نوشتۀ : دکتر علی علی بابایی درمنی
تبیین جغرافیایی ارمنستان، بر اساس منابع اسلامی
نوشتۀ : کارن خانلری
۲۱۲ ص – ۳۲۵۰۰ تومان
چاپ اول : ۱۳۹۸
ناشر : ثالث
کتاب « تبیین جغرافیایی ارمنستان بر اساس منابع اسلامی» ، به قلم دکتر کارن خانلری، پژوهشی قابل احترام است که نویسندۀ آن کوشیده آن دسته از منابع اسلامی میانۀ سدههای سوم تا چهاردهم هجری را که در آنها سخنی دربارۀ ارمنستان آمده است، مورد بررسی قرار دهد. اهمیت ویژۀ این کتاب از آن روست که در آن با آن گروه از تاریخنگاران و جغرافینویسان عثمانی که کمتر آنها را میشناسیم و در سدههای اخیر به گزارش جغرافیای منطقۀ قفقاز پرداختهاند، آشنا میشویم. با این حال جا دارد که دربارۀ این اثر نکته های زیر را یادآور شویم :
نخست اینکه در تبیین جغرافیای قفقاز بهتر بود که از منابع تاریخی و جغرافیای قفقازی بهره گرفته میشد، یا لااقل اعتبار منابع اسلامی با این منابع سنجیده میشد.البته نویسندۀ محترم مدعی است که به منظور «تعدیل روش تامگرایانه» تصمیم گرفتهاند تنها از منابع اسلامی استفاده کنند، شاید با این کار تاریخسازان ترکگرایی چون ناظم مصطفی را به پذیرش حق وا دارند و بر سر عقل آورند.
حال باید دید که، نظرات ناظم مصطفی و ضیاء گوگ آلپ و مانند آنها چه میزان علمیاست، که با توسل به شواهد و منابع تاریخی باید پاسخ آنها را بدهیم؟ بررسی آثار و نوشتههای غیرعلمی چنین تاریخسارانی نشان می دهد که نه دغدغۀ علمی دارند و نه از منابع لازم تاریخی و جغرافیایی برای دفاع از مواضع نادرستشان برخوردارند. این که نویسنده اصرار دارد ، از منابع و شواهد علمی بهره گیرد، از آن روست که موضع ایشان دارای حقانیتی است که از منابع تاریخی ای سرچشمه میگیرد که تاریخنگاران پان ترک ، یک صفحه و حتی یک سطر از آنها را در اختیار ندارند. بنا براین استدلال علمی نزد این جماعت تاریخساز ، آب در هاون کوبیدن است . همچنین بهتر بود که ساختار کتاب برای واکنش به این تاریخسازان طراحی نمی شد و پاسخگویی به آنان در لفافه و غیرمستقیم انجام می شد.
از دیگرسو، زیان چشم پوشی از منابع تاریخی قفقازی هنگامی آشکار میشود که بدانیم ، نویسندگان منابع تاریخی اسلامی دقت لازم را برای تبیین جغرافیایی قفقاز به کار نگرفته اند، و بر خلاف نظر نویسنده (ص ۱۵) ، دقت جغرافی نویسان مسلمان دست کم در شرح جغرافیای قفقاز «نسبتاً بی نقص» نیست. برای نمونه، برخی از منابع تاریخی اسلامی چون «ابن خرداذبه» از ارمنیۀ اول و دوم، در کنار ارمنیۀ سوم و چهارم نام بردهاند. با توجه به منابع تاریخی ارمنی و پژوهشهای نوین میدانیم که ارمنیۀ اول تقریباً منطبق بر اران و ارمنیۀ دوم تقریباً منطبق بر گرجستان است و این جغرافینویسان در اطلاق ارمنیه به این سرزمینها دچار اشتباه شدهاند. اما ارمنیۀ سوم و چهارم به درستی نامگذاری شدهاند: ارمنیۀ سوم تقریباً منطبق بر ارمنستان بزرگ یا داخلی و ارمنستان چهارم تقریبا منطبق بر ارمنستان کوچک یا خارجی است. پس بهتر بود ، با مقایسۀ این گزارشها با منابع تاریخی ارمنی و پژوهشهای نوین، تصویر درست تری از جغرافیای ارمنستان به دست داده می شد. در همین زمینه جا داشت ، دربارۀ تغییر رویۀ جغرافی نویسان مسلمان سخن گفته میشد که، از چه زمان از ارمنستان بزرگ و کوچک یا ارمنستان داخلی و خارجی، به جای چهار ارمنیه سخن گفته رفته است .
از دیگرسو، ایرانیان و ارمنیها از آغاز دارای پیوندهای تاریخی نیرومند با یکدیگر بودند تا آنجا که ارمنستان را میتوان بخشی از ایران فرهنگی به شمار آورد. بر مبنای کتیبههای شاهان هخامنشی و کتیبۀ کعبۀ زرتشت در دورۀ ساسانی، در دورۀ باستان ارمنستان یکی از شهربانیهای ایران بود و یا آنکه خاندان های ایرانی تباری چون اُرُنتیان، آرتاشسیان، اشکانیان و باگراتونیان بر آن فرمان میرانده اند.
در دورۀ اسلامی نیز پس از تاسیس حکومت ملی صفویان تا زمان اشغال قفقاز به دست روسها، ارمنستان چندین سده بخشی از ایران بودهاست، پس بهتر بود که در این پژوهش که به زبان فارسی و برای ایرانیان نگاشته شدهاست، به این پیوستگیها نیز اشاره میشد.
