۲۵ - آذر - ۱۳۹۳
عقاب علی احمدی


 

 

Azarbayejan, Inseprable Part  of Iran

 

 

 

 

 

 

آذربایجان ، جزء لاینفک ایران

( دوره ی کامل روزنامه – قطع رحلی )

(ربیع الاخر – جمادی الاخر ۱۳۳۶ ه . ق – ژانویه – مارس ۱۹۱۸ م .)

با مقدمه و ترجمه ی :  رحیم  رئیس نیا

صفحه بندی : محمود محرابی

چاپ اول : ۱۳۹۱

۸۸ ص – ۱۶۰۰۰ تومان

ناشر : پردیس دانش با همکاری نشر و پژوهش شیرازه ی کتاب – تلفن : ۸۸۹۵۲۲۹۷ – ۰۲۱

 

در روزهای توفانی سال ۱۹۱۸ که روسیه و همه ی سرزمین های اشغالی زیر فرمان تزاران آن ، در آتش کودتای لنینی اکتبر می سوخت و خون بر در و دیوار یک امپراتوری در حال فروپاشی شتک می زد ، در قفقاز گروهی از وابستگان حزبی عثمانی گرا به نام « مساوات » به رهبری محمد امین رسول زاده به دنبال « جمهوریت برای قفقاز و استقلال داخلی برای «آذربایجان » بودند . [ ۱ ] در این اوضاع بحرانی که ملت ها با هزار بدبختی، خود را از زیر آوارهای جنگ جهانی اول بیرون می کشیدند ، ایران نیز با وجود اعلام بی طرفی ، درگیر پیامدهای ناخواسته ی جنگی بود که همسایگانش ، دامنه های آن را به خاک ایران گسترش داده بودند : خرابی ، قحطی ، بیماری های واگیردار ، ناامنی ، مرگ و میر و بی خانمانی و مهاجرت ناگزیر گروه های چند ده هزار نفری به درون و بیرون از ایران .

در این روزها ، ایران دوران فترت و  آشفتگی پس از پیروزی جنبش مشروطیت را  – که دستاورد دخالت های روسیه ی تزاری و انگلستان بود – می گذراند ، و هنوز چند ماه به اعلام تاسیس کشوری موسوم به « جمهوری آذربایجان » به دست حزب مساوات در  سرزمین « اران » ( جمهوری آذربایجان کنونی ) مانده بود . هنگامی که ایرانیان مقیم قفقاز زمزمه ها و شایعاتی در باره ی تلاش گروهی از مسلمانان قفقاز برای تاسیس  چنین کشوری در نزدیکی مرزهای ایران آگاه شدند ، در برابر چنین گرایش های ماجراجویانه ای اعتراض کردند . در ادامه ، آنان دست به انتشار روزنامه ای به نام « آذربایجان » به دو زبان فارسی و ترکی زدند که عنوانی فرعی چون « جزء لاینفک ایران » در زیر نام آن خودنمایی می کرد . مطالب این روزنامه به زبان های فارسی و ترکی منتشر می شد . رحیم رئیس نیا برای انتشار متن کنونی دوره ی این روزنامه که در جامه ی کتابی به همین نام ( آذربایجان ، جز ء لاینفک ایران ) منتشر شده ، بخش های ترکی را به فارسی ترجمه کرده  و  بخش های فارسی را بازنویسی کرده است .

کاوه بیات در یادداشت خود در آغاز این کتاب ، در ارزیابی کارنامه ی این روزنامه چنین می نویسد : « اگرچه روزنامه ی « آذربایجان ، جزء لاینفک ایران » با معدود شماره هایی که از آن منتشر شد ، در چارچوب تاریخ مطبوعات ایران لحظه ای زودگذر بیش نیست  و ناشر آن ، شعبه ی حزب دموکرات در باکو نیز تنها  گوشه ای از یک طیف متنوع را نمایندگی می کرد که تحرکات سیاسی ایران آن دوره را تشکیل می دادند ، ولی همان گونه که از بررسی مفاد این روزنامه برمی آید ، از لحاظ پرداختن به مسائل مملکتی ، توجه به تحولات منطقه ای و جهانی ، و همچنین ترویج و تبلیغ دیدگاه های مسلکی دموکرات ها ، از یک تلاش و تکاپوی جدی حکایت دارد . »

