۲۸ - تیر - ۱۴۰۰
نوشتۀ : کاوه بیات


میعاد در دوزخ (زندگی سیاسی خلیل ملکی)

نوشتۀ : حمید شوکت

چاپ اول : ۱۳۹۹

 648 ص – ۱۳۵۰۰۰۰ ریال

ناشر : انتشارات اختران

خلیل ملکی (۱۲۸۰ – ۱۳۴۸ ش) یکی از چهره‌های برجستۀ عرصۀ سیاست در ایران معاصر است و اختصاص بررسی جامع و گسترده‌ای چون کتاب میعاد در دوزخ حمید شوکت در رسیدگی به زندگی سیاسی خلیل ملکی، گام مهمی در شناسایی این مهم.

در توضیح این اهمیت از عوامل و نکات بسیاری می‌توان سخن گفت: از جمله یک حضور کم‌وبیش پنجاه ساله در عرصۀ سیاست که با دوره‌ای از فعالیت‌های دانش‌آموزی در پاره‌ای از نشریات محلی و مرکزی ایران در ۱۳۰۹ آغاز شده، در خلال یک دورۀ تحصیل در اروپا و مشارکت در پاره‌ای از فعالیت‌های صنفی دانشجویی، ابعاد گسترده‌تری یافت؛ موضوعی که در فصل اول این کتاب تحت عنوان «کشمکش با سفارت ایران در برلین جمهوری وایمار» به تفصیل بررسی شده است (صص ۲۵ – ۶۶).

استفاده از پاره‌ای از اسناد موجود در آرشیوهای آلمان در خصوص کشمکش مزبور، نکات جدیدی را بر دانسته‌های پیشین می‌افزاید.

آشنایی با مجلۀ دنیا و محفل دکتر تقی ارانی در سال‌های بعد از مراجعت از اروپا، فصل جدیدی در زندگانی ملکی می‌گشاید که آن نیز با خاتمه یافتن یک دوره طولانی از حبس و سختی در فصل دوم کتاب – «پنجاه و سه نفر و زندان قصر» – بررسی شده است. (صص ۶۷ – ۱۰۹).

پاره‌ای از خصوصیات بارز ملکی که تا به آخر همراه وی بود و بر مراحل مختلف زندگانی‌اش سایه افکند، از همین ادوار اولیه خود را نشان می‌دهد؛ نوعی ناسازگاری اساسی با ناراستی و بی‌اخلاقی. چه آن که به صورت بی‌قیدی مسئولان امور دانشجویان ایرانی در اروپا خود را نشان دهد و چه به شکل رفتار دور از شأن یک مبارز سیاسی به گونه‌ای که در عملکرد پاره‌ای از اعضای گروه پنجاه و سه نفر و دیگر کمونیست‌های زندانی دورۀ رضاشاه ملاحظه کرد و به همین دلیل بعد از پیشامد فروپاشی شهریور ۱۳۲۰ و گشایشی که در فضای سیاسی ایران پیش آمد، با اندکی تأخیر و اکراهِ بسیار به حزب برآمده از گروه پنجاه‌وسه نفر پیوست.

ملکی اگر چه با اِکراه و تأخیر و احتمالا با انگیزۀ اصلاح و تغییر به حزب تودۀ ایران پیوست اما به گونه‌ای که در فصل‌های سوم و چهارم کتاب «شوروی و حزب تودۀ ایران» و «امتیاز نفت شمال و بحران آذربایجان» – می‌خوانیم، با تمام انتقادهایی هم که داشت، از دل و جان، با قلم و قدم در راه خواسته های حزب کار کرد و عملکرد وی در این زمینه با عملکرد بسیاری از دیگر رهبران حزب در آن دوره تفاوت چندانی نداشت.

تفاوت از هنگامی آغاز شد که با نزدیک شدن جنگ جهانی به مراحل پایانی‌اش و شروع زیاده‌طلبی‌های روسیۀ شوروی که خود را به صورت مطالبۀ امتیاز نفت شمال نشان داد و آنگاه برپایی یک نهضت جدایی‌طلب در آذربایجان، در پی ابراز مخالفت ایران با اعطای چنان امتیازی، حزب توده گام در تبعیت بی‌چون و چرا از منافع روسیۀ شوروی برداشت. خلیل ملکی که برخلاف بسیاری از دیگر رهبران حزب، تاب ناراستی و بی‌اخلاقی را نداشت، به تشویق و با حمایت گروهی از اعضای ناراضی حزب توده و همچنین براساس نوعی خوش‌بینی نسبت به ماهیت «مترقی» حزب کمونیست اتحاد شوروی، که به تصور او باعث می‌شد از اصلاح و دگرگونی استقبال کند، در مقام رویارویی با رهبری حزب توده برآمد.

