نوشته ی : صادق قیصرِی
«اخلاق اجتماعی»، مجموعه ای از بایدها و نبایدهایی است که در یک جامعه پذیرفته شده و فرد بر اساس این باورها و الگوها زندگی میکند ؛ و این اخلاق به شدت متاثر از جغرافیا به عنوان گهواره ی زندگانی مردمان، تاریخی که بر آن جامعه گذشته است، دین و … است. ملتها بر اساس ویژگی های متمایز ، برجسته و مخصوص به خود که از آن به عنوان «منش ملی» یا به اعتباری الگوی جمعی یاد میشود، خصوصیات رفتاری را می پسندند و به آن عمل می کنند که ریشه ی این رفتار و الگوی رفتار اجتماعی هم در شرایط اجتماعی – هویتی ،جغرافیایی – تاریخی و … نهفته است که باعث میشود، ملتها دارای خصوصیات اخلاقی متمایز از هم باشند و یا بعضی از الگوهای رفتاری در آنها بیشتر رشد نماید و جلوه گر شود و همچنین نگاه آن ملت به جهان با دیگر ملت ها تفاوت داشته باشد .
ایرانیان از دیرباز مردمی، متمدن ، دولتمدار و شهرنشین بوده اند و اخلاق در این جامعه که بر پایه ی فرهنگ دهقانی و شهریگری استوار است، رشد کرده و بارور شده است و بالطبع ، با پیشرفت زندگی متمدنانه ی این مردمان، هنجارهایی که لازمه ی تشکیل اجتماع و ملت است ، در این فلات شکل گرفت. به عبارت دیگر ، زیست شهری ایرانیان و فرمانبرداری آنها از نهادهای حکومتی و آموزه های اخلاقی دین های آریایی باعث شده که الگوهایی رفتاری اجتماعی را در ذهن داشته باشند، و یک نوع نظام اخلاقی سنتی را بسازند . این الگوهای رفتار اجتماعی به دلیل فرهنگ جمع محورانه ی ایرانیان در قالب متل ها و حکایت ها و چیستان ها به نسل های بعدی منتقل میشد و این امر – یعنی وجود الگوهای رفتاری اجتماعی که در قالب فرهنگ شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود – موجب شده است که آن الگوی رفتار اجتماعی و اخلاقی در همه ی دوران تاریخی ایران نمود بیابد. تاریخ این سرزمین شاهد پهلوانانی (خواص جامعه) بوده که همیشه سمت و سوی جامعه را مشخص میکرده و مردمان را پند میدادند . این الگوهای رفتاری ذهنی در هر دوران با یک نام شناخته میشدند و تکثر وجود نام هایی که ناظر بر رفتار اخلاقی و اجتماعی همه پسند است ، این امر را نشان میدهد : فتیان، عیاران، پهلوانان، خرم دینان، مردان، آزادگان، همه نشانگر این نوع رفتار اجتماعی بوده اند. در برهه هایی از تاریخ ، این افراد واجد صفات اخلاقی و حامل الگوی رفتاری ، به صورت زیرزمینی یا آشکار ، دست به مقابله با ظلم و ستم حاکمان عموما بیگانه هم میزدند. علاوه بر دودمان صفاری و جنبش خرمیه، جنبش های بسیاری را میتوان در تاریخ دراز این فلات سراغ گرفت که به صورت آشکار یا نهان و زیرزمینی فعالیت میکردند.
برخی از حاملان این ارزش های اخلاقی به دلیل ناامنی سیاسی ، پنهانی به فعالیت میپرداختند که این امر باعث ناشناخته بودن آنها میشد ؛ مانند جنبش های حروفیه و نقطویه که هم حامل ارزش های اخلاقی گذشته ی ایران و هم به دوش کشان اندیشه ی قومی ایرانیان بودند. « نیچه » این مطلب را در کتاب معروف خود ، « چنین گفت زرتشت » آورده و گفته است که ایرانیان دارای یک نوع تاریخ و فرهنگ زنجیرمانند هستند که بر فراز هر بند زنجیر هزارساله (هزاوش) یک « ابرمرد » ایستاده که مردمان را اندرز میدهد و گهگاه ، علیه نظم موجود جنبشی را هم برانگیخته است.