در روزهایی که انتشار این روزنامه آغاز شد ، بیش از هفتاد هزار نفر ایرانی در شهرهای قفقاز سرگرم کار بودند و بیشتر آنها کارگرانی بودند که به کارهای پست چون باربری و سرایدار گماشته شده بودند . رئیس نیا در مقدمه ی خود بر این کتاب به نقل از روزنامه ی « تجدد » گزارشی را آورده ، که نشان از درک اهمیت کوشش برای آموزش زبان ملی در میان ایرانیان مهاجر در قفقاز دارد. او چنین می نویسد : « حدود سه ماه پیش از انتشار این روزنامه نیز مخبر سیار روزنامه « تجدد » در گزارشی از بازدید خود از مدرسه ی « اتحاد ایرانیان » به نکات و مباحثی اشاره کرده است که از لحاظ توضیح دیدگاه حاکم بر کمیته ی باکوی فرقه ی دموکرات ایران درخور توجه است : « در مدت قلیل اقامت خود در بادکوبه وظیفه خود دانستم که مدرسه ایرانیان آن مرکز بزرگ قفقاس را زیارت کنم … مدیر مدرسه مذکور، آقای میرزاعبدالله خان جد و جهد دارند که برای تحصیل موفقیت در تهذیب اخلاق و تزیید اطلاعات نونهالان ایرانیان بادکوبه ، تدریسات و تعلیمات مدرسه را با اصول جدیده موافق و مطابق گردانند و روی هم رفته از مشهودات خودم بسی امیدواری حاصل کرده ، می توان اظهار داشت که با اکمال پاره نواقص فرعی و تکمیل پاره لوازم اساسی ، این موسسه تعلیمیه در حال و آینده از عهده تکلیف مقدس خود به خوبی درخواهد آمد .

در فهرست دروس مدرسه مزبور زبان فارسی جای بسیار محقری را مشغول می نماید و نمی توانیم در این مسئله از ابراز تاسف خودداری نماییم . نظر دقت آقای محمدخان ویس کنسول بادکوبه را به اهمیت این مسئله جلب نمودم و ایشان نیز ملتفت بیانات بنده شده وعده دادند که در اصلاح این امر مهم بذل همت و دقت نمایند . »  پیش از انتشار این روزنامه ، ضرورت انتشار یک روزنامه ی ایرانی به زبان فارسی در قفقاز با هدف یاری رساندن به زبان فارسی در آنجا از سوی علی محمدخان شریف الدوله (بنی آدم ) سرکنسول ایران در تفلیس به مقامات وزارت امور خارجه گوشزد شده بود . [ ۲ ] اما واکنش مقامات وزارت امور خارجه به چنین اقداماتی که در دفاع از هستی مادی و معنوی ایران در قفقاز ، کاری حیاتی بود ، در پاسخ آنها به ساعد ، کنسول ایران در باکو شنیدنی است . در این زمینه در مقدمه ای که رئیس نیا بر این کتاب نوشته است ، چنین می خوانیم : « در همان ایام که ادارات ذی ربط در تهران مشغول تبادل نظر بودند ، ساعد ، کنسول ایران در باکو به وزارت متبوع خود اطلاع داد که « ایرانیان مقیمین این جا (بادکوبه) خیال دارند که روزنامه ای طبع کنند که … عنوان روزنامه آذربایجان و ذیل آن این عبارت که ( آذربایجان جزء لایتجزای ایران ) است ، خواهد بود و نظر عمده  از طبع این نشریه جلوگیری از بعضی مقاصد اهالی قفقازیه و انتشار افکار عموم ایرانیان است و به زبان فارسی هم طبع می شود که کم کم مردم آشنا به زبان آبا و اجدادی و زبان ملی خودشان بشوند … » و در پایان نظر وزارت امور خارجه را در مورد « عنوان جریده و غیره » خواستار شده است . وزارت نیز عنوان و عبارت مذکور را در چنین شرایطی برای چنان روزنامه ای مناسب ندانسته است . [ ۳ ]  با وجود کوشش ها و پایمردی های گردانندگان این روزنامه ، کار چاپ و انتشار آن چندان هم آسان نبود ؛ چرا  که چاپخانه ها  که وابسته به حزب مساوات بودند ، از چاپ این روزنامه ، که نشانه ای روشن از همبستگی ایرانیان برای دفاع از موجودیت خود در قفقاز بود ، خودداری کردند . عبدالله زاده ، از اعضای شعبه ی حزب دموکرات ایران در باکو در این باره چنین گزارش کرده است : «  چون مطبعه های محل تحت نفوذ قدرت مساواتی ها بودند ، حاضر به چاپ روزنامه نشدند ، ولی ما دلسرد نشدیم ؛ نمایشنامه ای نوشتم و با کمک محصلین ایرانی آن را در معرض نمایش درآوردیم و از تجار و اصناف ایرانی دعوت کرده و کنفرانسی نیز در تحت عنوان ( [ مگر ] ما ایرانیان زبان نداریم ؟ ) تهیه نمودم . نتیجه این که ایرانیان میهن پرست در همان مجلس در حدود پنجاه هزار منات جمع کردند و با آن یک مطبعه خریدیم و آن را در مقابل و روبه روی کنسولگری ایران در یک محل مناسبی افتتاح نمودیم و اسم آن را هم نوروز  گذاشتیم و روزنامه « آذربایجان ، جز ء لاینفک ایران » را در آن مطبعه چاپ و منتشر کرده ، بدین وسیله حقوق ایرانیانی را که در بادکوبه ساکن بود ، حفظ نمودیم . » [ ۴ ]

