نوشته ی : حسن شکاری
زائر چشمه های گمنام
نوشته ی : کاظم سادات اشکوری
چاپ اول : ۱۳۹۶
۱۹۲ صفحه – ۱۴۰۰۰ تومان
ناشر: انتشارات هزار کرمان – تلفن ۶۶۹۲۳۹۴۶ -۰۲۱ و ۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
نشانی پایگاه (سایت) اینترنتی هزار کرمان : www.hazarekerman.ir
اثر ادبی زمانی موفق خواهد بود که خوانندگانش این اثر را تا به انتها بخوانند با شور و بی قراری، و با شخصیت راوی یا محوری اثر همذات پنداری کنند، در عرصۀ اثر به گشت و گذار و سیر و سلوک بپردازند، و به تعریفی با اثر زندگی کنند و اثر به افقی از چشم اندازشان مبدل شود.
در این صورت است که اثر ادبی کارکرد خود را می یابد و مؤثر می افتد و بی گمان در ردیف آثار ماندگار در گنجینۀ آثار ادبی به یادگار خواهد ماند برای نسل های آینده که در گذشتۀ نیاکان خود به سفر درمی آیند از طریق خواندن این آثار، و به بازشناخت خود و دنیای خود و آنچه در روزگاران گذشته به وقوع پیوسته می پردازند و از این رهگذر، هم میراث ادبی – سرزمینی خویش را پاس می دارند و هم چراغی روشن برمی گیرند، فراز تاریکی های راه های پر و پیچ و خم و بی شمار زندگی در زمان های پیاپی که بی گمان در آینده در مسیر حرکت شان پدیدار خواهند شد، زیرا خیر و شر، تاریکی و روشنایی، کج راهه و راه مستقیم همواره وجود خواهند داشت در برابر ما که بی وقفه ره می پوییم در آرزوی یافتن سرزمینی شایسته ی زیستن و جهان وطنی عاری از خشونت و جهل و غوغای اغواگر !
«زائر چشمه های گمنام» یکی از آثار ناب و پیراسته و پر از طراوت و شیوایی و زیبایی زبان فارسی و یکی از برجسته ترین آثار ادبی از نوع خود است از شاعری وارسته که در این سال ها شناختم؛ شاعری که آثارش از معرفتی انسانی و کمیاب نزد اهل قلم یعنی فروتنی از سر فضیلت و دانایی مایه می گیرد. و خشنودم که با آثار کاظم سادات اشکوری آشنا شدم و هرازگاهی کتابی از این شاعر خواندم با اشتیاق، و با فانوس خیال، رهسپار سرزمین های زیبا و پر از حقیقت شدم و گاهی گوهرها یافتم نایاب در زمانه ای پر از فریب و جادو که بسیارانی از اهل قلم را در سحر یافتن موقعیت برتر و جایگاه خاص تر و برخورداری از مواهب اجتماعی بیشتر، از مسیر خلاقیت توأم با وارستگی به بیراهه کشاند و تسلیم معیار و سنجه های این زمانی کرد تا نانی به نرخ روز بخورند و به ریا ، خرقه ی درویشان و سالکان و مصلحان و خیراندیشان بر سر و شانه افکنند و در فریب مردمان روزگار خود بکوشند!
«زائر چشمه های گمنام» به راستی به زیارت زیبایی های جاری در سرزمین خویش می رود سر از پا نشناخته، و از این زیبایی ها می گوید که در غفلت مردمان معاصر و بهره جویی سوداگرانه ی مبلغان مدرنیزاسیون نیم بند وارداتی و اشاعۀ این نگاه به سعی مشتی بی خود خودباخته ی هرهری مسلک، به شکلی دردناک و غم انگیز در معرض ویرانی قرار گرفته اند.
«زائر چشمه های گمنام» گویی داستان این ویرانی را گویه می کند از سر دلباختگی و صدق و راستی، و به روایت بیدادگری معاصران خویش می نشیند و از نیاکانی می گوید که طی صدها سال و هزاره ها به رنج و مقاومت و محرومیت و کار و عشق، پاسدار زیبایی های زادگاه خویش بوده اند و میراثی گرانقدر را به نام وطن و سرزمینی زیبا به فرزندانی غافل واگذار کرده اند، و از همین رو در کتاب «زائر چشمه های گمنام» گویی رستاخیر کرده اند و از پیچ و تاب درد ظلمی چنین بی محابا، به فغان درآمده اند به هزار بیان ممکن، و کاظم سادات اشکوری در انتقال این روایت درد به دور از مغلق گویی های مرسوم نوشتارهایی از این گونه، در کمال سادگی، اما بسیار تأثیرگذار، نقش بی واسطه ای را به عهده می گیرد و از هر لحظۀ آگاهی خویش بر این بیدادگری تصویری ماندگار می سازد در حافظۀ انگار جادویی خویش و این تصویر را بازمی نماید در حافظه ی ناتوان شده ی معاصران خود که گرفتار در دام مدرنیزاسیون نیم بند وارداتی، در پیشی گرفتن از رقیبان خودباخته می کوشند به فراموشی بسپرند سرزمینی را که نسل های پیاپی از مردمانی سختکوش سنگ به سنگ بنایش گذاشتند و از جان خویش هم دریغ کردند تا پابرجا بماند و زیبا و باشکوه و سربلند.