این سخن نیچه خواننده را به یاد این بیت از باباطاهر عریان می اندازد :
« به هر الفی الف قدی بر آیو الف قدم که در الف آمدستم»
من آن فردی هستم که هر هزار سال یک بار میآید و جامعه را سرشار از نور و آگاهی میکند.
ریشه های اخلاق در فرهنگ ایرانی را باید در اوان شهریگری و شکل گیری سکونتگاه های شهری در ایران باستان و نیز اندیشه و بینش های پنهان و روشن در مکتب میترایی و مزدایی جستجو کرد. در آیین میترایی ، میترا برابر با مهر است و مهر در اینجا هم با خورشید برابری میکند و هم با نیکی . در کیش زرتشتی که جهان بینی آن مبتنی بر جدال نیکی و بدی است، اخلاق و بن مایه های اخلاقی در بیشتر متن های مقدس به چشم میخورد، به طوری که میتوان کیش بهدینی را یک مکتب اخلاق – اجتماعی به شمار آورد. جهان بینی زردشتی یکسره ، بر اساس پیکار خوبی و بدی استوار است که بهدینان باید قوانین مینوی جمله از جمله راستی، دادگری، مهر، درستی و … را به کار ببرند تا با کمک امشاسپندان (فرشتگان روشنایی) به اهورا مزدا (خدای نیکی و اخلاق) یاری دهند . و این چنین جامعه ای « شهر نیکان » خوانده میشود که این اصل مورد تقلید بسیاری از فیلسوفان بوده است، حتی عده ای از اندیشمندان بر این باورند که عالم مثل افلاطونی همان الگوی رفتاری انتزاعی است که در شهر نیکان که آن هم مکانی انتزاعی است ، پیاده میشود و مدینه ی فاضله ( آرمانشهر ) که در نظریات فیلسوفان مسلمان آمده است ، همان «شهر نیکان» است که در متن های مقدس زرتشتی وجود دارد.
در گذشته اهمیت اخلاق و فضیلت در جامعه ی ایران به اندازه ای بوده است که گراردو نیولی ، شرق شناس برجسته ی ایتالیایی، در کتاب خود «ایده ی ایران»، ایران را با دو مفهوم بینش و سیاست توضیح میدهد : « ایران به عنوان یک بینش در سراسر فلات ایران پراکنده است و معانی بسیاری همچون بزرگی، نجابت، شرافت، شکوه و اصالت را متبلور می سازد. »
یکی از دیگر وجوه این مولفه های فرهنگ ایرانی که حامل اخلاق اجتماعی است، عرفان است ؛ هرچند عارفان اصولا این مسلک را مسلکی باطنی و فردی میشمردند. با این حال، آیین های عرفانی بر اخلاق اجتماعی در ایران تاثیر زیاد و البته ناپیدایی گذاشتند. در مورد ریشه های عرفان ایرانی هم باید گفت که از آموزه های دین میترایی (مهرپرستی) است، که در سرتاسر دوران اسلامی رخنمایی میکند و در شعر فارسی که حاصل اندیشه ی ایرانی طی هزاران سال است ، نمایانگر است. به جرئت میتوان گفت که بیشتر متن های اخلاقی که در ادبیات فارسی به چشم میخورد و این ادبیات را سرشار از متن های تعلیمی و اخلاقی کرده (که به گفته ی سخن شناسان در ادبیات ملت ها بی نظیر است) ، حاصل بسیاری و پرشماری متن ها عرفانی و همه گیربودن این مکتب آموزه های انسانی است، که بزرگی و پرمایه بودن آن را با مقایسه ی ادبیات لاتین و یونان با ادبیات پارسی که سرشار از بنمایه های تعلیمی و پندآموز است ، می توان دریافت. درباره ی موسیقی ایرانی هم باید گفت که این موسیقی حامل رواداری و آرامش است و تالی های که در موسیقی کنونی برخی از ملت های جهان وجود دارد، در آن منتفع است و به وسیله ی تاریخ رفع شده است . به سخن دیگر، موسیقی ایرانی که شنونده را به آرامش فرامیخواند، یک نوع پادزهر در برابر زیست آشفته و ناامن ایرانیان بوده است؛ گویی که این موسیقی آفریده شده است تا از نظر روانی ، راننده و دورکننده ی تهاجم اقوام وحشی شمال شرق به فلات ایران باشد. موسیقی دستگاه های موسیقی ایران آرامش خاصی به شنونده ی ایرانی میدهد تا این آرامش در برابر یورش های بیابانگردان در کوره ی خشن زمان به عنوان یک پوسته از روان ایرانیان نگاهبانی کند.
