۷ - مهر - ۱۳۹۱
محمدحسین خسروپناه


 

در سال های ۱۳۳۸ـ ۱۳۵۵ ساواک چندین محفل و تشکل سیاسی مخفی پدید آورد که مشهورترین و موثرترین آنها تشکیلات تهران حزب توده ایران به رهبری عباسعلی شهریاری نژاد (در سال های ۱۳۴۱ـ ۱۳۴۹) و سازمان آزادیبخش خلق های ایران به رهبری سیروس نهاوندی (در سال های ۱۳۵۲ـ۱۳۵۵ ) است.علیرغم نتایج فاجعه باری که هریک از این تشکل ها برای مبارزان دوره خود داشت ، تاکنون این جنبه از فعالیت ساواک ـ مانند ده ها جنبه دیگر آن ـ مورد بررسی قرار نگرفته است.از این رو ، بجز اشاره ها و توضیحات کلی در برخی پژوهش ها و خاطرات رهبران و کادرهای احزاب سیاسی ،آگاهی چندانی از این قبیل تشکل ها در دست نیست و مورد بررسی مستقل قرار نگرفته اند. گو اینکه در مواردی همان اشاره ها و توضیحات نیز آمیخته به پنهان کاری ها وناراستی ها ی ناشی از منافع و مصالح گروهی و گاه شخصی است.مقاله حاضر به دو دوره متضاد از سرگذشت سازمان آزادیبخش خلق های ایران می پردازد : قبل از آذرماه ۱۳۵۰ که این سازمان از جمله تشکل های مبارز و انقلابی ایران بود و از سال ۱۳۵۲ به بعد که تور ساواک برای مقابله با مبارزان و فعالان سیاسی شد.

*****

پیش به سوی مبارزه

درباره زندگی سیروس نهاوندی اطلاع چندانی در دست نیست و تاکنون عکسی هم از او منتشر نشده است. تنها برخی از رهبران و کادرهای سازمان انقلابی حزب توده ایران در خارج از کشور به طور گذرا به او اشاره کرده اند؛ ایرج کشکولی می گوید :« از اعضای سازمان جوانان حزب توده بود که با تشکیل سازمان انقلابی به آن پیوست»(۱) . محسن رضوانی (رهبر سازمان انقلابی و سپس حزب رنجبران ایران )  می گوید: «از کادرهای تشکیلات ما در هامبورگ بود و در گروهی که پرویز واعظ زاده نیز جزو آن بود ، برای فراگرفتن آموزش های سیاسی و نظامی به چین رفت . اهل مطالعه بود؛تئوری می دانست و در فعالیت های کنفدراسیون و جنبش دانشجویی درگیر بود. با احساس و پرشور بود و تا آنجا که به بازگشت به ایران مربوط می شد همیشه داوطلب بود که چنین کند.(۲)»  کورش لاشایی نیز می گوید: «جوان ریزه ای بود که در نخستین کنفرانس سازمان انقلابی در آلبانی [تیرانا ـ آذرماه ۱۳۴۳] نیز شرکت داشت.» (۳)  سیامک لطف الهی هم به نقل از یکی از ده شرکت کننده کنفرانس تیرانا می گوید: «در این کنفرانس سیروس نهاوندی به عضویت در هیئت اجرائیه سازمان انقلابی انتخاب شد.» (۴)
آنچه مشخص است ،سیروس نهاوندی پس از گذراندن دوره آموزش سیاسی ـ نظامی در چین، درسال ۱۳۴۵ به طور قانونی به ایران باز می گردد تا در چارچوب طرح تشکیلاتی ” سازمان های پراکنده ” یکی از گروه های مخفی ِ متکی به خود سازمان انقلابی را تشکیل دهد. درسال ۱۳۴۶ ایرج ابراهیمی از اعضای سازمان انقلابی که در دوره آموزشی چین با هم بودند و به ایران بازگشته بود، رحیم بنانی را به نهاوندی معرفی می کند (۵) . بنانی نه تنها حاضر به همکاری می شود بلکه نعمت الله (داوود) ایوز محمدی را به نهاوندی معرفی می کند. بنانی و ایوز محمدی از اعضای پیشین جبهه ملی ایران بودند که به مارکسیسم گرایش پیدا کرده وهریک در دوره فعالیتشان در جبهه ملی چند بار بازداشت شده بودند. (۶)  آنها هسته اولیه گروه را تشکیل می دهند و شروع به عضوگیری می کنند. در ضمن، شماری از اعضای سازمان انقلابی که پس از گذراندن دوره های آموزشی به ایران آمده بودند، مانند محمود جلایر، یا ازسال  ۱۳۴۶به بعد به ایران آمدند مانند اکبر ایزدپناه و کورش یکتایی نیز از طریق نهاوندی به گروه پیوستند. گروه که بخشی از سازمان انقلابی بود از ایدئولوژی، برنامه و خط مشی آن سازمان پیروی می کرد با این حال ، بیشتر اعضای گروه که در ایران جذب شده بودند ، در مورد شیوه مبارزه با رژیم شاه با سازمان انقلابی اختلاف نظر داشتند. بر اساس مصوبات کنفرانس دوم سازمان انقلابی (آذرماه ۱۳۴۴) این سازمان، ایران را کشوری « نیمه مستعمره ـ نیمه فئودال» می دانست و بر این نظر بود که به دلیل تسط دیکتاتوری بر شهرها و افول جنبش کارگری، سازمان های مارکسیستی ـ لنینیستی باید پایگاه فعالیت خود را در روستاها ـ  که دیکتاتوری حاکم بر کشورتسلط کمتری بر آنها دارد ـ قرار دهند و از طریق کانون های چریکی با رژیم شاه مبارزه کرده و « محاصره شهرها از طریق روستاها » را متحقق کنند. (۷)  تا سال ۱۳۴۶ تلقی هئیت اجراییه سازمان انقلابی از کانون چریکی مطابق انقلاب کوبا بود و به گفته کورش لاشایی :« مانعی نمی دیدیم که در نقطه ای از ایران دست به جنگ چریکی زده و آنگونه که چه گوارا می گفت از طریق مبارزه مسلحانه دست به تبلیغ سیاسی بزنیم .» (۸)  بیشتر اعضای گروه این شیوه مبارزه را ماجراجویانه دانسته و آن را نپذیرفتند.در این باره ایوز محمدی می گوید : در سال ۱۳۴۶سیروس نهاوندی «تجزیه و تحلیل تز کانون شورشی مصوبه کنفرانس دوم را پیش روی ما گذاشت ولی این تز چون با واقعیات عینی و ویژگی های کشور ما مطابقت نداشت مورد مخالفت ما قرار گرفت .» (۹)
البته بیشتر اعضای سازمان انقلابی هم مانند اعضای گروه مخالف نظریه کانون چریکی و الگوبرداری از انقلاب کوبا بودند؛ در نتیجه ، در « جلسه کادرها» ی آن سازمان (تیرماه ۱۳۴۶) از مواضع و اقدامات محسن رضوانی و همفکرانش برای برپایی کانون چریکی در ایران انتقاد شد و مشی مبارزه مسلحانه توده ای مطابق الگوی انقلاب چین را به عنوان مشی سازمان انقلابی تائید کردند. این تحول با موضع بیشتر اعضای گروه نهاوندی تطابق داشت. پس از اینکه سیروس نهاوندی از برگزاری جلسه کادرها و تصمیمات اتخاذ شده درآن جلسه باخبر شد«طی تماسی خواست تا یک نفر برای ارائه گزارش و توضیح مسائل جاری سازمان به ایران اعزام شود.» (۱۰)  به این منظور هئیت اجرائیه سازمان انقلابی مجید زربخش را به ایران فرستاد تا علاوه برارائه گزارشی از جلسه کادرها به سیروس نهاوندی و گروهش، «در بازگشت به اروپا سازمان انقلابی را از وضعیت ایران و چگونگی فعالیت رفقایی که تا آن تاریخ به داخل کشور انتقال یافته بودند آگاه سازد.» (۱۱)  در سال ۱۳۴۶ زربخش به ایران رفت و با نهاوندی ملاقات کرد.در این باره رضوانی می گوید:«زربخش پس از تماس با نهاوندی به اروپا بازگشت و ما را از نظرات نهاوندی و یارانش که به مبارزه چریکی شهری تمایل پیداکرده بودند ، مطلع کرد. نهاوندی ظاهرا ًبر اساس همین عقاید سیاسی که با نظرات سازمان انقلابی مبنی بر جنگ توده ای و تدارک انقلاب از راه روستا تفاوت داشت  گروه جداگانه ای تشکیل داده بود.»  (۱۲) مدارک و شواهد موجود نه تنها نظر رضوانی را تائید نمی‌کند بلکه حاکی از آن است که اعضای گروه ضمن استقبال از مصوبات جلسه کادرها، از تصمیم هئیت اجرائیه سازمان انقلابی برای انتقال کادرهای سازمان به کردستان و پیوستن به مبارزه مسلحانه گروه شریف زاده ـ معینی، که تصور می‌شد مبارزه مسلحانه توده‌ای را آغاز کرده‌اند، حمایت کردند؛ به پیروی از همین تصمیم هئیت اجرائیه بود که در اوایل بهار ۱۳۴۷ هادی گرامی فرد از سوی رهبری گروه نهاوندی به مهاباد رفت تا با گروه شریف زاده ـ معینی تماس بگیرد؛ اما موقعی او به مهاباد رسید  که مدتی ازکشته شدن شریف زاده و معینی گذشته بود و ملا آواره شلماشی نیز دستگیر و اعدام شده و جسدش را در میدان شهر مهاباد به نمایش گذاشته بودند.  (۱۳)

