۲۴ - دی - ۱۳۹۸
نوشتۀ : دکتر میرمهرداد میرسنجری*



مشارکت گستردۀ اخیر مردمی در آیین تشییع سردار قاسم سلیمانی، با پوشش تبلیغاتی بسیار گستردۀ رسانه های مختلف داخلی به عنوان تجلیل از یک قهرمان ملی معرفی شده است، رویکردی که می تواند، بازگشت به جلوه ای از رویکرد ایران گرایانه تلقی شود.
البته بنگاه سخن پراکنی بی .بی. سی بر پایۀ روال معمول ایران ستیزانۀ خود بیکار ننشسته و به تازگی با انتشار مقاله ای از یکی از اتباع خود، به حملۀ همه جانبه به ناسیونالیسم رو به رشد ایرانی پرداخته و اصل شناخته شده و بدیهی «منافع ملی» را «خودخواهی و نادیده گرفتن منفعت همگانی » معرفی کرده است!! این نویسنده البته از یووال نوح هراری، نویسندۀ اسرائیلی، شاهد مثال آورده که از «تمدن جهانی واحد» سخن می‌گوید و عقیده دارد که «مشکلات جهانی» ما را «بیش از پیش به یکدیگر وابسته کرده» ،«اگر هر ملتی فقط به خودش فکر کند، پس چه کسی به مشکلات جهانی فکر می‌کند؟» !!!
در حالی که در طول چهار دهۀ گذشته ، اولویت رسمی و علنی نظام، حفاظت و حمایت تمام عیار از منافع جهان اسلام و کشور ها و جوامع مسلمان در قالب «امت اسلامی» تعریف و تبلیغ شده، با این حال در مقاطعی، پارادوکس معناداری بین منافع جهان اسلام و ایران به چشم خورده است که دفاع مقدس ایرانیان و نبرد میهنی هشت ساله با همسایۀ غربی به عنوان دشمن متجاوز از آن جمله است.
اگرچه افرادی امثال علی مطهری در اظهاراتی بی اساس، مرزهای جغرافیایی را بی ارزش تلقی کرده اند، خون های پاک شهیدان پاک نهاد ایران زمین که اجازه نداده اند سردار قادسیۀ جدید به مطامع ارضی خوزستان، مالکیت کامل بر اروندرود و تکرار اشغال جزیره های بوموسا و تنب بزرگ و تنب کوچک دست یابد، واقعیت اهمیت مرزهای جغرافیایی در یکپارچگی سرزمینی و همبستگی ملی را با خون خود بازتعریف کرده اند.
مفهوم ایران ، چه بخواهیم و چه نخواهیم ، مفهومی عجین شده با خاک و خون را در پس خود دارد، مفهومی که در درازنای تاریخ ایران زمین، نخستین دولت – ملت جهان را به شاهنشاهی کورش بزرگ شکل داد و همین ناسیونالیسم ایرانی بود که ققنوس ایران را پس از ویرانگری و جنایت های اسکندر از ویرانه برافراشت.
ملی‌گرایی یا ناسیونالیسم، به انگلیسی Nationalism در تعریف عبارت است از نوعی آگاهی جمعی ، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آن را «آگاهی ملی» می‌خوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورندۀ حس وفاداری، شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیل‌دهندۀ ملت (نژاد، زبان، سنت‌ها و عادت‌ها، ارزش‌های اجتماعی، اخلاقی، و به‌طور کلی فرهنگ) است ؛ در حالی که بدخواهان ایران، میهن پرستی ایرانی را مترادف با واژۀ منفی شوونیسم (به فرانسوی: Chauvinisme) معرفی می کنند که به معنای نوعی میهن‌ گرایی افراطی و ستیزه‌جو وهمراه با کینه و بداندیشی نسبت به دیگران است.
مروری بر تاریخ ۱۰۰۰۰ سالۀ نامکتوب و تاریخ ۲۵۰۰ سالۀ مکتوب ایران زمین اثبات می کند که ایرانیان از دیرباز تاریخ هیچ گاه میهن دوستی خود را برای استعمار و تجاوز و قتل و غارت و چپاول و ستم به همسایگان و دیگر کشورها به کار نگرفته اند بلکه برعکس بارها مورد تعدی و تجاوز و قتل عام وغارت و ویرانی قرار گرفته اند.
در تاریخ ایران نخستین کسی که به «شوونیسم» متهم شد میرزا تقی خان امیرکبیر، این بزرگمرد میهن پرست و دلسوز ملت ایران بوده است، آن هم توسط سفیر بریتانیا چرا که حاضر نبود از مصالح عالیۀ کشورایران به نفع استعمار بریتانیا و روسیه کوتاه بیاید.
ساسانیان پرچم‌داران ایران ‌گرایی ( که به دلیل معنای صریح بر واژۀ چندپهلوی ملی گرایی برتر است) در دوران باستان بوده اند و مفهوم نوینی به نام «ایرانشهر» را به واژه شناسی (ترمینولوژی) تاریخ جهان افزودند.
از سقوط شاهنشاهی ساسانی (که مردم به آن ایرانشهر می‌گفتند) به عنوان آخرین شاهنشاهی ایران باستان که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی یعنی به مدت۴۲۷ سال بر ایران بزرگ ‌به مساحت تقریبی ۶۶۰۰۰۰۰ کیلومتر مربع فرمان راند تا برآمدن شاهنشاهی ایرانی و شیعی صفویان ۸۵۰ سال طول کشید، سده هایی بس سخت و تلخ و غم انگیز برای ملت ایران که آنچه ایران و هویت ایرانی را از ظلم و ستم و قتل و غارت و ویرانگری و شقاوت تازیان و مغول ها و … همچنان زنده و پابرجا نگاه داشت…