معماری ایرانی نیز که با عرفان ایرانی آمیخته است ، تجلیگاه ارتباط والای انسان با خداوند و با همنوع های خویش است . این معماری همچون معماری رومی ، مصری و.. دستاورد جان کندن بردگان نیست و در میان یادگارهای آن ، سازه ای برای جنگ بردگان و خونریزی و لذت جویی یافت نمیشود، بلکه این معماری مانند سرو سترگی است که از ریشه و بن تا شاخه و برگ آن انسان دوستی، معناگرایی و .. موج میزند، به طوری که معماری ایرانی را میتوان نمایانگر روح ایرانی به شمار آورد. باید گفت که فرهنگ ایرانی آفریننده ی اخلاق اجتماعی بوده و این فرهنگ خود نیز زاییده ی اخلاق و نیکی است و این دو به هم گره خورده اند. نمونه های از این اخلاق را در زیر آورده ایم.
اخلاق فلسفی :
این گونه اخلاق در متن های خردگرای ما با عنوان «سعادت» یاد شده ، نمونه ی این اخلاق در آرای پورسینا ، اندیشه های فارابی ، «شاهنامه ی فردوسی» و … آمده است. « شاهنامه » میدانگاه نبرد خیر و شر (ایران و انیران) است که در آن فردوسی به هواداری از ایران ، صحنه گردانی میکند و چرایی این کار نه در وابستگی نژادی فردوسی به قوم ایرانی، بلکه به دلیل اخلاق و نیکی ای است که در شهریگری ایرانی است و فردوسی را ناگزیر می کند تا به هواداری از قوم خود برخیزد یا با آنان همذات پنداری کند. فردوسی اخلاق فلسفی و همچنین شمول گرایی اخلاقی ایرانیان را در « شاهنامه » می بافد، به طوری که تار و پود « شاهنامه » سرشار از مردانگی ، اخلاق گرایی و بینش وری است. شاعر ملی ما از نمای گویندگان درون «شاهنامه» اخلاق گرایی و خردورزی ، راستی ، سعادت و … را به ذهن خواننده می نوشاند، نظیر این بیت های زیر:
« به جز داد و خوبی مکن در جهان پناه کهان باش و فر مهان
مزن بر کم آزار بانگ بلند چو خواهی که بختت بود یارمند
نخواهم به گیتی جز از راستی که خشم خدا آورد کاستی »
اخلاق روایی :
در این مورد اصول اخلاقی در قوانین کلی از طرف پیشوایان دینی، بزرگان مذهبی و سرآمدان جامعه در ظرف فلات ایران ریخته شده است . نمونه ی این اخلاق در حکمت ملاهادی سبزواری بسیار است و همچنین دیگر بزرگان دینی و مذهبی.
اخلاق باطنی (عرفانی) :
ادبیات ما سرشار از حکایات پندآموز و اخلاق مدارانه است؛ گویی خداوندگاران ادب پارسی و گذشتگان ما با این اشعار و ادبیات تعلیمی می خواستند بهشتی را که خداوند آن را وعده داده است ، در سرزمین مادری برپا کنند .
ادبیات عرفانی اخلاق مدارانه ی ما مبتنی بر وجد و حال و شوریدگی است که در آن عرفان همنوایی و همزیستی ایجاد میکند . عارفان ما چنان انساندوست و مسالمت جو بودند که گویی خداوند خود این اندرزها را در گوششان خوانده بود و به وسیله ی آنها میخواست مردمان ایران زمین را پند دهد و آنها را به مقام انوار اسپهبدیه برساند.
یکی از سخنان عرفانی عارفان ایرانی این سخن از ابوالحسن خرقانی است که بر بالای سرای «ناتوان خانه » ای که بنا کرده بود، نوشته بود:
« هر که در این سرا درآید ، نانش دهید و از ایمانش مپرسید ؛ چه آن کس که به درگاه باری تعالی به جان ارزد ، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد .»
در کمتر متنی در جهان ، نوشته ای به بزرگ منشی و اخلاق مداری این جمله می توان یافت :
یا این شعر از خواجه ی شیراز :
« ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامهی کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم »
نمونه ی این اخلاق عرفانی را در متن های ادبی ایرانی که در آن التزام عملی به اخلاق اجتماعی است، فراوان می توان یافت .