مطالب و مقاله های این روزنامه پیرامون چنین موضوعاتی نوشته و تدوین شده است :

  1. انتقاد از پایمال شدن حقوق ایرانیان در قفقاز ، وضعیت آوارگان و قحطی زدگان ، بازتاب دادن کوشش های همگانی مهاجران برای یاری رسانی به هم میهنان گرفتار سختی های دوران مهاجرت و آوارگی در قفقاز
  2. روشنگری علیه دخالت های انگلستان در ایران
  3. انتشار بیاینه های حزب دموکرات
  4. درج آگهی های فرهنگی چون تشکیل کلاس های شبانه ، اجرای نمایش ها و برگزاری کنسرت ها
  5. درج نامه های رسیده از شهرهای گوناگون ایران ، از رشت ، آستارا ، اردبیل و سراب ، تا عشق آباد و مرو و …که دربرگیرنده ی اطلاعاتی از اوضاع اجتماعی ، فعالیت های سیاسی و فرهنگی این شهرها در آن دوران است .
  6. اخبار جبهه های جنگ ، به نقل از روزنامه های ایران و روسیه
  7. انتشار مقاله ها و شعرهایی با درون مایه ی ضرورت همبستگی ملی برای مبارزه با دشواری های داخلی و خارجی و ستایش از دانش و آگاهی به عنوان ابزاری برای مبارزه با نادانی

چنان که رئیس نیا در پیشگفتار خود نوشته است ، از بیشتر نویسندگان این روزنامه آگاهی ای در دست نیست : ۱.  ف. علیقلی زاده ، ایرانی ساکن عشق آباد نویسنده ی بیشتر سرمقاله ها ۲. میرجعفر سیدجوادزاده ( پیشه وری بعدی ) ۳ . اژدر علی زاده ، از فعالان « جمعیت معارف ایران » و مدید مدرسه ی « اتحاد ایرانیان » ( اژدر علی زاده ۱۲۹۹ به بعد در ایران بوده و در اوایل دهه ی ۱۳۲۰ در تهران زندگی می کرده است . ۴. حسن ضیا ، مدیر مدرسه ی « اتحاد ایرانیان » و عضو بعدی « حزب عدالت ایران » [ ۵ ]

انتشار روزنامه ی « آذربایجان ، جزء لاینفک ایران » تنها سیزده شماره دوام آورد . با گسترش دامنه ی کودتای لنینی اکتبر از روسیه به دیگر بخش های اشغالی ایران و حوزه ی تمدنی آن ، از بخارا و سمرقند و دوشنبه و مرو تا تفلیس و ایروان و بادکوبه و چچنستان ، که با یاری عناصر بلشویک از راه نفوذ در سامانه های سیاسی این بخش ها و روی دادن کودتاهای پی در پی اتفاق افتاد ، حزب مساوات و دولت آن نیز به دست نیروهای روسیه بلشویکی برافتادند . پس از برچیده شدن حزب مساوات ، حزب حاکم جمهوری خودخوانده ی آذربایجان در اران و به آتش کشیده شدن چاپخانه ی روزنامه ی « آچیق سوز » ارگان این حزب در کشتار ماه مارس ۱۹۱۸ ، کمیته ی باکوی فرقه ی دموکرات ایران نیز فروپاشید و اعضای آن مخفی و به ایران و دیگر بخش های قفقاز متواری شدند و« روزنامه ی « آذربایجان ، جزء لاینفک ایران » نیز از انتشار بازماند .

فهرست کتاب « آذربایجان ، جزء لاینفک  ایران » به شرح زیر است :

  1. یادداشت دبیر مجموعه ، نوشته ی کاوه بیات
  2. پیشگفتار ، رحیم رئیس نیا ،
  3. آذربایجان جز ء لاینفک ایران : شماره ی اول ، ۲۷ ربیع الاخر ۱۳۳۶ ه. ق ؛ شماره ی دوم ، ۳ جمادی الاول ؛ شماره ی سوم ، ۷ جمادی الاول ؛ شماره ی چهارم ، ۱۰ جمادی الاول ؛ شماره ی پنجم ، ۱۴ جمادی الاول ؛ شماره ی ششم ، ۱۷ جمادی الاول ؛ شماره ی هفتم ، ۲۱ جمادی الاول ؛ شماره ی هشتم ، ۲۴ جمادی الاول ؛ شماره ی نهم ، ۲۸ جمادی الاول ؛ شماره ی دهم ، ۲ جمادی الثانی ؛ شماره ی یازدهم ، ۶ جمادی الثانی ؛ شماره ی دوازدهم ، ۹ جمادی الثانی ؛ شماره ی سیزده ، ۱۶ جمادی الثانی
  4. یادداشت و توضیحات
  5. فهرست اعلام
  6. تصویری از نمونه ی اصلی روزنامه

