۱۴ - مهر - ۱۳۹۱
مسعود لقمان


 

فرزند ترسِ بزرگِ جهانم،

                                 که در میانۀ صلح و شادی چرخ می‌زند

                                       مانند ضربه‌های ناقوس در گذارِ روز

                                     و بسانِ داس در کشتزاری سرسبز

                                                            اینگه بُرگ باخمن

پرواز با ترانه: آشنایی با اینگه بُرگ باخمن

نوشتۀ: چنگیز پهلوان

چاپ دوم: ۱۳۸۷

 ناشر: نشر آبی

 

« پرواز با ترانه »، چهارمین کتابی است که «چنگیز پهلوان» برای شناساندن ادبیّات جهان به ایرانیان منتشر کرده است. پیشتر از این او با گزینش شعرهای کتاب « نمونه‌های شعر امروز افغانستان » (۱۳۷۱) برای آشنایی با هم‌زبانان و هم‌فرهنگان افغانستانی، ترجمه کتاب « شعر عربی در عصر جاهلی » ۱۳۷۹ از «کارل بروکلمن» از زبان آلمانی، و کتابی در بابِ شعر از شاعر نامدار اتریشی « ارنست یاندل » (۲۰۰۵)، کوشش‌های درخور توجهی در این زمینه انجام داده است؛ کوشش‌هایی که بعدها راهگشا و روشنگر کنشِ فکری کنشگران این عرصه شد.

    بیشتر پارسی‌زبانان به خاطر غنای ادبیّات فارسی به‌ندرت از مطالعۀ شعر به زبانی غیر از فارسی لذت می‌برند. «پرواز با ترانه»، پارسی‌زبانان را به دنیای شعرغیرفارسی می‌برد، دنیایی که در آن صرفاً بازی با واژگان مطرح نیست، بلکه تفسیری است و تحلیلی از آنچه می‌خوانند. این تبیین واژگانی کمک می‌کند که به جهانِ شعر رهنمون شوند و آن را دریابند، بسان خواننده‌ای که هم‌فرهنگ و هم‌زبانِ شاعر است.

   از همین رو در «پرواز با ترانه»، شیوه‌ای نوین در چگونگی ترجمۀ شعر از زبانهای دیگر به فارسی به چشم می‌خورد. شیوه‌ای مبتنی بر شناساندن جان و جهان شاعر در پرتو تفسیرِ شعرهایش با نیم‌نگاهی به زمانه‌اش و نه تنها ترجمۀ شعر. از این روست که به نظر من، این کتاب نمونه‌ای بدیع از تالیف، تفسیر و ترجمۀ ادبی است که پیش از این در زبان فارسی اگر نمونه‌اش نباشد، بی‌شک نادر است.

    « اینگه بُرگ باخمن » (Ingeborg Bachmann) (1973-1926) شاعر و نویسندۀ برجستۀ اتریشی سدۀ بیستم است که نویسندۀ «پرواز با ترانه» در سه بخشِ زندگی، شعر و معنای شعر شاعر به رمزگشاییِ شخصیت چند بُعدی و پیچیده او پرداخته است.

    در پیشگفتار، نویسنده با نشان‌دادن بحران هویت در اتریشِ پس از جنگ جهانی دوم که به قول ایشان «خصلتی خلاقانه داشت و به غنای تفکر انجامید» و همچنین جایگاه زبان آلمانی در سرزمین‌های آلمانی‌زبان، نیم‌نگاهی به شرایط امروز ایران دارد، به نحوی که گویا می‌کوشد آینه‌ای در برابر ما بگیرد تا نمونه‌ای برای چگونگی فائق آمدن بر این بحران، پیشِ روی روشنفکر ایرانی قرار دهد.