اخلاق سیاسی – حکومتی والا :
نمونه ی این اخلاق در اندرزنامه ها و پندنامه های وزیران صاحب قلم ایرانی دیده میشود. دیوانسالاران ایرانی که سپهسالار و نگهبان فرهنگ و تمدن ایران بودند با قلم ، اخلاق سیاسی – حکومتی را به حاکمان مغول تبار آموزش می دادند تا از خونخواری بیشتر آنان پیشگیری کنند و اخلاق ایرانی را بر روح آنان بدمند. نمونه ی این دیوانسالاران سپهسالارصفت ، حسنک وزیر است.
این ایرانبانان با بهره گیری از داستانهای باستان که گزارش از فرمانفرمایی شاهنشاهان ایران بود، حاکمان ترک را به فرهنگ و تاریخ و شیوه ی زیست و رفتار ایرانیان علاقه مند میکردند و زمینه ی آشنایی و سازگاری آنان با ایران و فرهنگ و محیط جدید را فراهم می ساختند .
اخلاق جوانمردی و عیاری :
از منش پهلوانی و جوانمردی پهلوانان و جوانمردان اجتماع اخلاقی ایران در فتوت نامه ها و رساله های جوانمردی، عیار، جوانمرد و پهلوان شناخته میشدند. بر اساس این منش و هنجارهای وابسته به آن ، پهلوانان کسانی هستند که مسئولیت دستگیری از تهیدستان و افتادگان جامعه را داشتند و به صفات اخلاقی و انسانی آراسته باشند. دودمان صفاریان با برخورداری از منش جوانمردی و پهلوانی پادشاهی ای را بنیاد گذاشتند که گزارش های مبارزه ی آنان با ستم دستگاه خلافت در سینه ی تاریخ محفوظ است .
در کتابهای تاریخ داستان هایی از آیین پهلوانی و آداب رادمردی را می توان یافت که در اینجا گوشه ای از آن را می آوریم :
« بدان که جوانمردی و عیاری آن بود که او را از آن چند گونه هنر بود. یکی اینکه دلیرمرد و شکیبا بود به هر کاری و صادق الوعده و پاک عورت و پاکدل بود و زیان کسی به سود خویش نکند و زیان خود از دوستان روا دارد و از زیان دست بکشد. و بد بدکنان را از نیکان بازدارد و راست شنود، چنان که راست گوید و داد از تن خود بدهد و بر آن سفره که نان خورد بد نکند و نیکی را بدی مکافات نکند… و در حقیقت بر این سه شرط باشد : اول خرد ، دوم راستی ، سوم مردمی»
(قابوس نامه ی عنصر المعانی کیکاووس)
برگرفته از : روزنامه ی ستاره ی صبح ، یکشنبه ۲۵ مهرماه ۱۳۹۵ ، صفحه ۱۰ . ( با ویرایش )
۴ نظر
درود به شما و سپاس از حسن انتخاب تان برای برگزیدن این مقاله و سپاس بی کران از نویسنده ی این مقاله . همانگونه که در این نوشتار می خوانیم ، ایرانیان در طول تاریخ ، از چه فراز و نشیب های گذشته و چگونه و در چه شرایط دشواری از خاک اهورایی خود پدافند کرده اند . به راستی که ایران زمین در چهارراه حوادث قرار گرفت و اگر جوانمردی و عیاری و پهلوانی ایرانیان نبود ، اکنون نامی از ایران و ایرانی بر جای نمانده بود . پاینده ایران
ارسال شده در تاریخ مهر ۲۹ام, ۱۳۹۵ در ساعت ۵:۳۰ ب.ظ
با درود
کوتاه ،جامع و مفید.
ارسال شده در تاریخ مهر ۳۰ام, ۱۳۹۵ در ساعت ۴:۴۲ ب.ظ
پاینده ایران
درود بر شما، بسیار سودمند و زیبا
ارسال شده در تاریخ آبان ۱ام, ۱۳۹۵ در ساعت ۹:۰۰ ب.ظ
سپاس از مدیریت وبسایت آموزنده و پربار « ایرانچهر » و با تشکر از مهر سروران به این یادداشت .
با نهایت احترام
قیصری
ارسال شده در تاریخ دی ۱۹ام, ۱۳۹۵ در ساعت ۳:۰۳ ق.ظ
نظر شما