همان‌گونه که در فصل‌های پنجم و ششم میعاد در دوزخ – «رویارویی با رهبران حزب تودۀ ایران» و «اصلاح‌طلبان و انشعاب» – می‌خوانیم (صص ۱۹۱ – ۲۶۳)، آنچه در نهایت سرنوشت این رویارویی را رقم زد، اصول دوازدهم و چهاردهم از بیست و یک اصلی بود که لنین به عنوان شرایط عضویت در بین‌الملل کمونیستی وضع کرد. در اولی بر اهمیت «سانترالیسم دموکراتیک» تأکید شده و در دومی نیز آمده بود: «هر حزبی که خواستار پیوستن به بین‌الملل کمونیستی است وظیفه دارد به صورت بی‌قیدوشرط از هر جمهوری شوروی در مبارزه‌اش علیه نیروهای ضدانقلاب حمایت کند.»

رویارویی صریح و قاطع رهبری حزب در مقابله با اصلاح‌طلبان – از جمله مقالۀ تعیین‌کنندۀ احمد قاسمی در اهمیت «سانترالیسم دموکراتیک» – و پشتیبانی به همان اندازه صریح و قاطع مقامات شوروی از رهبری حزب توده، این سعی و تلاش را با شکست رو‌به‌رو ساخت و حاصل نهایی این رویارویی نیز برکناری و طرد اصلاح‌طلبان شد و بر جای ماندن حزبی که علاوه بر اصلاح‌ناپذیری به نحوی بیش از پیش، در چنبرۀ «سانترالیسم دموکراتیک» و «حمایت بی‌قید و شرط» از مدافع روسیۀ شوروی گرفتار آمد. با شروع دور تازه‌ای از تحرکات سیاسی به صورت رشته تلاش‌هایی که در نهایت نهضت ملی شدن صنعت نفت را بنیان نهاد، بخشی از نیروهایی که در خلال این رویارویی به کناره‌گیری از حزب توده وادار شده بودند، نیز از نو به صورتی جدی تر از یک رشته فعالیت‌های حاشیه‌ای، وارد کار شدند. همکاری‌هایی که به صورت انتشار مقاله‌هایی به قلم خلیل ملکی، از آبان ۱۳۳۹ در روزنامۀ شاهد دکتر مظفر بقایی آغاز شد، در ادامۀ کار و همزمان با بالاگرفتن نهضت مزبور به تشکیل یک حزب سیاسی مشترک موسوم به «حزب زحمت‌کشان ملت ایران» منجر شد.

حمید شوکت ، پژوهشگر تاریخ معاصر

پیوستن چنین نیروی جدی و کارآزموده‌ای به نهضت مزبور از هر جهت افزودۀ ارزشمندی محسوب می‌شد؛ برای نهضتی که اصولا مرعوب حزب توده بود. به همراه داشتن نویسندۀ رشته مقالاتی تحت عنوان «برخورد عقاید و آراء» روزنامۀ شاهد بهمن ۱۳۲۹ – اردیبهشت ۱۳۳۰، یکی از جدی‌ترین نقدهای صورت گرفته به حزب توده، می‌توانست وزنه‌ای محسوب گردد و عاملی در کسب یک اعتماد به نفس بیشتر توان تشکیلاتی این نیروی نوپا، که آن نیز مسبوق به سوابق توده‌ای بسیاری از اعضایش بود. در قیاس با توانایی نظری و عملی بسیاری از دیگر نیروهای حاضر در نهضت ملی، افزودۀ خُرد و اندکی نبود.

 انتظارات خلیل ملکی و نیروی سوم از نهضت ملی شدن صنعت نفت و راهکارهای ارائه شده از سوی او و همراهانش برای تبدیل حرکت مزبور از، به قول امروزی‌ها، یک حرکت «هیئتی» به یک نیروی منسجم سیاسی که بتواند در عین پیشبرد مطالبات اولیۀ نهضت – پیروزی بر شرکت نفت و دولت بریتانیا – به تحقق مجموعه‌ای از اصلاحات معوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نایل آید، موضوعی است که به تفصیل در فصل‌های هشتم تا دهم این کتاب بررسی شده‌اند.