    در سال ۱۳۴۷ رهبری گروه در صدد برآمد با مستقر کردن عده ای از اعضای گروه در روستاها زمینه اجرای برنامه مبارزاتی سازمان انقلابی ــ تبلیغ و ترویج روستائیان و فراهم کردن امکانات لازم برای استقرار پایگاه انقلابی در روستا و تدارک جنگ توده ای ــ را فراهم کند. ؛ به منظور تامین منابع مالی این اقدام، «رفقا ابتدا به فروش خانه و اثاث خانه پرداختند ولی چون این امر ممکن بود سؤظن آشنایان و فامیل را برانگیزد طرح عملیات [سرقت از]بانک را مورد بررسی قرار دادیم.» (۱۴)
برای سرقت از بانک ،رهبری گروه اقدام به شناسایی چندین بانک کرد و سرانجام ، سرقت از بانک ایران و انگلیس در خیابان تخت جمشید [طالقانی کنونی] رابه سه دلیل تصویب کردند:۱ ـ بانک جنب  کلانتری قرار داشت. سیروس نهاوندی گفته بود : این بانک مناسب تر است چون « پلیس به نقاط دورتر بیشتر توجه دارد تا زیر گوش خودش.»۲ـ این بانک وابسته به استعمار انگلیس است و سرقت از آن تاثیر تبلیغاتی در بین مردم دارد.۳ـ موجودی گاوصندوق بانک ۹میلیون تومان پول نقد است که در آن سال ها مبلغ بسیار هنگفتی بود.(۱۵)

امکانات گروه برای سرقت از بانک اندک بود .آنها تعدادی بمب دست ساز و یک اسلحه کمری داشتند که آن اسلحه هم « با باروت سیاه پر می شد و فقط صدا داشت. » (۱۶)  طرح سرقت از بانک و وظایف کادرهایی که در این عملیات شرکت داشتند چنین بود: رحیم بنانی، ایوز محمدی، اکبرایزدپناه و احمد گیفانی صورت خود را می پوشانند و وارد بانک می شوند. بلافاصله گیفانی پرده جلوی پنجره بانک را می کشد تا از خیابان و پیاده رو داخل بانک دیده نشود. رئیس بانک را با تهدید وادار می کنند در گاوصندوق را باز کند ، موجودی گاوصندوق را برداشته و از بانک خارج می شوند . محمودجلایر و سیروس نهاوندی در نزدیکی بانک آماده اند در صورت نیاز از چهارنفری که وارد بانک شده اند پشتیبانی کنند . کورش یکتایی نیز با فاصله بیشتردر پوشش دستفروش آماده است که اگر لازم شد بمبی را منفجر کند. (۱۷)   این افراد برای آمادگی هرچه بیشتر مدتی در اطراف شهر تهران نقشه سرقت از بانک را تمرین می کنند. یکی دو روز قبل از سرقت، اتومبیل پیکانی را که در بلوار الیزابت [بلوار کشاورز کنونی] پارک شده بود می دزدند و پلاک آن را با پلاک جعلی دست ساز تعویض می کنند .

    ساعت ۵/۱۱ روز پنجشنبه ۲۳تیر۱۳۴۸، پنج دقیقه قبل از تعطیلی بانک ، عملیات آغاز می شود.انتخاب این ساعت برای آن بوده که درساعت ۱۲ ظهر بانک تعطیل می شد و دیگر کسی به بانک مراجعه نمی کرد و تیم سرقت برای خالی کردن گاوصندوق فرصت کافی داشت. وقتی آن چهار نفر وارد بانک می شوند برخلاف برنامه ریزی قبلی، گیفانی فراموش می کند پرده را بکشد و بعد که متوجه می شوند پرده کشیده نشده برای اینکه مبادا کسی آنها را دیده و به پلیس خبرداده  باشد یا رهگذران و کسبه محل مداخله کنند، به سراغ گاوصندوق نمی روند و فقط موجودی باجه ها را که بعداً معلوم می شود ۲۹۰هزار تومان بوده، برمی دارند و از بانک خارج می شوند.  پیکان را نیز در خیابان ویلا رها می کنند. دو روز بعد به سراغ آن می روند و برای اینکه مبادا پلیس از طریق اثر انگشت آنها را شناسایی کند ، اتومبیل پیکان را در بیرون شهرآتش می زنند. (۱۹)

     رهبری گروه برای اینکه پلیس متوجه نشود چنین گروهی وجود دارد و سرقت از بانک انگیزه سیاسی داشته است اعلامیه ای منتشر نمی کند و حتی به اعضای غیرمسئول گروه هم دراین باره حرفی نمی زنند. (۲۰)  سرقت از بانک ایران و انگلیس اولین سرقت مسلحانه از بانک های ایران با انگیزه سیاسی بود.

     گروه با ۲۹۰ هزار تومان سرقت شده ، یک موسسه کشت وصنعت در تربت جام و یک گاوداری در حومه ارومیه راه اندازی می کند و از آن به بعد هزینه ها ومخارج گروه از طریق این دو واحد اقتصادی تامین می شود. در هردو واحد عده ای از اعضای گروه مشغول به کار می شوند و درعین حال وضعیت مالکیت زمین و آب ، درآمدهای اصلی و متفرقه و سطح درآمد، سطح بهداشت ، سواد و…روستاهای اطراف خود را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. مثلا، کورش یکتایی که در آلمان در رشته کشاورزی و دامپروری درس خوانده بود ، به همراه حمید گرامی فرد و ابوالفضل موسوی  در گاو داری کار می کردند. (۲۱)  علاوه بر آن دو واحد اقتصادی ، برخی از اعضای گروه مانند یوسف اسدی برای حضور در روستا و تبلیغ و ترویج روستائیان به صورت فردی در برخی روستاها مغازه هایی چون تعمیر رادیو باز می کنند. (۲۲)  گروه که درپی استقرار پایگاه انقلابی در روستا و آغاز جنگ توده ای بود  ، پس از سرقت از بانک تعدادی اسلحه و مقداری مهمات خریداری می کند. اگر ادعای دادستان نظامی (سروان احمدرضا خردمند) در دادگاه  ۷ تن از اعضای گروه د رخردادماه ۱۳۵۲ صحت داشته باشد ، گروه دارای «۳۰ قبضه اسلحه کمری، دوقبضه مسلسل مدل عقبه، یک صندوق دینامیت، یک جعبه چاشنی، ۵۰متر فتیله برای هزار دینامیت» بوده است. (۲۳)

رهبری گروه که مقدمات فعالیت در روستاهای برخی مناطق کشور را فراهم کرده بود، در سال ۱۳۴۸ سیمین نهاوندی (خواهر سیروس) را برای ملاقات با اعضای هیئت اجرائیه سازمان انقلابی به اروپا می‌فرستد. در این باره محسن رضوانی می گوید: «نهاوندی یکی از کادرهای سازمان آزادیبخش را در تابستان ۱۳۴۸ به اروپا فرستاد تا نظراتش را با ما در میان بگذارد.» (۲۴)   اما درباره نظرات نهاوندی و گفتگو با آن نماینده که نامش را نمی برد  ، توضیح نمی دهد. با توجه به توضیح رضوانی در مورد اینکه «نهاوندی و یارانش به مبارزه چریکی شهری تمایل پیدا کرده بودند […] که با نظرات سازمان انقلابی مبنی بر جنگ توده ای و تدارک انقلاب از راه روستا تفاوت داشت » (۲۵)    این تصور پدید می آید که گفتگوی سیمین نهاوندی با رضوانی یا دیگر اعضای هئیت اجرائیه سازمان انقلابی درباره اختلاف مشی مبارزاتی بوده است . حال آنکه در سال ۱۳۴۸ چنین اختلافی وجود نداشته و هنوز گروه خود را وابسته به سازمان انقلابی می دانست و از مشی سازمان انقلابی پیروی می کرد. با توجه به توضیح کورش لاشایی و ایرج کشکولی درباره علت جدا شدن سیروس نهاوندی و گروهش از سازمان انقلابی (۲۶) ، به نظر می رسد سیمین نهاوندی به نمایندگی رهبری گروه از هیئت اجرائیه سازمان انقلابی می خواسته که هرچه سریع تر رهبری و کادرهای آن سازمان به ایران بیایند و با استفاده از امکانات عملی که گروه فراهم کرده در ایران با رژیم شاه مبارزه کنند؛ اما هیئت اجرائیه سازمان انقلابی آمادگی یا امکان آن را نداشت که در مدت زمان مورد نظر سیروس نهاوندی وگروهش به ایران بازگرد. بنابر این، در سال ۱۳۴۸ وقتی نهاوندی  ویارانش از آمدن رهبری و کادرهای سازمان انقلابی به ایران « قطع امید» کردند از سازمان انقلابی جدا شدند و سازمان آزادیبخش خلق های ایران را تشکیل دادند. (۲۷)  با این حال ارتباط نهاوندی نه تنها با سازمان انقلابی قطع نشد بلکه به گفته ایرج کشکولی « ما او را برای خود پایگاهی در ایران می شماردیم و پرویز واعظ زاده[از رهبران سازمان] نیز [در آذرماه ۱۳۴۸] با این تصور به ایران بازگشت. بعدها کورش لاشایی نیز به ایران رفت و با نهاوندی در ارتباط قرار گرفت». (۲۸)

    از اواخر سال ۱۳۴۸ به تدریج موضوع اعلام موجودیت و نحوه آن در بین کادرهای سازمان آزادیبخش مطرح شد و پیشنهادهای متفاوتی در این باره ارائه شد. در سال ۱۳۴۹ کادرهای سازمان به توافق می رسند که داگلاس مک آرتور دوم سفیر آمریکا در ایران را ربوده و ضمن اعلام موجودیت ، او را با عده ای از زندانیان سیاسی مبادله کنند. (۲۹)  در اتخاذ این تصمیم سیروس نهاوندی نفش اصلی را داشته است. سیامک لطف الهی در این باره می گوید:« در زندان [قصر] بچه های سازمان آزادیبخش می گفتند ربودن سفیر آلمان یا سفرای دیگر کشورهای اروپایی بسیار راحت تر از ربودن سفیر آمریکا بود. این موضوع هم مطرح شد ولی سیروس نهاوندی گفت فقط سفیر آمریکا؛ هم حرکتی است علیه سلطه آمریکا بر ایران و هم  جنبه تبلیغی آن بسیار زیاد است.» (۳۰)  بی تردید ربودن سفیر آمریکا در تهران بازتاب گسترده ای در جهان داشت و با این عمل سازمان آزادیبخش یکشبه نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان شناخته می شد.

