاد. در همۀ اینها پیوسته فکر او مشغول بود که چگونه مطلب را بپرورد که در اوج تحقیق و از گزافه گویی برکنار باشد. بعدها که تحصیل را در باب زبان های باستانی پی گرفت، اندک اندک دل در گروی شاهنامه نهاد و چنان که خود می گفت، قصد داشت همۀ عمر را وقف کاخ بلند فرزانۀ بزرگ ایران زمین کند و چنین کرد. دوست داشت که شاهنامه را دوباره به میان مردم ببرد و همگان را به شناخت بهتر و بیشتر آن منظومۀ شگفت انگیز و بی مانند راهبری کند، اما همچنان در عرصۀ تحقیق و مبتنی بر پژوهش های استوار و دور از عرصه های تعصب و باید گفت که توفیق او در این زمینه اندک نبود و امیدوار بودیم که دیری بپاید و همگان را از پژوهش های خود برخوردار کند. افسوس که بیماری جانکاه بر تن او چنگ افکند و از تاب و توان انداخت. چند روز پیش که با او گفت و گو می کردم، گفت: گمان ندارم که دیگر فرصتی داشته باشم. با این همه، آثار او، از تالیف و تصحیح و تدریس، گنجینه ای گرانقدر و بیش بهاست؛ گرچه خود او اینک به تاریخ پیوسته است.

«جهان پنداری خود درمانده تر از ماست. باران گریه اوست، برق، سوختگی دل، رعد ناله. هر شب از سوگواری جامۀ سیاه پوشد. ما را بر جهان چون گریه نیست، خندیدن معنی ندارد. جهان در می گذرد و جهان بر حُکم خویش است… ».

یادش گرامی باد .        

۲۲ دی ماه ۱۴۰۱

نظر شما