«از بیابان می آیم» در قسمت اول از بخش سوم کتاب، اما روایتی دگرگونه شکل می گیرد مرثیه وار از زائری سخت سوگوار گذشته ای رشک انگیز که در آن زندگی به تعادل قرار می گیرد در چشم اندازهای این سرزمین، از پی سختکوشی مردمانی که با مظاهر طبیعت و زندگی در زادبوم انگار مقدس خود، با احتیاط و مهری بی پایان می نگریستند و از بد حادثه نسل هایی وارث شان شدند که لذت و کامجویی و بهره کشی و استفاده ی بی حد و مرز از همه کس و از همه چیز را سرلوحه ی زندگانی خویش قرار دادند و از سرزمین زیبای نیاکان خویش، زمینی سوخته و خشک و برهوت زده و ویران و از رمق افتاده ساختند.
«زائر چشمه های گمنام» در این بخش از کتاب، از پس سوگواری، به خشم آمده از این همه نامردمی، اما با وقار و وارستگی یک زائر راستین زیبایی های حیات، در خود می گرید و اندکی از اندوه پایان ناپذیر خود را با بیانی همچنان ساده اما بسیار مؤثر بروز می دهد و به ثبت لحظه لحظه ی عمر خویش نیز می پردازد در گذر از راه هایی که به زیبایی های سرزمینش می رسند تا از این رهگذر، ما نگاهی به گذشته داشته باشیم از سر تأمل و با این پرسش که : «چرا ما با خود و دیگری و زادگاه خود و گذشتگان چنین از سر غفلت و بی مهری و نادانی و ناآگاهی و جهل و خودبینی رفتار کرده ایم و زمان جبران را نیز از دست داده ایم؟! زیرا آنچه را که ویران کرده ایم، حاصل صدها سال رنج و فکر و کار و تلاش و امید بوده است و فقط طی چند دهه نابودش ساخته ایم یا در معرض نابودی اش قرار داده ایم و محال به نظر می رسد، بتوانیم از پس آبادکردن این همه ویرانی برآئیم!»
شاید بتوانیم از نابودی حیات به شدت آسیب دیده و رو به زوال این سرزمین جلوگیری کنیم، اما آنچه را که ویران کرده ایم در حیات معنوی خویش با دستاویز ورود به دنیای مدرن و مدنیت نوین، هرگز نمی توانیم جبران کنیم، زیرا دیگر ابزار و مصالح به دردبخور و کافی نداریم برای اقدام به این عمل بزرگ؛ همۀ ابزار کارآمد ما در عرصۀ رقابت زندگی روزمره هرگز به کار ترمیم و احیای آسیب ها و زخم های حیات معنوی ما نخواهد آمد و به زودی دستان ما در پوست گردو فرو خواهند رفت! تردیدی نیست که زندگی به سبک و سیاق گذشته امکان پذیر نخواهد بود و دریغ و حسرت گذشتۀ نوستالژیک هم به کار تحول و نوجویی نمی آید. اما چه بسیار کشورهای پیشرفته و متمدن و متحول و پیشتاز مدنیت نوین و زندگی مدرن و امروزی ، که بر شالودۀ پایبندی های انسانی و اخلاقی و وجدانی مردمان شان برقرار و متعادل و زیبا مانده اند و ما با سفری کوتاه به این کشورها به اهمیت این مهم پی می بریم. در آن کشورها و سرزمین ها، رشد بهنجار مستلزم ویرانسازی گذشته و ساختارهای مادی و منابع طبیعی و زیبایی های سرزمینی نبوده و نیست و نخواهد بود و رفاه نیز به معنای چپاول و غارت تمام منابع حیاتی یک سرزمین نیست و این سرزمین متعلق به نسل های بسیار پس از نسل معاصر هم خواهد بود !
«زائر چشمه های گمنام» از این بی مهری و بی عدالتی و کامجویی بی خردانه و خودخواهی کوته بینانه و جهل آمیز می گوید که چهرۀ سرزمینی تاریخی و زیبا و اولین زادگاه تمدن بشری را به سرزمینی خشک و نیمه ویران و در حال برهوت شدن و شاید غیرقابل سکونت در آینده مبدل می سازد و بیم آن می رود که با ویرانسازی اندوخته های معنوی و تاریخی و تمدنی این سرزمین و به قربانگاه کشاندن ارزش های انسانی و اخلاقی و قربانی کردن مفاهیم زندگی ساز ما، ملت کهن، در پای دستاوردهای بی ارزش مدرنیزاسیون نیم بند، هر آنچه نشانی از انسانیت و مدنیت ما به عنوان یک مردم باقی مانده ، از میان برود و این مکان جغرافیایی از تاریخ حیات کرۀ زمین، به بازار مکاره ی مدها و تولیدات بی ارزش تبدیل شود و فرزندان ما هم به مصرف کنندگان بی فکری مبدل شوند و پدیده های بی ارزش مصرفی روزمره ، همچون خدایگان پیش از تاریخ ، بر تمامی شعور انسانی و شئون زندگی اجتماعی شان حاکم شوند!
تهران-
سیزدهم خرداد یکهزار و سیصد و نود و شش
برگرفته از : ماهنامه ی ره آورد گیل ، شماره های ۶۲ و ۶۳ ، پیاپی ۷۵ و ۷۶ ، خرداد و تیرماه ۱۳۹۶ ، ص ۹۷ تا ۹۹ .
نظر شما