کتاب « آذربایجان ، جزء لاینفک  ایران » که دربرگیرنده ی یکی از قدیمی ترین روزنامه های ایران است ، گوشه ای از کوشش های سازمان یافته ی گروهی از ایرانیان دور از میهن را برای بهبود وضعیت خود به نمایش می گذارد و نشانه ای انکارناپذیر از میهن دوستی گردانندگان آن است که با کمترین امکانات ، کوشیده اند از منافع و هویت فرهنگی کشور خود در قفقاز در برابر روند « روسی سازی » دفاع کنند .

 بی گمان خواندن این کتاب برای فهم آنچه در سده ی بیستم میلادی در روند دموکراسی خواهی ایران روی داد ، و همچنین آسیب شناسی جریان سیاسی چپ در ایران اهمیت اساسی دارد . مقدمه ی رحیم رئیس نیا بر این کتاب که با استناد به منابعی مهم از آثار تاریخ و سیاست معاصر ایران نوشته شده ، به دلیل آگاهی هایی که از رویدادها و تحولات پس از انقلاب بلشویکی در روسیه و ایران می دهد ، خواندنی است . انتشار این کتاب در کنار انتشار کتاب های ارزشمندی چون « فرقه ی عدالت ایران » [ ۶ ]، « ایرانیان مهاجر در قفقاز » [ ۷ ] و « آذربایجان در موج خیز تاریخ » [۸ ] و « توفان بر فراز قفقاز » [ ۹ ] تصویر روشن تری از قفقاز در پایان سده ی نوزدهم و  آغاز سده ی بیستم در برابر دیدگان ایرانیان جلوه گر می کند تا هرچه بیشتر به بی ارزش بودن تاریخسازی های ناشیانه ی محافل توسعه طلب جای گرفته در کانون های قدرت در مسکو  و  باکو  و  آنکارا پی ببرند .

پی نوشت ها :

  1. آذربایجان ، جزء لاینفک ایران ، ص ۱۰ .
  2. همان ، ص ۱۵ .
  3. همانجا .
  4. همان ، ص ۱۶ .
  5. همانجا .
  6. باست ، اولیور ؛ خسروپناه ، محمدحسین . فرقه ی عدالت ایران ، از جنوب قفقاز تا شمال خراسان ۱۹۱۷ – ۱۹۲۰. تهران ، انتشارات پردیس دانش با همکاری شرکت نشر و پژوهش شیرازه ی کتاب ، ۱۳۸۸ .
  7. دهنوی ، نظامعلی . ایرانیان مهاجر در قفقاز . تهران ، مرکز اسناد و خدمات آموزشی وزارت امور خارجه ی ایران ، ۱۳۸۳ .
  8. بیات ، کاوه . آذربایجان در موج خیز تاریخ ، نگاهی به مباحث ملیون ایران و جراید باکو در تغییر نام اران به آذربایجان ۱۲۹۸ – ۱۲۸۶ شمسی . تهران ، نشر و پژوهش شیراز ، ۱۳۷۹ .
  9. بیات ، کاوه . توفان بر فراز قفقاز ، نگاهی به مناسبات منطقه ای ایران و جمهوری های آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان در دوره ی نخست استقلال ۱۹۲۱ – ۱۹۱۷ . تهران ، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه ی ایران ، ۱۳۸۰ .

۳ نظر

  1. علی علی بابایی می‌گوید،

    با سپاس از مطلب بسیار ارزنده ی و روشنگرانه جناب عالی .

    ارسال شده در تاریخ آذر ۲۹ام, ۱۳۹۳ در ساعت ۸:۴۳ ب.ظ

  2. طالب مظفری می‌گوید،

    استاد گرانقدر ، تشکر از زحمات نیک تان.
    من در افغانستان زندگی می کنم و به بسیاری از کتابهایی که در ایران به چاپ می رسند دسترسی پیدا نمی توانم . اگر امکان همکاری از طریق فضای مجازی باشد با من همکاری نمایید .

    ارسال شده در تاریخ آذر ۲۶ام, ۱۳۹۵ در ساعت ۷:۴۵ ق.ظ

  3. عقاب علی‌احمدی می‌گوید،

    شما می توانید برای من پیام بگذارید تا اگر این کتاب را توانستم تهیه کنم ، برای شما بفرستم .

    ارسال شده در تاریخ آذر ۲۶ام, ۱۳۹۵ در ساعت ۸:۱۷ ق.ظ

نظر شما