    پس از تصویب طرح ربودن سفیر آمریکا ، رهبری سازمان به تدریج امکانات لازم را برای این عملیات فراهم کرد؛ سیمین نهاوندی با شناسنامه جعلی (به نام مهین اقدسی)  دو اتومبیل (کرایسلر و شورلت) می خرد و برای محل نگهداری سفیر آمریکا ، رحیم بنانی با شناسنامه جعلی (به نام ایرج اقدام) خانه ویلایی مجللی در خیابان ظفر به مبلغ ماهیانه ۲۲۰۰ تومان اجاره می کند.  رحیم بنانی و یوسف اسدی در آن خانه مستقر می شوند و اتومبیل ها را به آن خانه می برند. برای اینکه مورد سوءظن همسایه ها قرار نگیرند ، بنانی و اسدی به صورتی رفتار می کردند که همسایه‌ها تصور کنند بنانی (متولد ۱۳۱۱) یکی از ثروتمندان ایران است. اسدی که نقش خدمتکار و باغبان را برعهده داشته، هرگاه بنانی از خانه خارج می شده یا به خانه باز می‌گشته، در حیاط را برای او باز می کرده و می بسته است؛ در اتومبیل را برای بنانی باز می کرده که سوار یا پیاده شود و بعد از اینکه سوار یا پیاده می شده در را می‌بسته و… (۳۲)  همچنین اعلامیه اعلام موجودیت را می نویسند و در دوهزار نسخه تکثیر می کنند تا پس از ربودن سفیر آن را پخش کنند. در این اعلامیه ، ایدئولوژی و مواضع سیاسی و اهداف کوتاه مدت و بلندمدت و… سازمان آزادیبخش خلقهای ایران را توضیح می دهند. (۳۳)
رهبری سازمان آزادیبخش می دانست پس از ربودن سفیر باید بتواند بدون آنکه در خطر افتد با دولت ایران مذاکره کند واگر به توافق برسند ،  برای اجرای آن توافق باید واسطه مورد اطمینانی وجود داشته باشد . از این رو، نیاز به واسطه ای معتبر دارند.÷س اعضای گروه به این فکر می افتند با سفیر یکی از کشورهای جهان سوم  در تهران گفتگو کرده و توافق او را برای ایفای نقش میانجی جلب کنند. سیروس نهاوندی ابتدا به سفارت تانزانیا می رود اما برخورد منشی یا رئیس دفتر سفیر که زنی آفریقایی بوده موجب می شود که نهاوندی بدون دیدار با سفیر از سفارتخانه تانزانیا بیرون بیاید. بالاخره ، نهاوندی با سفیر یمن گفتگو می کند و سفیر به او قول پشتیبانی می دهد. (۳۴)

    پس از مدتی زیر نظر گرفتن سفارت آمریکا و تعقیب اتومبیل سفیر، در نیمه شب ۹ آذر۱۳۴۹ اقدام به ربودن داگلاس مک آرتور دوم می کنند. در  ۹آذرماه مک آرتور به همراه همسرش به ضیافت شام در منزل امیر اسدالله علم می رود. در حدود ساعت ۱۲ شب از خانه علم بیرون می آید و به سوی سفارتخانه آمریکا حرکت می کند.

    طرح ربودن سفیر آمریکا به این صورت بوده است : با اتومبیل از جلو و عقب راه را بر اتومبیل سفیر می بندند، به سرعت پیاده می شوند و بلافاصله یک نفر یک سطل رنگ بر شیشه جلو اتومبیل سفیر می پاشد تا راننده نتواند جلوی خود را ببیند و اتومبیل را حرکت دهد و یک نفر دیگر با تبر شیشه پنجره را می شکند (۳۵)  و با تهدید اسلحه سفیر را از اتومبیل سفارت پیاده کرده و سوار اتومبیل خود می کنند وبا سرعت از محل دور می شوند.

    در خیابان ظفر، سیمین نهاوندی با اتومبیل راه را بر اتومبیل سفیر می بندد و منوچهر نهاوندی که او را تعقیب می کرد ،  با فاصله نیم متر پشت اتومبیل سفیر می ایستد. اکبر ایزدپناه، ایوز محمدی وسیروس نهاوندی به سرعت پیاده می شوند و بدون آنکه سطل رنگ را بر شیشه اتومبیل سفیر بپاشند ، ایزدپناه با تبر شیشه پنجره را می شکند و ایوز محمدی اسلحه را بر شقیقه مک آرتور دوم می گذارد و از او می خواهد پیاده شود. در همین موقع ، راننده سفیر که آموزش دیده و زبردست بوده با استفاده از نیم متر فاصله بین اتومبیل سفیر و اتومبیل نهاوندی ، دنده عقب می گیرد ، به شدت به اتومبیل منوچهر نهاوندی می کوبد  با سرعت از بین دو اتومبیل فرار می کند و سفیر آمریکا را از مهلکه نجات می دهد. ایوز محمدی برای متوقف کردن راننده شلیک می کند ، گلوله به ستون اتومبیل می خورد ولی راننده نمی ایستد و از محل دور می شود. (۳۶)

    پس از ناکامی در ربودن سفیر آمریکا ،اعلامیه اعلام موجودیت هم پخش نمی شود و رهبری سازمان آزادیبخش از اعلام موجودیت  منصرف می شود. اعلامیه ها را انبار می کنند که در جریان دستگیری اعضای سازمان آزادیبخش به دست ساواک می افتد.

    در سال ۱۳۴۸ اعضای سازمان آزادیبخش به فعالیت های تبلیغی و ترویجی خود ادامه می دهند و با اجاره کوره آجرپزی و کارکردن برخی از اعضاء سازمان در آن، از یکسو تلاش می کنند شرایط کار و زندگی  کارگران کوره پزخانه ها و حاشیه نشین ها را بشناسند و از سوی دیگر در بین آنها تبلیغ و ترویج و عضوگیری کنند.

   نتایج بررسی شرایط زندگی وکار کارگران معدن زغال و کوره های آجرپزی و ساکنان مناطق حاشیه شهرها و وضعیت کار و معیشت روستائیان در حدود ۳۰ روستا در خراسان ، آذربایجان ، گیلان ، فارس و کرمان که اعضای سازمان آزادیبخش از سال ۱۳۴۶ به بعد انجام داده بودند و عدم تطابق آن با مفروضات و تحلیل های ایدئولوژیکی کادرهای سازمان آزادیبخش از جامعه ایران موجب شد که آن سازمان در نیمه دوم سال ۱۳۴۹ دچار بحران نظری شود. عده ای از اعضا به این نتیجه رسیده بودند که برخلاف  تصور ما جامعه ایران در وضعیت نیمه مستعمره ـ نیمه فئودال قرار ندارد و تحلیل و مشی سازمان باید مطابق واقعیت های عینی جامعه ایران دگرگون شود. برخی از اعضاء نیز همچنان بر نیمه مستعمره ـ نیمه فئودال بودن جامعه ایران و محاصره شهرها از طریق روستاها دفاع می کردند. برای رفع این بحران،  در اواخر سال ۱۳۴۹جلسه کادرهای سازمان آزادیبخش خلق های ایران تشکیل شد. در این جلسه سیروس نهاوندی ، اکبر ایزدپناه ، نعمت الله ایوز محمدی ، منوچهر و سیمین نهاوندی ، رحیم بنانی ،احمد اسماعیل زاده ، هادی گرامی فرد ، کورش یکتایی و… شرکت داشتند . موضوع اصلی جلسه این بوده که آیا جامعه ایران نیمه مستعمره ـ نیمه فئودال است یا نه ؟ پاسخ این پرسش ،استراتژی و خط مشی  سازمان را تعیین می کرد و آنها می توانستند به پرسش هایی از این قبیل پاسخ دهند: فعالیت اصلی ما باید در روستا باشد یا شهر؟ مشی مسلحانه را در پیش بگیریم یا مشی سیاسی؟ و… .دو طرف اصلی بحث ایوز محمدی و ایزد پناه بودند و دیگران هم کمابیش در بحث شرکت می کردند. (۳۷)  سرانجام ، به نتیجه می رسند برای اینکه بتوانند بحران نظری را برطرف کنند و به پرسش ها پاسخ عینی و مستدل بدهند و خط مشی سازمان را تعیین کنند باید بار دیگر تاریخ و جامعه ایران را بررسی کنند و در اردیبهشت ۱۳۵۱ به جمع بندی نهایی برسند. (۳۸) اما پیش از آنکه به جمع بندی برسند ، در آذرماه ۱۳۵۰سازمان آزادیبخش  خلق های ایران ضربه می خورد.