تأکید نیروی سوم بر مبارزۀ با «لیبرالیسم» بود، امحا و انهدام «دستگاه گذشته» و ایجاد «دستگاه توینی مطابق خواست مردمی که در سی‌ام تیر به خیابان‌ها رفته بودند» (ص ۳۶۸) نوعی «دموکراسی مستقیم» و «تشکیل کمیته‌های نهضت ملی» که در تمامی سطوح جامعه حضور داشته باشد (ص ۳۵۵) طرحی که روشن بود با خصوصیات حاکم بر نهضت سنخیت چندانی نداشت و طبعا راه به جایی نمی‌برد.

در بسیاری از دیگر حوزه‌ها نیز بین دیدگاه‌های خلیل ملکی و رویکرد دولت مصدق تفاوت‌هایی بود که در این بررسی به پاره‌ای از آنها اشاره شده است. از جمله تأکید ملکی بر ضرورت مقابله با حزب توده و پایان دادن به مماشاتی که در قبال تحرکات نه چندان پنهان آنها نشان داده می‌شد، لزوم اتخاذ یک رویکرد واقع‌بینانه در قبال مذاکرات نفت و خروج از وضعیتی که به نحوی بیش از پیش به یک بن‌بست بی‌پایان شبیه شده بود نیز از دیگر مباحثی بود که به آن اشاراتی داشت.

ولی با این حال خلیل ملکی و نیروی سوم او، مانند بسیاری از دیگر نیروهای همسو با نهضت ملی، بر آن بودند که به رغم تمامی انتقادهایی که می‌شد مطرح کرد و نگرانی از عاقبت کار، تا به آخر از دکتر مصدق حمایت کند و کم‌وبیش سبز چنین نیز کردند. کلمات قصار خلیل ملکی در جلسه‌ای با حضور پاره‌ای از دیگر سران جبهۀ ملی در حضور دکتر مصدق در ابراز نگرانی از انحلال مجلس – « آقای دکتر مصدق! این راهی که شما می‌روید به جهنم است، ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد»- در چنین چارچوبی ثبت تاریخ شد.

خلیل ملکی و نیروی سوم او کم‌وبیش به وعدۀ خود عمل کردند و نه فقط در این مرحله، که در سال‌های بعد از کودتای ۲۸ مرداد – که آن را می‌توان تحقق نگرانی‌های بجای او نیز دانست – هم با «نهضت مقاومت ملی» بر ضد تشکیلات برآمده از کودتا همراه شد و هم در دورۀ بعدی فعالیت‌های جبهۀ ملی، در دورۀ مقارن با زمامداری دکتر امینی، به‌رغم تندتر و صریح‌ترشدن انتقاداتش نسبت به تجربۀ نهضت ملی، نقش شاخص و برجسته‌ای ایفا کرد.

یکی از ویژگی‌های میعاد با دوزخ و وجه تمایز آن با بسیاری از بررسی‌های جدی مشابه، نگاه انتقادی نویسنده به موضوع اصلی کتاب و چون و چرای گسترده در مورد جوانبی از زندگانی سیاسی و انبوهی از عقاید وی در یک دورۀ پنجاه ساله است. خلیل ملکی به‌رغم تمامی ویژگی‌های بارز اخلاقی و پایبندی حتی‌الامکان به اصول سیاسی مُدرن، تافتۀ جدابافته‌ای از خصال سیاسی دورۀ خود نبود؛ همان‌گونه که نویسنده در بررسی عملکرد وی در دوران فعالیت در حزب توده به درستی نشان می‌دهد، تقریبا در تمامی این سال‌ها، چه در عرصۀ نظر و چه در عرصۀ عمل، در توجیه دیدگاه‌های حزب و در پیشبرد سیاست‌های عملی‌اش، با دیگر سران حزب تفاوت عمده‌ای نداشت.