در این نقشه پهنۀ سبزرنگ نشان دهندۀ قلمرو فرهنگ ایرانی و زبان فارسی است .

ناسیونالیسم ایرانی به معنی باور و حس وفاداری، شور و دلبستگی ملت به اجزای فرهنگ ملی ایرانی از جمله، نژاد، زبان، سنت‌ها و عادت‌ها، ارزش‌های اجتماعی، اخلاقی، و به‌طور کلی فرهنگ ایرانی بوده است.
روحیۀ ملی ایرانی بوده است که به نهضت درخشان تاریخی شعوبیه انجامید. بزرگترین نهضت ایرانی پس از استیلای اعراب بر ایران که برای رهایی از بند امویان و جلوگیری از استحاله و از دست دادن هویت ملی، علیه خلفای ستمگر بپا شد و به حکومت اعراب و خلفای اموی پایان بخشید.
ایرانیان … به طور پی در پی نهضت‌هایی را علیه خلفای ستمگر ایران ستیز پایه‌ریزی کردند که به انقراض دولت و سیادت عرب‌ها، برانداختن بنی‌امیه، برکشیدن بنی‌عباس و استقلال سیاسی ایرانیان انجامید. ایرانیان از دوران دو قرن ممنوعیت تکلم به زبان ملی پارسی پس از حمله اعراب تا سرکوب قیام های خونین جاودانگان ایران زمین [ همچون بهزادان پور ونداد هرمزد ( ابومسلم )، بابک خرمدین و مازیار ] هیچ گاه شعلۀ فروزان ناسیونالیسم ایرانی را در خود خاموش ندیدند.
صفویان این دودمان اصیل ایرانی هم که در سال‌های ۸۸۰ تا ۱۱۱۴ خورشیدی (۱۷۳۶–۱۵۰۱ میلادی) حدوداً به مدت ۲۲۱ سال بر ایران فرمانروایی کردند نیز با دو عنصر ناسیونالیسم ایرانی و البته تاکید بر تشیع ( برای ایجاد تفکیک از پادشاهی سنی عثمانی) توانستند مرزهای جغرافیایی ایر ان بزرگ ساسانی را پس از ۸۵۰ سال وقفه ، دگربار برپا و احیا کنند.