    به گفته بهمن نادری پور (معروف به تهرانی ، بازجوی ساواک) در سال ۱۳۵۰، یکی از کارمندان ساواک گزارش می دهد : « خانه ای در کوی گلستان وجود دارد … که دو نفرجوان به این خانه رفت و آمد می کنند و اغلب به کوهنوردی می روند.» پس از این گزارش ،« با استفاده از تیم تعقیب و مراقبت اعمال و رفتارشان تحث مراقبت قرار گرفت. بعدا چند خانه دیگر منجمله خانه ای در کوی گلستان و خانه ای دیگر در جمشیدآباد که گویا خود سیروس نهاوندی و خواهرش و دخترعمه اش [ماه سلطان نهاوندی در آن] زندگی می کردند کشف شد. خانه دیگری بود که آقای اکبر ایزدپناه در آنجا بود. آن خانه هم مشخص شده بود .»  (۳۹)

    نکته حائز اهمیت اینکه ، در مدتی که خانه های سازمان آزادیبخش تحت نظر ماموران ساواک بود  برخی اعضای سازمان آزادیبخش به موارد مشکوک برخورد کرده بودند اما اهمیت نداده بودند . مثلا هادی گرامی فرد که به همراه احمد اسماعیل زاده و کریم حُمیری در خانه ای در کوی کن زندگی می کردند ، به دو مورد مشکوک برخورده بود که به قول خودش با سهل انگاری از آنها می گذرد. هادی می گوید :« یک روز صبح زو دبرای خرید نان از خانه بیرون آمدم .یک اتومبیل پیکان نزدیک خانه پارک شده بود و چهار زن در آن نشسته بودند. زنها با کنجکاوی مرا برانداز می کردند. احساس بدی به من دست داد. در آن صبح زود هیچ توجیهی برای حضور آن اتومبیل و چهار زنی که در آن نشسته بودند وجود نداشت. هنگام برگشتن ، مدتی کنار خیابان  منتظر تاکسی شدم. در فاصله پنجاه شصت متری من یک جیپ ایستاده بود. پس از حدود پانزده دقیقه جیپ حرکت کرد و جلوی پای من ایستاد. راننده گفت من مستقیم می روم اگر می خواهید سوار شوید. تشکر کردم و سوار شدم . نزدیک خانه ما یک دو راهی بود .بدون اینکه حرفی بزنم سر دوراهی ایستاد و من پیاده شدم.. در زندان که قضایا را در ذهنم مرور کردم متوجه شدم که راننده می دانست من به کجا می روم .» (۴۰)

     در روزهای  ۹تا ۱۱آذر ۱۳۵۰ اکثر قریب به اتفاق اعضای سازمان انقلابی(۲۵ نفر) دستگیر می‌شوند (۴۱) و چند تن از جمله یوسف اسدی می گریزند. (۴۲)

خبر بخشودگی محکومان در روزنامه ها

در تور صیاد

 به نوشته بهمن نادری پور(تهرانی) « روزی [در سال ۱۳۵۱] سروس نهاوندی پیغام داده بود که می خواهد من را ببیند. من به دیدن او به اوین رفتم و پس از مقداری صحبت های متفرقه ، گفت که حاضر است با ساواک همکاری کند و اطلاعاتی دارد که اگر این اطلاعات را در اختیار قرار دهد خدمت بزرگی محسوب می شود ولی در عوض خواهش می کند که ارفاق هایی در مورد خانواده و دوستانش صورت گیرد. من به او گفتم من در حدی نیستم که چنین قولی به او بدهم. بنابر این ، عین اظهارات او را گزارش کردم.» مقامات ساواک با تقاضای نهاوندی موافقت کردند و او را در اختیار محمدحسن ناصری (معروف به عضدی ) گذاشتند. « سیروس نهاوندی را به اتاقی در قزل قلعه منتقل کردند و دستور دادند هیچ کس بجز ناصری حق ملاقات و بازجویی از او را ندارد. بعدا که  به اصطلاح از بیمارستان فرار کرد من فهمیدم که با پیشنهادات او دایر بر همکاری و کمک به خانواده و دوستانش موافقت شده است. »  (۴۳)

    کمک به رهبران دستگیرشده سازمان آزادیبخش ، که چند نفر از آنها از خویشان نزدیک سیروس نهاوندی بودند ، در این حد بود که علیرغم سرقت مسلحانه و اقدام به ربودن سفیر آمریکا هیچ یک از کسانی که در این دو عملیات شرکت داشتند اعدام نشدند و در مدت گذراندن دوره محکومیت خود در زندان برخی از رهبران سازمان و نه همه آنها ، از امکانات رفاهی مانند « ملاقات های حضوری بدون کنترل » برخوردار بودند  (۴۴) و به نوشته ناصر رحمانی نژاد در سال ۱۳۵۵سه نفر از رهبران سازمان آزادیبخش که در اتاق شماره ۱ بند یک زندان اوین بودند « امربر خرید »  داشتند؛ « سربازی مامور خرید آنها بود که هفته ای دوبار برای گرفتن صورت مایحتاج روزانه آنها به بند می آمد و […] صورت مایحتاج و پول به او می دادند تا خرید آنها انجام گیرد.» (۴۵)

    اما توافق ساواک و سیروس نهاوندی: تجربه ساواک حاکی از آن بود که برای مقابله با مخالفان متشکل و مخفی شکنجه و زندان هرچند موثر است اما به تنهایی کافی نیست. ایده آل ساواک این بود که وقتی نمی توان از تشکیل گروه‌ها و محفل‌های مخالف مخفی جلوگیری کرد،  باید بر مخالفان آشکار  وپنهان رژیم شاه  کاملا  اشراف داشت و اجازه نداد دست به عمل بزنند. ایجاد تشکل به ظاهر انقلابی ِ مخفی و از طریق آن شناسایی گروه ها و محفل های مخفی، روشی بود که ساواک برای تحقق ایده آل خود به کار می‌برد. هنگامی که سیروس نهاوندی به ساواک پیشنهاد همکاری داد ، بیش از یک سال از آغاز مبارزه مسلحانه در ایران می‌گذشت و ساواک در صدد برآمد از طریق نهاوندی « سازمانی با افکار معتقد به مبارزه مسلحانه به وجود بیاورد تا از طریق آن بتواند در داخل سایر سازمان‌ها نفوذ کند.» (۴۶) برای موفقیت در این کار پیش از هرچیز لازم بود نهاوندی به نحوی از زندان بیرون برود که نه تنها موجب بی اعتباریش نشود بلکه مخالفان رژیم شاه از او به عنوان قهرمان و مبارزی خستگی ناپذیر استقبال کنند. از این رو نقشه فرار او را می‌کشند و اجرا می‌کنند.

    در ساعت ۶ صبح روز سوم آبان ۱۳۵۱ سیروس نهاوندی از بیمارستان شماره ۲ ارتش فرار می کند و همان روزیا روز بعد ،  در حالی که زخمی شده بود ، از طریق مهوش جاسمی  نزد پرویز واعظ زاده می رود و جریان فرار خود را برای او و چند روز بعد برای کورش لاشایی  به این صورت تعریف می کند:« می گفت در نتیجه بیماری او را به بیمارستان شماره ۲ ارتش منتقل کردند و در فرصتی استثنایی از دیوار بیمارستان به بیرون می پرد و در جوی آب می افتد.همانجا سربازی که در تعقیبش بوده تیراندازی می کند و یکی از گلوله ها به بازویش اصابت می کند ؛ اما موق به فرار می شود و به منزل یکی از دوستانش می رود تا گلوله را از دست او خارج کند… من [لاشایی] زخم او را که هنوز تازه بود پانسمان کردم. جای گلوله روی دست چپ و عضله دلتوئید قرار داشت.» (۴۷) لاشایی علاوه بر زخم گلوله ، به کشیده شدن ناخن انگشت پای نهاوندی هم اشاره می کند و می گوید وقتی او را دیدم «هنوز جایش زخم بود.» (۴۸)

    سال ها بعد معلوم شد برای اینکه فرار نهاوندی واقعی به نظر بیاید ساواک صحنه سازی گسترده‌ای کرده بود؛ اولاً، در حضور پزشک و به راهنمایی او پس از بی حسی موضعی، گلوله ای بدست چپ نهاوندی شلیک می کنند و همانجا گلوله را پزشک بیرون می آورد و زخم را پانسمان می کند. (۴۹) در ضمن ، مدتی قبل از فرار ناخن انگشت پای نهاوندی را به وسیله پزشک و پس از بی حسی موضعی می کشند ؛ با این ترفند می خواستند به مبارزانی مانند واعظ زاده و یارانش بقبولانند که نهاوندی شخصی مقاوم است و از هنگامی که دستگیر شده تا موقعی که فرار کرده زیر شکنجه بوده است. این ترفند ساواک کارساز بود به طوری که روزنامه ستاره سرخ (ارگان سازمان انقلابی) درباره مقاومت نهاوندی نوشت: «برای درک شدت شکنجه‌ها کافی است اشاره شود که جراحات ناشی از آنها به قدری بود که نهاوندی را سه بار به ترتیب پس از هر دوره شکنجه مجبور شدند به بیمارستان منتقل سازند» .(۵۰) ثانیاً، بعد از به اصطلاح فرار نهاوندی، ساواک پدر و مادر او را بازداشت می کند و مدتی در زندان قزل قلعه نگه می دارد. در زندان قزل قلعه هم چند روزی نسبت به زندانیان سختگیری می کنند. ثالثاً، شخصی به نام میانجی ـ محافظ محمد حسن ناصری (معروف به عضدی ) ـ به عنوان سهل انگاری در مراقبت از نهاوندی چند روزی بازداشت می شود . (۵۱)

    گویا سیروس نهاوندی تا بهبودی زخم دستش در خانه معصومه (فاطمه) طوافچیان (از کادرهای سازمان) بوده  و طوافچیان از او مراقبت می کرده و در این مدت ، واعظ زاده فرار نهاوندی را به هئیت اجرائیه سازمان انقلابی اطلاع می دهد و رابط نهاوندی با محسن رضوانی بوده است. (۵۲)
هئیت اجرائیه سازمان انقلابی که از اردیبهشت ۱۳۴۹به بعد به علت مصاحبه های تلویزیونی و مطبوعاتی عده ای از کادرها و اعضایش مانند پرویز نیکخواه ، سیاوش پارسانژاد ، موسی رادمنش و… زیر فشار محفل ها و گروه های سیاسی خارج از کشور بود ، با فرار سیروس نهاوندی و تماس او با واعظ زاده در صدد برآمد از این فرصت استفاده کند و از زیر فشار خارج شود. به این منظور، در گام نخست از « واعظ زاده و لاشایی خواستیم تا تجارب او [نهاوندی] در زندان و چگونگی فرارش را در اختیار سازمان [انقلابی] قرار دهند.» (۵۳) نهاوندی نیزبا کمک واعظ زاده و لاشایی   گزارشگونه ای خیلی کلی و عمومی نوشت  که با عنوان « تجاربی چند از مبارزه در اسارت»  درشماره ۲۳ مجله توده ـ ارگان سازمان انقلابی ـ دراردیبهشت ماه ۱۳۵۲در اروپا منتشر شد. از آن به بعد نیز سازمان انقلابی و جرایدش به طور همه جانبه از سیروس نهاوندی پشتیبانی کردند واز او « قهرمان» ساختند. (۵۴)

    پس از بهبودی زخم گلوله، نهاوندی «مخفیانه»  به عراق می‌رود و در بخش فارسی رادیو عراق (رادیو میهن پرستان) صحبت می‌کند. آنگاه برای ملاقات و مذاکره با هئیت اجرائیه سازمان انقلابی به اروپا رفته  و با محسن رضوانی تماس می‌گیرد. سیامک لطف الهی می گوید: «شنیده ام بعضی از اعضای هئیت اجرائیه سازمان انقلابی نسبت به نهاوندی شک و تردید داشته اند و به رضوانی می گویند باید احتیاط کنیم اما رضوانی می گوید نهاوندی مبارزی بزرگ است و کاملا به او اطمینان دارم.» (۵۵) سیروس نهاوندی پس از قرار و مدار با رضوانی برای همکاری های آتی به ایران باز می گردد.