در بخش مربوط به بررسی تحولات دوران ملی شدن صنعت نفت نیز در بسیاری از موارد، تا جایی که به توجیه سیاست‌های کلی نهضت مربوط می‌شد، بین او و جریان حاکم بر نهضت ملی وجوه تمایز چندانی قابل شناسایی نبود. او نیز در بسیاری از موارد که در این کتاب به نمونه‌هایی چند از آنها مانند ترتیب ترور رزم‌آراء و عفو قاتل او (ص ۲۸۰)، تقدیس بلوای ۳۰ تیر (صص ۳۵۸ – ۳۶۰)، دفاع از بحث اختیارات و… اشاره شده است، در نادیده گرفتن تعارض آشکار این اقدامات با اصول قانون اساسی و اصل تفکیک قوا، با پاره‌ای از دیگر سران نهضت تفاوتی نداشت و حتی می‌توان گفت در قیاس با آنها، در مخالفت با این اصول – درهم شکستن «دستگاه گذشته» و ایجاد یک «دستگاه نوین» – رویکرد به مراتب تندتری نیز داشت! تفاوت اصلی خلیل ملکی با اکثر قریب به اتفاق همتایانش، چه در حزب توده و چه در نهضت ملی، شخصیت پویای او بود. آنچه حمید شوکت به درستی از آن به عنوان «ویژگی ممتاز ملکی» یاد می‌کند: «ویژگی ممتاز جستجوگری خستگی‌ناپذیر که در یافتن راه چاره برای دستیابی به آگاهی و چیرگی بر دشواری‌ها از پای نمی‌نشست»(ص ۴۳۳). یک چنین خصوصیتی بود که باعث شد «زندانی پیشین زندان قصر که در سال‌های جنگ جهانی دوم و اشغال ایران چون بلشویکی پرشور به دفاع از شوروی… برخاسته بود، در گرماگرم جنگ سرد و کارزار آذربایجان به درک و گزینشی دیگر رسید…. و به رغم تمام دشواری‌ها، نخستین گام‌ها را در این عرصه پیمود و در چشم‌انداز راهی که در پیش داشت به دریافت تازه‌ای از آزادی، عدالت و سوسیالیسم دست…» یافت. (ص ۲۶۳).

این «ویژگی ممتاز»، یعنی یک جستجوی خستگی‌ناپذیر در یافتن راه چاره برای دستیابی به آگاهی و چیرگی بر دشواری‌ها، در دورۀ نهضت ملی نیز، به گونه‌ای که در این بررسی نیز به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است، به قوت خود باقی بود؛ حال چه به صورت طرح راهکارهایی از سر واقع‌بینی در تأکید بر ضرورت نرمش و انعطاف در مذاکرات نفت و چه طرح پیشنهادهایی چون تأسیس «کمیته‌های نهضت ملی» و «گارد ملی» که حتی در صورت تحقق، معلوم نبود چه تبعاتی داشته باشد.

این «ویژگی ممتاز» مخصوصا بعد از سقوط دکتر مصدق و شکست نهضت ملی، وجه فوق‌العاده بارزی یافت؛ در دورۀ نهضت انتقاد و خرده‌گیری از روال حاکم، حتی از سوی سرسخت‌ترین هواداران دکتر مصدق، امر نادری نبود و هر یک از این احزاب و گروه‌ها، در عین تأکید بر وفاداری و تبعیت تا به آخر خود – همان راه منتهی به دوزخ – انتقادات و گزینه‌های سیاسی مورد نظرشان را مطرح می‌کردند. تحول شگفت‌انگیز آن بود که بعد از سقوط دکتر مصدق و تبدیل نهضت ملی به یک تجربۀ مقدس و تعریف جایگاهی در مقام اولیاءالله برای رهبری نهضت و طبعا مصون بودن این رهبری از هرگونه خطایی، تمامی چهره‌ها و نیروهایی که در دورۀ قبل در ابراز نگرانی از مسیر پیش‌رو و انتقاد از روال حاکم، در مجموع دست کمی از خلیل ملکی نداشتند، راه سکوت در پیش گرفته و سرمایۀ سیاسی خود را در حفظ و پررنگ کردن این هالۀ تقدس تشخیص دادند. تنها چهره‌ای که یک و سر و گردن بالاتر از تمامی آنها، بنا به آن «ویژگی ممتاز» و در یک جستجوی خستگی‌ناپذیر در یافتن راه چاره، این گذشته را «مقدس» نشمرد و سرمایۀ شخصی نینگاشت، برای یافتن راهی به پیش‌رو، نقد آن را لازم دانست و گفت حال که یک چنین ضایعات فراوانی را متحمل شدیم لااقل از آن درس بگیریم، خلیل ملکی بود.