اما دربارۀ روش تحقیق در این پژوهش. نویسندۀ کتاب « تبیین جغرافیایی ارمنستان بر اساس منابع اسلامی»، منابع جغرافیایی اسلامی را که در آنها گزارشی دربارۀ ارمنستان یافت میشود ، به شش دورۀ زمانی تقسیم کرده است. به نظر میرسد که دست کم تا دورۀ معاصر، «تقسیمبندی زمانی» مبنای درستی برای بررسی این آثار نباشد. نویسنده در توضیح دوررۀ نخست زمانی ۸۸۵ تا ۱۰۴۵ میلادی، بر این باور است که در این دوره جغرافی نویسان مسلمان تحت تاثیر پادشاهی نسبتاً قدرتمند باگراتونی بودند. با این حال در آثار جغرافی نویسان مسلمان اشاره های اندکی به این حکومت یافت می شود و به نظر نمیرسد که آنها در نگارش جغرافیای قفقاز تحت تاثیر اوضاع سیاسی قفقاز بودهاند؛ چه اگر چنین بود، برخی از آنها چون ابن خرداذبه، اران را که در بازۀ زمانی مورد بحث ساجیان بر آن فرمان می راندند، ارمنیۀ اول نمینامیدند.
به طور کلی نظرات جغرافینویسان مسلمان دربارۀ ارمنستان در دورههای گوناگون تابعی از شرایط سیاسی ارمنستان نبوده و از دیگرسو برخی از جغرافی نویسان متاخر از روی دست جغرافینویسان پیش از خود، رونویسی کردهاند؛ همانگونه که نویسنده خود به درستی به بهرهگیری ادریسی صاحب «نزهه المشتاق» (متوفی در سدۀ ششم هجری) از «کتابالبلدان» ابن فقیه همدانی اشاره کرده است که ۲۰۰ سال پیش از او میزیستهاست. بنا بر این بهتر بود که با تجزیه و تحلیل نقادانۀ اطلاعات خام جغرافی نویسان مسلمان، اطلاعات آنها بر اساس اعتبار گزارش- و نه بر اساس دورۀ زمانی- دستهبندی میشد.
نکتۀ بعدی که دربارۀ روش شناسی در این کتاب باید بدان توجه داشت، این است که به نظر می رسد نویسنده، دست کم در چند مورد جزئی، بر آن بوده که از روش پروپاگاندای تهاجمی تاریخسازان پان ترک علیه خود آنها استفاده کند، غافل از اینکه اگر تاریخسازان پان ترک از پروپاگاندا استفاده میکنند، دلیل این کار تهی بودن دست آنها از منابع معتبر تاریخی است که ایشان را به سوی دروغ پردازی گرایش داده است. در عوض، پژوهشگران ایرانی و ارمنی بر خلاف آنها نیاز به پروپاگاندا ندارند و متکی به منابع تاریخی به زبانهای گوناگونند. نویسنده در صفحۀ شصتم از پژوهش خود به نقل از محمد بن محمود طوسی، صاحب «عجایبالمخلوقات» ، «بردعه» را جزئی از ارمنستان به شمار آورده: «بردعه شهری است به سرحد ارمنیه تا کوه قبق و ملک الکز (سرزمین لگزیان)، اران و روم و بردعه را قباد اکبر بنا کرد.» (ص ۱۹۶) اما با شگفتی میبینیم، نویسنده با استناد به سخن طوسی گفته است که بردعه جزئی از ارمنستان و مجزا از اران است. این در حالی است که در سطر بعدی گزارش طوسی به روشنی آمده است که: «در ولایت اران بزرگتر از بردعه شهر نیست.» (ص ۱۹۶) چنانچه پیش از او نیز اصطخری چنین گفته بود. از دیگر موارد قابل ذکر نیز در این زمینه، اصرار نویسنده بر ارمنی بودن شهر باب الابواب یا دربند است (ص ۵۳) که در این مورد نیز اصطخری آن را بخشی از اران دانسته است.
از دیگرسو دربارۀ دیگر نظرات بدیع نویسنده نیز باید بگوییم که جا داشت ، نویسندۀ محترم به پژوهشهای نوین دربارۀ جغرافیای قفقاز مانند تعلیقات رابرت هوسن بر «جهاننما» ی آنانیا شیراکاتسی و یا کتابهای مرجعی که دربارۀ سرزمینهای خلافت اسلامی نوشته شدهاست، چون کتاب جغرافیای تاریخی «سرزمینهای خلافت شرقی» به قلم لسترنج ارجاع دهد. یکی از نظرات بدیع نویسنده انطباق دوین (دبیل دورۀ اسلامی) بر شهر کنونی ایروان است (ص ۴۵) یادآوری می شود که ویرانههای دوین در ۲۰ کیلومتری جنوب شرقی ایروان قرار دارد . اگر ما نظر نویسنده را مبنی بر انطباق این دو شهر بپذیریم، باید در پژوهشهای مرجع دیگر نیز سندی برای این ادعا یافت و بدان ارجاع داد. همچنین از دیگر نظرات بدیع نویسنده یکی بودن الران و ایروان است (ص ۳۷، ۸۳) که در این مورد با اینکه شک و شبهه بسیار وجود دارد نیز حتماً باید به پژوهشهای مرجع استناد شود.
از دیگر نکاتی که در این فرصت اندک میتوان به آن پرداخت، نام بردن از جغرافی دان بزرگ جهان اسلام ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی با نام «بشاری» است (ص۴۶) که بدعتی در نامگذاری این دانشمند بزرگ است. همچنین بهتر بود که در شرح زندگانی او به مادر ایرانی اش که سبب آشنایی وی با فرهنگ ایرانی و زبان فارسی شده بود نیز اشاره میشد.
*متن سخنرانی دکترعلی علی بابایی درمنی که در تاریخ ۲۶ آذرماه ۱۳۹۸ ، در تالار اجتماعات موسسۀ تحقیق و ترجمۀ هور در تهران ایراد شد .
نظر شما