    در سال ۱۳۵۲ ، سیروس نهاوندی با ایرج ابراهیمی تماس می‌گیرد و از او می خواهد کسانی را که مایل به فعالیت باشند به او معرفی کند. ایرج ابراهیمی از سال ۱۳۴۷ از گروه کناره گیری کرده بود و فعالیت سیاسی نداشت. با این حال، ابراهیم ابراهیمی (برادر ایرج) ، رضا نعمت اللهی و علی حسینی را که در ارسنجان محفلی داشتند ، به نهاوندی معرفی کرده و ارتباط نهاوندی را با آنها برقرار می کند. نهاوندی به همراه آن سه نفر  سازمان آزادیبخش خلق های ایران را مجددا تشکیل می‌دهد.  (۵۶) در سال ۱۳۵۲، چند نفر از اعضای سازمان آزادیبخش مانند یوسف اسدی که از دستگیری ها در امان مانده یا متواری شده بودند با نهاوندی تماس می‌گیرند و باردیگرشروع به فعالیت می‌کنند.  (۵۷) در ضمن، چند نفر از ماموران ساواک هم برای نظارت هرچه بیشتر بر فعالیت‌های سازمان آزادیبخش از طریق نهاوندی وارد تشکیلات سازمان می شوند. (۵۸)

    در این مرحله نیز، سازمان آزادیبخش خود را مارکسیست ـ لنینیست می دانست و از نظرات مائو حمایت می‌کرد و رهبری سازمان به پیروی از الگوی انقلاب چین مدعی بود تنها از طریق انقلاب مسلحانه توده ای می توان رژیم شاه را سرنگون کرد، حکومت دموکراتیک و سپس حکومت سوسیالیستی تشکیل داد. با این حال برای اینکه بتواند اعتماد سازمان های چریک های فدایی خلق و مجاهدین خلق را ـ که براساس الگوی مبارزات چریکی در آمریکای لاتین فعالیت می‌کردند – جلب کند و با آنها تماس بگیرد و در عین حال،نارضایتی  گروه های مائوئیستی  مانند سازمان انقلابی را برنینگیزد،  آگاهانه موضع التقاطی می گرفت ومی خواست با برخی توجیه ها، پیروان هر دو مشی را از خود راضی کند. از این رو، در خردادماه  ۱۳۵۲رهبری سازمان آزادیبخش (و در حقیقت سیروس نهاوندی ) درباره مبارزه  چریکی در شهر   می نوشت : « ما به مثابه یک سازمان کمونیستی که معتقد به مبارزه مسلحانه است و می داند که انقلاب ایران جز از طریق قهر هرگز پیروز نخواهد شد و معتقد به این اعمال قهرآمیز بوده و آن را درست می دانیم و معتقد هستیم که این خود بخشی از مرحله تدارک جنگ توده ای می باشد و باید به اعمال قهرآمیز مبادرت ورزید.[…]  ما به مثابه یک سازمان م ـ ل[مارکسیست ـ لنینیست ] ، کار در بین توده ها چه قبل و چه در جریان مبارزه مسلحانه را ضروری می دانیم و معتقد هستیم آخرالامر بدون جنبش و شرکت وسیع مسلحانه توده های خلق ،انقلاب هرگز پیروز نخواهد شد.» (۵۹)

    علیرغم ادعای پیروی از مشی مسلحانه،  سازمان آزادیبخش خلق های ایران  «تشکیلات سنتی و سلسله مراتبی» داشت و اعضای آن نه تنها برای برپا کردن پایگاه انقلابی در روستاها یا عملیات چریکی در شهرها فعالیت نمی کردند بلکه از سال ۱۳۵۲ به بعد، وظیفه اعضای سازمان آزادیبخش خلق های ایران عبارت بود از: تماس با گروه ها جهت ایجاد وحدت بین آنها و سازمان آزادیبخش و تشکیل جبهه واحد؛ سیروس نهاوندی به آنها می گفت: « برای مبارزه موثر با رژیم شاه  باید جبهه واحدی از سازمان ها و گروه های مخالف تشکیل شود .علیرغم اهمیت و ضرورت تشکیل چنین جبهه ای ، اختناق حاکم برجامعه ایران و سکتاریسم گروه ها امکان آن را نمی دهد که گروه ها یکدیگر را بشناسند و با هم مذاکره کنند تا اختلاف هایی که بین آنها ها وجود دارد برطرف شود و  جبهه واحد را تشکیل دهند. ما وظیفه داریم گروه ها و افرادی را که در ایران مخفیانه فعالیت می کنند شناسایی کنیم ، با آنها تماس بگیریم و همه را متحد کنیم.» (۶۰) البته تماس با افراد، گروه ها و سازمان های مبارز و مخفی به معنای مراجعه مستقیم و رسمی اعضای سازمان آزادیبخش به آنها نبود بلکه «وظیفه اصلی اعضای آن [سازمان آزادیبخش]  گزارش دهی بود.هر عضوی می بایست تمام کارهای شخصی ، دیدارها و گفتگوهای روزمره خود را با افراد مختلف به مسئول پائین تر به مسئول بالاتر. اعضا در عین حال وظیفه داشتند در گروه های سیاسی ، در تجمع های دانشجویی و در محل کار و… نفوذ کنند. حتی از دوستان و اعضای خانواده شان هم گزارش تهیه می کردند.[…] همه این کارها با چنان توجیه سیاسی و ایدئولوژیکی همراه بود که هیچ یک از اعضا شکی به دل راه نداده بودند و بدون چون وچرا به وظیفه اصلی خود عمل می کردند.»  (۶۱) اعضای سازمان آزادیبخش موظف بودند در گزارش های خود حتی جزئیاتی مانند مقدار خوراک شخص مورد نظر را نیز بنویسند.  (۶۲)

    گزارش های اعضا به دست نهاوندی می رسید و « سیروس مستقیما اینها را به ناصری می داد و یا به رسولی و تمام اینها فتوکپی شده روی پرونده افراد بود.» (۶۳) مسئولیت هدایت نهاوندی با ناصری بود و ناصر نوذری (معروف به رسولی بازجوی ساواک) امور مربوط به تماس با نهاوندی و تفکیک و بررسی گزارش های اعضای سازمان آزادیبخش را برعهده داشت . نهاوندی که اسم مستعارش در ساواک «کریم پور» بود، تلفنی با ناصری ارتباط داشت و هرگاه ضروری بود به خانه امن ساواک در خیابان فرح [سهروردی کنونی] می‌رفت و با ناصری یا رسولی ملاقات و گفتگو می کرد. (۶۴)

    لازم به توضیح و تاکید است که برخلاف نهاوندی که درخدمت ساواک بود و آگاهانه علیه مبارزان و فعالان سیاسی فعالیت می‌کرد، اکثر قریب به اتفاق اعضای سازمان آزادیبخش افرادی بودند که برای مبارزه با رژیم شاه و تحقق جامعه ای انسانی و عادلانه تلاش می کردند و از بد حادثه به تور سیروس نهاوندی خورده بودند. آنها بدون آنکه بدانند « اسامی و مشخصات اغلب سمپاتیزان های جنبش [انقلابی] و بیشتر کسانی را که در محافل دانشجویی و غیردانشجویی آمادگی عضویت در سازمان های انقلابی را داشته اند  ، جمع آوری نموده و در اختیار ساواک می گذاردند تا [ساواک] با تشکیل پرونده برای آنان و تحت نظر گرفتن آنها ضرباتی به عناصر و نیروهای انقلابی و مبارز خلق وارد آورد.» همچنین ، وقتی اعضای سازمان آزادیبخش با اعضای سازمان های چریکی تماس می گرفتند ، ساواک از طریق گزارش های آنها « اقدام به دستگیری ، ترور و یا تعقیب و مراقبت اعضا و عناصر این سازمان ها و گروه ها » می کرد. (۶۵)

    اعضای سازمان آزادیبخش بدون اینکه بدانند در فعالیت هایشان در رابطه با سازمان خود مصونیت داشتند و ساواک آنها را دستگیر نمی‌کرد. اگر گشتی های ساواک و کمیته مشترک در خیابان به کسی مظنون می شدند و او را دستگیر می کردند ، وقتی در کمیته مشترک متوجه می شدند او با سازمان آزادیبخش ارتباط دارد به صورتی که شک برانگیز نباشد آزادش می کردند. (۶۶)

    علت اینکه اعضا و مسئولان سازمان آزادیبخش ، حتی نزدیک ترین آنها به نهاوندی ـ یعنی ابراهیم ابراهیمی ، رضا نعمت اللهی و علی حسینی ـ کمترین شک و تردیدی نسبت به او نداشتند برای آن بود که سیروس نهاوندی مانند یک مبارز فداکار واز جان گذشته با تمام وجود فعالیت می کرد و مصائب و مشکلات را به جان می خرید تا سازمان آزادیبخش را اداره کند و گسترش دهد. رضا نعمت اللهی در این باره به موارد متعددی اشاره می کند و از جمله می‌گوید: «من و سیروس برای شرکت در یک جلسه از شیراز به تهران به نوبت رانندگی می‌کردیم. پس از خاتمه جلسه در تهران، بلافاصله به شیراز بر می گشتیم . به شیراز که می رسیدیم پس از یکی دو ساعت توقف ، به اهواز می رفتیم .در اهواز تا نزدیک صبح جلسه و بحث بود.جلسه که تمام می شد بلافاصله به شیراز بر می گشتیم و… این وضع ادامه داشت. بارها پیش می آمد که در طول یک هفته بیشترازهشت ، نه ساعت در رختخواب نمی خوابیدیم.»  (۶۷)