از همان فردای روز کودتا، با انتشار اعلامیه‌ای خطاب به «هم‌میهنان، همزمان حزبی…» در اول شهریور ،۱۳۳۲ با تأکید بر آن که دنیا به آخر نرسیده است و مبارزه در تطابق با شرایط جدید کماکان به قوت خود باقی است، وارد کار شد؛ بیانیه‌ای که باعث شد جناح «ارتودوکس» نیروی سوم – گروه خنجی و حجازی که از لحاظ فکری به بدنۀ اصلی جبهۀ ملی قرابت و شباهت بیشتری داشتند- درصدد طرد ملکی از رهبری حزب برآیند.

 همان‌گونه که اشاره شد، در این دورۀ بعد از «روز واقعه» بود که «ویژگی ممتاز» ملکی به نحوی بیشتر از پیش خود را نشان داد. در عین پایبندی به اصول نهضت ملی و شخص دکتر مصدق – حتی به هنگام بازجویی و محاکمه – همان‌گونه که در فصل پایانی میعاد در دوزخ نیز به گوشه‌هایی از آن اشاره شده است، از آنجا که تحولات روز را دنبال می‌کرد و بر اساس این آگاهی و دانش، برنامۀ سیاسی مشخصی را نیز در ذهن داشت، در یافتن راه چاره برای دستیابی به آگاهی و چیرگی بر دشواری‌ها، در نقطۀ اوج توانایی فکری‌اش، نه از دیدار و مذاکره با مقامات حاکم – از جمله شخص شاه – باکی داشت نه از تأکید بر لزوم جدی گرفتن برنامه‌های اصلاحی «رژیم» و اتخاذ مواضعی روشن در قبال آ‌نها.

مواضع ملکی جز در میان گروه اندکی از هوادارانش، هیچ طرفداری نداشت؛ تشکیلات حاکم که اصولا نه به تعامل اعتقاد داشت و نه حاضر به تحمل هیچ‌گونه فعالیتی از سوی مخالفانش بود، مگر به وقت ناچاری – به گونه‌ای که در اواخر دهۀ ۱۳۳۰ به دلیل بحرانی حاصل از انحلال دورهۀ بیستم مجلس به نخست‌وزیری دکتر امینی رضایت داد – مخالفانش نیز به همین ترتیب، و به همین دلیل استدلال‌های خلیل ملکی مبنی بر ضرورت بهره‌برداری از اختلافات درونی حاکمیت یا جدی گرفتن پاره‌ای از اصلاحات مطرح شده از سوی آقایان نیز با استقبال نیروهای باقی‌مانده از نهضت ملی روبرو نبود. در یک سوی این معادله تشکیلات امنیتی نظام حاکم قرار داشت و آزار و تعقیب کم‌وبیش مستمر او که در این بررسی نیز به ابعاد مختلف آن اشاره شده است و در آن سوی معادله بدنۀ اصلی جبهۀ ملی و گروه خنجی و حجازی که اینک به موتور محرکۀ این بدنۀ سنگین و کرخت تبدیل شده بود، که آنها نیز بنا به مجموعه‌ای از دلایل تاب حمل او را نداشتند.

به هرحال این وضعیت خلیل ملکی بود و سعی و تلاش همبستگی‌اش.

در واقع، به استثنای یک دورۀ اولیه که ملکی و هواداران او در چارچوب همکاری با دکتر بقایی و از طریق او با هستۀ مرکزی نهضت ملی و دکتر مصدق مختصر ارتباطی داشتند، بعد از جدایی از بقایی آن رشته نیز گسسته شد و با روزهای آخر زمامداری دکتر مصدق در آستانۀ کودتا، و در مجموع هیچ‌گاه در میان جمع نیروهای «خودی» نهضت ملی جایگاهی نیافتند. اگرچه در خلال رویگردانی دکتر مصدق از بخشی از آن بدنۀ اصلی در خلال مباحث مربوط به تشکیل یک جبهۀ ملی سوم، از این منظر گشایشی صورت گرفت و مکاتباتی ردوبدل شد، اما همان‌گونه که می‌دانیم، با سرکوب تمامی نیروهای سیاسی کشور – از چپ و راست در پی وقایع خرداد ۱۳۴۲، همان تحرکات شکسته – بستۀ پیشین نیز به پایان آمد.

یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که در بررسی زندگانی سیاسی خلیل ملکی می‌تواند مورد توجه قرار گیرد، موضوع مسیر منتهی به دوزخ است و علل موافقت وی با گام نهادن در یک چنین مسیری؛ رأی و نظری که بیشتر با راه و رسم عاشقی در یک چارچوب عرفانی مطابقت دارد تا یک سیاست‌ورزی مبتنی بر عقل و خرد.