    در این کتاب نویسنده در خلال نوشتۀ خود، به نقل آرای منتقدان غربی می‌پردازد تا همه‌جانبه به باخمن بنگرد و چیزی را از قلم نیاندازد. وی آنگاه به زندگی این شاعر و نویسندۀ اتریشی می‌پردازد و ابعاد گوناگون هستی‌شناسانۀ او را از زوایای گوناگون بر می‌رسد. زاویه‌ای چون رابطۀ باخمن با خویش و جهان پیرامونش، با جنسیتش، با زمانۀ زندگی‌اش و …

    در بخش زندگینامۀ باخمن، پهلوان به معرفی و بررسی دو جریان فلسفی پیش و پس از جنگ جهانی دوم در سرزمینهای آلمانی‌زبان یکی «حلقه‌وین» که متشکل از فیلسوفان نوتجربه‌گرای وینی در پیش از جنگ جهانی دوم و دیگری «گروه ۴۷» که معرّف کوشش‌ها و کنش‌های نویسندگان آلمانی در راستای روشنگری و آموزش دموکراسی در پس از جنگ جهانی دوم است و تاثیر این دو نحلۀ فکری بر باخمن می‌پردازد و ردپای تاثیر «مارتین هایدگر» و به ویژه «ویتگنشتاین» را در اندیشه و آثار باخمن پی می‌گیرد و نشان می‌دهد که شکّ نسبت به زبان و نقدِ فرهنگ که از عوامل مهم تکوین و هستی‌دهندۀ خلاقیت ادبی باخمن است، متاثّر از ویتگنشتاین است.

    باخمن که در سال ۱۹۵۳ جایزه ادبی گروه ۴۷ و در سال ۱۹۶۸ جایزه بزرگ دولتی اتریش را از آن خود کرد، هیچگاه خاطرۀ اشغال اتریش توسط ناسیونال‌سوسیالیست‌های آلمانی از ذهن و ضمیرش پاک نشد؛ و این تجربۀ دردناک، عینیت خود را در اشعار این شاعرِ فیلسوف به شکل‌های مختلف بازتاب داده است.

    در ترجمه‌ای که چنگیز پهلوان از شعر باخمن در پیشِ رویمان نهاده، با منیّت، آزادی، جنون، عشق، نقد جامعۀ کالایی، تاریخ‌زدگی، ضدیت با جنگ، بیگانگی، انسانی تنها در جمع انسان‌ها، مرگ، موقعیت بغرنج و دشوار انسان در هستی از منظری فردی آشنا می‌شویم.

    در زمانه‌ای که جایگاه انسان همان‌اندازه تراژیک است که مبتذل، شعر باخمن تجلّی تضادهاست؛ تضادهایی که برخاسته از تضاد میان هنر و زندگی است.

    باخمن با آفرینش آرمان‌شهری شعری، نظمی نو می‌آفریند و جهانی بدیع را به تصویر می‌کشد. وی سخنگوی نسلی است که حامل وجدان دردکشیدۀ انسان بعد از جنگ جهانی دوم است و به گفتۀ پهلوان: «بیانگر عجز و ناکامی انسان‌هاست در برپایی جهانی خردمند و سامان‌یافته که سرپناهی بشود برایشان.» (پرواز با ترانه، ص ۹۲)

    « در زمانۀ انسانهای جابجا شده، شعر باخمن انباشته است از سفرها و وداع‌ها و جدایی‌ها. او می‌داند ما هرگز نمی‌توانیم بگوییم سرنوشتمان به واقع به چه معناست؛ تنها می‌توانیم بی‌وقفه بکوشیم چیزها را به گونه‌ای که در نظرمان جلوه‌گر می‌شوند، منتقل کنیم. هر روزه با کشف و شهودِ کوچکی که جهان را دیروز چنین سرزنده و معنادار ساخته بود، وداع می‌کنیم. هرکه می‌خواهد این حس تبعید را که زمانۀ ما را فراگرفته است درک و تجربه کند، باید باخمن را بخواند.» (پرواز با ترانه، ص ۲۷)

    امید که علاقه‌مندان به ادبیات، به ویژه به شعرِ شاعران آلمانی‌زبان از طریق این کتاب با باخمن که شوربختانه به رغم اثرگذاری‌اش بر ادبیات باخترزمین، در ایران چندان شناخته شده نیست، آشنا شوند.

پی‌نوشت:

 ۱. عنوان برگرفته از تعبیر «چارلز سیمیک»، شاعر آمریکاییِ یوگسلاوی‌تبار است.

نظر شما