    علاوه بر دریافت حق عضویت، برای تامین هزینه‌های سازمان آزادیبخش وکادرهای حرفه‌ای آن  سیروس نهاوندی با استفاده از تجربه دوره اول سازمان آزادیبخش خلق‌های ایران، چند موسسه انتفاعی تاسیس می‌کند که سودآورترین آنها «شرکت ساختمانی ویدشت» در شیراز بود و چند نفر از اعضای سازمان آن را اداره می‌کردند. به لحاظ وضعیت معیشت و امکانات زندگی، گفته می‌شود نهاوندی از زندگی مرفهی برخوردار بوده و در خصوص سبک زندگی خود به مسئولان سازمان می‌گفته اینها پوششی برای ردگم کردن است.  (۶۸)

سازمان انقلابی و تور ساواک

در پی به اصطلاح فرار نهاوندی، بجز سازمان انقلابی ، دیگر گروه های سیاسی در داخل و خارج از کشور نسبت به نهاوندی و بعدا ماهیت سازمان دوباره تشکیل شده آزادیبخش خلق های ایران سکوت کردند زیرا نسبت به صحت آن تردید داشتند. تا آنجا که یافته‌ام، تنها در برهه ای کوتاه در سال ۱۳۵۲ « بخش خاورمیانه سازمان های جبهه ملی ایران در خارج از کشور» موضع تایید آمیزی درباره سیروس نهاوندی و سازمان آزادیبخش اتخاذ کرد. بخش خاورمیانه جبهه ملی  در تیرماه ۱۳۵۲ در ارگان مطبوعاتی خود « باختر امروز» درباره فرار نهاوندی نوشت : « طبق اخبار تاییدشده ای ، یکی از افراد کادر رهبری این سازمان به نام سیروس نهاوندی موفق گردیده است به طرز انقلابی از دست دژخیمان شاه فرار کند.» و با توجه به فعالیت های سازمان آزادیبخش قبل از آذرماه ۱۳۵۰ از سازمان دوباره تشکیل شده آزادیبخش به عنوان «  یکی از سازمان های مبارز میهن ما » یاد کرد. (۶۹)

    پس از محاکمه ۷ نفر از رهبران و کادرهای سازمان آزادیبخش در خرداد ماه ۱۳۵۲به علت مواضعی که بیشتر آنها در دادگاه اتخاذ کردند مانند عدم اعتراض به صلاحیت دادگاه نظامی، تاکید بر اینکه  اصلاحات ارضی عامل موثری در تحول روستاهای ایران است و… برخی گروه های سیاسی تردیدهای خود را نسبت به این جریان مطرح کردند که با واکنش تند و پرخاشجویانه سازمان انقلابی مواجه شد. سازمان انقلابی که قاطعانه از نهاوندی و سازمانش دفاع می کرد ، درباره شایعه هایی که نسبت به سیروس نهاوندی و سازمان دوباره تشکیل شده آزادیبخش مطرح بود ،  می نوشت: « آنها نه تنها وجود سازمان آزادیبخش خلق های ایران را نفی کردند بلکه فرار سیروس نهاوندی را از زندان زیر علامت سوال قرار داده و حتی رذالت را تا جایی بردند که گفتند خود سازمان امنیت این کار را کرده است تا کسان دیگری را بدام بیندازد.» (۷۰) روزنامه ستاره سرخ « پخش انواع شایعات کثیف» درباره سیروس نهاوندی و سازمان آزادیبخش را توطئه ساواک می دانست و نیروهای مبارز وانقلابی را فرا می خواند در دام ساواک نیفتند و از نهاوندی و سازمانش حمایت کنند. (۷۱)

    علاوه بر حمایت گسترده و قاطع مطبوعاتی، کمیته  داخل کشور سازمان انقلابی با سازمان آزادیبخش همکاری می‌کرد که ابعاد آن کاملا مشخص نیست. آنچه مشخص است، واعظ زاده و نهاوندی با یکدیگر ارتباط منظم داشتند، با هم همفکری می‌کردند و کم و بیش، گزارش‌هایی درباره فعالیت‌های سازمان خود به یکدیگر می‌دادند و از هم  کمک می‌گرفتند. به نظر می‌رسد، حداقل از سال ۱۳۵۴ به بعد  همفکری و تبادل نظر بین واعظ زاده و نهاوندی به گونه‌ای بوده که نهاوندی از فعالیت‌های کمیته داخل کشورسازمان انقلابی کاملا مطلع می‌شده است و همین امر موجب شد تا ساواک دست کم سه نفر از اعضای سازمان انقلابی ـ گرسیوز برومند، خسرو صفایی و محمدتقی سلیمانی ـ را دستگیر کند و زیر شکنجه یا پس از آن بکشد. درباره علت دستگیری و کشته شدن گرسیوز برومند، رضا سلحشور و رحیم پیوان می‌گویند: ما با گرسیوز ارتباط داشتیم و با هم فعالیت می‌کردیم. یک روز گرسیوز به ما گفت من درباره هر گروهی که به سازمان [انقلابی] گزارش می‌دهم، پس از مدتی آن گروه ضربه می‌خورد. حتما یک گوشه  کار ما ایراد دارد چون آنها دستگیر می شوند ولی من را نمی‌گیرند. این نشان می دهد بین ما پلیس هست و گزارش ها بدست او می رسد.» سلحشور و پیوان می گویند:« ما هرچه به گرسیوز گفتیم خودت را کنار بکش. این جریان، سالم نیست، گوش نکرد.»  (۷۲) برومند و خسرو صفایی موضوع را با واعظ زاده در میان می گذارند و به نظر می رسد واعظ زاده هم با سیروس نهاوندی در این خصوص مشورت می کند. مدتی بعد ، در اوایل بهار ۱۳۵۵ ساواک برومند و صفایی را دسنگیر می کند. هردو را بشدت شکنجه می کنند تا بگویند به چه کسی مشکوک اند و اگر اطلاعات ناگفته و گزارش نداده ای دارند آن اطلاعات را بدست آورند ؛ سپس آنها را می کشند و درروزنامه های ۱۶/۲/۱۳۵۵اعلام می کنند برومند و صفایی در درگیری مسلحانه کشته شده اند.حال آنکه هیچ یک از این سه نفر مسلح نبودند و به مشی مبارزه چریکی اعتقاد نداشتند.  (۷۳)

    گواه دیگر همکاری وهمفکری تنگاتنگ واعظ زاده و نهاوندی ماجرای تهیه فهرست ۳۵۰نفری است ؛ باقر مرتضوی در این باره می نویسد: «واعظ زاده […] با همکاری یکی از اعضای سازمان [انقلابی] جزوه‌ای به مناسبت مرگ مائوتسه دون تدوین کرد. در آن زمان امکانات چاپی سازمان سخت محدود بود. قرار شد این جزوه را تنها در میان افراد علاقمند به مسائل سیاسی پخش کنند. به همین جهت از سوی سیروس نهاوندی پیشنهاد شد که هریک از رفقای سازمانی نام پنج نفر از کسانی را که حدس می‌زنند جزو عناصر سیاسی هستند در اختیار سازمان بگذارند تا به ترتیبی آن جزوه در اختیارشان قرار گیرد. بدین ترتیب اعضای سازمان رهایی بخش و سازمان انقلابی در ایران سیاهه ای از نام ۳۵۰ نفر جمع آوری کردند و قرار شد جزوه مرگ مائو را در اختیارشان قرار گیرد.» (۷۴) شاهد دیگر همکاری دو سازمان آزادیبخش و انقلابی  این است که در سال ۱۳۵۴، نهاوندی از واعظ زاه می خواهد برای تشکیل کلاس های آموزش تئوریک در سازمان آزادیبخش به او کمک کند. واعظ زاده ، مهوش جاسمی و معصومه طوافچیان را مامور می کند  برای تشکیل و اداره کلاس های آموزشی به علی حسینی (از کادرهای سازمان آزادیبخش) کمک کنند و بر روند آموزش تئوریک در این سازمان نظارت داشته باشند. (۷۵)

    به احتمال بسیار زیاد، این همکاری ها و همفکری های تنگاتنگ بخشی از روند وحدت و ادغام دو سازمان و تشکیل حزب کمونیست ایران بوده است. معلوم نیست آیا ساواک می خواسته واقعا چنین وحدتی انجام گیرد یا اینکه هدفش آوردن رهبران وکادرهای سازمان انقلابی به ایران و دستگیری آنها بوده است. ایرج کشکولی درباره این روند و هدف آن می گوید: « تمام هم نهاوندی تشکیل کنگره ای بود که طی آن همه کادرها و رهبران سازمان انقلابی و احیاناً گروه های دیگر در آن شرکت می کردند. کنگره ای که به معنی تدارک برای تشکیل حزب کمونیست ایران بود.» (۷۶) عجیب این است که علیرغم چنان حمایت مطبوعاتی وچنین همکاری ها و چشم اندازی ، محسن رضوانی (رهبرسازمان انقلابی) مدعی است به سیروس نهاوندی اطمینان نداشته و می گوید : « هرچه برایش [واعظ زاده] پیغام دادم چریک ها به سیروس نهاوندی شک کرده اند، نپذیرفت و سرانجام جانش را سر این اعتماد از دست داد.»  (۷۷)

     در هرحال ، در آذرماه ۱۳۵۵ایرج کشکولی ، خسرو سجادی و عبدی برای برگزاری کنگره سازمان انقلابی و شرکت در کنگره وحدت به افغانستان می روند تا مخفیانه وارد ایران شوند. قراربوده رضوانی نیز به ایران بیاید. اما دو، سه روز قبل از اینکه آن سه نفراز کابل به ایران بروند خبر یورش ساواک به دوخانه سازمان انقلابی و سازمان آزادیبخش و کشته شدن پرویز واعظ زاده را از رادیو ایران می شنوند و به اروپا باز می گردند. (۷۸)