خلیل ملکی که به نوشتۀ خودش از همان روزهایی که، در ایام نوجوانی به دنیای سیاست علاقه‌مند شد، کار را با انشعاب آغاز کرده بود – در آن مورد اولیه «انشعاب» از سلیمان میرزا اسکندری در پی دیدار با او در اواسط دهۀ ۱۳۰۰ و سلب امید از وی (ص ۱۵) – چرا در مقام یک رهبر سیاسی مسئول در مواجهه با پدیده‌ای که راه به دوزخ می‌بُرد «انشعاب» نکرد و راه خود و نیروی سوم را از این مسیر بیهوده جدا نکرد؟

شاید سرنوشت دکتر بقایی را در پیش چشم داشت که هنوز هم در پیشگاه تاریخ «مطرود و ملعون» است و حتی پاره‌ای از عوارض بعد از انقلاب را نیز به او نسبت می‌دهند؟ شاید هم، به احتمال بیشتر و به گونه‌ای که از پاره‌ای از مباحث مطرح شده در این کتاب نیز مستفاد می‌گردد، همانند دورۀ فعالیت در حزب توده، برآن امید بود که شاید در ادامۀ راه، به پیشبرد آراء و عقایدش و اصلاح نهضت نیز موفق شود.

همان‌گونه که در آغاز این یادداشت نیز خاطرنشان شد، خلیل ملکی یکی از چهره‌های برجستۀ عرصۀ سیاست در ایران معاصر است و اختصاص یک چنین بررسی جدی و جامعی به زندگانی پرفراز و نشیب او نیز گام مهمی در ادای حق مطلب؛ اما درعین حال از این نکته نیز نمی‌توان غافل شد که میعاد در دوزخ، به‌ویژه در بخش مربوط به دورۀ نهضت ملی، کاری به مراتب گسترده‌تر از نقد آراء و عقاید شخص ملکی، سعی و تلاشی است صریح و روشن برای نقد یک تجربۀ مهم سیاسی و «برشی قاطع با گذشته» است. در واقع آنچه در این رهگذر از طریق بررسی یک دورۀ مهم از زندگی سیاسی خلیل ملکی و از یک منظر دموکراتیک موضوع نقد و بازبینی قرار می‌گیرد، یک تجربۀ سیاسی گسترده‌تر است که بنا به مجموعه‌ای از دلایل – از جمله «مقدس» تلقی شدنش – رغبت و تمایلی برای نقد آن نیست.

اگرچه در این بررسی کتک را ملکی خورد، اما با توجه به نتایج مثبت این زدوخورد و سعی و تلاشی برای گسست از گذشته و گشودن راه پیش‌رو، تصور نمی‌کنم به شرط یادآوری یکی دو نکته روح آن بزرگوار از این امر آزرده باشد. میعاد در دوزخ بیشتر یک بررسی فکری است تا سیاسی؛ شاید اگر در این بررسی در کنار تکیه بر مجموعه مقالات خلیل ملکی، به مواضع حزب زحمتکشان ملت ایران در دورۀ همکاری با دکتر بقایی و یا دورۀ نیروی سوم، در مواجهه با انبوهی از حوادث و مباحث آن سال‌ها توجه می‌شد- ریاست مجلس، انحلال سنا، واقعۀ نهم اسفند، هیئت هشت نفری و امثالهم – و همچنین مختصر اشاره‌ای به امواج پی‌درپی حملات سنگین حزب توده به او یا کم‌لطفی‌های پاره‌ای از گروه‌های رقیب در چارچوب نهضت در مراحل بعد، ابعاد سیاسی کار رنگ و روی بیشتری می‌گرفت.

ولی با این حال میعاد در دوزخ تا به همین جا یکی از بهترین تحقیقات منتشرشده دربارۀ یک دورۀ مهم از تاریخ معاصر ایران است. یک تحقیق جامع که از راه دور، قطعا برای نویسنده محترم کار و زحمت بسیار برده و اصولا معلوم نیست که تا چه میزانی می‌شد بر این حجم و قطع افزود.

برگرفته از : مجلۀ جهان کتاب ، سال بیست و پنجم، شمارۀ ۱۱ -۱۲ ، بهمن – اسفند ۱۳۹۹

نظر شما