جلوۀ مفهوم نوین ناسیونالیسم ایرانی یعنی بیداری هویت و تاریخ ایرانی، یعنی جاویدانی و نامیرایی یعنی عشق به مادر در دوران مشروطه متبلور شد. دورانی که ملت ایران و نخبگان جامعه سرخورده از وادادگی پادشاهان بی کفایت قاجار و از دست رفتن قفقاز و هرات و افغانستان و سلیمانیه و ورارود و کلات و بلوچستان بزرگ و سیستان بزرگ و فیروزه و … از ۱۸۱۳ میلادی و قرارداد شوم گلستان بدین سو، نهضتی ایران گرایانه و ناسیونالیستی ضد استبدادی و ملت گرایانه را پی نهادند. نهضتی که بعد ها در جریان اشغال ایران به وسیلۀ متفقین در شهریور ۱۳۲۰، در قالب نهضت ضد اشغال پان ایرانیسم پا گرفت…
نکتۀ قابل تامل این که این ملات مستحکم پیوند دهندۀ ملت ایران مدت هاست مورد هجوم اندیشه های اینترناسیونالیستی جهان وطن قرار دارد که آن را با پسوند «افراطی » مورد حمله مداوم قرار می دهند این درحالی است که نخست از آن ها باید پرسید مفهوم ناسیونالیسم غیرافراطی چیست؟! آیا این مفهوم همان بی تفاوتی و سکوت و جمود و تماشاگر بی آزار بودن در برابر دشمنان آب و خاک و استقلال و تمامیت سرزمینی ایران نیست؟ راستی چرا جنگ و جانفشانی متفقین از جمله انگلیسی ها در جنگ جهانی دوم در برابر حملۀ آلمان نازی، خوب و باارزش و قابل ستایش است و فقط ناسیونالیسم از توع ایرانی اش انگ نامطلوب با برچسب افراطی می خورد؟!

در مفاهیم روز سیاست بین الملل… تامین «منافع ملی» حداکثری و «عمق استراتژیک» با مفهوم ناسیونالیسم گره خورده است. نمی توان به اصل دوم قانون اساسی که بر « همبستگی ملی » تاکید دارد، اصل سوم و نهم قانون اساسی که بر اهمیت «تمامیت ارضی» پای می فشارد و اصل شصت و هفتم و هشتاد و چهارم قانون اساسی که بر واژۀ « ملت » یگانۀ ایران تاکید می کند، بدون اعتقاد به ایران گرایی و ناسیونالیسم ایرانی پایبند بود. البته این رویکرد در رسانۀ ملی چندان اهمیتی ندارد ؛ چرا که صدا و‌ سیما در سیاستی عجیب و غیر قابل دفاع، همواره از ذکر واژۀ «ملت ایران» در برنامه های مختلف فرهنگی، سیاسی و حتی ورزشی پرهیز می کند و واژۀ «مردم ایران » را به کار می برد !! در حالی که این کار در برنامه های پربیننده بارها به چشم‌ خورده، حتی در خبر پیام تسلیت اخیر افغانستانی ها در صدا و سیما هم اعلام شد « پیام تسلیت ملت افغانستان به مردم ایران» !!
شکی نمی توان داشت که بازگشت به مفهوم ناسیونالیسم ایرانی و ایران گرایی در میان ملت و مسوولان ایرانی، تنها راهی است که می‌تواند ایران را از بن بست فعلی اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی رها بخشد که با تاکید بر حفظ تمامیت ارضی و همبستگی ملی، تعامل سازنده و صلح آمیز را بر پایۀ همگرایی منطقه ای با کشورهای هم تبار قفقاز و ورارود و شرق و غرب و جنوب ایران، رقم بزند تا توسعه ای پایدار و سازنده و همه جانبه را نه تنها برای ایران، بلکه برای کل منطقه به دنبال داشته باشد. این است تفاوت مفهوم ایران گرایی و ناسیونالیسم سازندۀ ایرانی با مفهوم مجعول ناسیونالیسم افراطی.

*دکتر میرمهرداد میرسنجری، استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلیتیک

برگرفته از : روزنامۀ شرق، شمارۀ ۳۷۲۱، یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸، صفحۀ نخست

نظر شما