     در ۳۰آذر ۱۳۵۵ ماموران ساواک به دو خانه متعلق به سازمان انقلابی و سازمان آزادیبخش درشهرآرا و خیابان وثوق (درتهران) یورش می برند . روایت ساواک از این واقعه که در روزنامه ها منتشر شد چنین است: پس از مدتی تعقیب و مراقبت ، روز سه شنبه  ۳۰ آذر۱۳۵۵ «ساعت ۹ صبح ، ماموران بتدریج خانه تروریست ها را محاصره کردند و با بلندگو به تروریست ها اخطار کردند که چون در محاصره هستند بدون مقاومت خود را تسلیم کنند.» اما آنها به جای اینکه تسلیم شوند « از داخل مخفیگاه خود به سوی مامورین تیراندازی نموده و مبادرت به پرتاب نارنجک کردند. مامورین به آتش تروریست ها پاسخ متقابل داده و طی دو درگیری مسلحانه سرانجام ۸ تروریست کشته و ۱۱ نفر دیگر دستگیر شدند.» اسامی کشته شدگان هم به این ترتیب اعلام شد: «پرویز واعظ زاده، رحیم تشکری، ماهرخ فیال ، مینا رشیدی [رفیعی]، جلال دهقان،حسن زکی زاده ،مسعود صارمی و محمدعلی پاریا[ب].» (۷۹)

    مخالفان رژیم شاه همین روایت را البته با ادبیاتی دیگر تکرار می کنند و در توضیح علت جمع شدن اعضای سازمان آزادیبخش در خانه واقع در خیابان وثوق می گویند: « چندی قبل از یورش ساواک، یکی از کادرهای سازمان رهایی بخش خلق های ایران به نهاوندی مشکوک شده بود. او شماری از رفقای سازمانش را متقاعد کرده بود که می بایست برای بحث و تبادل نظر پیرامون این موضوع جلسه ای بدون حضور و بدون اطلاع نهاوندی تشکیل دهند اما خبر تشکیل این جلسه توسط یکی از اعضای گروه که به نهاوندی اطمینان داشت به او رسید. نهاوندی از راوی خواست تا طبق همان قرار قبلی در جلسه شرکت کند. درروز موعود، ماموران امنیتی رژیم شاه به محل نشست حمله بردند. ۹تن از اعضای سازمان رهایی بخش خلق های ایران در زد و خورد با پلیس جان باختند و ۱۱ تن نیز به اسارت رژیم درآمدند.»  (۸۰)

    علت تشکیل جلسه کادرهای سازمان آزادیبخش احتمالا همین بوده است. اما لازم به توضیح است که کادرها و اعضای سازمان آزادیبخش مسلح نبوده اند  (۸۱) و تنها شخص مسلح این سازمان سیروس نهاوندی بوده که « یک عدد اسلحه از طرف ناصری به او داده شده بود و اسلحه را داده بودند برای حفاظت شخص خودش.» (۸۲) به گفته رضا نعمت اللهی (از کادرهای سازمان آزادیبخش) پرویز واعظ زاده و مهوش جاسمی و معصومه (فاطمه) طوافچیان هم مسلح نبوده اند. (۸۳) بنابر این آنچه درباره درگیری مسلحانه در خیابان وثوق و شهرآرا در روزنامه ها منتشر شده صحت ندارد. در اعلامیه ۲۳ دی ۱۳۵۵ سازمان مجاهدین خلق ایران (م.ل) به این موضوع اشاره شده است که :« بر طبق اطلاعاتی که بدست مارسیده رفقای شهید و مبارزین اسیر مسلح نبوده و رژیم آنها را زیرشکنجه و یا در درگیری ساختگی وبرنامه ریزی شده از پیش به رگبار مسلسل بسته است.» (۸۴)

     به احتمال زیاد ، ماموران ساواک نه ساعت ۹صبح روز  ۳۰ آذر  بلکه شب قبل از آن بدون سروصدا به خانه خیابان وثوق پورش می برند، عده ای را می کشند و عده ای را مانند جمال الدین سعیدی، بهرام نوروزی و… که به نهاوندی مشکوک شده بودند دستگیر کردند تا دریابند چرا به نهاوندی مشکوک شده اند و بعد از بازجویی  آنها را می کشند. روز بعد هم درگیری ساختگی را در خیابان وثوق اجراء می کنند. در مورد مسئولان کمیته  داخل کشور سازمان انقلابی نیز ساواک به همین شیوه عمل می کند، با این تفاوت که مهوش جاسمی و طوافچیان از  ۳۰ آذرماه متواری می شوند و ساواک آن دو را در روزهای اول دی ماه ۱۳۵۵ دستگیر می کند ، بازجویان ساواک پس از بازجویی  آنها را می کشند و در ۸ اسفند همان سال در روزنامه ها اعلام می کنند: مهوش جاسمی و معصومه طوافچیان در یک برخورد مسلحانه کشته شدند.

     پس از واقعه شب یلدا، در نیمه اول دی ماه ۱۳۵۵ ساواک نه تنها همه اعضای سازمان آزادیبخش و کمیته داخل کشور سازمان انقلابی ، بلکه عده زیادی که تعداد آنها بین  ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر گفته شده، دستگیر می کند. سیروس نهاوندی نیز دستگیر می شود؛ « ایشان را آوردند در داخل کمیته مشترک. در[اتاقی] بغل اتاق رسولی فرش انداختند، یخچال گذاشتند، تلویزیون گذاشتند. ایشان را نگهداشتند.» (۸۵) همچنین ، ساواک برای اینکه سیروس نهاوندی را از مظان اتهام دور کند، در اسفندماه ۱۳۵۵ در کتابی با عنوان « کنفدراسیون دانشجویان ایران» مدعی شد از مدارک به جای مانده از گرسیوز برومند و خسرو صفایی موفق به شناسایی شبکه ۲۰نفری سازمان انقلابی به رهبری واعظ زاده شده است. در تکمیل همین سناریو ، در فروردین ماه ۱۳۵۶ که ۱۱ نفر از اعضای کمیته داخل کشور سازمان انقلابی و سازمان آزادیبخش در دادگاه نظامی محاکمه شدند ، در جراید به عنوان پرونده سازمان انقلابی مطرح شد و نامی از سازمان آزادیبخش به میان نیامد. احتمالاهدف ساواک از دستگیری نهاوندی و پنهانکاری های بعدی برای این بوده که ماهیت واقعی او افشا نشود تا در آینده به طریقی دیگر ا زاو استفاده کند. گو اینکه علیرغم واقعه شب یلدا و متعاقب آن انتشار اعلامیه افشاگرانه سازمان مجاهدین خلق ایران (م.ل) درباره ماهیت سیروس نهاوندی و سازمان آزادیبخش در ۲۳دی ۱۳۵۵، باز هم زمینه استفاده ساواک از نهاوندی برای مقابله با سازمان انقلابی فراهم بود. زیرا سازمان انقلابی حداقل تا خرداد ماه ۱۳۵۶حاضر به پذیرفتن واقعیت نبود و همچنان از نهاوندی و سازمان آزادیبخش حمایت می کرد. (۸۶)

خبر محاکمه دستگیرشدگان در روزنامه ها

بیشتر اعضای سازمان آزادیبخش پس از اینکه بازحویان گزارش های آنها را نشانشان دادند و دریافتند از ابتدا در تور ساواک بوده اند ، ابراز ندامت کردند و با دادن تعهد آزاد شدند. عده ای هم علیرغم این وضعیت از عقاید خود دفاع کردند و پس از محاکمه زندانی شدند. سیروس نهاوندی نیز پس از مدتی کوتاه از کمیته مشترک بیرون می آید و به شیراز می رود.درشیراز به طور نیمه مخفی زندگی می کرده و مسلح بوده است. او که همچنان داعیه انقلابیگری داشته از طریق تنی چند از اعضای پیشین سازمان آزادیبخش شرکت ویدشت را اداره می کرد و در اواخر پائیز ۱۳۵۷ به آمریکا می رود.

اصفهان. مهرماه ۱۳۹۰

پی‌نوشت‌ها:

۱- نگاهی از درون به جنبش چپ ایران ( گفتگو با ایرج کشکولی) ، به کوشش حمید شوکت ،تهران ،نشر اختران،۱۳۸۰، ص۱۰۲

۲- نگاهی از درون به جنبش چپ ایران ( گفتگو با محسن رضوانی) ، به کوشش حمید شوکت ،تهران ،نشر اختران،۱۳۸۶، ص ۱۹۸

 ۳- نگاهی از درون به جنبش چپ ایران ( گفتگو با کورش لاشایی) ،به کوشش حمید شوکت ،تهران ،نشر اختران،۱۳۸۱، ص ۱۷۹

۴- از سازمان انقلابی تا انقلاب (خاطرات سیامک لطف الهی) به کوشش محمدحسین خسروپناه.در صورت اخذ مجوزاز وزارت ارشاد این کتاب را انتشارات خجسته منتشر خواهد کرد. دوست ارجمندم آقای لطف الهی برای تدقیق توضیحات مربوط به سازمان آزادیبخش و سیروس نهاوندی در این خاطرات ، با آقایان هادی و حمید گرامی فرد ،علی حسینی ، رضا نعمت اللهی و ابراهیمی گفتگو کرد.در این مقاله به توضیحات آنها استناد شده است.

 ۵- روزنامه اطلاعات ۲۲فروردین ۱۳۵۶؛ نهاوندی با نام مستعار « بیک » سرپرستی گروه چهارنفری بود که سازمان انقلابی در سال  ۱۳۴۵برای آموزش سیاسی ـ نظامی به چین فرستاد. علاوه برنهاوندی ، ایرج ابراهیمی ، بهمن زندنیا و یک نفر دیگرـ احتمالا پرویز واعظ زاده مرجانی ـ در این گروه بودند. روزنامه اطلاعات ، ۲۱ فروردین ۱۳۵۶ ۶- روزنامه کیهان ،۲۰خرداد ۱۳۵۲

 ۷- برای اطلاع بیشتر بنگرید به : «انقلاب ایران و وظایف مبرم کمونیست ها » ، اسفندماه ۱۳۴۴، در : لاشایی صص ۳۷۰-۳۸۳.

 ۸- لاشایی ص ۱۰۰

 ۹- روزنامه کیهان ۲۰خرداد ۱۳۵۲

۱۰- لاشایی ص ۱۱۶

۱۱- کشکولی ص ۹۹

 ۱۲- رضوانی  ص ۱۹۹

 ۱۳- خاطرات سیامک لطف الهی

۱۴-  دفاع رحیم بنانی درچهارمین جلسه دادگاه ، روزنامه کیهان ۲۰خرداد ۱۳۵۲

 ۱۵- خاطرات سیامک  لطف الهی.

۱۶- توضیح احمد گیفانی در جلسه اول دادگاه ، روزنامه کیهان ۱۶خرداد ۱۳۵۲

 ۱۷- خاطرات سیامک لطف الهی ؛ توضیح رحیم بنانی در اولین جلسه دادگاه، روزنامه کیهان ۱۶خرداد ۱۳۵۲

۱۸- خاطرات سیامک لطف الهی.

۱۹- روزنامه  کیهان ،۱۶ خرداد ۱۳۵۲

۲۰- آخرین دفاع اکبرایزدپناه در چهارمین جلسه دادگاه، روزنامه کیهان، ۲۰خرداد۱۳۵۲

۲۱- خاطرات سیامک لطف الهی .

 ۲۲- بنگرید به: روزنامه اطلاعات ۲۲فروردین ۱۳۵۶

 ۲۳- روزنامه کیهان، ۱۶خرداد۱۳۵۲؛ به گفته احمد گیفانی و یوسف اسدی اعضای گروه در کوه های اطراف تهران و در کوره آجرپزی تمرین تیراندازی می کردند.بنگرید به : روزنامه کیهان، ۱۶ خرداد ۱۳۵۲؛ روزنامه اطلاعات،۲۲ فروردین ۱۳۵۶

 ۲۴- رضوانی ص ۱۹۹

۲۵- همانجا

۲۶- بنگرید به : لاشایی ص ۱۷۹؛ کشکولی ص ۱۰۲

۲۷- لاشایی ص ۱۷۹

۲۸-کشکولی ، ص ۱۶۴

۲۹ – خاطرات سیامک لطف الهی؛ روزنامه کیهان،۲۰خرداد۱۳۵۲
۳۰- خاطرات سیامک لطف الهی.

 ۳۱- روزنامه کیهان  ۱۶خرداد۱۳۵۲ ؛ روزنامه اطلاعات ۲۲ فروردین ۱۳۵۶

۳۲- خاطرات سیامک لطف الهی

۳۳- به علت ناکام ماندن عملیات ربودن سفیر آمریکا این اعلامیه منتشر نشد. در سومین جلسه دادگاه هفت تن از رهبران سازمان آزادیبخش خلق های ایران ، دادستان دادگاه نظامی (سروان احمد رضا خردمند ) اشاره هایی به مفاد آن می کند. بنگرید به : روزنامه کیهان ، ۲۰خرداد۱۳۵۲.

۳۴- خاطرات سیامک لطف الهی

 ۳۵- اتومبیل سفارت آمریکا ضدگلوله بوده و قفل مرکزی داشته است.

 ۳۶- همان.

۳۷- همان.

 ۳۸- روزنامه کیهان، ۲۰خرداد۱۳۵۲.

 ۳۹- توضیح بهمن نادری پور در پنجمین جلسه دادگاه ،۲۹خرداد۱۳۵۸، در : قاسم حسن پور ، شکنجه گران می گویند، تهران ، موزه عبرت ایران ،۱۳۸۸، صص ۱۹۹-۲۰۰.

 ۴۰- به نقل از خاطرات سیامک لطف الهی.

 ۴۱- ستاره سرخ (ارگان سازمان انقلابی) شماره ۱۹، اردیبهشت ماه ۱۳۵۱؛ پرویز ثابتی (مقام امنیتی ) در مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد که ۳۵ نفر دستگیر شده اند که از این عده ۱۵نفردر زندان بسر می برند و ۲۰ نفر آزاد شده اند.( روزنامه اطلاعات ، ۲۷ دی ۱۳۵۰)

 ۴۲- روزنامه اطلاعات،۲۲فروردین ۱۳۵۶.

 ۴۳- تصویر صفحه های ۳۵-۳۶ اوراق بازجویی بهمن نادری پور، در : حشمت الله سلیمی ،شکنجه به روایت شکنجه گران ساواک، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،۱۳۸۷ ،صص ۲۳۹-۲۳۸.

۴۴ – همان

 ۴۵ – ناصر رحمانی نژاد، … قورباغه ابوعطا می خواند»در : news.gooya.com/politics/archives/2007/11/064792.php

-۴۶ شکنجه گران می گویند ،ص ۲۰۲.

 ۴۷ – لاشایی ،ص ۱۸۰ .

 ۴۸- همان ،ص ۲۸۹.

 ۴۹ – توضیح مقام امنیتی ساواک به عباس میلانی، به نقل از حمید شوکت ، در: لاشایی ص ۱۸۰. ۵۰- روزنامه ستاره سرخ ،شماره ۲۳،دی ماه ۱۳۵۴.

 ۵۱- توضیحات بهمن نادری پور در پنجمین  جلسه  دادگاه ۲۹خرداد ۱۳۵۸ ، در :شکنجه گران می گویند، ص ۲۰۱.

۵۲-  بنگرید به : رضوانی ،ص۲۰۰ .

 ۵۳- کشکولی ،ص۱۶۵.

۵۴- همانجا.

۵۵- خاطرات سیامک لطف الهی

۵۶- توضیح علی حسینی ، به نقل از خاطرات سیامک لطف الهی.

۵۷- روزنامه اطلاعات ، ۲۲فروردین ۱۳۵۶

۵۸ – تصویر صفحه ۳۶ اوراق بازجویی بهمن نادری پور ، در: سلیمی ، ص ۲۳۹

۵۹- اعلامیه سازمان آزادیبخش خلق های ایران ، خردادماه ۱۳۵۲، در روزنامه باختر امروز، شماره ۵۱، تیرماه ۱۳۵۲

 ۶۰- خاطرات سیامک لطف الهی ۶۱

۶۱- زری طبایی ، « شب یلدایی ها »، در : داد بی داد ،ج۲، به کوشش ویدا حاجبی تبریزی، انتشارات فروغ ،۱۳۸۳، ص۲۶۶.

۶۲- همانجا.

 ۶۳-  توضیحات بهمن نادری پور در پنجمین  جلسه دادگاه۲۹  خرداد۱۳۵۸، در: شکنجه گران می گویند، ص ۲۰۳.

 ۶۴- همان ،  ص ۲۰۱ و ۲۰۳؛ تصویر صفحه  اوراق بازجویی نادری پور، در: سلیمی ،ص ۲۰۴.

۶۵- اعلامیه ۲۳ دی ۱۳۵۵ سازمان مجاهدین خلق ایران ، در : شماره فوق العاده نشریه خبری ، دی ماه ۱۳۵۵

 ۶۶- بنگرید به : توضیحات  بهمن نادری پور در پنجمین  جلسه دادگاه ۲۹ خرداد۱۳۵۸، در: شکنجه گران می گویند، ص ۲۰۳.

 ۶۷- به نقل از خاطرات سیامک لطف الهی.

۶۸- همان.

 ۶۹- توضیحاتی درباره سازمان آزادیبخش خلق های ایران ، روزنامه باختر امروز، شماره ۴۱، تیرماه ۱۳۵۲.

 ۷۰- اسرار جنبش را حفظ کنیم، روزنامه ستاره سرخ ، بهمن ماه ۱۳۵۲.

 ۷۱- بنگرید به : خلق را متحد کنیم ، دشمن را درهم شکنیم، روزنامه  ستاره سرخ ، بهمن ماه ۱۳۵۲ ۷۲- به نقل از خاطرات سیامک لطف الهی.

۷۳- همان.

۷۴ـ باقر مرتضوی ، سیاووشان ، کلن، بی نا،۱۳۷۸ ص ۳۵.

 ۷۵- توضیح علی حسینی ، به نقل از خاطرات سیامک لطف الهی.

 ۷۶- ایرج کشکولی ، ص۲۰۰.

 ۷۷- رضوانی ، ص۱۴۰؛ تا آنجا که یافته ام در جراید و نشریات سازمان چریک های فدایی خلق ایران قبل از سال ۱۳۵۶چنین مطلبی اعلام نشده است.

 ۷۸- بنگرید به : کشکولی ، صص ۱۶۱-۱۶۲.

 ۷۹- روزنامه اطلاعات،۴دی ۱۳۵۵.

 ۸۰- مرتضوی، سیاووشان، ص۳۶.

 ۸۱- توضیح رضا نعمت اللهی ، به نقل از حاطرات سیامک لطف الهی.

 ۸۲- توضیحات بهمن نادری پور در پنجمین  جلسه دادگاه ۲۹خرداد۱۳۵۸، شکنجه گران می گویند ، ص ۲۰۴

۸۳- به نقل از خاطرات سیامک لطف الهی.

 ۸۴-شماره فوق العاده نشریه خبری سازمان مجاهدین خلق ایران (م.ل)، دی ماه ۱۳۵۵.

۸۵- توضیحات بهمن نادری پور در پنجمین  جلسه دادگاه۲ ۹خرداد ۱۳۵۸ ، شکنجه گران می گویند ، ص ۲۰۴

۸۶-برای نمونه ، بنگرید به : «استوار و پیگیر همچنان به پیش می رویم »، ستاره سرخ ، شماره ۶۳، خرداد ماه ۱۳۵۶.

برگرفته از:  فصلنامه نگاه نو، شماره ۹۱، آذرماه ۱۳۹۰

نظر شما